۱۳۸۷ آذر ۹, شنبه


بسياري از ما با مشكلاتي دسته و پنجه نرم مي كنيم


از وضعيت فعليمان راضي نيستيم از شرايط محيطي, از زندگي زناشويي ,از محيط كار

, وضعيت درآمد


خواهش مي كنم به اين نكته مهم توجه كنيد


شما حق انتخاب داريد


بالاخره و در نهايت شما هستيد كه بايد انتخاب كنيد


اميدوارم منظور من را متوجه شده باشيد

۱۳۸۷ آذر ۳, یکشنبه

نيم ناني گر خورد مرد خدا
بذل درويشان كند نيم دگر
ملك اقليمي بگيرد پادشاه
همچنان در بند اقليمي دگر
(سعدي)
ديشب خونه يكي از دوستام بودم موقع خواب كتابي بهم داد كه توي اون موقع شب بخونم

تا نزديكهاي صبح داشتم كتاب رو مي خوندم


اگه بخوام كل كتاب رو توي يه جمله خلاصه كنم اينه :

به تعالي بيانديشيد نه به خوب بودن

چه در زندگي شخصي و خانوادگي و چه در مورد شركتها و صنايع مختلف

نظرتان را بگوييد.

۱۳۸۷ آبان ۲۹, چهارشنبه

تقسيم‌بندي انسان‌ها از ديدگاه دكتر شريعتي

يك. آنهايي كه وقتي هستند ، هستند و وقتي كه نيستند هم نيستند. حضور عمده اين آدم‌ها مبتني بر فيزيك شان است. تنها با لمس ابعادجسماني آنهاست كه قابل فهم مي‌شوند بنابراين اينان تنها هويت جسمي دارند.
دوم . آناني كه وقتي هستند ، نيستند و وقتي كه نيستند هم نيستند (مردگاني متحرك در جهان، خود فروختگاني كه هويت شان را به ازاي چيزي فاني واگذاشته‌اند. بي‌شخصيت‌اند و بي‌اعتبار، هرگز به چشم نمي‌آيند ، مرده و زنده‌شان يكي است)
سوم . آنهايي كه وقتي هستند ، هستند و وقتي كه نيستند هم هستند (آدم‌هاي معتبر و باشخصيت، كساني كه در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودشان هم تاثير خود را مي‌گذارند كساني كه همواره در خاطر ما مي‌مانند ، دوستشان داريم و برايشان ارزش قائليم)
چهارم. آنهايي كه وقتي هستند، نيستند و وقتي كه نيستند، هستند (شگفت‌انگيز‌ترين آدم‌ها. در زمان بودنشان چنان قدرتمند و باشكوهند كه ما نمي‌توانيم حضورشان را دريابيم اما وقتي كه از پيش ما مي‌روند نرم‌نرم و آهسته آهسته درك مي‌كنيم . باز مي‌شناسيم، مي‌فهميم كه آنان چه بودند. چه مي‌گفتند و چه مي‌خواستند. ما هميشه عاشق اين آدم‌ها هستيم. هزار حرف داريم برايشان اما وقتي در برابرشان قرار مي‌گيريم، گويي قفل بر زبانمان مي‌زنند. اختيار از ما سلب مي‌شود. سكوت مي‌كنيم و غرق در حضور آنان مست مي‌شويم ودرست در زماني كه مي‌روند يادمان مي‌آيد كه چه حرف‌ها داشتيم و نگفتيم. شايد تعداد اينها در زندگي هر كدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد).


گل در بر و می در کف و معشوق به کام است
سلطان جهانم به چنين روز غلام است
گو شمع مياريد در اين جمع که امشب
در مجلس ما ماه رخ دوست تمام است
در مذهب ما باده حلال است وليکن
بی روی تو ای سرو گل اندام حرام است
گوشم همه بر قول نی و نغمه چنگ است
چشمم همه بر لعل لب و گردش جام است
در مجلس ما عطر مياميز که ما را
هر لحظه ز گيسوی تو خوش بوی مشام است
از چاشنی قند مگو هيچ و ز شکرزان رو که مرا
از لب شيرين تو کام است
تا گنج غمت در دل ويرانه مقيم است
همواره مرا کنج خرابات مقام است
از ننگ چه گويی که مرا نام ز ننگ است
وز نام چه پرسی که مرا ننگ ز نام است
ميخواره و سرگشته و رنديم و نظرباز
وان کس که چو ما نيست در اين شهر کدام است
با محتسبم عيب مگوييد که او نيزپيوسته چو ما
در طلب عيش مدام است
حافظ منشين بی می و معشوق زمانی
که ايام گل و ياسمن و عيد صيام است

فروغ

تنها غزلی که از فروغ به چاپ رسیده ، شعری است به نام غزل. همین شــعر ثابت می کـــــــند که فروغ در بند قالب نیست . اگر درونمایه ای جاری و سیال باشد ، هر قالبی را به سادگی پذیرا می شود. قالب اهمیت چندانی ندارد، مهم جانمایه و درونمایه است

غزل
چون سنگها صدای مرا گوش می کنی
سنگی و ناشنیده فراموش می کنی
رگبار نوبهاری و خواب دریچه را
از ضربه های وسوسه مغشوش می کنی
دست مرا که ساقه ی سبز نوازش است
بابرگ های مرده همآغوش می کنی
گمراه تر از روح شرابی و دیده را
در شعله می نشانی و مدهوش می کنی
ای ماهی طلائی مرداب خون منخوش باد مستیت که مرا نوش می کنی
تو دره ی بنفش غروبی که روز را
بر سینه می فشاری و خاموش می کنی
در سایه ها فروغ تو بنشست و رنگ باخت
او را به سایه از چه سیه پوش می کنی؟

فلسفه ملا صدرا درباره خدا




خداوند بی نهایت است و لا مکان و لازمان
اما به قدر فهم تو کوچک می شود
و به قدر نیاز تو فرود می آید
وبه قدر آروزی تو گسترده می شود
وبه قدر ایمان تو کارگشا می شود
یتیمان را پدر می شود و مادر
ناامیدان را امید می شود
گمگشتگان را راه می شود
در تاریکی ماندگان را نور می شود
محتاجان به عشق را عشق می شود
خداوند همه چیز می شود و همه کس را
به شرط اعتقاد
به شرط پاکی دل
به شرط طهارت روح
به شرط پرهیز از معامله با ابلیس
بشویید قلب هایتان را از هر احساس ناروا و مغز هایتان را از هر اندیشه خلاف
و زبان هایتان را از هر آلودگی در بازار و بپرهیزید از هر ناجوانمردی ناراستی و نامردی
چنین کنید تا ببینید خداوند چگونه
بر سفره شما با کاسه ای خوراک وتکه ای نان می نشیند
در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان می کند
در کوچه های خلوت شب با شما آواز می خواند
مگر از زندگی چه می خواهید که در خدایی خدا یافت نمی شود ؟ ؟ ؟ ؟

۱۳۸۷ آبان ۲۴, جمعه

وقتي به زندگي خود نگاه مي كنم دو دوره را به وضوح ميتوانم تشخيص دهم

دوران مجردي

دوران متاهلي

دوران مجردي كه با