نیروی عشق
روزی ، پس از آن که ما بر بادها، امواج، جزرو مد و نیروی ثقل
زمین حاکم شدیم،نیروی عشق را نیز برای خدا مهار خواهیم کرد.
آنگاه برای دومین بار در طول تاریخ جهان
انسان آتش را کشف خواهد کرد.
پیرتیل هارد دچاردین(1955-1881)
زندگی جاودانه
این غبار نرم و بی صدا مردان و زنان بودند
و دختران و پسران،
خنده بود و استعدادو آه حسرت،
ورادها و موهای مجعد
این مکان منفعل،عمارت عیانی تابستانی بود،
جایی که شکوفه و زنبورها
بخش رو به شرق آن را در بر گرفته بود
سپس پایانی بدین شکل یافت.
امیلی ذیکنسون(1886-1830)
غم موهبت است نه مصیبت
غم را دیدم که پیاله ای پر از غصه سر می کشید،صدایش کردم و
گفتم))شیرین است،این طور نیست ))با ترشرویی پاسخ داد:
((تو با این دخالت،کسب و کارم را از رونق انداختی؛چگونه
می توانم از این پس اندو را به تو بفروشم،در حالی که می دانی
غم موهبت است و نه مصیبت.))
جلال الدین رومی
آگاهی
آنچه را که شنیده ای؛ خواه عقاید قدیمی ومنسوخ گذشته که
سینه به سینه ونسل به نسل؛ به تو رسیده،
ویا چیزی که بارها از آن سخن به میان آمده؛
ویاسخنان مکتوب حکیمان و فرزانگان گذشته؛
ویا حدس گمان؛
ویا سخنان بزرگترها واستادان؛
تنها زمانی باور کن وبپذیر که پس از مشاهده و موشکافی، از
انطباق آن با عقل و استدلال یقین حاصل کنی و بدانی که به
سود و منفعت همگان تمام خواهد شد.
بودا(563-483پیش از میلاد)
استقلال
دو جاده جنگلی از هم جدا می شدند.
و متاسفانه گذر از هر دو ممکن بود.
در مقام رهگذر مدتها ایستادم.
تا در حد ممکن ببینم این دو در کجا منشعب می شوند.
آنگاه به راهی دیگر به همان زیبایی نگاه کردم.
وشاید بتوان گفت که این راه بهتر بود.
زیرا علف با پوشش سبزش منظره دلنشینی را به وجود آورده بود.
در آن صبح-برگها به طور یکنواخت بر روی آنها قدم نگذاشته است.
اوه ، من اولی را برای روزی دیگر نگه داشتم .
گر چه می دانستم که چگونه یک راه به راهی دیگر منتهی می شود
و تردید داشتم که می توانم از آن باز گردم.
من با آه و حسرت از این مطلب یاد خواهم کرد.
در جایی که قرن ها و فرسنگها با اینجا فاصله دارد.
دو جاده جنگلی از هم جدا می شدند،ومن...
من جاده ای را که کم گذر بود برگزیدم.
وتمام تفاوتهای ناشی از این انتخاب بود.
رابرت فراست1963-1874
امید
بزرگترین خطری که بیشتر ما را تهدید می کند پایین و قابل
دسترس بودن اهداف مان است نه بلند بودن و غیر قابل حصول بودن آنها.
میکل آنژ(1564-1475)
تجسم
اصلی در روانشناسی می گویدکه اگر تصویری از خواسته خود
را در ذهن ترسیم کنیدو آن تصویر را به اندازه کافی در آنجا
نگه دارید،دیری نمی پاید که خواسته شما به طوردقیق متجلی
می شود.
ویلیام جیمز01910-1842)
خلوت تنهایی
انسان بزدل با قدرت متکی بر(تعداد) مسرورمی شودفو انسان
شجاع تنها با قدرت متکی به (خود راستین و شکوهمندش)
بر انگیخته می گردد.
مهندس کارامچاند گاندی(1948-1869)
قوه خیال
چه می شد اگر می خوابیدی و در عالم و رویا به بهشت می رفتی و
یک گل زیبا و عجیب را می کندی و وقتی بیدار می شدی ،آن گل
را در دست خود می یافتی ؟
ساموئل تایلر کالریج
وجود متعالی
من با عشق به تو،تنها به میعادگاهم می آیم،اما این من،در ظلمت کیست.
کنار می آیم تا ازاو دوری کنم ،اما نمی توانم از او دوری بگریزم.
او سوار بر اسب منیت جولان می دهد،با غروروتکبرمی تازدوگرد
غبار خود پسندی را از زمین می روبدو هر کلام راکه برزبانم جاری می شود،
با صدایی بلند،خشن و طعنه آمیز پاسخ می گوید.
او وجود کوچک خود من است،آقا و سرور من.
حیا و شرمندگی نمی شناسدفو شرمنده ام که همراه با او به درگاه تو آمده ام.
رابیندرانات تاگور(1941-1961)
رنج
انسان به دروغ هویتش را به کالبد فیزیکی ویا امیال نفسانی اش
نسبت می دهد؛ اگر شما هویت تان را با توجه به روح و یا وجود
راستسن خویش معرفی کنید،به غیر واقعی بودن درد رنج پی می برید؛
چندان که حتی نمی توانید تصورش را هم به ذهن راه
دهید.
پارامانزا یو گانا ندا(1952-1893)
کار
وقتی کار می کنیدبه نی لبکی می مانید که از میان قلب ز مزمه های
زمان به موسیقی تبدیل می شود.عشق به زندگی از طریق کار،به
معنای دوستی و صمیمیت با درونی ترین راز حیات است. کار
عشق مریی و ملموس است. از این رو مادام که کاری با شور و
اشتیاق در نیامیزد پوچ و میان تهی خواهد بود.
خلیل جبران(1931-1883)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر