۱۳۸۹ بهمن ۶, چهارشنبه

از مشکاتیان موسیقی بیاموزیم

 
آن چیز که در اجراهای گروههای موسیقی ایرانی کمتر به چشم می آید بکاربردن گروه کر – آواز دسته جمعی – می باشد؛ در حالیکه این ویژگی در موسیقی غربی و نقطه اوج آن در اپرا نمود و تاثیر بارزی دارد.
به نظرم در معدود موارد بکاررفته کر در موسیقی ایرانی موفق ترین آن تصنیف ساقی ساخته پرویز مشکاتیان با صدای ایرج بسطامی و همراهی گروه عارف است.
اوج تناسب همراهی کر:
1 -  در آغاز تصنیف – الا یا ایها الساقی... - که حالت نیایش گونه ای با ساقی دارد.
2 - دیگر در اجرای مصرع :کجا دانند حال ما ..."، نخست با حالت پرسشی و تکرار دوم با حالت خبریآن است.

الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها             که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشگلها
به بوی نافه ای کآخر صبا زان طره بگشاید      ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دلها
به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید    که سالک بی خبر نبود ز راه و رسم منزلها
شب تاریک و بیم و موج و گردابی چنین هائل            کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها
همه کارم ز خودکامی به بدنامی کشید آخر    نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفلها
شب تاریک و بیم و موج و گردابی چنین هائل            کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها

دو اجرای این تصنیف را دانلود کنید:
-          اجرای ایرج بسطامی در آلبوم افشاری مرکب  دانلود
-          اجرای محمد رضا شجریان در کنسرت  دانلود

دوم: ترانه ماه

«احساس من با احساس آقای معینی كرمانشاهی مطابقت دارد، او آنچه را می بیند و خاطرش از آن متاثر می گردد، من نیز به دیدن آن به همان نسبت آزرده یا خرسند می شوم. شاید به همین جهت است كه ما تنها آهنگساز و ترانه گویی هستیم كه به همراه یكدیگر آهنگ و شعر می سازیم و كار ما مكمل كار دیگریست.»
وقتی از آقای تجویدی پرسیدم كه شما چگونه آهنگ تصنیف «عشق خود حاشا مكن» را ساختید، او با آرامش خاصی كه از اختصاصاتش است، این جملات را بیان كرد و دیگر هیچ نگفت. در همین موقع آقای معینی كرمانشاهی سازنده تصنیف این آهنگ وارد شد، مثل همیشه تبسمی شیرین بر لب داشت، همین كه چشمش به آقای تجویدی افتاد، با لحن ملایمی گفت «قطعا در مورد آهنگ تصنیفی كه به تازگی من ساخته ام و خانم پرتو آن را اجرا كرده اند، از آقای تجویدی سوال می كنید، گفتم بله، چه خوب به موقع رسیدید، راستی شما بگویید چه شد كه شعر این آهنگ را ساختید.
آقای معینی به گوشه حیاط  وزارت اطلاعات (منظور وزارت اطلاع رسانی بوده است – توضیح از وبلاگ گلها)اشاره ای كرد، نیمكتی را كه كنار حوض قرار داشت نشان داد. گفت روزی بر روی آن نشسته بودم و داشتم مطلع این ترانه را زیر لب زمزمه می كردم، در همین موقع آقای تجویدی كه از دوستان نزدیك و قدیم من است از كنارم رد شد، آهسته پیش آمده گفت: قطعا داری شعری می گویی. گفتم «از قضا حدست درست است». پرسید: مضمونش چیست، مطلع ترانه را كه تازه ساخته بودم برایش خواندم، خیلی خوشش آمد. همانجا در كنارم نشست و ویلن خود را از درون جعبه درآورد و در حالی كه آهنگ این شعر را می نواخت من بقیه ابیات را گفتم و این ترانه پدید آمد. وقتی سخن آقای معینی بدینجا رسید، آقای تجویدی در دنباله سخن آقای معینی گفت: بله، آن روز از ساعت یازده تا دو و نیم بعد از ظهر من و ایشان كنار هم نشستیم تا شعر این آهنگ آماده شد. غالب كارهایی كه ما می كنیم به همین نحو صورت می گیرد. آن گاه به سخنان خود ادامه داده گفت: «بله، آهنگ و شعر چنین آماده شد، روزی در شورای موسیقی صحبت از این شعر و آهنگ شد، همه پس از شنیدن آن متفقا گفتند هیچ خواننده ای برای خواندن این آهنگ بهتر از خانم پرتو نیست، من هم پذیرفتم و آهنگ و شعر را به ایشان دادم. حالا بهتر است خودتان از ایشان ماجرای خواندن این تصنیف را سوال كنید و آن وقت دفترچه تلفن خود را از جیب در آورد و شماره تلفن خانم پرتو را گرفت و گوشی را به من داد.
-          الو، خانم پرتو شما هستید؟
-          بله من هستم فرمایشی بود؟
-          می خواستم ببینم چه شد كه شما هوس خواندن این آهنگ را كردید؟
-          قطعا از مجله رادیو صحبت می كنید.
-          بله
-     پدر من از خوانندگان قدیمی است و پدر او نیز خواننده مشهوری بود. بدین ترتیب ملاحظه می كنید كه خوانندگی در خانواده ما ارثی است. من اكنون هیجده سال دارم و به یادم هست كه از پنجسالگی می خواندم. وقتی پدرم علاقه مرا به خوانندگی دید، به تعلیم من پرداخت و نخستین معلم من در این هنر او بود، همچنانكه هنوز هست. بله، من خوانندگی را پیش پدر به اتمام رساندم و حالا كه خود را در این هنر مستعد می بینم به رادیو آمده ام تا همه شنوندگان گرامی رادیو صدای مرا بشنوند. البته قضاورت خوبی یا بدی صدایم با شنوندگان عزیز است.
اما در مورد تصنیف «عشق خود حاشا مكن» باید بگویم كه روزی آقای تجویدی كه از دوستان نزدیك پدرم است به منزل ما آمدند و آهنگ این تصنیف را با ویلون خود برای ما نواختند و پدرم به ایشان گفت: «چطور است كه این آهنگ را به پرتو بدهید تا بخواند»، آقای تجویدی گفتند: «از قضا در شورای موسیقی هم همین قرار را گذاشته ایم. حالا شما خانم پرتو با من همراهی كنید ببینم چطور می خوانید و وقتی دیدند من با اشتیاق تصنیف را خواندم و خوب هم خواندم با من به تمرین پرداختند و سرانجام تصنیف برای اجرا آماده و ضبط شد و از رادیو پخش گردید.
در اینجا بود كه از خانم پرتو خداحافظی كردم همچنانكه از شما خواننده عزیز خداحافظی می كنم.

عشق خود حاشا مكن      من چنین سودا مكن        این امشب و فردا مكن
شاید اگر امشب رود فردا نیاید
آتش بزن در سینه سودای هوس را              چون من اگر عاشق شدی بگذر ز دنیا
از عاشقی پروا مكن          این امشب و فردا مكن
شاید اگر امشب رود فردا نیاید
راضی مشو فریاد من هر شب رود تا آسمانها راضی مشو نامت فتد در بی وفایی بر زبانها
اكنون كه من هستم وفا كن            فردای بی فردا را رها كن    این امشب و فردا مكن
شاید اگر امشب رود فردا نیاید
راضی مشو هر نیمه شب از سوز دل آهی برآرم         راضی مشو بر چهره ی مهر و وفا داغی گذارم
در عشق من دل با خدا كن            فردای بی فردا رها كن       این امشب و فردا مكن
شاید اگر امشب رود فردا نیاید
دم غنیمت دان و از امروز و فردا دم مزن                     عالم پرشور و حال عشق را بر هم مزن

* دوستان گرامی، چون این تصنیف را با صدای پرتو در دست ندارم اجرای دیگرش با صدای مرضیه هدیه می شود و از شما خواهش میکنم اگر این تصنیف را با صدای پرتو دارید برای وبلاگ بفرستید.

سوم:
شما و رادیو
                   
مایه: اصفهان
آواز: ایرج
نوازندگان: اسدالله ملک – فرهنگ شریف – بیداریان
شعر: حافظ
وقت را غنیمت دان آنقدر که بتوانی      حاصل از حیات ای جان این دم است تا دانی
باغبان چو من زین جا بگذرم حرامت باد    گر به جای من سروی غیر دوست بنشانی
کام بخشی گردون عمر در عوض دارد          جهد کن که از دولت داد عشق بستانی
پند عاشقان بشنو وز در طرب بازآ                   کین همه نمی ارزد شغل عالم فانی


هیچ نظری موجود نیست: