۱۳۸۹ دی ۷, سه‌شنبه

دانشگاه جندی شاپور

در جلسات مناظره دانشمندان جندی شاپور خسرو انوشیروان شخصاً شرکت میجست «جندی شاپور» شهر دانش و دانشمندان جهان باستان بود. در عصری که «تقدیر» بر «تدبیر» حکومت می کرد و قانون شمشیر معتبرترین قانون جهان بود، در این شهر ساسانی بزرگترین مدرسه طب و یکی از معظم ترین بیمارستان های دنیای کهن فعالیت داشت و برگزیده ترین پزشکان و علما و حکمای روزگار ، از ملیت های مختلف به تحقیق و تدریس و مکاشفه و درمان اشتغال داشتند. در این مرکز درخشان علمی، طب یونانی با طب هندی پیوند یافت و ترکیب آن با دانش پزشکی پارسی آمیخت و از این میان قوانین و شوه هائی سربرداشت که در ازمه قدیم بیسابقه و تحول انگیز بود . اما «جندی شاپور» تنها کانون معتبر طب نبود. فلسفه و حکمت و نجوم و ریاضیات و دیگر علوم رایج زمان در این شهر ، زمین حاصلخیزی برای رویش و کمال یافتن وقرنها درین زمین بارور و ثمر خیز ،  درخت دانش با داده و بشریت از این درخت میوه چید.

نام «جندی شاپور» معرب «گندی شاهپور» است که جغرافی دانان اسلامی آنرا به وفور نعمت و خصب نخل و زرع و داشتن رودهای بسیار ستوده اند . اما در عصر ساسانی «جندی شاپور» را «وهاند یوشا یوهر» میگفتد که بمعنی «به از انطاکیه» و یا بعبارت دیگر »شاپور، بهتر از انطاکیه» است و در مجمل التواریخ و القصص در اینباره آمده است که:

«از جمله بناهای شاپور یکی (از اندیوشاپور) یا جندی شاپور است در خوزستان. اندیو بزبان پهلوی ساسانی نام انطاکیه میباشد، بنابراین (به از اندیو) بمعنی بهتر از انطاکیه آمده است.»

نام این شهر در کتاب یاد شده به کرات «گندی شاپور» ذکر شده است و این نوع تسمیه در دوره ساسانی کاملاً معمول بوده و از جمله شهرهائی که باین نحو نامگذاری شده شهر «درگان» یا «درغان» در نزدیکی بهبهان کنونی است که اسم بسیار قدیمی آن (به از آمد کواذ) یعنی («کواذ» یا «قباد» بهتر از «آمد») بوده است. این شهر را قباد، پسر فیروز وپدر خسرو انوشیروان بنا کرده است و نیز شهر (به از اندیو خسرو) را باید یاد کرد که خسرو انوشیروان آنرا به تقلید از بنای شهر نطاکیه ساخت و برای نخستین بار اسیران انطاکیه را در آن جای داد و محل «گندی شاپور» در خوزستان واقع در شرق شوش و جنوب شرقی دزفول و شمال غربی شوشتر جای دهکده شاه آباد کنونی بوده است. بانی آن برحسب روایت شاهنامه اردشیر بابکان است که آنرا برای فرزندش شاپور بنا نهاد، ولی بنا بروایتی دیگر شاپور اول شخصاً بکار بنای این شهر همت گماشت و ازهمان زمان گندی شاپور مرکزیت علمی و تحقیقی یافت و بنقل از مورخان، شاپور فرمان اد مقدار زیادی از کتب مختلف یونانی در رشته های گونه گون به پهلوی ترجمه شود تا به غنای کتابخانه و گنجینه فرهنگی گندی شاپور بیفزاید.

پیدایش جندی شاپور

راجع به گندی شاپور و چگونگی تأسیس مدرسه طب و بیمارستان مشهور آن که به ویژه بخش جراحی آن از آوازه کم نظیری برخوردار بود، توصیف داستان گونه ای در اخبار الحکماء است. در کتاب «فقطی» نوشته شده است:
«اهل جندی شاپور ازپزشکانند و در میان آنان در این فن مردمان حاذقی وجود دارد. این فن از عهد ساسانیان در این شهر در حد کمال خود متداول بوده و بهمین سبب است که آنان بدین مرتبه از علم رسیده اند. سبب بنای این شهر آنستکه، شاپور پسر اردشیر بابکان پس از غلبه بر سوریه و فتح انطاکیه گویا بدختر امپراتور «روم» یعنی قیصر علاقه مند شد و از او خواست که دخترش را بعقد وی درآورد. قیصر خواسته ی شاپور را صمیمانه پذیرفت و دختر خود را نزد او فرستاد. میگویند شاپور برای دختر قیصر شهری بر هیأت قسطنطنیه ساخت که همان شهر «جندی شاپور» است.»
ودر تکمیل این نظر میافزاید: «که این شهر اصلاً قریه ای بود متعلق به مردی معروف بنام :«جندا» و شاپور چون این موضوع را برای بنای شهر اختیار کرد، فرمان داد که مالی عظیم بصاحب آن بپردازد، لیکن «جندا» به این کار رضا نداد و تصمیم گرفت بشخصه آن شهر را بنا نماید، شاپور تصمیم «جندا» را تأیید کرد، مشروط بر آنکه با او در بنای این شهر باستانی و این مرکز بزرگ علمی شرکت داشته باشد. و روی این اصل معتقدند که این شهر را «جندا» و «شاپور» بنا کرده اند و نام «جندی شاپور» از این رهگذر است. هنگامیکه عروس دربار ساسانی به شهر نوبنیاد وارد شد، گروهی از افراد صنفهای مختلف از جمله پزشکان حاذق بآنجا رفتندو آنگاه تعلیم و پرورش نوآموزان شهر را تقبل کردند و بتدریج کارشان بدین منوال رونق گرفت و شماره آنان رو بفزونی گذاشت.»
از مطالبی که در کتاب «الفهرست» ابن الندیم 150 سال بعد از عصر طلائی نوشته شده و در جای خود کتابی متقن و محکم است «القفطی» نیز باهمیت آن پی برده، چنین برمیآید که رومیان دربنای این شهر تاریخی و باستانی بی‌نقش نبوده اند. در عهد شاپور ذوالاکتاف یا شاپور دوم «گندی شاپور» ظاهراً دچار حمله و غارت مهاجمان شد که وقفه ای کوتاه در رونق روز افزون آن پدید آورد، ولی بار دیگر به همت شاپور دوم مرمت و آباد شد و گزینش این شهر بعنوان پایتخت ساسانی اعتلا و رونق درخشانی به آن بخشید.
کتاب القصص و مجمل التواریخ در اینباره تصریح کرده است که در مدت سی سال کار ذوالاکتاف چیزی جز تعمیر و مرمت این شهر نبود. و یکی از مورخان که گویا، «حمزه اصفهانی» است مینویسد: «دیوار جندی شاپور نیمی از گل و نیمی از خشت پخته بنا شده بود. هربار که این بنای باستانی مورد هجوم و حملات رومیان قرار میگرفت و ویران میگشت، شاپور دوم دستور میداد که دوباره تجدید بنا شود.»

گنجینة فرهنگی ملل

«تئودوزیوس» طبیب نصرانی که پزشکی نامدار بود برای معالجه شاهنشاه بدربار ساسانی فرا خوانده شد و در گندی شاپور مستقر گشت و بزودی طبابت وی شهره آفاق شد. او به تعلیم و تربیت شاگردان این مرکز علمی همت گماشت و کتابهائی در طب فراهم آورد که میتوان از جمله آنها کتاب «کفاش تئودوزیوس» را نام برد که بعدها از پهلوی به عربی ترجمه گردید. این طبیب عیسوی بقدری مورد احترام واکرام شاپور بود که دستور داد بمنظور انجام فرائض دینی او و دستیارانش کلیسائی در شهر بسازند و حتی به درخواست این طبیب بود که بسیاری از اسرای رومی آزاد شدند. اگرچه شاپور عده ای از اسرای رومی را باجبار در این شهر علمی جای داد، ولی گروهی نیز بمیل و خواسته خود از جندی شاپور رفتند.
تجمع علمای هنری و دانشمندان سریانی و زرتشتی در جندی شاپور این امکان را بوجود آورد تا آثار گرانقدری از گنجینة فرهنگی ملل گونه گون به زبان پارسی برگردد. ترجمه این آثار کمتر در فلسفه و ریاضیات و بیشتر در طب بود. و این بیشتر بخاطر ضرورت و نیازی بود که مراکز پژوهشی بزرگی چون بیمارستان و مدرسه طب «جندی شاپور» می طلبیدند. در مدرسه طب از تجارب ملل مختلف از جمله هندوان، یونانیان، اسکندرائیان و علمای سریانی زبان بهره بسیار گرفته میشد و از اینروست که «القفطی» طب ایران را در عصر طلائی جندی شاپور کاملترین طب میشناسد و مینویسد که : طب ایران بهتر و بیشتر از طب دیگر ممالک پیشرفت و ترقی حاصل کرده است. مورخ می افزاید: «اطبای جندی شاپور دستورها و قوانینی برای این شغل مقدس (طبابت) وضع کردند و کتابهای سودمندی در این زمینه نوشتند. »

اوج اعتلا

«جندی شاپور» در عهد خسرو انوشیروان اعتبار و شهرت اوج گیری یافت. شوق و علاقه نوشیروان در جلب وحمایت دانشمندان و گسترش نفوذ علمی و توسعه مراکز تحقیقی و طبی جندی شاپور انگیزه اساسی این اوج و اعتلا بود.
به تشویق شهریار بزرگ ساسانی جلسات بحث و مناظره و مشاوره با شرکت محققین و دانشمندان و حکمای نامی در جندی شاپور برگزار میشد. در این جلسات پرسشها و پاسخهای جالب و نغزی ردو بدل میشد که باری از    غنی ترین و دانشهای عصر را همراه داشت. «خسرو» خود اغلب در این گونه جلسات عالمانه که گاه مفتاح مسایل علمی و معرفتی در سطوحی والا بود شرکت میجست و شاید تأثیر همین گفت و شنودها و پژوهش و کاوشهای عمیق بود که علاقه وافری در شهریار ساسانی و نسبت به آموزش فلسفه و حکمت یونان پدید آورد. استادان خسرو انوشیروان درزمینه حکمت یونان کهن بزرگان شهیری چون «پولوس پرسا» و «اورانیوس» یونانی بودند. چهره های سرشناس دیگری چون «السونطائی» و «درستاباز» بمنزله پشتوانه اعتبار جندی شاپور بودند که شخص اخیر درضمن ریاست بهداری بزرگ شهر را بعهده داشت.
آوازه جندی شاپور بعنوان یک کانون علمی بزرگ در کنار شهرت دانش دوستی نوشیروان باعث آمد تا 7 تن از معاریف و دانشمندان یونانی بصورت پناهنده به ایران روی آوردند و خسرو با آغوش گشاده آنان را پذیرفت. این عالمان پناهنده را تقدیر شگرفی بود.
«ژوستی نین» یا «ژوستی نیانوس» به سال 529 میلادی فرمان داد که دبستانهای فلسفی آتینه یا آتن، اسکندریه ورها بسته شود. هفت دانشمند مزبور بعلت محدودیت حقوق علمی وفلسفی و مذهبی ناگزیر شدند که از قلمرو امپراطوری ژوستی نین خارج شوند.

بدیهی است که شهریار ساسانی با خلوص و رضایت بسیار پذیره آنان بود. نام حکمای مزبور در تواریخ چنین آمده است:

دمسقیوس – سنبلیقوس – پولامیوس – پرسگیانوس – هومیاس – دیوجانوس . آنان چند گاهی در ایران اقامت گزیدند و از گرمترین پذیرائیها برخوردار شدند وخسرو انوشیروان بهنگام عقد صلح با «ژوستی نیانوس» آنان را بموطنشان باز گرداند. انوشیروان با این هفت تن به ویژه با پرسگیانوس مباحثاتی داشت و پرسشها ومسایلی را با او در میان میگذاشت. پرسگیانوس کتابی در پاسخ این پرسشها و بررسی مسایل طرح شده ترتیب داد که ترجمه ی ناقص از آن به لاتین در دست است. این کتاب موضوعاتی را در زمینه حکمت طبیعی، نجوم و تاریخ دربر میگرد.
در عصر ساسانی علوم گونه گون که رواج و توسعه فراوان داشت، به کوشش دانشمندان زبان پهلوی ابعاد ظرفیتی گسترده تر یافت و در برابر اصطلاحات حکمت و فلسفه یونانی معادل های مناسبی پیدا کرد.
کتاب «گمانیک ویچارد» با مجموعه ثروتمندی از اصطلاحات علمی بهترین گواه تحولی است که زبان پهلوی ساسانی یافته بود.

این کتاب اینک موجود است وبرای تحقیق یک سند ارزنده تاریخی است. در میان شاهنشاهان ساسانی خسرو انوشیروان بیش از همه به ادبیات و فلسفه و علوم توجه داشت او دانشگاه جندی شاپور را توسعه بخشید و علوم و معارف زمان را در گسترده امپراتوری وسیع ساسانی هرچه بیشتر امکان نفوذ و بالندگی داد. او برزویه طبیب و حکیم را به هندوستان اعزام داشت. هند آنروز تمدن شگفتی آور و بزرگی بود که از فرهنگی متنوع و ریشه دار بر میگرفت برزویه حکیم فرزند «دادویه» در رأس هیأتی از دانشمندان ایرانی به هندوستان رفت. او کتب مختلفی در طب و اخلاق و از جمله کلیله و دمنه یا دمنک و کرتک «پنج تنترا» را با خود بایران آورد. مؤلف این کتاب به گفته بسیاری از محققین شخصی بود بنام «وشنور شارمان» این اثر مربوط به دوره گوپتاس یعنی دوره ی است که در آن سنن برهمنی نیروی تازه ای گرفته بود و زبان سانسکریت زبان درباریان و نجیب زادگان بشمار میرفت. پس از بازگشت برزویه حکیم بایران، دانشمندان به تشویق خسرو انوشیروان به ترجمه کتابهای مزبور به زبان فصیح پهلوی همت گماشتند و آنها را برای استفاده و تمتع معنوی شیفتگان این آثار علمی و ادبی و طبی منتشر ساختند. در این عصر کتب مختلفی از یونانی به پهلوی ساسانی توسط مسیحیان سریانی نیز انتشار یافت، منجمله مختصری ازمنطق ارسطو شخصی بنام «پولوس پرسا» به پهلوی برگرداند. شهرت پادشاهان ساسانی بحمایت اصحاب فضل باعث شد که در قرون پنجم میلادی عده ای از دانشمندان مسیحی نسطوری که شورای مذهبی افیسوس (واقع در ساحل آسیای صغیر) آنها را بواسطه وفق دادن دین مسیح با فلسفه یونان محکوم کرده و از قسطنطنیه رانده بود، بایران پناه آوردند. بدین مردان دانش اجازه داده شد که در «نصیبین» مدرسه دائر کنند یا در گندی شاپور به تدریس بپردازند. دانشگاه گندی شاپور چند قرن دوام داشت و چندین سال بعد از اسلام نیز از بزرگترین مراکز علمی و فرهنگی جهان و تا اواخر قرن سوم هجری همچنان درخشندگی و تابندگیش مصون بود. در اواخر قرن سوم هجری هارون الرشید با کمک یکی از اطباء حاذق و داروساز ماهر بیمارستانی در بغداد بنا نهاد و بتدریج ارزش دانشگاه گندی شاپور رو به کاهش گذاشت و به ویژه با  انتقال بسیاری از دانشمندان و بزرگان و اطباء این دانشگاه به دانشگاه جدید التأسیس بغداد نزولی در قدرت معنوی و درخشندگی این مرکز علمی و مهد تمدن باستانی ایران پدیدار گشت. تاجائیکه اساس این دانشگاه با تأسیس داراحکمه ای در بغداد بدستور مأمون فرزند هارون بهم خورد و در اواخر قرن سوم هجری بکلی این مرکز علمی و طبی و فلسفی فراموش
















هیچ نظری موجود نیست: