گروهى از انديشمندان يك فرمول براى بهزيستى و خوب بودن به كار مىبرند: « مرنج و مرنجان! »
« مولانا » در توجيه رفع دلتنگى از زجرى كه از مردم ناآگاه كشيده مىگويد:
مه فشاند نور و سگ عوعو كند
هر كسى بر طينت خود مىتند
اغماض يا گذشت شايد واژهاى باشد كه كمتر طعم آن را چشيدهايم.
و به قول فرزانهاى:
ديروز تو گذشت،
ديشب تو گذشت،
امروز تو گذشت،
آيا در ميان اين همه گذشت،
تو هم مىگذرى؟!
اكنون مىدانيم كه « مديريت احساس » عامل مهمى در شادكام زيستن است.
اميد است خداى ناكرده! با عدم مديريت احساسمان از آنهايى نباشيم كه به قول سعدى در آن روز موعود صد آوخ از نهادمان بدر آيد:
ما كشتهى نفسيم و صد آوخ بدر آيد
از ما به قيامت كه چرا نفس نكشتيم
يا به قول « مولانا »خداوند از ما پرسد:
چشم و گوش و گوهرهاى عرش
خرج كردى چه خريدى تو ز فرش
« دكتر شريعتى » با نگاهى ژرف به سخن مولانا مىگويد:
خدايا!
به من زيستنى عطا كن،
كه در لحظه مرگ،
بر بىثمرى لحظهاى كه،
براى زيستن تلف كردهام،
سوگوار نباشم!
- پيشنهاد مىكنم: يك بار ديگر مطلب « تربيت آب » را بخوانى! خوب فكر كن، احساسات ما هم مانند همان آب است! اكنون خودت انتخاب كن، مىخواهى سيلى خانه برانداز باشى يا جرعهاى آب حياتبخش!؟
- فقط يكبار! فقط يكبار! جواب مخاطبت را نده! عمل زشت او را عكسالعمل مباش!آنگاه از احساس لطيفى برخوردار خواهى شد، امتحان كن!
- مصرف قرص اغماض در لحظه لحظه زندگىات فراموش نشود!
- باور كن! اساس تمام رنجهاى ما در طول زندگى از « عدم اغماض » ما سرچشمه مىگيرد!
- از هماكنون اغماض را امتحان كن و نتيجه آن را در دفتر خاطراتت بنويس، شاهد اثرات شگرف آن خواهى بود!
- به گذشتهى كمى دور خود نگاهى بينداز، مشاهده مىكنى پدران و گذشتگان ما شادتر زندگى مىكردند، مىدانى چرا؟ براى آن كه با «اغماض» اطرافيان خود را دوست مىداشتند!
- يادت باشه! صبور بودن به تنهايى يك ايمان است و خويشتندارى يك نوع عبادت!
« مولانا » در توجيه رفع دلتنگى از زجرى كه از مردم ناآگاه كشيده مىگويد:
مه فشاند نور و سگ عوعو كند
هر كسى بر طينت خود مىتند
اغماض يا گذشت شايد واژهاى باشد كه كمتر طعم آن را چشيدهايم.
و به قول فرزانهاى:
ديروز تو گذشت،
ديشب تو گذشت،
امروز تو گذشت،
آيا در ميان اين همه گذشت،
تو هم مىگذرى؟!
اكنون مىدانيم كه « مديريت احساس » عامل مهمى در شادكام زيستن است.
اميد است خداى ناكرده! با عدم مديريت احساسمان از آنهايى نباشيم كه به قول سعدى در آن روز موعود صد آوخ از نهادمان بدر آيد:
ما كشتهى نفسيم و صد آوخ بدر آيد
از ما به قيامت كه چرا نفس نكشتيم
يا به قول « مولانا »خداوند از ما پرسد:
چشم و گوش و گوهرهاى عرش
خرج كردى چه خريدى تو ز فرش
« دكتر شريعتى » با نگاهى ژرف به سخن مولانا مىگويد:
خدايا!
به من زيستنى عطا كن،
كه در لحظه مرگ،
بر بىثمرى لحظهاى كه،
براى زيستن تلف كردهام،
سوگوار نباشم!
چكيده مطالب:
- تاكنون چندبار از حرف بىموقع و عمل بىجاى خود متأسف شدى؟ مىدانى چرا؟ براى اينكه احساسات خود را مديريت نكردى!- پيشنهاد مىكنم: يك بار ديگر مطلب « تربيت آب » را بخوانى! خوب فكر كن، احساسات ما هم مانند همان آب است! اكنون خودت انتخاب كن، مىخواهى سيلى خانه برانداز باشى يا جرعهاى آب حياتبخش!؟
- فقط يكبار! فقط يكبار! جواب مخاطبت را نده! عمل زشت او را عكسالعمل مباش!آنگاه از احساس لطيفى برخوردار خواهى شد، امتحان كن!
- مصرف قرص اغماض در لحظه لحظه زندگىات فراموش نشود!
- باور كن! اساس تمام رنجهاى ما در طول زندگى از « عدم اغماض » ما سرچشمه مىگيرد!
- از هماكنون اغماض را امتحان كن و نتيجه آن را در دفتر خاطراتت بنويس، شاهد اثرات شگرف آن خواهى بود!
- به گذشتهى كمى دور خود نگاهى بينداز، مشاهده مىكنى پدران و گذشتگان ما شادتر زندگى مىكردند، مىدانى چرا؟ براى آن كه با «اغماض» اطرافيان خود را دوست مىداشتند!
- يادت باشه! صبور بودن به تنهايى يك ايمان است و خويشتندارى يك نوع عبادت!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر