۱۳۸۸ مرداد ۷, چهارشنبه


طبق معمول اول سلام، درود یا هر چی دیگه ای که در اول یه دیدار میگن!

و چرا معجزه ای به نام همای!

همای رو می شناسید؟

معجزه از دید شما یعنی چی؟

پس بذارید به شیوه نوشتار خودم توضیح بدم براتون.

شاید بدونید، شاید هم ندونید من در گوش دادن به موسیقی هیچ تعصب خاصی روی سبک یا شخص خاصی نداشتم به خاطر همین در دوستان نزدیک من در زمینه موسیقی هر سلیقه ای میشه پیدا کرد و به خاطر همین مسئله گوش من به هر نوع موسیقی عادت داره.

و در كل شخص خودم موسيقي عرفاني و سنتي و ايراني رو مي پسندم

سه ماه پيش برادرم بهم گفت بيا اين سي دي رو نگاه كن به اسم مستان که گروه فوق العاده ایه و خواننده جوونی داره

خلاصه برام یه کنسرت {کنسرت تالار وحدت} از گروه آورد و به قولی من حالش رو بردم و هر از چند گاهی به کار های گروه گوش می دادم. تا اینکه کنسرت کاخ نیاوران رو برام آورد و من به قولی دیوانه همای و مستان شدم.

در جامعه امروز ما نگاه مثبتی به موسیقی فاخر {چه داخلی و چه خارجی} نمیشه و حرف اول و آخر رو ابتذال میزنه.

ترانه سراها که همش در ترانه هایشان مشغول بوسیدن و بغل کردن یار هستند و آهنگسازان هم به غیر از 6/8 حرف دیگه ای برای گفتن ندارن و صدای خواننده هم که بماند و نیازی به توضیح نداره!

راستش من خودم خیلی سعی کردم که با کارهای استاد شجریان ارتباط برقرار کنم ولی نمی دونم چرا!

برای من و خیلی ها مطمئنن مهمترین چیز در انتخاب یک قطعه برای گوش دادن اول موسیقی و در مرتبه بعد ترانه استفاده شده در کار رو داره. همای در انتخاب ترانه ها بسیار موفق بوده و به نوعی حق موسیقی رو به خوبی ادا کرده و روح واقعی موسیقی رو زنده کرده …

و مفاهيم شعر اين جوان با طرز تفكر من خيلي هماهنگي داره و مطمئن هستم با طرز فكر خيلي از ايرانيها وفق داره

این قطعه معرفی گروه مستانه که هم آهنگ و هم موسیقی فوق العاده یی داره:

در کلبه ما سفره ارباب و فقیرانه جدا نیست

در حلقه ما جنگ و نزاعی به سر شاه و گدا نیست

ما مطرب عشقیم

در کعبه ما جنگ رسیدن به خدا نیست


راستش بهش افتخار می کنم که توی این دنیای مسخره موسیقی ما که همه دارن از با من برقصو، خودتو به من بچسبون حرف می زنن یکی هم پیدا شد بگه :

ای مفتی شهر تو اگر گوشه محراب نشستی صنمی گفت چرا؟

من اگر گوشه میخانه نشستم به تو چه!


من خودم این قطعه رو برای بچه های مذهبی می خونم و یه جورایی خفه میشن:

به گرد کعبه می گردی پریشان

که وی خود را در آنجا کرده پنهان

اگر در کعبه می گردد نمایان

پس بگرد تا بگردی!


من با همه کارهای ارائه شده همای به عبارتی حال می کنم ولی چند قطعه رو خیلی خیلی دوست دارم و یکی از اون قطعات بمانیه {بمانی اسم مادربزرگه همایه} و یکی هم در مورد اشخاصیه که به مکه می رن و شعر بالایی هم بخشی از همون کاره ولی تکه آخر این کار به نظر من اوج کارشه:

همای از جان خود سیری

که خاموشی نمی گیری

لبت را چون لبان فرخی دوزند

تورا در آتش اندیشه ات سوزند

هزاران فتنه انگیزند

تورا بر سر در میخانه آویزند

هماي پروازه موسيقي ملي ايران رو زنده كرده

من مطمئن هستم اين خواننده آينده موفقي داره و ميتونه نسل جوان رو جذب كنه

شعرهاي كه مي خونه ديوانه كننده است و هر كسي مفهومش رو ميفهمه

از شما هم ميخوام حتما به موسيقي اين جوان گوش بدهيد.

****

اگر من ترک ارباب وفا کردم پشیمانم
اگر اینگونه با ساقی جفا کردم پشیمانم
من از عمری که با زاهد فنا کردم
من از جوری که در راه خدا کردم پشیمانم

من امشب گوشه میخانه می مانم
که داد از ساغر و پیمانه بستانم

به هر جا پا گذارم کینه ها بینم
هزاران چهره در آیینه ها بینم
چه جایی خوشتر از میخانه بگزینم
من اینجا مست و حیرانم

من امشب گوشه میخانه می مانم
که داد از ساغر و پیمانه بستانم

در اینجا هر که در دل باوری دارد
در اینجا هر غمی خنیاگری دارد
که در میخانه حتی دشمنت با خود
به جای دشنه دستش ساغری دارد

من امشب گوشه میخانه می مانم
که داد از ساغر و پیمانه بستانم

در اینجا جز به کوی یار راهی نیست
در اینجا جز مهین دلدار شاهی نیست
در اینجا پادشاه عاشقان ساقیست
که او هم گاهگاهی هست گاهی نیست
در اینجا خون مردم خفته در خم نیست
در اینجا چهره آزادگی گم نیست
در اینجا تخت شاهی دوش مردم نیست

به نام عشق می خوانم
من امشب گوشه میخانه می مانم
این چه جهانیست؟!
این چه جهانیست؟!
این چه بهشتیست؟!
این چه بهشتیست؟!ا
ین چه جهانیست که نوشیدن مِی نارواست؟
این چه جهانیست؟!
این چه بهشتیست در آن خوردن گندم خطاست؟
این چه بهشتیست؟!
این چه جهانیست که نوشیدن مِی نارواست؟
این چه بهشتیست در آن خوردن گندم خطاست؟
آی رفیق این ره انصاف نیست
آی رفیق این ره انصاف نیست
این جفاست...
راست بگو، راست بگو،
راست
فردوس برینت کجاست؟
راست بگو، راست بگو، راست
فردوس برینت کجاست؟
راستی آنجا هم،
راستی آنجا هم،
هر کس و ناکس خداست؟
راست بگو، راست بگو، راست
فردوس برینت کجاست؟
راست بگو، راست بگو، راست
فردوس برینت کجاست؟
بر همه گویند که هوشیار باش
بر همه گویند که هوشیار باش
بر در فردوس نشیند کسی
تا که به درگاه قیامت رسی
از تو بپرسند که در راه عشق
پیرو زرتشت بُدی یا مسیح ؟
دوزخ ما چشم به راه شماس
تدوزخ ما چشم به راه شماست
راست بگو، راست بگو، راست،
آنجا نیز
راست بگو، راست بگو، راست،
آنجا نیزباز همین ماجراست؟
راست بگو، راست بگو، راست
فردوس برینت کجاست؟
این همه تکرار مکن ای "همای"
کفر مگو، شکوه مکن بر خدایپای از این در که نهادی برون
در غل و زنجیر برندت بهشت
در غل و زنجیر برندت بهشت
بهشت همان ناکجاست..
.بهشت همان ناکجاست...
وای به حالت همای...
وای به حالت...
وای به حالت همای...
وای به حالت...
این سر سنگین تو از تن جداست
این سر سنگین تو از تن جداست
نه... نه... نه... نه...توبه کنم باز،
حق با شماست
نه... نه... نه... نه...توبه کنم باز،
حق با شماست
شعر از "همای"
********************
كمكهاي شما به خانه سالمندان كهريزك

۱۳۸۸ مرداد ۵, دوشنبه


۱۳۸۸ تیر ۲۳, سه‌شنبه

با عرض پوزش از ايران دوستان
متاسفانه كساني هستنند كه ذره اي وجدان اخلاقي و ملي ندارنندو با عناويني مانند دكتر و استاد دانشگاه به گمراهي جوانان عاشق ميهن همت گمارده اند و با چاپ كتابهاو مقاله هاي به اصلاح علمي كه با حمايت نيز برخوردار هستنند به جنگ با فرهنگ ايران آمده و نمايندگي و سرسپرده گي خود را به اعراب اثبات مي نمايند و منافعي سرشار برايشان به ارمغان مي آورد
كتاب سه هزار سال دروغ در تاريخ ايران كه خلاصه آن لگد مالي فرهنگ ايراني و زرتشت مي باشد و بدنبال مطرح كردن مطالبي صددرصد دروغ مانند
زرتشت وجود خارجي نداشته است
تاريخ ايران سرار دروغ و افسانه است
كوروش و انوشيروان ستمگر بوده اند
بدنبال مطرح كردن خود و خوش خدمتي هستنند
امثال اين اشخاص در دنياي مجازي بسيار زياد مي باشد
مطلب زير برگرفته از وبلاگي است كه نويسنده آن دكتر اقبال مي باشد
در مطلب زير دست درازي نگرديده است
تا خواننده گان عين گفته و نوشته هاي ايشان را بخوانند و بدانند كه هر چه دروغ بزرگتر باشد باور آن آسان تر است
و خود قضاوت كنيد
و خود به دروغ هاي بزرگ اين مرد وطن فروش بيشتر آشنا خواهيد شد
************************************************

بشادی روان دوستم احمد تفضلی،
که جان خود را بر سراین کتاب، فدا
ساخت و بچاپ آن موفق نشد؛و به
انتقام از زرتشتیان که خون این مرد
بی پناه را به خاطر تصحیح و تحقیق
این کتاب،بر زمین ریختند!))-آشموغ.
×××××××××××××××××××
سه هزار سال دروغ در تاريخ ايران -
عنوان اثري ارزشمند و در نوع خود
بي نظير، ازشـادروان دكتر منوچهر
اقبال (درگذشت1356خورشيدي)،
ریــاست سابق دانشگاه تهران، و
نودمین وزیر فرهنگ ایران؛که دراین
اثـر نفیس، پرده از روي دروغ هـاي
بزرگ ودروغ پردازي گسترد‌ۀ برخي
مورّخان ، در رابــطـــه با تاريخ ايران
باستان وشخصيتهاي آن بر ميدارد.
دکتر اقبال هدف خود از نگارش این
اثر بی نظیر را " آگاه ساختن نسل
جوان از شایعه ها و گفته های
بزرگ جلوه داده شده، ولی مثل
طبل، توخالی!" بیان کرده و میگوید
که این اثر را از سر دلسوزی برای
جوانان ساده لوح و زودباور ایران،
که آلت دست افراد شارلاتان
شده و میشوند، نوشته است؛
نه برای انتقام از"ابراهیم پورداوود"
(شرح بیشتر در پروفایل مدیر وبلاگ)

در این اثر،دکتر منوچهر اقبال با ارائه
اسناد تاریخی، اثبات می کند که:

نداشته و پیامبری خیـــالی وساختۀ
اذهان خرافی مردم است. وشاهان
ایران باستان،علمــای دربــار خـود را
واداشته بودند تادر قــبال شریـعــت
درخشان حضرت ابراهیم(ع)وحضرت
موسی(ع) و نیز حضرت عیسی(ع)،
زرتشت،این شخصیت افسانه ای را
بعنوان پیامبر ایرانی، در کتابها و آثار
تاریخی خودشان ثبت کنند،تا مبـادا
امپراطوری ایران کهن،در قبال ادیان
ابراهیمی رو به گسترش - بــویژه :
دو دین یهود و مسیحیت- شوکت و
عظمتش را از دست بدهد وگرایش
مردم به این ادیان، سبب تــضـعیف
حکومت شـود؛ چنانکه بالاخره دیـن
اسلام، با ایشان چنین کرد.
ازجمله دلایل روشن که دکتراقبال
برای اثبات آنکه زرتشت هیچ وجود
نداشته، آورده،این است که گوید
چـگـونه ممکــن است شخصیتی
- به این بزرگی که زرتشتیان او را
پیامبر بزرگ سرزمین ایران معرفی
کـرده انـد - نه تاریخ تولدش و نه
تاریخ مرگش و نه مکان تبلیغ و
اقامتش، و نه گذشتگان و یا
بازماندگان او از نسلش، هیچیک
مشخص و آشکار نباشد؟ اختلاف
در تاریخ زندگانی زرتشت خیالی ،
از چند صد سال پیش از میلاد
تا چند و چندین هزار سال پیش
از آن است!! نیز اختلاف در ذکر
مکان و محل زندگانی او از دورترین
نقاط خاوری (شرقی) ایران تا
دورترین نقاط باختری(غربی) این
سرزمین، به اندازه ای است
که هـیچ راهی برای تشخیص آن
نیز نداریم!! گذشته از ایـنها، او
چه پیامبری بوده که در تاریخ، هیچ
اثر و نشان و یادی از خاندان پدری
و یا مادری او، بلکه از نسل و
بازماندگان او بر جا نمانده است؟!!
ما در کتب تاریخی ایران و اروپا
و عرب، تا کنون ندیده ایم که:
شخصی معروف باشد
و بیش از چند سال در تاریخ
ولادت و درگذشت او؛
بیـش از چند فرسنگ، در مورد
محل و مکان زندگی و تبلیغاتش؛
و بیش از یک یا دو واسطه در بیان
خاندان و نسب و پدران و نسل و
بازماندگان او ، ما با ابهامی مواجه
شده باشیم !! پس بیش از حد
بودن این اختلافات درمورد زرتشت،
ازمحکم ترین دلایل بر ساختگی و
خیالی بودن اوست!

چندان سابقۀ مهمّی برخوردار
نبوده وتمدنهای بزرگ وپراهمّیتی،
مثل مصر و روم وچین، قرنها قبل
از ایران درخشش وگسترش
چشمگیری داشته اند و آثار آنها
امروزه خود بهترین گواه است؛
مثلاً اهرام مصر، عمری حدود
دو برابـر تخت جمشید دارند
وازنظرعظمت وپیچیدگی فنون
مهندسی و معماری ، بسیار
مهم تر و عظیم تر و علمی تر
از تخت جمشید و یا بناهای
دیگر ایران باستان هستند؛
یا مثلاً دیوار بزرگ چین،
تقریباً هم دوره ی همان بنای
تخت جمشید است؛ ولی عظمت
آن (2000 کیلومتر!) به هیچ وجه،
نه تنها با بنای محدود تخت
جمشید، بلکه با تمامی آثار ایران
باستان - که خیلی کوچکتر و
محدودترند - قابل مقایسه
نبوده و بلکه هیچکدام از بناهای
ایران باستان، در کنار اهرام مصر
یا دیوار بزرگ چین، قابل تصور
هم نیستند!
گذشته از اینها، مصریان در حدود

یعنی بیش از 6000 سال قبل -
کاغذ پاپیروس را اختراع کردند
و آنها را گاه بصورت کتاب
به هم دوخته یا چسبانده بودند؛
که باستان شناسان آثاری از آنها
را یافته اند...(وشرح آن را در
همین کتاب خواهید خواند...).
پس از بیان این مسائل و نیز
مسائل فراوان دیگر، دکتر اقبال
نتیجه می گیرد که: " تمدن نوظهور
ایران باستان، در مقابل تمدن کهن
و دیرینه ی مصر، به سان پشه ای
در قبال یک فیل است!! ولی اهل
مصر، هرگز مانند ما ایرانیان، به
گنده گویی و غرور و دروغ پردازی
نپرداخته اند!! و خدای را سپاس
که زیباترین مردم جهان را در مصر
قرار داد، وگرنه ما ایرانی ها بیش
از اینها به پز و قیافه ی خودمان
می بالیدیم و زنان ما بیش از اینها
به آرایش و جلوه گری پرداخته
و خود را فرشتگان روی زمین
می پنداشتند!!..."

علم و دانش - به مفهوم واقعی
آن - بوده و اگرهم دانشمندانی
داشتــه، بسیار گمنام و ریزه خوار
سفرۀ یونان و روم و مصر بوده اند؛
یا اینکه اصلاً دانشمند نبوده اند،
بلکه موبدها و روحانیان زرتشتیان،
نزد ایرانیان دانشمند محسوب
شده و درمورد آنها بزرگ نمایی
کرده اند! دکتر اقبال ثابت میکند
که: زمانی که تمدن یونان در اوج
درخشش های علمی خود بوده،
کوروش و دیگر شاهان هخامنشی،
نتوانستند یک دانشمند از ایران به
دنیا عرضه کنند! و تنها ذهن مردم
ایران را به شخصیت خرافی خود
- پادشاهی نیمه خدایی!! -
مشغول کرده، و خرافات
و موهومات را به اسم دانش(!!)
به نگارش درآورده و بین مردم
بی سواد ایران شایع میکردند!
دکتراقبال سپس ثابت کرده که
عمدۀ دانشمندان نامدارایران،از
دورۀ ورود اسلام به این سرزمین
و ریشه کن شدن آیین خرافی و
افسانه ای زرتشت، پا به عرصه
گذاشته و ایران را در میدان علم
و دانش، سربلند ساخته اند.

ثابت می کند که منظور زرتشتیان
از عبارت و شعار فریبندۀ (( گفتار
نیک - کردار نیک - پندار نیک!!)) ،
فقط عمل کردن و اعتقاد داشتن
به آیین زرتشتی بوده؛ او برای
اثبات این گفتۀ خود، به مواضع
متعددی از "اوستا" استناد
کرده، که مردم عامی آنها
را نخوانده اند، یا در آنها
دقت ننموده اند!

کتاب گرانقدر، ثابت کرده که:
کوروش هخامنشی (یا:
کورش کبیر) یکی از ستمگرترین
پادشاهان تاریخ بوده و ابوالکلام
آزاد (نویسندۀ هندی - درگذشت

عادل و درستکار جلوه دهد، به
سفسطه و مغالطه روی آورده و
کوروش را ذوالقرنین ذکر شده در
قرآن معرفی کرده است! آنگــاه،
دکتراقبال تمامی گفته های
ابوالکلام آزاد، در این رابطه، را
رد کرده وثابت میکند که:
ذوالقرنین همان اسکندر مقدونی
است که به ایران حمله کرده
است. و نیـز ثابت میکند که:
اسکندر انسانی درستکاربوده،
ولی چون به ایران حمله کرده،
زرتشتی ها از او چنین شخصیت
منفی و نادرستی را برای ما
ساخته اند!
او ثابـت می کند که اسکندر به
گسترش و توسعۀ علم و دانش
در ایران و هـمۀ جهانی که تحت
سلطنت درخشـان وی بوده،
پرداخته و هدف پاک و مقدس
وی، زدودن خرافه پرستی از
همه ی دنیا بوده؛ و اگر ایران
پیش از اسلام، دانشمندی
داشته، این از الطاف وخدمات
فرهنگی اسکندر کبیر بوده است.
اقبال،ستم شاهان هخامنشی
را سبب حمله ی تدافعی اسکندر
به ایران دانسته است؛ و از آن به
عنوان درسی تاریخی برای زیاده-
طلبان یاد میکند و جالب اینکه
ثابت میکند: کتابسوزی ایران، تنها
یک شایعه و دروغ بزرگ تاریخی
بوده، و اصلاً ایران این اندازه کتاب
نداشته است! و آن کتابهای
اندک را هم خود موبدها و
زرتشتیان آتش زده اند تا
مطالب خرافی و سبک آنها،
مایۀ آبــرو ریـزی ایرانی ها
نزد یونانیان - در حملۀ اسکندر-
و نزد مسلمانان - در حملۀ اعراب
به ایران - نباشد؛ وآنگاه زرتشتیها
ادعا کرده اند که: ما اهل دانش
بوده ایم و اسکندر و بعد از او
عرب ها،کتابهای ما را سوزانده، یا
دزدیده و یا با خود برده اند!!

ثابت کرده که بیشتر قهرمانان و
شاهان ایران باستان،جز موجودات
افسانه ای و غیرواقعی و دروغینی
که تنها در ((کتاب سراندرپا دروغ
شاهنامه!)) و مانند آن، از آنها یاد
شده، چیز دیگری نبوده اند؛ که از
جملۀ آنها می توان به این افراد
خیالی اشاره کرد:
کیومرث! جمشید! فریدون!
گشتاسپ! لُهراسپ!
کیکاووس! رستم! سهراب!
و شخصیت خیالی و منفی بافتۀ
افراسیاب تورانی!! وگنده بافیهایی
از این گونه، که مادرها گـاه برای
خواباندن بچه، داستان های سراپا
دروغ آنهـا را تعریف میکنند و کـودک
را از هـمـان کودکی به "فرهنگ
دروغ و دروغ بافی ایرانی!! "
خو می دهند! این است که
گاه، ما ایرانی ها را دروغگو ترین
مردم دنیا می دانند!

ثابت می کند که انوشیروان
(پادشاه ساسانی معروف) نیز مثل
کوروش هخامنشی، از ستـمگران
تاریخ بوده، و زرتشـتی ها به او لقب
"عادل"(!!) دادند، چون حامی
منافع ایشان بوده است!
اقبال در این کتاب همچنین
می گوید: سبب آنکه اغلب ما
ایرانیها تاب و تحمل شنیدن صدای
غیر خودمان را نداریم و جامعه ی
ایران همـیشه در معرض درگیریها،
آشوب ها وکشمکش های درونی
خود می سوزد، این است که
ایرانی ها نسل اندر نسـل،
خودپسندی، خودخواهی و غرور
احمقانۀ ملـّی(!!) را از خسرو پرویز
ساسانی به یاد داشته و بـه کار
می بندند؛ همان کسی که
نامه ی پر از اندرز و آگاهی
پیامبراسلام را، با همان خشم و
"یکدندگی و لجبازی ذاتی ایرانی"،
از هم درید و با بی ادبی از آن
انسان بزرگوار و مهـربان (:پیامبر
اسلام) یاد کرد و مشـتی خاک
در پاسخ وی فرستاد!
آیا این ((فرهنگ ایرانی)) است؟!
سپس نتیجه می گیرد که:
بی سبب نیست که ما امروز
(سال1355ش) نیز شاهد
هستیم که در پاسخ به
مهربانی های پدران، مادران،
معلمان و استادان دلسوز این
جامعه، نسل نوجوان ما نه تنها
سپاسگزار نیست، بلکه انگشت
و دست والـدیـن و آموزگاران خود
را با تمام نیرو گاز می گـیرد!!

تأسف کرده از اینکه رسم خرافی
احمقانه و زشت و مخاطره آمیز
((چهارشنبه سوری)) هنوز در
جامعه ی ایران امروز رواج دارد
و سالانه چقدر تلفات و حوادث
سوختگی و آتش سوزی، و چه
اندازه خسارت و صدمات به
اموال عمومی وخصوصی مردم،
و چقدر اذیّت و آزار وایجاد ترس
و دلهره در محیط استراحت
مردم و بیماران داخـل منازل
و... از همین"رسم جاهلانه"
ناشی شده و وارد می آید!
این هم یک میراث و مرده ریگ
شوم دیگر ازآیین خرافی و
وحشیانۀ زرتشت!

در این کتاب همچنین ثابت میکند
که زبان پارسی (فارسی) یکی از
بی نظم ترین زبانهای دنیا است.
او دراین رابطه، خوانـنـدگـان را به
کتابی از میر(امیر) علیشیر نوائی
- نویسنده و شاعـری که بـه
فارسی وترکی می نوشته و
می سروده؛درگـذشتۀ: 906 ق-
راهنمایی می کند، کــه نام آن
هـست:((مُحاکـَمة ُاللـُّغتـَین))
(به معنی داوری وقضاوت بین
دو زبان پارسی وترکی) که
میر علیشیر نوایی در این اثر،
برهان های دندان شکنی ارائه
می دهد و ثابت می کند که
زبان ترکی از زبان پارسی
بسـیار برتر است...
این در مقایـسه با زبان ضعیفی
چون ترکی بود؛ پس چه رسـد
به قدرتمند ترین و منظم ترین
زبان جهـان، کـه زبان عربی بـاشد
- با آن دستور زبان و گرامر دقـیق
و وسیعی که دارد و این خود به
شـیوایی (فصاحت) و رسایی
(بلاغت) و نیز به دلنشینی
(ملاحت) زبان عربی کمک کرده
که زبان پارسی ازآن محروم بوده
است.نیز دکتر اقبال ثابت میکنـد
که اگر زبان عربی به سرزمین
ایران وارد نمی شد، امروز ما با
نسل نوجوان ایران مشکل
داشتیم، چون زبان فارسی
کهن آنقدر خشن و درشت و
نامطبوع است که شباهت به
زبان های ناهمواری چون
سانسکریت، هندی، چیـنی،
ژاپنی و کره ای داشت.
امـا زبان و ادبیات عرب، در
کشورهای عربی، روز به روز
دلنشین تر و جذاب تر از پیش،
جلوه گر می شود! و به همین
سبب بـوده که مردم ایران پس
از ورود دین اسلام، نه تنها
آیین خرافی و موهوم زرتشتی
را وانهادنـد؛ بلکه به میل خود،
لغات و واژه های عـربی را در
گفتگوهای روزانه ی خود بـکار
برده و آن قدر از کلمات عربی
استفاده کردنـد که امروزه
حدود 60% از لغات زبان فارسی
ما عربی هستند و هر چه
فرهنگسرای زبان فارسی
تلاش می کـند که واژه های
معادل و همگنی برای این 60%
لغات عربی دخیل در فارسی،
پیدا و عرضه کند، جامعه ی ما
خود بخود این واژه های گوشخراش
و غـیـر معقول و نامأنوس و
چندش آور فرهنگستان را
پس می زند و آنها را -جز اندکی
از آن همه - نمی پذیرد!
او این مسئله را به سبب این
می داند که یکی از ضعف های
زبان پارسی، نداشتن صیغه و
ساختار و نظام اشتقاقی بس-
وسیعی است که درعربی وجود
دارد (مثلاً عرب برای اصطلاح
خارجی شارژ،بدون هیچ مشکلی،
ازمصدر باب تفعیل، یعنی از واژه ی
جدید "تشبیع" استفاده کرد و
سریع در تمام کشورهای عربی
شایع و رایج شد؛ ولی ما پس از
سالها که خواستـیـم مصدری
مثل " پر کردن!" را جای شارژ
به کار ببریم، نسل کودک و نوجوان
ما هم نپذیرفتند! و باز می شنویم
که می گویند: شارژ...).
نیز دکتر اقبال می افزاید:
فرهنگسرای زبان فارسی
مذبوحانه تلاش می کند کـه با
یـک یا دو پسوند و پیشوند،
معادلی برای کلمات خارجی بیابد؛
اما چون پسوندها و پیشوندها
جزوی از اسکلت اصلی زبان
نیستند، مانند عمل جراحی قلب
پیوندی و ... پس می زنـند
و در ذهن مردم جوش نمیخورند!
و بالاخره دکتراقبال ثابت می کند
که ایران اگـر در عرصه ی ادبیات
پیشرفتی کـرده، تنها پس از ورود
اسلام و ادبیات عرب به این
سرزمین بوده است. امروز
ما ایرانیان چه کسی را
"استاد سخن" می دانیم؟!
سعدی شیرازی را که در بوستان
و گلستان و در دیگر آثارش تا
توانسته از لغات و عبارات
و اصطلاحات شیرین و فصیح
و بلـیغ عربی استفاده نموده
است. نیز گوید: اگر ما راست
می گفتیم، می توانستیم
کلیله و دمنۀ اصلی را - که هیچ
ایرانی آن را نمی فهمد! - به
جای کلیله ودمنۀ آمیخته با عبارات
عربی به خوانندگان ایرانی عرضه
کنیم. و خوب شد چنین نکردیم،
و گرنه کلیله و دمنه هم به همراه
زبان های مرده و درهم ریخته و
"کپک زده ی" پهلوی و اوستایی،
راهـی زباله دان تاریخ شده بود!!
همان گونه که خط و الفبای زیبای
عربی جانشین آن خط والفباهای
کج و معوج و درهم ریخته شد!

اثبات کرده کـه: آیـین اسلام، دین
و آیین مورد علاقه ی مردم ایران
بوده و به میل خود آن را انتخاب
کرده اند؛ و گرنه به مرور زمان و
گذشت چند نسل - بلکه با گذشت
یک نسل - دوباره مردم ایران به دین
و آییـن زرتشتی خود، باز میـگشتند؛
چنانکه دین و آیین خرافی زرتشت
که نوعی تحمیل ایده و عقیده ی
پادشاهان قدیـم ایران بود، چندین
بار کمرنگ و بالاخره نابـود و از
صفحه ی تاریخ ایران پاک شد...
دکتر اقبال، از باب نمونه، توجه
خوانندگان را به آمار روز افزون
شرکت مردم ایران و به ویژه
نسل خردسال و نوجوان و جوان
این سرزمین ، بـه شـرکـت در
مراسم عزاداری امام حسین و
امیر مؤمنان علی، جلب می کند.
او می گوید که حتی اگر به مرقـد
امامزاده هایی کوچک تر از حضرت
عبدالعظیم -بی طرفانه-نگاه اندازیم
برای ما مثل روز روشن است که
آمار زائران این امامزاده ها - از میان
نوجوانان و جوانان وحتی خردسالان
ایرانی-چندین برابر آن دسته افرادی
است که خود را زحمت می دهند
تا به تماشای ستون های سنگی
و مرده و بـی روح تخت جمشید
بروند!! چه رسد به زیارتگاه های
پرشکـوهی مانند نجف، کربلا،
کاظمین و سامرا و مشهد،
که کثرت زوّار ایرانی آنها، در این
زمان (1355خورشیدی) واقعاً
هوش را از سر هر بیننده و
شنونده بی طرفی می ربـاید!
ودیگر چه رسد به کعبه ی مقدسه
و مکه و مدینه و اماکـن زیارتی
این دو شهر، که سیل جمعیت از
سراسر گیتی به سوی آن سرازیر
می گردد! آیا میتوان ایـن عظمت و
شهرت جهانی را نادیده انگاشت
و به ستونهای سنگی مرده و
پوسیده ی تخت جمشید
و امثال آن دل خوش نمود، که
تنها عده ای از باستان شناسان
و توریست ها و افراد بی کار (!)
برای تفریح به تماشای آنها
می رونــد؟!!
نکته ی بسیار جالبی که دکتر
منوچهراقبال در انتهای این بخش
از کتاب، به آن اشـاره می کند
این است که زرتشتی ها نیز
مانند بهـایی ها، جمعیت انـدک
و محدود خود را گاه چند و یا
چندین برابر، وگاهـی چند صد
یا چند هزار برابر آنچه هست،
وانمود و شایع می کنند؛ تا
توجه مسئولان ایران و جوانان خام
را به خودشان جلب کنـند؛ ولی
جمعیت واقعی زرتشتیـهای ایران
و هند و پاکستان، مانند بهایی ها،
بیش از چند هزار نفر نیست!
و هردو در حال انـقـراض هستند!
دکتراقبال جریان نامه ی اواخر
سال1354ش به شاه را بازگو
می نماید، که درآن نـامه سری
او از شاه ایران خواهـش میکـند
که: مبادا با رسمی کردن تاریـخ
ایرانی کهـن، دوباره یک بهانه ای
به دست این اقـلـّیت شورشگر
سرکش (زرتشتیـها) بدهد که
سبب بهم ریختن اوضاع ایران
کنونی نیز بشوند... سپس
تقاضای اعدام برخی از سران
جنبش زرتشتی نوین را از او
نموده؛ که شاه نیز در پاسخ به
دکتر اقبال، از عوامل این جریان
اظهار نفرت و بیزاری کرده و تأکید
نموده که دین رسمی ایران تنها
اسلام است و بس؛ و وعده داده
که اگر گناهکاری آن افراد ثابـت
شـود، بیدرنگ اعدام خواهند شد.
اما شـادروان احمد تفضلی، بازگـو
می کـند کـه گر چه شاه در سال

"سه هزارسال دروغ" دکترمنوچهر
اقبال - که چاپ آن را بـه مصلحت
ایران نـدیـد - از رسمی کردن تاریخ
شاهنشاهی (در اسفند 1354)
پشیمان شد و در نامه ای خطاب
به دکتر اقبال اذعان کرد که اکثر
مطالب کتاب او را صحیح می داند
و وعده داد که تاریخ شاهنشاهی
ایران باستان را از رسمیت ساقط
کند، اما از عواقب این تصمیم
هراس داشت؛ تا اینکه پس از
فوت دکتر اقبال (در1356)،
در تابستان 1357ش با اصرار
و خواهش محرمانۀ حمیدرضا
پهلوی ، شاه در شهریور1357
تقویم مذکور را رسماً ساقط
اعلام نمود؛که دیگر دیر شده بود...

اقبال،پیرامون ((اوستا و زمان جعل
و نگارش آن از سـوی پادشاهان
ایران باستان، به عنوان
کتاب آسمانی هـمان پیامبر
افسانه ای(زرتشت) -))،
یکی از حسّاس ترین و
جنجال برانگیزترین بخشهای
کتاب است.
او ثابت میکند که اوستا پس ازجعل
چند بار دستکاری و کم و زیاد هم
شده، تا در هر دوره ای، مـوبـَدان
بتوانند مردم را طبق نوشته های
مـوجود در آن، و در راستای
خواست شاهان، بفریبـند!
وی " یَشت ها " (نیایش های)
اوستا را تماماً حاکی از همان
افسانه های خرافی و خیالی
ایران باستان می دانـد.
او سؤال می کند که اگر واقعاً
زرتشت و اوستایی وجود
داشت، چرا مورّخان پـُـراطلاع
دنیای غرب، تنها پس از

و کتاب آسمانیش شروع به
تحقیق کرده اند؟!
او اشکالات بی شماری بر
مطالب خرافی و غیر معقول
وغیر انسانی "اوستا" وارد کرده
است؛ از باب نمونه: ثـَـنـَویّت
(دوتا دانستن مبدأ آفرینش جهان)
در سراسر اوستا و کتابهای دینی
دیگر آنها، مثل "دینکرت"(= دینکرد
= کـردارهای دینی!!) به چشم
می خورد -که آدرس همگی را من
(آشموغ)و احمد تفضلی درپاورقیها
آورده ایم.....؛
از جمله، درمورد آفرینش بدی هـا
توسط اهریمن!!
(اوستا، ج1-ص138-ش8؛
و ص176- ش15؛
و ج2- ص659 تا 664).
و در بسیاری از جاهای اوستا،
شاهد شرک و بلکه
"چندگانه پرستی" زرتشتی ها
هستیم!
تبلیغ مادّۀ مخدّر "هَوم" بـرای
ایجاد توهّم در مغز و اعصاب
زرتشتیها!!(ج1- ص140تا

اسامی شاهان افسانه ای و نیز
قهرمانان خیالی ایران باستان
در اوستا؛
جسد مرده باید غذای پرندگان
وحشی شـود و مجازات

برای هر کس که مرده ای را
زیر خاک دفن کند!!(اوستا،
ج2-ص684-شماره36تا39)؛
زن به عنوان کالا مبادله میشود!!
(اوستا،ج2ص698-ش44)؛
سزای زنی که بچۀ مرده زاید!
(ج2ص713-ش45 -تا:716-ش6)؛
موبدها پول به دکتر نمی دهند و
فقط دعا می خوانند!!
(اوستا،ج2-ص736-ش41)؛
شستشو با ادرار!!
(ج2- ص747- ش12و13؛
و: ص868 -ش21 و22)؛
قتل کسی که مرداری را در آتش
بسوزاند، برای احترام آتش!!
(ج2ص762-ش73 تا 76)؛
کـُشـتـن ده هـزار مورچه ی
بی گناه، دستور دینی اوستا!!
(ج2-ص818)؛
و نیز دیگر قربانیهای بی حساب
و بی رحمانه که حتی در دین
یهود نیز سابقه نداشته اند!
و مطالب جالب فراوان دیگری که
خواهـیـد خواند...
دکتر اقبال هم چنین ثابت کرده که
زرتشتیان واقعاً "آتش پرست"
هستند و دروغ می گویند که
ادعا می کنند ما آتش را فقط
مقدس میدانیم و نمی پرستیم!!
بلکه ثابت می کند که آنها علاوه
برآتش،ستارگان را نیزمورد پرستش
قرارمیدهند (با استناد به اوستا).

از کتاب خود، به بررسی
کتاب "دینکرت"(یا:دینکرد؛
به معنی کـردار دینی) نیز
پرداخته و ثابت کرده که
دینکرد نیز همانند خود
"اوستا" چندین بار بازنویسی
شده و در هر زمان، جهت فریب
دادن مردم آن دوره ، چیزی درآن
اضافه کرده، یا ازآن حذف نموده،
و نسخۀ قبلی را سوزانده و از بین
برده اند.که ازجمله چیزهایی
که درآن افزوده شده، مطالبی
ریاضی و طبیعی و حِکمی و
منطقی از کتابهای یونانیان است،
که اصلاً در تاریخ علم ایران،
سابـقه ای نداشته اند و بسیار
شبیه به گفته های یونانیان
هستند.
و این گواهی دیگر است بر
بزرگواری اسکندر مقدونی در حق
مردم نا آگاه ایران آن زمان،
که موبدهای بی سواد ایشان را
با دانش های ریاضی و طبیعی
- تا اندازه ای - آشنا ساخت
و موجب شد تا اندکی از دریای
خروشان علوم یونان بچشند!

دینکرت(دینکرد) مطالبش مایه ی
ننگ آیین زرتشتی است! از جمله:
تجسّم خدا و اندام داشتن او!!
(دینکرد،ج3-دفتر 1،ترجمه
فریدون فضیلت،ص102)؛
خُویدُودَه (ازدواج درون هر خانواده:
پسر با مادر! برادر با خواهر! پدر با
دختر! و دیگر محارم...) که اکنون
به جز کسانی مثل من (آشموغ)
و دیگر موبَدها، کسی از
زرتشتیهای عامّی نمیداند که این
حکم زشت در این کتاب
صریحاً آمده است!! - دینکرد،
همان جلد، ص143تا152-
و در جلد5، تـرجمـه تفضلی،
ص60تا62، مخالفان این
حکم شدیداً نکوهش هم
شده اند!)؛
توهین به پیامبران
و ((اهریمنی)) لقب دادن به
حضرات ابراهیم بزرگوار(ع)
و موسی(ع) و عیسی(ع)
و... که خشـم هر خواننده
را بر می انگـیزد!(همان،ص:
قب- ش227؛
و: ج5/ص36-ش3)
توجه:ترتیب متن کتاب، با ترتیب
چکیدۀ آن که در این 13بخش آمد
فرق می کند - آشموغ.
1) زرتشت(یا زردشت)وجود خارجی 2) تمدن ایران پیش از اسلام از 4000 سال قبل از میلاد - 3) ایران پیش ازاسلام، عاری از 4) دکتر منوچهر اقبال در این اثر 5) شادروان دکتراقبال در این 1958م)برای اینکه او را پادشاهی 6) دکتر منوچهراقبال دراین کتاب، 7) شادروان دکتر اقبال با مدارکی 8)دکتر اقبال در این کتاب اظهار 9) شادروان دکتر منوچهر اقبال، 10) دکتر اقبال در این اثر گرانبها 1355 ش پس از خواندن کتاب 11) بررسیهای بی سابقه ی دکتر 1590میلادی در مورد او 148 اوستا)؛ 500تا1000ضربه شلاق 12) دکتر اقبال دراین بخش 13) دکتر اقبال در این اثر، میگوید

۱۳۸۸ تیر ۲۲, دوشنبه

پاسخ یزدگرد سوم به نامه عمربن الخطاب

از: شاهنشاه ، شاه پارس و غیره ، شاه کشورها ، شاه آریایی ها و غیر آریایی ها ، شاه پارسها و ديگر نژادها و نیز تازیان ، شاهنشاه پارس ، یزدگرد سوم ساسانی.
به: عمربن الخطاب ، خلیفه تازی

به نام اهورا مزدا ، آفریننده جان و خرد. تو در نامه ات نوشته ای می خواهی ما را بسوی خداوندت الله البر هدایت کنی ، بدون دانستن این حقیقت که ما که هستیم و ما چه را پرستش می نماییم!

شگفت انگیز است که تو در جایگاه خلیفه تازیان تکیه زده ای! با اینکه خردت به مانند یک ولگرد پست تازی است ، ولگردی در بیابان تازیان ، و مانند یک مرد قبیله ای بادیه نشین!

مردک! تو به من پیشنهاد می کنی که یک ایزد یگانه و یکتا را پرستش نمایم بدون اینکه بدانی هزاران سال است که پارسها ایزد یکتا را پرستش نموده اند و پنج نوبت در روز او را عبادت می نمایند! سالهاست که در این سرزمین فرهنگ و هنر ، این راه عادی زندگی بوده است.

زمانیکه ما سنت میهمان نوازی و کردارهای نیک را در گیتی پایه گذاری نموده و پرچم ” پندار نیک ، گفتار نیک ، کردار نیک “ را برافراشتیم ، تو و نیاکانت بیابان گردی می کردید ، سوسمار می خوردید زیرا که چیز دیگری برای تغذیه خود نداشتید و دختران بیگناه خود را زنده بگور می نمودید!

مردم تازی هیچگونه ارزشی برای آفریدگان خداوند قایل نیستند! شما فرزندان خدا را گردن می زنید ، حتی اسیران جنگی را ، به زنان تجاوز می کنید ، دختران خود را زنده بگور می نمایید ، به کاروانها یورش می برید ، قتل عام می کنید ، زنان مردم را دزدیده و اموال آنها را به یغما می برید! قلب شما از سنگ ساخته شده ، ما تمام این اعمال اهریمنی را که شما مرتکب می شوید محکوم می کنیم. چگونه شما می توانید به ما راه خدایی را تعلیم داده در حالیکه این گونه اعمال را مرتکب می شوید؟

تو به من می گویی پرستش آتش را متوقف کنم! ما ، پارسها عشق آفریدگار و نیروی او را در روشنی آفتاب و گرمای آتش مشاهده می نماییم. روشنی و گرمای آفتاب و آتش ما را قادر می سازد تا نود حقیقت را مشاهده نموده و قلبهایمان را به آفریدگار و به یکدیگر شعله ور نماییم. به ما کمک می کند تا به یکدیگر مهر بورزیم ، ما را روشن نموده و قادر می سازد تا شعله مزدا را در قلبهایمان زنده نگهداریم.

خداوندگار ما اهورا مزداست و عجیب است که شما مردم نیز او را تازه کشف کرده و او را بنام الله اکبر نامگذاری نمودید. اما ما مثل شما نیستیم ، ما با شما در یک رده نیستیم. ما به نوع بشر کمک می کینم ، ما عشق را در میان بشریت می گسترانیم ، ما نیکی را در زمین می گسترانیم ، هزاران سال است که ما در حال گسترش فرهنگ خود بوده اما در راستای احترام به فرهنگهای دیگر گیتی ، درحالیکه شما بنام الله سرزمین های دیگر را مورد تاخت و تاز قرار می دهید

شما مردم را قتل عام می کنید ، قحط وقلا می آورید ، ترس و فقر برای دیگران ، شما به نام الله اهریمن می آفرینید. چه کسی مسئول این همه بدبختی است؟

آیا این الله است که به شما فرمان می دهد تا بکشید ، غارت نمایید و تخریب کنید؟ آیا این شما رهروان الله هستید که بنام او این اعمال را انجام میدهید؟ یا هردو؟

شما از گرمای بیابان ها و سرزمینهای سوخته بی حاصل و بدون منابع برخاسته ، شما می خواهید از طریق لشگر کشی و زور شمشیرهایتان به مردم درس عشق به خدا دهید ، شما وحشیان بیابانی هستید ، در حالیکه می خواهید به مردم شهر نشین مانند ما که هزاران سال است در شهرها زندگی می کنند درس عشق به خدا بدهید! ما هزاران سال فرهنگ در پشت سر داریم ، که به راستی یک ابزار نیرومند می باشد! به ما بگویید؟ با تمام لشگر کشی هایتان ، توحش ، کشتار و قحط و قلا بنام الله اکبر ، شما به این ارتش اسلامی چه آموخته اید؟ شما چه چیز به مسلمانان آموخته اید که بر آن ابرام می ورزید تا آنرا به دیگر ملل غیر مسلمان نیز بیاموزید؟ شما چه فرهنگی از این الله خود آموخته اید ، که حالا می خواهید به زور آنرا به دیگران تعلیم دهید؟

افسوس آه افسوس... که امروز ارتش های پارسی از ارتش شما شکست خورده اند. اکنون مردم ما می باید همان خدا را پرستش نماییند ، همان پنج نوبت در روز را ، اما با زور شمشیر و او را به عربی عبادت نمایند . پیشنهاد می نمایم تو و دار و دسته راهزنت بساط خود را جمع کرده و به بیابانهای خود به جایی که در آن زندگی می کردید برگردید. آنها را به جایی برگردان که در آن عادت به سوختن در گرمای آفتاب را دارند ، زندگانی قبیله ای ، خوردن سوسمار و نوشیدن شیر شتر ، من اجازه نخواهم داد که تو دار و دسته راهزنت را در سرزمین های حاصلخیر ، شهرهای متمدن و ملت شکوهمند ما آزاد گذاری. این ”جانوران قسی القلب “ را ، برای قتل عام مردم ما ، دزدیدن زنان و فرزندان ما ، تجاوز به زنان ما و فرستادن دخترانمان به مکه بعنوان اسیر ، آزاد مگذار! به آنها اجازه نده تا بنام الله مرتکب اینگونه اعمال شوند ، به رفتار جنایتکارانه خود پایان ده.

آریایی ها بخشنده ، گرم ، میهمان نواز و مردمی نجیب بوده و هرجایی که رفته اند آنها بذر دوستی خود را گسترانده اند ، عشق و خرد و حقیقت. بنابراین ، آنها نباید تو و مردمت را برای رفتار جنایتکارانه و راهزنی مجازات نمایند.

من از تو درخواست می کنم که با الله اکبر خودت در بیابانهایت بمان و به شهرهای متمدن ما نزدیک مشو زیرا که اعتقادات تو ” خیلی مهیب “ و رفتارت ” بسیار وحشیانه “ می باشد.

(محل امضای یزدگرد سوم )


زرتشت به کار و کوشش پایبند و از تنبلی و کاهلی رویگردان و با آن دشمن است وی در جایی چنین میگوید:((سحرگاهان خروس بانگ بر آورده میگوید ای مردم برخیزد و بهترین راستی و درستی را بستائید نماز ((اشم)) و((هو)) را بجای آورید و دیو کاهلی را از خود دور سازید آن دیوی که می خواهد شما را به خواب ببرد.و در جای دیگر چنین اظهار میدارد:((من همواره با دیو تنبلی ستیز خواهم کرد زیرا که بیکاری و تنبلیستیز خواهد کرد زیرا که بیکاری و تنبلی ما را زلر و نزار و رنجور خواهد ساخت.و بلاخره در جای دیگر چنین می سراید:(( ای مزدیسنی زرتشتی دست و پا و هوش و خرد خود را برای انجام وظیفه نسبت به دیگران در موقع متقضی مهیا دار و از دست یازیدن به کارهای بیجا و بی هنگام خودداری کن.همواره در انجام کار نیک و دستگیری بیچارگان و بینوایان استوار باش))

به عقیده زرتشت دروغگو شخصیت خود را می بازد و از آنجا که خداوند وی را در تنگنا و سختی قرار میدهد همیشه پریشان و سرگردان است و هیچگاه به هدف و منظور خود دست پیدا نمیکند.دروغ نشانه ی ترس است.زرتشت ترس را به شدت محکوم و پیروان خود را به دلاوری(و در نتیجه به راستگویی)دعوت میکند.نیچه می گوید:((سخن راست گو و متلاشی شو))زرتشتی حقیقی با دروغ دشمنی آشتی ناپذیری دارد زیرا دروغ در واقع همان چهره زشت اهریمن بدکیش است


یرانیان قدیم از گریه و زاری و اندوه خودداری و برعکس برای آرامش تن و شادی روان جشن های زیادی برپا میکردند.

۱ـ جشن نوروز:بطوریکه از نام این جشن بر می آید زمان آغاز آن روز نو از نخستین ماه سال یعنی اول فروردین است و هرمزد نام دارد که نام پاک اهورامزدا است.جشن نوروز را به جمشید از پادشاهان دودمان پیشدادی نسبت داده اند.فروردین ماه متعلق به فروهرهای پاکانست که برای دیدن کسان خود به زمین آمده پس از مدتی توقف به جای خویش بازمیگردند.بهمین جهت ایرانیان چند روز پیش از اغاز جشن و عید به خانه تکانی و پاکیزه کردن اثاثه میپردازند تا فروهران در هنگام فرود آمدن به زمین آنها را پاک و خرم ببینند و با شادی و سرور به مکان خود بازگردند.در شب نوروز که فروهرهای در گذشتگان بزمین فرود میایند برای فرخندگی و میمنت آتش روشن میکردند و به نام هفت امشاسپندان سفره های هفت سین ترتیب میدادند

۲ـ ششم فروردین:ششم فروردین روز تولد و برگزیده شدن اشو زرتشت اسپیتمان پیامبر بزرگ ایرانیان است و از شکوه و اهمیت فراوان برخوردار است و اکنون هم زرتشتیان این روز را با همان عظمت و شکوه سابق جشن می گیرند

۳ـ جشن گاهانبار:از جشن های مهم مزدیسنا است. که البته پس از حمله اعراب مرسوخ شد و امروزه فقط به صورت نیایش است

۴ـ جشن تیرگان:جشن تیرگان یا آبریزان در تیر روز از تیرماه انجام می گرفت.اکنون نیز زرتشتیان این روز را جشن گرفته با آب پاشیدن به یکدیگر شادی سر می دهند.در این روز ایرانیان بر توران پیروز شدند.

۵ـ جشن مهرگان:زمان این جشن روز مهر ایزد از مهرماه است.در آنروز ایرانیان به رهبری کاوه ی آهنگر بر ضحاک ستمگر شوریدند او را دربند کردند و فریدون پسر آبتین را که از خاندان جمشید بود را بر تخت نشاندند

۶ـ جشن سده:به حساب قدیم جشن سده در دهم بهمن ماه که آبان روز نام داشت برگزار می شد.در این روز که ۵۵ روز پیش از جشن نوروز قرار می گرفت هوشنگ شاه آتش را بدست آورده بود و وجه تسمیه ی آن به سده آن است که با روز صدم از چهره دوم سال انطباق داشت.ایرانیان قدیم سال را به دو بخش تقسیم کرده و هر بخش را یک چهره می نامیدند:چهره نخست از اول فروردین تا آخر مهر که هفت ماه بود و آنرا تابستان می گفتند و چهره دوم از اول آبان تا آخر اسفند یعنی مدت ۵ ماه که آنرا زمستان می خواندند.در این روز مردم آتش افروخته برگرد آن دور میزدند و سرود می خواندندو شادی می کردند. نظر به اینکه در گذشته ماه ها عموما سی روز بود جشن سده در دهم بهمن ماه واقع می شد.ولی اکنون که روزهای کبیسه ی آخرسال را حذف کرده و شش روز به شش ماه اول سال افزودند این جشن در چهارم بهمن قرار می گیرد که آنرا مهر روز می نامند

۷ـ جشن ماه ها:ایرانیان باستان هر روزی از ماه را که نامش همانند نام ماه بود جشن می گرفتند مانند فروردین روز یا فروردینگان در فروردین ماه اردیبهشت روز یا اردیبهشتگان و خردادروز یا خردادگان در ماه خرداد

************************************

خانه سالمندان كهريزك چشم انتظار كمكهاي مادي و معنوي شماست

بنام ایزد پاک

مطلب زير در ادامه آشنايي ايرانيان عزيز با فرهنگ و نمدن شان آورده شده باشد اميد است ترغيبي براي كساني باشد كه در جستجوي اصل و بنيه و فرهنگ خويش هستنند

روز نوزدهم آذر كه برابر با دهم دسامبر است را روز جهاني حقوق بشر نامگذاري كرده اند. منشور حقوق بشر در دهم دسامبر 1948 به تصويب مجمع عمومي سازمان ملل قرار گرفت و دولت ايران يكي از نخستين امضاكنندگان اين اعلاميه بود اما به خوبي مي دانيم كه نخستين اعلاميه جهاني حقوق بشر , اعلاميه حقوق بشر كوروش كبير مي باشد كه بيش از 2500 سال از عمر آن مي گذرد. اين استوانه در پي كاوشهاي باستانشناسي در شهر "اور" به دست "هرمزد رسام" از اعضاي باستانشناسي انگليسي كشف شد و هم اكنون زينت بخش موزه بريتيش ميوزيوم انگلستان است و يك نسخه كپي از آن هم در ساختمان سازمان ملل نصب شده .


به اين بهانه بخشی از متن منشور كورش كبير كه به عقيده آگاهان اولين منشور حقوق بشر در جهان به شمار می آيد از نظرتان می گذرد:

(( منم كوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه دادگر، شاه بابل، شاه سومر و اكد، شاه چهارگوشه جهان. پسر كمبوجيه، شاه بزرگ ... نوه كورش، شاه بزرگ ... نبيره چيش پيش ، شاه بزرگ . . .

آنگاه كه بدون جنگ و پيكار وارد بابل شدم، همه مردم گامهای مرا با شادمانی پذيرفتند. در بارگاه پادشاهان بابل بر تخت شهرياری نشستم، مردوك خدای بزرگ، دلهای پاك مردم بابل را متوجه من كرد... زيرا من او را ارجمند و گرامی داشتم.

ارتش بزرگ من به آرامی وارد بابل شد. نگذاشتم رنج و آزاری به مردم اين شهر و اين سرزمين وارد آيد.

برده داری را بر انداختم ، به بدبختی های آنان پايان بخشيدم. وضع داخلی بابل و جايگاههای مقدسش قلب مرا تكان داد...

من فرمان دادم كه هيچكس اهالی شهر را از هستی ساقط نكند. فرمان دادم كه همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نيازارند.

مردوك خدای بزرگ از كردار من خشنود شد... او بركت و مهربانيش را ارزانی داشت . ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستوديم. . .

من همه شهرهايی را كه ويران شده بود از نو ساختم. فرمان دادم تمام نيايشگاه هايی را كه بسته شده بود، بگشايند. همه خدايان اين نيايشگاهها را به جاهای خود بازگرداندم.

همه مردمانی را كه پراكنده و آواره شده بودند، به جايگاههای خود برگرداندم و خانه های ويران آنان را آباد كردم.

همچنين پيكره خدايان سومر و اكد را كه نبونيد بدون واهمه از خدای بزرگ به بابل آورده بود، به خشنودی مردوك خدای بزرگ و به شادی و خرمی به نيايشگاههای خودشان بازگرداندم، باشد كه دلها شاد گردد.

بشود كه خدايانی كه آنان را به جايگاههای مقدس نخستينشان بازگرداندم، هر روز در پيشگاه خدای بزرگ برايم زندگانی بلند خواستار باشند...

من برای همه مردم جامعه‌ای آرام مهیا ساختم و صلح و آرامش را به تمامی مردم اعطا كردم. ))

یادآوری این نکته ضروری است که بسیاری از موارد اعلامیه جهانی حقوق بشر از قبیل برابری زن و مرد، آزادی بیان، آزادی اندیشه، آزادی کار، آزادی مسافرت، آزادی در انتخاب همسر و خیلی از آزادیهای دیگر که در منشور حقوق بشر آمده ریشه در گاتهای زرتشت دارند .
******************************************
خانه سالمندان كهريزك يك موسسه خيريه مي باشد كه توسط افراد نيك سرشت اداره مي گردد شما نيز بعنوان يك هم وطن مي توانيد سهمي در اين امر نيكو داشته باشيد

۱۳۸۸ تیر ۱۷, چهارشنبه

با درود
چند هفته است خيلي حالم گرفته است هر چند كه چيز ديگري وانمود مي كنم ولي خيلي كسل و خسته و بقولي پكر
انتخابات و جريانات بعد از آن نمي دانم چرا اينهمه روي من تاثير گذاشته است
نااميد از همه چيز
من كه هميشه عاشق كشورم و پيشرفت آن بودم و حاضر نبودم خاري به بدنه اين سرزمين وارد شود
چند وقتي يست احساس ديگري دارم مثلا از اينكه قيمت نفت بالا مي رود ناراحت مي شوم و وقتي پايين مي آيد خوشحال
و يا اينكه كارخانجات تعطيل شونند و كشورهاي ديگر با ايران ارتباط برقرار نكنند
و يا حتي گاهي از اينكه اسراييل و يا آمريكا به ايران حمله و تاسيسات اتمي را نابود كنند بي تفاوتم
از اينكه آلودگي دزدي فحشا آدم كشي و... زياد مي شود بي تفاوتم
آيا فقط اين احساس من است و يا خيلي از افراد جامعه همچنين احساسي دارنند نمي دانم شايد يك نوع بيماري روانيست ارمغان انتخابات 22 خرداد 1388
و از اينكه حال و حوصله نوشتن را ندارم فعلا من را ببخشيد تا در فرصتي ديگر

۱۳۸۸ تیر ۱۰, چهارشنبه

خاطرات يك ايراني مقيم آمريكا در ارتباط با انتخابات

اين خاطرات يك ايراني مقيم آمريكاست در ارتباط با انتخابات رياست جمهوري احساسات اين ايراني مثل خيليها در ايران مي باشد بر گرفته شده از وبلاگ http://maabbasi.blogfa.com

انتخابات

دوباره سلام

راستش این روزا خیلی دل و دماغ نوشتن ندارم. نه تنها نوشتن که همه کارهای دیگرم هم تعطیل شده. این وضعیت نه تنها برای من که برای همه دوستان ایرانی ما اتفاق افتاده. با اینکه کلی کار داریم که باید انجام بدیم کارمون شده دور زدن توی اینترنت و گشتن به دنبال خبرایی از ایران.

ادم هر چی بیشتر میخونه بیشتر نگران میشه. درست از روزی (شبی) که مناظره ها شروع شد دیگه کار و زندگی ما تعطیل شد. بعدش هم روز برگزاری انتخابات. ما اینجا یه صندوق داشتیم. کلا 175 نفر رای دادن که 154 نفر به موسوی، 17 نفر به احمدی نژاد و چهار نفر هم کروبی رای دادن. رضایی و باطله هم رایی نداشتن.

حدود ساعت 2-3 بود و صندوق اینجا در حال رای گیری بود که اولین امارها توسط وزارت کشور اعلام شد. اعداد و ارقام به نحوی بود که کسی باور نمیکرد و کار این شده بود که مدام به سایت وزارت کشور و سایر سایتهای خبری سر بزنیم و البته با هر خبر جدید موجی از ناباوری همه را فرا گیرد.

مناظرههایی که برگزار شده بود توانسته بود وجهه بسیار خوبی از دموکراسی در ایران بوجود بیاره. من با یه استاد چینی کار میکنم و مطالعات خوبی در مورد ایران داره. خیلی از این وضعیت تعریف میکرد و میگفت هنوز خیلی راهه که چین به این حد از دموکراسی برسه.

اما به نظر میرسید که با خبرایی که از سایت وزارت کشور بیرون میامد قصر امال همه (اغلب) ایرانیها در حال خراب شدن هست.

اینجا آدمهایی برای رای دادن می امدن که توی عمرشون حتی یک بار هم رای نداده بودن. دختر یکی از همین رای دهنده ها حدود 15 سال داشت و وقتی عکس کروبی رو دید پرسید که این آقای خمینی هست؟ تیپ و قیافه ادمهایی که برای رای دادن وارد حوزه می شدن حرفهای زیادی برای گفتن داشت. ادمهایی از همه نوع، همه امیدوار و همه سرحال و خوشحال. راحت میشد حال و هوای اوایل انقلاب رو درک کرد. مردم داشتن میرفتن که تصمیم بگیرن. می خواستن خودشون باشن. می خواستن مردم واقعی سرزمین پر افتخار ایران باشن.

بعضی ها رایشان را با ایاتی از قران همراه کرده و داخل صندوق می کردن. به هزار امید و ارزو رای می دادن.

اما اعلامیه های وزارت کشور به مثابه آب سردی بود که بر آهن گداخته وجود ایرانیان ریخته می شد.

اینجا بر خلاف ایران که همه با خیالی اسوده خوابیدند تا فردا با دمیدن افتاب جهان تاب سرنوشتی شایسته یک ایرانی را اغاز کنند، اما ما به علت اختلاف ساعت بیدار بودیم و داشتیم همچنان سعی می کردیم در سرنوشتمان تاثیر گذار باشیم و چه سخت است انجام کاری که عبث بودن ان برایت مثل روز روشن است. اما باز هم ادامه میدادیم تا لااقل ادای تاثیر گذاری را در اورده باشیم.

با اعلامیه دوم و سوم وزارت کشور تکلیف همه چیز روشن میشد. سردرگمی و بهت سران همه جبهه ها را میشد در سایتهای انها مشاهده کرد. خبرهای زیادی روی سایتها میرفت ولی در کمتر از ساعتی حذف میشد.

عصر جلسه هفتگی آزمایشگاه را نرفتم. به این فکر میکردم که صبح 70 میلیون ایرانی از خواب بیدار شده و قطعا اولین کاری که میکنن اینه که برن سراغ رادیو یا تلوزیون و سراغی از اخبار بگیرند. به چه امیدی می روند و چه می یابند. خوب خبر اول را جدی نمیگیرن ولی هر چه بیشتر می جویند کمتر می یابند. همیشه خبرهای بد مثل آوار سر ادم خراب میشه. قبل از اینکه بفهمی چه خبر است میبینی که تمام وجودت در ناکامی و ناامیدی غرق شده.

گاهی فکر میکنی که خوابی، گاهی دوست داری که خواب باشی. ولی در آخر به این نتیجه میرسی که بهتر است که خودت را به خواب بزنی شاید که آنچه را که دوست داری در خواب ببینی. ولی افسوس که بدیها حتی در خواب هم تنهایت نمی گذارند.

و این آغاز ماجرای غمناکی بود که مردمان سرزمین پاک ایران را دل آزرده کرد. فکر می کنم یکی دو روز اول همه در بهت و حیرت به سر بردند. هیچ کس نمی دانست چه اتفاقی افتاده است و چه اتفاقی خواهد افتاد. کار ما هم شده بود دنبال کردن 24 ساعته اخبار و حدس و گمانها. دیگه تماسمون با ایران هم قطع شده بود. نه کسی میتونست زنگ بزنه و نه تماسها ما را صدای آشنایی پاسخ می داد.

همه چیز مثل یه خواب بود. یه خواب شیرین. اما همیشه خوابهای شیرین رو خوابهای خیلی بد خراب میکنن. مثل گاوهای لاغری که گاوهای چاق سرزمین عزیر مصر را در عصر یوسف خوردند. هیچ وقت این همه به اینترنت معتاد نشده بودیم. بارها نیمه های شب از خواب بیدار میشوم به سراغ اخبار میروم مگر اینکه خبری را پیدا کنم که بتواند اندکی ایجاد دلشادی کند. اما افسوس که هوا بس نا جوانمردانه سرد است.

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید ، نتواند
که ره تاریک و لغزان است
وگر دست محبت سوی کسی یازی
به اکراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است
نفس ، کز گرمگاه سینه می اید برون ، ابری شود تاریک
چو دیوار ایستد در پیش چشمانت
نفس کاین است ، پس دیگر چه داری چشم
ز چشم دوستان دور یا نزدیک ؟

اما با همه بدیهایی که این ماجراها داشت، یک حسن بسیار بزرگ داشت. قبل از این ماجرا ایران و ایرانی در هیچ جای دنیا ارج و قربی نداشت. شاید برای کسی خوشایند نبود که خودش را ایرانی معرفی کند اما بعد از خبرهایی که بعد از این چند روز از ایران منتشر شد، ایرانی بودن افتخار بزرگی است. خیلی ها را می بینی که توی خیابون لباسی پوشیده اند که نام زیبای ایران بر ان نقش بسته و به این افتخار می کنند.

این روزها همه ایرانیها خارج از کشور که تعدادشان همیشه قابل توجه بوده است بسیار متحد شده اند. شعارهای ملی سر میدهند و خواستار روشن شدن واقعیات جامعه و پرهیز از خشونت در کشور سبزشان هستند. شاید یکی از پر افتخارترین روزهای ایرانیان و از طرفی دردمندانه ترین روز ایران شنبه هفته قبل بود که در سرتاسر دنیا همه ایرانیان در شهر محل سکونت خود جمع شده و نام ایرانی اباد و ازاد و عاری از خشونت را فریاد زده و برای گلهای پرپرشده شان شمع روشن کردند.

همه ایران را دوست دارند و داریم. ریختن هر قطره خون هر ایرانی دل همه ما را دردمند میکند و روحمان را آزار میدهد. مهم نیست که فاصله جغرافیاییمان تا ایران چقدر است. مهم این است که قلب همه ما برای ایران میتپد.

همه ما ایرانیان با رویای ایرانی اباد و ازاد و ایرانی که به مساوی به همه ایرانیها تعلق دارد شبانگاهان چشمانمان را می بندیم و با امید تحقق رویاهایمان، در سحرگاه چشمانمان را می گشاییم. باشد که رویایمان محقق شود.

امیدوارم که خداوند متعال به همه ما فرصت دهد که به اندازه توانمان در رسیدن به این آرزوهایی که برای قوم ایرانی چندان بزرگ و ناشناخته نیست بکوشیم.

دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی ، در بگشای
منم من ، میهمان هر شبت ، لولی وش مغموم
منم من ، سنگ تیپاخورده ی رنجور
منم ، دشنام پست آفرینش ، نغمه ی ناجور
نه از رومم ، نه از زنگم ، همان بیرنگ بیرنگم
بیا بگشای در ، بگشای ، دلتنگم
حریفا ! میزبانا ! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد
تگرگی نیست ، مرگی نیست
صدایی گر شنیدی ، صحبت سرما و دندان است
من امشب آمدستم وام بگزارم
حسابت را کنار جام بگذارم

******************************************

در صورت تمايل براي كمك به هم نوع خود آسايشگاه خيريه كهريزك را فراموش نكنيد من هر وقت از آسايشگاه بازديد مي كنم گوشه مي نشينم و عذاب مي كشم و از جنبه اي خوشحال ميشوم

از اين عذاب ميكشم كه در كشوري كه روي اين همه ثروت نشسته است چرا وضع معلولين و سالمندان بدين شكل است و خوشحال از اين بابت ميشوم كه در اين سرزمين احورايي چه انسانهاي شريفي هستنند كه بطور مجاني هفته اي چند ساعت در خدمت معلولين و سالمندان هستنند بسياري از آنها دكتر پرستار و افراد تحصيل كرده هستنند كه وقتشان بسيار با ارزش است ولي با قلبي آسوده و با تمام وجود در خدمت اين آسايشگاه هستنند شما كه بخاط عللي نمي تواني وقتت را صرف اينجا نمايي مي تواني با كمك مالي خود لبخندي روي چهره اين عزيزان بنشاني

بياييد دست در دست هم كنيم كشور خويش آباد

آيين ازدواج در دين آيين زرتشت


تیتر : آیین ازدواج در دین آیین زرتشت
خلاصه : آداب و رسوم ازدواج در میان زرتشتیان
متن کل خبر : آیین زناشویی در ایران باستان
در کیش ایران باستان زناشویی به منظور زندگی خوش و خرم و اتحاد و اتفاق و ازدیاد نفوس و تشکیل خانواده چنان بر پایه صحیح و محکم استوار بوده که خود به خود ضامن بقا و دوام زندگی مشترک بود و مهر و محبت را بین زن و شوهر برای همیشه برقرار می ساخت. زرتشت در گات ها یسنا پنجاه و سه بند به پسران و دخترانی که می خواهند با هم پیمان ازدواج ببندند اندرز می دهد که ای دختران شوی کننده و ای دامادان ،اینک بیاموزم و آگاهتان کنم .با غیرت از برای زندگانی پاک منشی بجوشید.هر یک از شما باید در کردار نیک از دیگری پیشی جوید و از این راه زندگانی خود را خوش و خرم سازد.در کیش زرتشتی از لحاظ نظم به کارهای دنیا و محکم ساختن یگانگی و جلوگیری از فساد اخلاقی ،در مورد زناشویی تاکید زیاد گردیده و این کار به خوبی ستوده شده است.چنانکه در فرگرد چهارم بند چهل و هفت وندیداد اهورامزدا می گوید: "ای اسپیتمان زرتشت هر آینه ،من مرد زندار را بر مرد بی زن و مرد حانه دار را بر مرد بی خانمان ترجیح می دهم."باز در فقره چهل و چهار می گوید:"وظیفه هر شخصی است که برادران همکیش خود را در کسب مال و داشتن همسر راهنمایی و مساعدت کند."در دین زرتشت کمک کردن برای ازدواج کسانی که به سن بلوغ رسیده و به علت ناداری بی همسر مانده اند،از کارهای خوب و پرثواب شمرده می شود.
عقد و ازدواج
در دین زرتشت عقد و ازدواج به پنج گونه انجام می گیرد.







(دختر در شانزده سالگی و پسر در هجده سالگی میتواند با رضایت اولیای خود ازدواج کند).


موانع زناشویی
زناشویی در میان خویشاوندان در موارد زیر ممنوع است:



در مورد مهریه-در کیش زرتشتی چون رهایی اختیاری نیست ، به این جهت برای زناشویی مهریه ای قید نمیشود.

امکان فسخ زناشویی یا رهایی









گواه گیران مجلس عقد
در این مجلس بزرگان و موبدان حاضر می شوند،موبد پس از شنیدن اقرار رضایت از عروس و داماد اندرزهای سودمند اخلاقی و دینی داده برایشان چنین دعا میکند:
هر دو تن را شادمانی افزون باد.همیشه با فر و جلال باشید ، به خوبی و خوشی زندگی کنید،در ترقی و افزایش باشید،به کردار نیک سزاوار باشید،نیک پندار باشید،در گفتار نیکو باشید،در کردار نیکی به جای آورید،از هر گونه بد اندیشی دور بمانید.هر گونه بکاهد،هر گونه بدکاری بسوزاد،راستی پایدار باد،جادویی سرنگون باد،در مزدیسنی استوار باشید،محبت داشته باشید با کردار نیک مال تحصیل کنید.
با بزرگان یک دل و یک زبان باشید،با یاران فروتن و نرم خو و خوشبین باشید،غیبت مکنید،غضبناک نشوید،از برای شرم گناه نکنید،حرص مبرید،از برای چیزی بیجا دردمند نشوید،حسد مبرید،کبر و منی نکنید،هوی و هوس نپرورید،مال کسان را به نا حق مبرید،از زن و شوهر کسان پرهیز دارید از کوشش نیک خود برخوردار باشید،با حرص انباز مشوید،با غیبت کننده همراه نباشید،با بدنام پیوند نکنید،با بیچارگان پیکار نکنید،پیش پادشاهان سخن سنجیده گویید،مانند پدر نامور باشید،در هر صورت مادر را نیازارید،و به واسطه راست گفتن کامیاب و کامروا باشید.
پس از آن عروس و داماد دست پیوند بهم داده دور آتش میگردند و سایر تشریفات عروسی به طور معمول است انجام میشود.
1. پادشاه زنی-این ازدواج عبارت از این است که پسر و دختر برای نخستین بار با رضایت والدین خود با یکدیگر ازدواج کنند. 2. ایوک زنی (یگانه-منحصر به فرد)-یعنی مردی بخواهد با یگانه دختر پدری ازدواج کند.چون دختر نمیتواند دارایی خانه پدر را به خانواده دیگر منتقل کند،موظف است که پس از ازدواج،نخستین پسر خود را به جای فرزند پدرش قرار داده دارایی را به او بسپارد تا از انقراض خانواده پدرش جلوگیری کند.چنین زنی را ایوک زنی می گویند. 3. چاکر زنی-این ازدواج در مورد زن یا مرد بیوه است که بخواهد پس از در گذشت همسر اول همسر دیگر انتخاب کند.چون برابر کیش زرتشتی ،جفت اول در گیتی و عالم پس از مرگ همسر شخص است و مقام پادشاه را دارد،لذا همسر دوم در عالم دیگر،مقام چاکر را در برابر همسر اول خواهد داشت.همچنین وقتی که مرد بخواهد برای دارا شدن فرزند با رضایت زن اول همسر دیگری اختیار کند.زن دوم نیز در مقابل زن اول مقام چاکر زنی را خواهد داشت،یعنی در حقیقت به منزله چاکر و خدمتکار است. 4. خودسر زنی-این ازدواج عبارت است از اینکه دختر و پسر بالغ پیش از رسیدن به بیست و یک سالگی بخواهند بدون رضایت پدر و مادر خود با یکدیگر ازدواج کنند،در این صورت موبد حق دارد صیغه عقد را جاری سازد ،ولی مادامی که نارضایتی اولیای آنها باقی است،این زن و شوهر از ارث محروم خواهند بود. 5. ستر زنی-اگر زن و شوهری بچه دار نشوند و بچه ای را از سر راه برداشته یا از قوم و خیشان بی بضلعت گرفته به فرزندی قبول کنند،در مورد این بچه وقتی که بزرگ شد مانند ایوک زنی عمل میشود،بدین طریق که اولین پسر آن دختر خوانده،فرزند پدر خوانده محسوب می شود و پس از فوت پدر خوانده ،صاحب دارایی و املاک خواهد شد. 1. نسبت به زن-نزدیکتر از پسر عمو و پسر خاله و پسر دایی و همچنین پدر خوانده،برادر خوانده و پسر شوهر جایز نیست. 2. نسبت به مرد-نزدیکتر از دختر عمو و دختر عمه ودختر دایی و نیز مادر خوانده،و دختر خوانده را به زنی گرفتن جایز نیست. 3. نسبت به زن و مرد-در مورد برادران یا خواهران رضاعی بطور کلی موانع مزبور جاری است. 1. یکی از طرفین دیوانه بوده یا اختلال حواس داشته باشد در صورتی که طرف دیگر آگاه نبوده باشد،بنا به تقاضای طرفی که سالم است ازدواج قابل فسخ است. 2. هرگاه شوهر عنین بوده و مردی نداشته باشد زن میتواند تقاضای طلاق کند. 3. هر گاه ثابت شود زن مرتکب زنا شده،شوهر میتواند او را رها سازد و اگر ثابت شود که شوهر با زن دیگر زنا کرده است ،زن هم میتواند تقاضای طلاق کند. 4. هر گاه شوهر به مدت سه سال مخارج زندگی زن را ندهد،زن میتواند تقاضای طلاق دهد. 5. هر گاه زن از اذیت شوهر در خطر باشد میتواند تقاضای رهایی کند. 6. هر گاه زن ناشزه(زنی که به شوهر خود تمکین نکرده،نا فرمانی کند)باشد و رفتارش باعث خطر گردد،شوهر میتواند تقاضای طلاق کند. 7. هر گاه شوهر زن دیگری داشته که در موقع ازدواج پنهان کرده و یا زن شوهر دیگری داشته باشد ازدواج بعدی خود به خود باطل است. 8. وقتی که مرد یا زن ترک دین زرتشت کند طلاق جایز است.

خداوند درباره کوروش کبير ميگويدکه او شبان من است و هر چه او بکند آن است که من خواسته ام. منم که او را از جانب مشرق برانگيختم تا عدالت را روي زمين برقرار کند. من امتها را تسليم وي ميکنم و او را بر پادشاهان سروري مي بخشم و پادشاهان را مثل غبار به شمشير وي و مانند کاهي که پراکنده شود، به او تسليم ميکنم .من کوروش را به عدالت برانگيختم و تمامي راهها را در پيش رويش استوار خواهم ساخت. منم که شاهين خود را(کوروش)، از جانب مشرق فرا خواندم و دوران عدالت را نزديک آوردم.خداوند، کوروش را برگزيد و فرماندار جهانش کرده است . بازوي او را بر کلدانيها، فرو خواهد آورد و راه او را هموار خواهد ساخت. در سال اول سلطنت کوروش پارسي، کلام خداوند کامل شد. خداوند روح کوروش پادشاه پارس را برانگيخت تا در تمامي سرزمينهاي خود فرماني صادر کند که خداي آسمانها، تمام ممالک زمين را بر من داده است، خانه براي او در اورشليم بنا کنم .
كورش كبير کورش کبير اولين پادشاه هخامنشي ، افزون بر ايرانيان ، به دليلصدور نخستين اعلاميه حقوق بشر نزد همه جهانيان و دانشمندان (ويل دورانت، ويکتورهوگو،کنت گوبينو، هگل، شاتوبراين ، پاپ کلمنتوس ۵ ، بوسويه، ناپلئون، دانيل روپس،گيرشمن و...)محترم است .در دوران باستان نيز بسياري از انديشمندان (مانند افلاطون،فيثاغورث، هرودت، گزنفون، ديودور سيسيلي و...) او را ستوده اند. كوروش بزرگ بنا به پژوهشهاي 100 ساله اخير دانشمندان مسلمان همان ذوالقرنين (که برخي او را بدليل سخن گفتن خداوند با وي «و قلنا يا ذا القرنين» پيامبر الهي مي دانند) است كه در سوره كهف قرآن (آيات83 تا 99) از او ياد شده است. ازجمله معروفترين اين محققان مي توان به افراد زير اشاره کرد:مولانا ابوالكلام آزاد مفسر بزرگ قرآن و وزير فرهنگ هند در زمان گاندي در تفسير البيان ( ترجمه تفسير سوره کهف از باستاني پاريزي)ــ علامه طباطبايي در تفسير الميزان ــآيت‌الله العظمي ناصر مكارم شيرازي و 10 نفر از مفسران بزرگ قرآن در تفسيرنمونه(مانندقرائتي، امامي، آشتياني،حسني، شجاعي، عبدالهي و محمدي)ــ تابنده گنابادي در کتاب سه داستان عرفاني از قرآن ــ آيت الله مير محمد کريم علوي در تفسيرکشف الحقايق (با ترجمه عبدالمجيد صادق نوبري)ــ حجه الاسلام سيد نورالدين ابطحي درکتاب ايرانيان در قرآن و روايات _ دکتر علي شريعتي در کتاب بازشناسي هويت ايراني اسلامي ــ سيد صدر بلاغي در قصص قرآن _ جلال رفيع در کتاب بهشت شداد _ دکتر فاروق صفي زاده در کتاب از کورش هخامنشي تا محمد خاتمي ــ منوچهر خدايار در کتاب کورش در اديان آسياي غربي ــآيت الله سيد محمد فقيه استاد اخلاق و عضو مجلس خبرگان دوم _ استاد محيط طباطبايي _ حجه الاسلام شهيد هاشمي نژاد _ سر احمد خان بنيانگذاردانشگاه اسلامي عليگر هند. قاسم آذيني فر در کتاب کورش پيام آور بزرگ صفحه 89 مي گويد: خواجه عبداله انصاري در تفسير ادبي عرفاني خود در سوره کهف پس از آيه «انا مکناه له في الارض=ما او رادر زمين نيروي بسيار داديم» اين دو را يک نفر مي شمارد.دکتر فريدون بدره اي درکتاب کورش در قرآن و عهد عتيق پس از يکي دانستن کورش و ذوالقرنين ازشيخ محمد باقرکمر ه اي شارح اصول کافي کليني (از کتب چهارگانه شيعه) روايت مي کند که: اميرالمومنين علي(ع) خود را مانند ذوالقرنين دانسته و به اين همانندي افتخار کردده است. كوروش نزد يهوديان ،زرتشتيان ، مسيحيان ومسلماناناز جنبه آسماني و تقدس برخوردار است . در كتاب تورات ( اشعيا ـ دانيال نبي ـ حزقيال ــ ارمياي نبي ) از او به عنوان حضرتمسيح، بت شکن، فرستاده پروردگار، چوپان خدا،دست خدا،شکست دهنده فرعونيان، شاهين خدا، نجات بخش و دانشمند خدا نام برده شده است .درصحف عزراي پيامبر (حضرت عزير) آمده است : کورش فرمود خداوند به من دستور داده است تا خانه اي براي او در بيت المقدس بسازم.ابوريحان بيروني (قرن 4 هجري) و غياث الدين خواند مير (قرن 6 هجري در کتاب حبيب السير، جلد يک، صفحه 136) از او بعنوان باني بيت المقدس ومسجد الاقصي (يا همان قبله نخست مسلمانان) نام مي برند.در تفسير قرآن ابوالفتح رازي آمده است: که خداي تعالي بر زبان بعضي پيغمبران امر کرد پادشاهي از پادشاهان پارس را نام او کورش و او مردي بود مومن. مسعودي درکتاب مروج الذهب،صفحه606 مي نويسد : اين خبر در انجيل هست كه كورش پادشاه، ستاره را كه هنگام مولود عيساي مسيح طالع شده بود ، ديده بود... وما تفصيل اين قصه را با آنچه مجوس ونصاري در باره ي آن گفته اند...در كتاب«اخبارالزمان» آورده ايم. آرامگاه باشكوه كوروش بزرگ درپاسارگاد طرحي گيرا ، باوقار ، متوازن ، مقدس و اهورايي دارد. ساختمان اين گونه آرامگاه ، پيش و پس از آن ( به جز يك مورد و در اندازه‌اي كوچكتر كه آن هم از نياكان يا نوادگان كوروش است ) ديده نشده است .پس از اسلام در دوران پادشاهي اتابكان فارس (در قرن 5 و 6 هجري خورشيدي ) به دليل جنبه تقدس آرامگاه ، مسجدي در اطراف آرامگاه ساخته ، درون آرامگاه هم محرابي از سنگ تراشيده و پيرامون آن آياتي از قرآن به خط ثلث نگاشته‌اند. (دکتر رضامرادي غياث آبادي در کتاب نقش رستم و پاسارگاد).قبله نمايي نيز در سنگ در کنار مهراب تراشيده اند . در زمان گذشته نوشته اي در آرامگاه به خط ميخي بوده كه متن آن ، چنين است : « اي رهگذر، من كوروش هستم كه پادشاهي جهان را به پارسيان دادم ، به مشتي خاك كه پيكرم را دربرگرفته رشك مبر .» پس از اسلام ( حداقل هزار سال) ، به دليل ندانستن صاحب آرامگاه ، آن را به نامهاي مسجد مادر سليمان(ع) ، مشهد مادر سليمان ، گور مادر سليمان ، گور سليمان(ع) ،مشهد ام النبي ، مقبره سليمان(ع) و مشهد مرغاب ناميده اند . همچنين بر روي تپه مشرف به آرامگاه باقيمانده يك دژوجود دارد كه به نام تخت سليمان معروف است. حاج ميراز حسن فسائي (در کتاب فارسنامه ناصري صفحه 301) مي نويسد : « مشهد محل شهادت و قبر انبياء و اولياء و بزرگان دين را گويند و چون اين بلوك را مشهد ام النبي گفتند و چون عجم حضرت سليمان (ع) و جمشيد را يك نفر و پيامبر دانسته اند آنرا مشهد مادر سليمان نيز گفته اند.که در هر صورت (چه سليمان نبي، چه مادر او، چه جمشيد و چه کورش) نشان دهنده الهي و سپند بودن صاحب آرامگاه است. در دشت مرغاب در پاسارگاد ، نقش برجسته‌اي از كوروش كبير باقيمانده است كه همچون فرشتگان ، با بالهايي آسماني تراشيده شده است . نكته جالب است كه ايرانيان از زمان باستان تا‌كنون اين پيكره را مقدس مي‌دانند و با اينكه پيكره‌ هاي ديگر در سراسر ايران در اثر ناداني آسيب ديده استهيچ ‌كس جرأت نداشته به اين پيكره اهورايي آسيب برساند. هنوز هم تصور مقدس بودن اين پيكره در ميان مردم بومي باقي است . (دکتربهرام فره وشي در کتاب ايرانويچ) مردم محلي دستان او را رو به قبله و در حالت نيايشمي دانند. تا چند دهه پيش ، مراسم روز تاسوعا و عاشوراي حسيني اهالي دشت مرغاب در دورا دور آرامگاه پاسارگاد انجام مي‌شد و مردم منطقه نذرهاي خود را تقديم آرامگاه مي‌كردند و آن را همانند امامزاده‌ها با پارچه‌هاي رنگي و قفل مي‌پوشاندند. ( دكترباستاني پاريزي در كتاب كوروش ذوالقرنين)آب رودخانه پلوار نيز هميشه آبي مقدس و شفابخش به شمار مي آمد. (دکترعليرضا شاپور شهبازي در کتاب پاسارگاد)دکتر جمشيد صداقت کيش در ويژه نامه فصلنامه فارس شناخت در نوشتار مسجدهاي فارس در صفحه 88 مي نويسد : در روايتهاي اسلامي هم از مقدس و آسماني بودن اين جايگاه سخن بسيار رفته است از جمله در كتابهاي زير : 1 ـ مسالك و ممالك ( اصطخري بهسال 320 هجري ) صفحه‌هاي 109 و 1412 ـ حدود العالم من المشرق الي المغرب ( نوشته شده به سال 372 هـ ) صفحه 1313 ـ اشكال العالم ( ابوالقاسم جيهاني به سال 367 هـ ) صفحه‌هاي 113 و 1234 ـ نزهت ‌القلوب ( حمداله مستوفي به سال 740 هـ ) صفحه 178در كتاب شيراز نامه نوشته زركوب شيرازي ( سال 740 هـ ) درصفحه 144 آمده است: « نقل است كه : شيخ محمد‌بن يزيد عروس ( هم زمان با مأمون 218 ـ 198 هـ . ق ) نقل فرمود كه در عهد او جمعي از زهاد و عرفا بيت ‌المقدس به شيراز آمدند و طلب متصوفه و ائمه شيراز مي‌كردند . ايشان را به من حواله كردند . سؤال كردم كه سبب آمدن شما به اين طرف چه بود و باعث اين نهضت چيست ؟ گفتند كه : مادر بعضي از اخبار خوانده‌ايم كه در شيراز به طرف حوامه شهر مسجدي هست كه آن را مسجد سليمان (يا همان آرامگاه كوروش ) مي‌گويند و در بعضي كوهستان كه در برابر مسجد است، چشمه ‌اي هست و آن به چشمه مرغان (يا همان دشت مرغاب ) مشهور است . سليمان نبي آن مسجد بنا كرده و آن چشمه از آثار قدم او پديد آمده . هر كس كه در آن آب وضو سازد ودر آن مسجد دوگانه‌اي بگذارد ، حق سبحانه و تعالي حاجات دين و دنيايي او برآورده گرداند. ما به اين بيت متوجه گشتيم تا زيارت مسجد دريابيم .» در پايان بد نيست نگاهي داشته باشيم به گفتار استاد ابراهيم پورداود ( کتاب ذوالقرنين و کورش از محمد کاظم توانگر زمين): هر ايراني همانگونه که مکلف است درصورت استطاعت در مدت عمر خود يک بار به حج مشرف شود شايسته است که يک بار هم بهزيارت کورش که پايگاه مليت ايراني است خود را برساند. نه فقط بخاطر ايراني بودن بلکه به جهت زيارت فردي که قرآن بيشترين تعريف (17 آيه) در مورد يک زمامدار را از او کرده است
لوحه داريوش بزرگ در مصرلوحه سنگي در سي و سه کيلومتري کانال سوئز در محلي بنام شلوف الترابه در مصر در سال 1866 ميلادي کشف شده که مربوط به فرمان داريوش بزرگ در خصوص کندن آبراهي ميان نيل و درياي مديترانه است. اين لوحه با خط ميخي و به زبان پارسي باستان، ايلامي و بابلي است.ترجمه آن به قرار زير است :( بغ بزرگي است اهورامزدا که آن آسمان را آفريد، که شادي را براي مردم آفريد، که داريوش را شاه کرد، که به داريوش شاه کشوري را که بزرگ و داراي مردان خوب و اسبان خوب است ارزاني فرمود )( داريوش شاه گويد: من يک پارسي هستم از پارس، مصر را گشودم و فرمان دادم اينرا بکنند. از رودخانه اي بنام نيل که در مصر جاري است تا دريايي که از پارس ميرود )( پس آن آبراهه کنده شد، چنان که فرمان دادم و کشتيها از مصر از ميان اين آبراهه، به سوي پارس روانه شدند، چنان که خواست من بود .
كوروش كيست؟کلمه کوروش به معنای خورشید وار ( کور = خورشید) و( وش = مانند) می باشدیرانیان کوروش را "پدریونانیان که ممالکشان را فتح کرده بود" سرور"و یهودیان که ازادی را به ایشان بازگردانده بود" مسح کننده"و بابلیان اورا" مردوک به منزله مورد تایید" می نامیدندتبار کوروش از پدر به پارس ها و از مادر به مادها می رسداشیتوویگو پادشاه ماد شبی خواب دیده که ازدخترش ماندانا آبی خارج شده که تمام کشور و آسیا غرق کرده برای وی آنگونه تعبیر کردند که از دخترت فرزندی زاده می شود که بر مادها غلبه خواهد کرد. این موضوع سبب شد که او تصمیم بگیرد که دخترش را به بزرگان ماد ندهد زیرا از این ترس داشت که دامادش مدعی خطر برای وی شود و دخترش را به(پارسها) کمبوجیه اول که در آن زمان در جنوب غربی ایران حکومت داشتند شوهر داد ماندانا پس از ازدواج با کمبوجیه بار دار شد و شاه اینبار خواب دید از شکم دخترش درختی روییده که شاخ وبرگهای آن زمین را پوشانیده که مجدد برای وی تعبیر کردند که از ماندانا فرزندی بوجود خواهد آمد که بر جهان غلبه خواهد کرد وی دخترش را طلبید و زاده ی وی را به هارپاگ(از بستگان و سپهسالار وی بود ) سپرد و دستور داد طفل رانابود کند . هارپاگ می دانست که ممکن است روزی ماندانا انتقام فرزند خود بگیرد و اینکه از سر پیچی از دستور شاه هراس داشت,کوروش را به یکی از چوپانهای شاه به نام میترادات (مهرداد) داد و از وی خواست بدستور شاه طفل را میان جنگل رها کند چوپان فرزند را به خانه برد و همسر وی که تازه صاحب فرزندی مرده شده بود به شوهرش اسرار ورزید که طفل را نگه داشته و فرزند مرده خویش را به جنگل برده و جسد تیکه شده وی را به هارپاگ دهندبدین ترتیب انها سرپرستی طفل را به عهده گرفتند یک روز کوروش که پسر چوپان معروف بود با امیرزادگان بازی می کرد و آنها کوروش را در بازی به شاهی قبول کردند و چون پسر آرتم(یکی از شاهزادگان)ازکوروش فرمانبرداری نکرد کوروش دستور دادوی را تنبیه کنند پسر آرتم نیز موضوع را به شکایت به پدر و پدر نیز به شاه گفته که پسر چوپان فرزندش را تنبیه کرده شاه نیز چوپان و کوروش را احضار کرده و از ایشان در خصوص عمل کوروش سوال کرده و کوروش نیز در پاسخ به شاه گفته آنها مرا به شاهی پذیرفتند چون او از من فرمانبرداری نکرداو را تنبیه کردم حال اگر شایسته مجازات هستم تصمیم با شماست شاه از دلاوری کوروش و شباهتش با خود به فکر افتاده و چون زمان رها کردن فرزند دخترش به جنگل با سن کوروش برابر بوده آرتم را قانع کرده و از چوپان در خصوص پدر مادر کودک سوالاتی کرده و چون به جواب قانع کننده نرسیده تحت شکنجه از وی اعتراف گرفته و هارپاگ را احضار کرده و چون او چوپان رادید موضوع را فهمیده و به شاه گفت می خواستم هم دستور شما را اجرا کرده باشم و هم اینکه مرتکب قتل فرزند دخترت نشوم بدین ترتیب کوروش در دربار کمبوجیه اول اخلاق والای انسانی پارس ها و فنون جنگی و نظام پیشرفته انها را آموخت و با اموزشهای سختی که سربازان پارس فرا می گرفتندپرورش یا فت
همه ساله 29 اکتبر تمامی مردم جهان (به جز ایران) از کوروش کبیر به نیکی یاد می کنند در حالیکه ما تمام افتخاراتی را که فروختنی نبودند زیر آب می کنیم
درودبر کوروش بزرگ پدر قوم آریا
***********************************
آسايشگاه كهريزك نماديست از همياري ايرانيان پاك نهان
آسايشگاه خيريه كهريزك توسط انسانهاي خيير و نيكوكار اداره مي شود شما نيز در اين امر خير مشاركت نماييد

نیایشهای پاک ایرانی


نیایش در میان ایرانیان هماره دارای جایگاه ویژه ای بوده است ، به گونه ای که از هزاران سال پیش نیاکانمان شیوه هایی از نیایش را به کار می برده اند که امروزه گرچه در کشور خودمان بسیار اندک ولی در سرتاسر جهان به شیوه نیایش های پارسی روان است. نیایشهایی که فراتر از دینها و آیینهای گوناگون دارای درون مایه ای سرشار از خواست آرامش برای همه جهانیان است. آری ، دست بر آسمان برافراشتن و آنچه شایسته ایران و ایرانیست را با دلی پاک خواستن.وَرهَرام یَشت چهاردهمین یشت اَوستا به شمار می‌رود. این یَشت در بزرگداشت و ستایش * بهرام * ایزد بزرگ پیروزی و رزم‌آوری و شکننده یورش آورندگان سروده شده است. * بهرام * در نوشته های پهلوی به گونه (وَرهَران) یا (وَرهَرام) و در اَوستا (وَرس رَگنَ) آمده است. بهرام همچنان که امروزه نیز به همین نام خوانده می‌شود ، نام ستاره یا به گویش امروزی ، گردنده(سیاره) سرخ رنگ بهرام(مریخ تازی) است.بهرام یَشت از بخش‌های رزمی اَوستا به شمار می‌رود و بازگردان درست پارسی آن به گمان بسیاری از پژوهشگران مانند زنده یاد استاد پورداود کاری دشوار است. بهرام یَشت دارای 22 بخش یا کَردِه است .این نیایش در زمانهایی خوانده می شود که کشور در گرداب گزند یا در آستانه آسيب باشد. خواست از برگزاری این آیین همپيماني زرتشتیان وسرافرازی و بهروزي ایران گرامی است و در این راستا با تلاش انجمن زرتشتیان کرمان و همکاری انجمن موبدان تهران و به پیشنهاد سالخوردگان هازمان(جامعه) زرتشتی و انجمن زرتشتیان کرمان و برای جلوگیری از کوچیدن و دور شدن پیش آمدهای ناگوار و تندرستي و سربلندي همه ايرانيان، این برنامه از وَرَهرام ایزد اردیبهشت ‌ماه تا وَرَهرام‌ایزد خورداد‌ماه برگزار می‌شود و هرﮐس بنابر خواست خود پایبند به خواندن بخشهایی از بهرام یَشت در زمان یک ماه شده است كه تا امروز سُرايش بيش از هزاران بار آن پذيرفته شده است . این نیایش دور کننده جنگ و آموزنده آرامش و هنر پاسبانی از آرامش است. آیین آغازین وَرَهرام یَشت در تَسوک(ساعت) 6 پسین 19 اردیبهشت ماه در تالار رستم کرمانی(تالار آتشکده کرمان) آغاز شد و در روز 18 خورداد ماه با آیین باشکوهی پایان خواهد گرفت.آرمان برگزاري چنين آيين اَوِستا خواني گروهي در درازاي پيشينه كشورمان ، آموزش و پاسداري از *اَوِستا * و زبان *اَوِستایی * ، اين گرامي نامه نياكان و شناخت بيشتر دين و فرهنگ راستين ايران زمين است كه به بهانه هاي گوناگون انجام مي شده است. با اين ناساني(تفاوت) كه كسي كه اَوِستا را خود تنها مي خواند ، به نام خود و خانواده آرزو مي كند ، ولي در سرودن اَوِستاي گروهي ، خواست و آرزوي دروني براي همگان و همه سرزمينمان مي باشد.همانگون که می دانید این روزها تنشها در سراسر جهان در برابر ایران افزایش یافته است و من و تو تنها کاری که می توانیم بکنیم اینست که با خواست پاک و نیایش ژرف خود بخواهیم که این سرزمین در گیر و دار جنگ و سياهي و گزند جای نگیرد. نیایشهای گروهی بازتاب شگفت انگیزی در زمین و آسمان خواهد داشت. پس همه با هم برای بازگشت آرامش و شکوه کشورمان و دوری و بیزاری از هرگونه جنگ و خونریزی و دور نگشتن از ريشه هاي سِتُرگِمان نیایش می کنیم. خواهشمندیم این نیایش را میان دوستان و آشنایان خود گسترش دهید تا همگان با یشته های (نیایش های) پارسی بيشتر درآمیزند. این نیایش ها برای گروهی ویژه ازایرانیان نیست که ، همه ایرانیان می توانند با زبان و گویش خود آنچه آسمان تشنه شنیدنش می باشد را بخوانند و با دلی پاک شایستگی این سرزمین را از آسمان هدیه گیرند. بخشی از بازتاب چنین نیایشهایی بارانهاییست که در این یک هفته دیده ایم.باشد که خداوند هرگونه گزند مانند جنگ و خشکسالی و دیو دروغ را از ایران دور نماید.روزي كه دور نيست ، آسمان سر از آستین اندوه برخواهد داشت و شاخه ای از مهرش را به زمین نزدیکتر خواهد کرد. روزگار در هر دم برگی از رنج خود را بر بالین هستی می افشاند ، زیرا که آموزگار هستي به نیکی می داند که دلهایی پر شور از دل همین رنج ، دانه ها برآورده و آنها را بر بالین شهزاده نیایش كاشته تا همگان از شادابی نيلوفران برون آمده از رنج بهره مند گردند. تو هم میهنم ، با دست بر آسمان برافراشتن گروهي آيين فراموش شده نياكانمان را زنده كنيم تا از اين هم نوازی دل پر درد ایرانیان را تا اندازه ای آرامش يابد. سرزمینی که در دورها ، نزدیکترین رویشها و آرامشها را در بر داشت و بر لبان مردمش آوای دور باد خشکسالی ، دور باد جنگ و ننگ بر دروغ آشیان داشت ، كنون ، ناخواسته در آستانه این رنجها جاي گرفته است. به هر روی ، آنچه مادران و پدرانمان بر جای گزارده اند ، آیین هاییست که در هنگامه های بن بست ، گره گشا هستند و یکی از آنها همين نیایش گروهی وَرهَرام یَشت است.آنچه مي خوانيم بخشي از نَسك(كتاب) خُرده اَوستا مي باشد كه به دست شادروان رشيد شَهمَردان از روي نوشته دين دَبيره دستور انكلساريا در سال 3676 زرتشتي(1317 خورشيدي) به نگارش پارسي آوانويسي شد.در اين جُستار تلاش شده است كه تا آنجاييكه مي شود به نوشته شادروان شَهمَردان وفادار مانده و تنها براي اينكه نوشته اي سراسر پارسي داشته باشيم ، براي اندكي از وا‍ژه ها ي ناب پارسي چَم يابي(معني) شده كه با رنگ سبز نشان داده شده اند و همچنين اندكي از واژه هاي نوشته شده استاد را به پارسي برگردانده و واژه نوشته شده در نوشتار راستين نَسك خُرده اَوستا را درون نشانه { } آورده ايم ، باشد كه روان روان نيكش شاد گردد و يادش تا هماره با ايزد مهر در پيوند.
وَرَهرام يَشت
ایزد پیروزیبزرگوار و نيكوكار و فيروزگر باد مينوي فروغ ايزدي ، وَرَهرام ايزد(= ايزد پيروزي) اَشوي پر فروغ و فيروزگر.به خشنودي اَهورامزدا – اَشِم وُهو سه(اَشويي(راستي و پاكي)، بهترين آفريده ها است، اَشويي ، خوشبختي است. خوشبختي براي كسي است كه بهترين اَشويي را خواستار باشد. 3بار خوانده مي شود) – فَروَرانِه هر گاه كه باشد. به اهورامزداي رايومند(با شكوه) و خروهمند(خردمند) ، به اَمشاسپَندان(نام هفت فرشته بزرگ، پاکان بی مرگ) ، به اَمَ(= ايزد نيرو و زیبایی) نيك پيكر و خوب رسته ، به وَرَهرام ايزد اَهورا داده و وننت(ايزد) زِبَردست ، خشنودي و يَزشن(ستايش بسيار) و نيايش و درود و ستايش باد.
{ كَردِه يكم }وَرَهرام آفريده اَهورا را مي ستاييم – پرسيد زرتشت از اَهورا مزدا ،اي اورمزد ، اي سِپَند ترين{مقدس ترين} مينو ، اي آفريننده جهان تن{دنياي جسماني} ، اي اَشو – در ميان ايزدان مينوي كدام يك افزارمندتر است؟پس اَهورا مزدا پاسخ داد؛ آنكس ، وَرَهرام آفريده اَهورا است ، اي زرتشت اِسپَنتَمان(نام نیای نهم زرتشت).به سوي او(= به سوي زرتشت) پرواز كنان آمد ، براي نخستين بار ، وَرَهرام آفريده اَهورا در كالبد باد تند زيباي اهورا داده و فَر نيك مزدا داده را با خود بياورد ، فَر مزدا داده را كه درمان بخش و نيرو افزا است.پس وَرَهرام فزون نيرومند گفت؛ در نيرو من نيرومندترينم ، در پيروزي پيروزمندترينم ، در ميان دارندگان فَر فرهمندترينم ، در نيكي من نيكترينم ، در سود سود رساننده ترينم ، در درمان من درمان بخش ترينم.من ستيزگي را درهم خواهم شكست ، ستيزگي همه دشمنان را ، دشمني همه ديوان و مردمان ، جادويان و پَريان ، كاويهاي ستمكار و كرپان ها(= پيشوايان و پارسایان{روحانیون} دروغين) را.براي شكوه و فَري كه او دارد من مي ستايم ، با سرود يَسنا ، مي ستايم وَرَهرام ايزد اَهورا داده را با زَور(آب سپند{مقدس}) ، وَرَهرام اَهورا داده را مي ستايم برابر نخستين آيين اَهورايي ، با هوم درآميخته{مخلوط} به شير با بَرسَم(گیاهی است) ، با زبان دانش ، با مانترَه(اندیشیدن) ، با گفتار ، با كردار ، با آب زَور و با واژه هاي راست گفته شده.از ميان مردان و زنان كسي كه برابر آيين راستي ، ستايشش بهتر است ، مزدا اَهورا از آن آگاه مي باشد ، اينگونه مردان و زنان را ما مي ستاييم.
{ كَردِه دوم }وَرَهرام اَهورا داده را مي ستاييم....به سوي او پرواز كنان آمد ، براي دومين بار ، وَرَهرام اَهورا داده در كالبد گاو نر زيبا ، زرد گوش و زرين شاخ كه بر شاخهاي او اَمَ(= ايزد نيرو) نيكو پيكر و بلند بالا نشسته بود. اينچنين(وَرَهرام اَهورا داده) درآمد.براي شكوه و فَري كه او دارد ،از ميان مردان و زنان.
{ كَردِه سوم }وَرَهرام اَهورا داده را مي ستاييم....به سوي او پرواز كنان آمد ، براي سومين بار ، وَرَهرام اَهورا داده در كالبد اسب سپيد{سفيد} ، زيبا با گوشهاي زرد و نوار{يراق} زرين كه بر پيشاني او اَمَ نيكو پيكر و بلند بالا نشسته بود.اينچنين(وَرَهرام اَهورا داده) آشكار شد.براي شكوه و فَري كه او دارد ،از ميان مردان و زنان.
{ كَردِه چهارم }وَرَهرام اَهورا داده را مي ستاييمبه سوي او پرواز كنان آمد ، براي چهارمين بار ، وَرَهرام اَهورا داده در كالبد شتر نيرومند ، تيز دندان ، تندرو و چَست و چالاك كه براي بردن بار و بنه مردم بكار آيد.كه در ميان(شتران) نر جفتگير نيرومند است و با گرايش{رغبت} است هنگامي كه به سوي شترهاي مادِه رو مي آورد. شتران مادِه در پناه يك چنين شتري كه داراي شانه هاي پرزور ، كوهان برجسته است ، چشمها و سرش درخشان بوده ، با شكوه و بلند بالا باشد ، بهتر نگهداري{حفظ} مي شوند.(يك شتر) روشن رنگ كه در شب تيره چشمهاي دور بين او از دور مي درخشد ، او كف سپيد{سفيد} مي پاشد ، بر زانوهاي خوب و پاهاي استوار خود ايستاده و مانند شهريار بي مانندي به هر سو مي نگرد.اينگونه او درآمد.براي شكوه و فَري كه او دارد ،از ميان مردان و زنان.
{ كَردِه پنجم }وَرَهرام اَهورا داده را مي ستاييمبه سوي او پرواز كنان آمد ، وَرَهرام اَهورا داده ، براي پنجمين بار ، در كالبد زيباي گرازي دندان گير ، نر و تيز چنگال. گرازي كه به يك نواختن{ضربت} از پا در مي آورد ، هم آورد را – فربه ، فرياد{غرش} كنان ، با چهره خالخال ، آماده ستيز و به هر سو تازان.او اينگونه آشكار شد.براي شكوه و فَري كه او دارد ،از ميان مردان و زنان.
{ كَردِه ششم }وَرَهرام اَهورا داده را مي ستاييمبه سوي او پرواز كنان بيامد ، وَرَهرام اَهورا داده ، براي ششمين بار ، در كالبد جوان پانزده ساله ، درخشنده{نوراني} ، داراي چشمهاي درخشان و پاشنه هاي كوچك و زيبا.اينگونه او آشكار شد.براي شكوه و فَري كه او دارد ،از ميان مردان و زنان.
{ كَردِه هفتم }وَرَهرام اَهورا داده را مي ستاييمبه سوي او پرواز كنان آمد ، وَرَهرام اَهورا داده ، براي هفتمين بار ، در کالبد مرغ(= شاهین)که با بالهای گشاده به پایین سرازیر می شود و (شکار را) گرفته ، از بالا او را از هم می درد. او در میان پرندگان تندترین است ،او در میان بلند پروازان ، سبک پروازترین است.در میان همه جانداران اوست که خود را از تیر پران می رهاند ، او یا هیچکس(هيچكس مانند او نمي تواند) ، اگر چه آن (تیر)خوب پرتاب شده باشد.او هنگام سپیده دم شَهپَر آراسته و پرواز می کند.در شب خوراک شب جوینده و در پگاه{صبح} خوراک پگاه جوینده(است).او در تنگه کوه ها (شَهپَر) می ساید ، در ستیغ{قله} کوه ها (شَهپَر) می ساید، او در دره ها و رودها (شَهپَر) می ساید ، در بالای درختان (شَهپَر) می ساید و به بانگ پرندگان گوش فرا می دهد.اينگونه او آشكار شد.براي شكوه و فَري كه او دارد ،از ميان مردان و زنان.
{ كَردِه هشتم }وَرَهرام اَهورا داده را مي ستاييمبه سوي او پرواز كنان آمد ، وَرَهرام اَهورا داده ، براي هشتمين بار ، در کالبد میش بزرگ زیبایی با شاخهای پیچیده.اينگونه او درآمد.براي شكوه و فَري كه او دارد ،از ميان مردان و زنان.
{ كَردِه نهم }وَرَهرام اَهورا داده را مي ستاييمبه سوي او پرواز كنان آمد ، وَرَهرام اَهورا داده ، براي نهمین بار ، در کالبد بز جنگی زیبایی با شاخهای تیز.اينگونه او آشكار شد.براي شكوه و فَري كه او دارد ،از ميان مردان و زنان.
{ كَردِه دهم }وَرَهرام اَهورا داده را مي ستاييمبه سوي او پرواز كنان آمد ، وَرَهرام اَهورا داده ، براي دهمین بار ، در کالبد مرد پرفروغ{نورانی}زیبای مزدا آفریده که یک دشنه با دسته زرین و پیراسته به زیورهای{زینتهای} گوناگون در کمر داشت.اینگونه نمایان{ظاهر} شد.براي شكوه و فَري كه او دارد ،از ميان مردان و زنان.
{ كَرده یازدهم }وَرَهرام اَهورا داده را مي ستاييم که نیرو بخش ، مرگ آور ، نوسازنده ، نگهدارنده و همیشه پابرجااست.زرتشت اَشو او را ستایش کرد برای پیروزی در اندیشه ، برای پیروزی در گفتار ، برای پیروزی در کردار ، برای پیروزی در پرسش و برای پیروزی در پاسخ.به او داد وَرَهرام اَهورا داده و سرچشمه راستی زور بازو ، تندرستی ، پایداری تن و نیروی بینایی به اندازه ای که ماهی کَرَ دارد ، که در رود رنگها ، تار مویی را در ژرفای هزار بالای آدمی می تواند دید.براي فَر و شكوهي كه او دارد ،از ميان مردان و زنان.
{ كَردِه دوازدهم }وَرَهرام اَهورا داده را مي ستاييم که نیرو بخش ، مرگ آور و نوسازنده و دارای آنچنان نیروی بینایی است که اسب دارد و در شب تاریک و بی ستاره ابری ،می تواند تار مویی را بر زمین افتاده ببیند و بشناسد{تمیز دهد} که آن(مو) از یال است یا از دم.براي شكوه و فَري كه او دارد ،از ميان مردان و زنان.
{ كَردِه سیزدهم }وَرَهرام اَهورا داده را مي ستاييم که نیرو بخش ، مرگ آور و نوسازنده و دارای چنان نیروی بینایی است که کرکس زرین توغ{طوق} دارد ، به اندازه ای که گوشتی را که به اندازه یک مشت باشد و در درخشندگی به مانند سوزن یااگر هم{حتی} سر سوزنی باشد ، به بازه{فاصله} نُه کشور می تواند ببیند.براي شكوه و فَري كه او دارد ،از ميان مردان و زنان.
{ كَرده چهاردهم }وَرَهرام اهورا داده را مي ستاييم.پرسید زرتشت از اَهورامزدا ، ای اورمزد بزرگوار ، ای سِپَندترین{مقدس ترین} مینو ، ای آفریننده جهان تن{دنیای جسمانی} ، ای اَشو ، اگر من در{مورد} آزار مردمان آزاردهنده جای{قرار} گیرم ، چاره چیست؟پس پاسخ داد اَهورامزدا پَری از مرغ بزرگ بال وارنجن(= وارنجن) بدست آور ،ای زرتشت اِسپَنتَمان ، آن پَر را با خود داشته باش و با آن افسون دشمن را زدوده{برطرف} نما.هر کس که استخوانی که از آن مرغ نیرومند یا پَری از آن مرغ نیرومند با خود داشته باشد ، هیچ مرد نیرومندی نتواند او را شکست دهد{مغلوب نماید} یااو را بکُشد. آن(پَر) به او اَرج بسیار ، شکوه فراوان خواهد داد.آن (پَر) او را پناه بخشد. آن پَر مرغ مرغان(= وارنجن).او را کشتن نتواند سردار دشمنان و دهیوبد(= فرمانروای{سلطان} کشور) و پهلوان لشکر شکن ، اگر هم{حتی} سد تن{صد نفر} باشند. او آنان را گروهی{دستجمعی} نمی کشد ، او می کشد تنها کسی را که در برابرش{مقابلش}بایستد{قد علم کند}.همه می ترسند از دارنده پَر همانگونه که همه بداندیشان از بیم جان می ترسند از من(= اهورامزدا) از برای{به مناسبت} جوانمردی{همت} و پیروزی که در نهاد من است. آن جوانمردی و پیروزی که بزرگان خواستارند ، که بزرگ زادگان خواستارند. که کیخسرو خواستار آن بود ، که کیکاوس خواستار آن بود ،که مانند اسبی برنا(نیرومند) است ، که مانند شتری باربر(نیرومند)است ،که مانند آب ژرف برای{قابل} کشتیرانی ، (نیرومند) است.(آن جوانمردی{همت} و پیروزی)که فریدون یَل داشت ، کسي که شکست دادآژی دهاک(= اژدها / ضحاک) سه پوزه و سه سَر و شِش چشم را که بود دارای هزار شِگرد{فن}، آن دیو دروغگوی فزون زورمند ، آفت جهان راستی ، دَروَندی(چنگ اندازي)که بزرگترین دُروج(= اهریمن) او را بر پاد{ضد} جهان تن{دنیای جسمانی} و برای از میان{بین} بردن جهان اَشویی برانگیخت.براي شكوه و فَري كه او دارد ،از ميان مردان و زنان.
{ كَردِه پانزدهم }وَرَهرام اَهورا داده را مي ستاييم. بشود كه وَرَهرام ايزد ، پيرامون اين خانه را با فَر خود فرا گيرد ، همانگونه كه سيمرغ و ابرهاي پُر آب بر كوه هاي بلند سايه مي افكند.براي شكوه و فَري كه او دارد ،از ميان مردان و زنان.
{ كَردِه شانزدهم }وَرَهرام اَهورا داده را مي ستاييم. پرسید زرتشت از اَهورامزدا ، ای اورمزد بزرگوار ، ای سِپَندترین{مقدس ترین} مینو ، ای آفریننده جهان تن{دنیای جسمانی} ، ای اَشو ، كجا بهرام اَهورا داده را بنام ستايش كنند ،كجا او را نيايش كنند ، كجا به او درود فرستند.پس پاسخ داد اَهورامزدا ، هنگامي كه دو سپاه در برابر هم ايستاده انداي زرتشت اِسپیتَمان ، هر يك رزم آرايند ولي در پيكار ، نه پيروزيبهره يكي است و نه شكست بهره ديگري.چهار پَر را (در ميان دو سپاه) بيفشان. هر يك از دو سپاه كه نخست فراسِتايد(بگيرد) ، اَمَ نيك پيكر و بلند بالا و وَرَهرام اَهورا داه را ،پيروزي به او مي رسد.به اَمَ و وَرَهرام آفرين مي فرستم. به اين دو پاسبان ، به اين دو نگهبان ، به اين دو سَروَر ، (بشود كه) هر دو پرواز كنند به اينجا و آنجا ،هر دو به بالا پرواز كنند.اي زرتشت ، اين مانترا(سپندينه) را مياموز به هيچ كس ديگر ، مياموز مگر{جز} به پدر ، به پسر ، به برادر تني يا آتُربان(= موبد نگهبان آتش) ، اينها هستند سخناني نيرومند ، بسيار نيرومند ، بسيار شيوا ،بسيار پيروزي بخش ، بسيار درمان بخش{شفا دهنده}. اينها هستند سخناني كهسر پريشان را رهايي{نجات} مي دهد و نواخته{ضربت} در آن{حال} فرود آمدن را برمي گرداند.از براي{به جهت} شكوه و فَري كه او دارد ،از ميان مردان و زنان.
{ كَردِه هفدهم }وَرَهرام اَهورا داده را مي ستاييم.پرسید زرتشت از اَهورامزدا ، ای اورمزد بزرگوار ، ای سپندترین{مقدس ترین} مینو ، ای آفریننده جهان تن{دنیای جسمانی} ، ای اَشو ،كيست كه در ميان رَدهاي{صفوف} آراسته رزم بههمراهي مهر و رَشن(= ايزد دادگري) رفته ، مي پرسد ، چه كسي{شخصي} پيمان شكني مي كند ، چه كسي{شخصي} از رَشن راست روي مي گرداند ،من بيماري و مرگ را به كه بدهم ، من كه توانا هستم.پس پاسخ داد اَهورامزدا – اگر مردم بِِسِتايند وَرَهرام اَهورا داده را و ستايش و نيايشي كه درخور او است ، از راه اَشويي بجاي آورند ، پس به كشور ايران نمي رسد نه لشگر بدخواه ، نه سيل و گزند{بلا} ، نه بيماري خورِه{جُزام} ،نه گردونه هاي{ارابه هاي} جنگي دشمن و نه درفشهاي برافراشته.دوباره پرسید زرتشت ، كدام است ، اي اَهورامزدا ، ستايش و نيايشي كه براي وَرَهرام اَهورا داده از راه اَشويي بايد داده شود ، كه بهترين (باشد)؟آنگاه پاسخ فرمود اَهورامزدا ، با آب زَور(آب سپند) بِِسِتايند او را مردمان{اهالي} كشور ايران ، با بَرسَم گسترده (بِِسِتايند او را)مردمان كشور ايران ، پس بِِريان كنند مردمان كشور ايران(به خواست دَهِش و نه قرباني) ، گوسپندي{گوسفندي} با رنگ سپيد{سفيد} يا رنگ خوب ديگر ولي يكرنگ.به مردم آزار نبايد از آن دَهِش{نذر} برسد ، نه به زن بدكار ، نه به مرد ناراستي كه گاتها نمي سرايد و زندگاني را برهم زند و نه كسي كه ناسازگار{مخالف} اين دين اَهورايي زرتشتي است.اگر از آن دَهِش{نذر} ، مردم آزار چاشني كند ، يا زن بدكار ، يا مرد دَروَندی(چنگ اندازي) كه گاتها نمي سُرايد و زندگاني را برهم زند ، يا كسي كه ناسازگار{مخالف} اين دين اَهورايي زرتشتي است ، پس وَرَهرام اَهورا داده مادِه درمان بخش را (از آن دَهِش{نذر}) مي گيرد.به ناگاه به سرزمين ايران سيل رو آورد ، ناگهان به كشور ايران لشگر دشمن تازيد{هجوم آورد} ، هماندم در كشور ايران كُشته مي شوند پنجاه ها سدها{صدها} ، سدها هزارها ، هزارها هزارها ، ده هزارها سد هزارها.پس گفت وَرَهرام اَهورا داده ، اي مردم ، آيا سزاوار نيست كه روان جانوران آفريده اَهورا ستايش و نيايش شود هنگامي كه ديوان ويام بوره(= تشنگي) و مردم ستاينده ديو كه خون مي ريزند و با ريختن خون (سيل) روان مي كنند.هنگامي كه ديوان ويام بوره و مردم ديو سِتا(دیو پرست) ،چوب هَوپِرِسه(= بدبو) و هيزم نَمِدكَه(= نم دار) روي آتش مي گذارند ،هنگامي كه ديوان ويام بوره و مردم ديو يَسنا پشت (چهارپا) را خم مي كنند و كمرش را مي شكنند و اندامهايشان را دراز مي كنند(= رنج{زجر} مي دهند) ، به نگر{نظر} مي آيد كه آنان مي كشند ، ولي{اما} نمي كشند(و رنج{زجر} مي دهند). هنگامي كه ديوان ويام بوره و مردم ديو يَسنا گوشهاي (چهارپا) را مي پيچانند و چشمهايشان را درمي آورند.(نشان بر کار ناشایست کُشتن جانوران(قربانی کردن)از براي{به جهت} شكوه و فَري كه او دارد ،از ميان مردان و زنان.
{ كَردِه هجدهم }وَرَهرام اَهورا داده را مي ستاييم.هوم زداينده آلودگيها را مي آورم من ،هوم پيروزمند را مي آورم من ،پاسبان نيكان را مي آورم من ،نگهبان تَن را مي آورم من ،هومي كه در پيكار از بند{اسارت} مي رهاند{نجات مي دهد} مي آورم من.تا شكست دهم اين سپاه را ،تا درهم شكنم اين سپاه را ،تا پراكنده كنم سپاهي كه مرا دنبال مي كند.از براي{به جهت} شكوه و فَري كه او دارد ،از ميان مردان و زنان.
{ كَردِه نوزدهم }وَرَهرام اَهورا داده را مي ستاييم.سنگ سغيره(= هُنایش{اثر} بخش) را كه پسر سالار برگيرد و ده هزار سپاهي سالار ، كه نامش نيرومند است و آن پيروزمند كه نامش نيرومند است.تا من مانند همه ايرانيان ديگر به يك پيروزي بزرگ برسم ، تا من اين سپاه را شكست دهم ، تا من اين سپاه را پراكنده سازم ،تا من اين سپاه را در هم شكنم كه مرا دنبال مي كند.از براي{به جهت} شكوه و فَري كه او دارد ،از ميان مردان و زنان.
{ كَردِه بیستم }وَرَهرام اَهورا داده را مي ستاييم.(یتااَهو وَيریه{وئریه}یک)همانگونه که اَهو(= سرور هستی) برگزیده(است). همانگون{همانطور}رَتو(= رَد یا بزرگ دین) نیز از اَشویی(= راستی و پاکی)(برگزیده شده است.)بخشش وُهومن(= اندیشه نیک) از آنِ کارهای زندگانی برایمزدا(= بزرگ دانا) است.و خَشترا(= شهریاری) برای اَهورا(هستی بخش)(است) و ویژه کسی است که به دَرگوها(= نیازمندان) پناه دهد.) {یک بار خوانده می شود.}(خواستارم) نیرو از برای همه جانوران ، درود به همه جانوران ،گفتار نیک از برای همه جانوران ،پیروزی از برای همه جانوران ،خوراک از برای همه جانوران ،پوشاک از برای همه جانوران و کار از برای همه جانوران ،از برای فراوانی ما آنان را بپروران.از براي{به جهت} شكوه و فَري كه او دارد ،از ميان مردان و زنان.
{ كَردِه بیستم و یکم }وَرَهرام اَهورا داده را مي ستاييم که رده های لشگر را از هم می پاشد ،که رده های لشگر را پراکنده می سازد ،که رده های لشگر را پریشان می کند ،که رده های لشگر را نابود می نماید.وَرَهرام اَهورا داده سرتاسر{کاملا}از هم می پاشد ،سرتاسر پراکنده می سازد ،سرتاسر پریشان می کند و سرتاسر نابود می نمایدرده های لشگر دیوان ، مردمان ، جادویان ، پَریان و کاویها و کرپانهای ستمکار(پيشوايان ستمكار و دروغين) را.براي شكوه و فَري كه او دارد ،از ميان مردان و زنان.
{ كَردِه بیستم و دوم }وَرَهرام اَهورا داده را مي ستاييم. زیرا که وَرَهرام اَهورا دادهدستهای هولناک مردمان پیمان شکن و دستیاران آنها را از پشت می بندد ، چشمهای آنها را می پوشاند ، گوشهای آنها را کَر می کند ، پاهای آنها را از رفتن باز می دارد ، کسی نتواند پا بیرون نهد.براي شكوه و فَري كه او دارد ،از ميان مردان و زنان.
نماز باران در شیراز(یتااَهو وَيریه{وئریه}دوبار خوانده می شود} یسنمچهاَهورهه مزدا تا اوپَره تاتو ،(بهرامِ اَهوره آفريده و اوپَرَتاتتِ ِپیروزمند را درود می فرستم){اَشِم وُهو} (یک بار خوانده می شود)اَهمایی رَیِشچَه(او را فروغ و فر، او را تندرستی، او را پایداری تن، او را پیروزی تن، او را خواسته ی بسیار آسایش بخش، او را فرزندان کارآمد، او را زندگی دیرپای، او را بهترین هستی ِاَشَوَنان و روشنایی ِهمه گونه آسانی بخش)بِِرساد....