نمي خواهم از روي احساس مطلبي را بگويم.
ولي صحنه هاي را در رفتار مردم با خودشان مي بينم كه نگران كننده است . ديشب
مي خواستم خانه يكي از دوستانم بروم كه از محل كار به ونك رفتم و از آنجا ميخواستم
به سه راه پاسداران بروم كه ديدم اصلا تاكسي نيست و يك صف كه حدودا 200 نفر
توي صف بودن آنجا تشكيل شده بود من هم آخر صف ايستادم متاسفانه چون برف
مي باريد. ترافيك غوغا مي كرد و تاكسي هم گير نمي آمد و بعضي از مسافر برها از
فرصت استفاده مي كردنند و داد مي زنند تا سه راه پاسداران نفري دو هزار تومان در
حاليكه كرايه آن در شرايط عادي 500 تومان است . كاري نداريم بالاخر نوبت ما شد
و يك ميني بوس از راه رسيد و رفتيم بالا من ته ميني بوس يك جاي خالي گير آوردم و
بعد از من هم چند نفر ايستاده سوار شدن يك خانم مسن هم براي فرار از هجوم سرما و
بارش برف آمد به داخل ميني بوس ولي جلو اطراف آن خانم مسن چند پسر و مرد
ميان سال روي صندلي نشسته بودنند و لي دريغ از كمي عطوفت و از خود گذشتگي
هيچكس از جاي خود بلند نشد ولي مسئوليت اجتماعي ايجاب مي كند كه به خودمان آيم
و بي تفاوت عبور نكنيم اين جمله را داشته باشيد اخلاقيات اساس روابط جامعه است
اگر اخلاقيات از بين برود همه چيز از بين مي رود . بعد اغز اينكه ديدم كسي از جاي
خود بر نخواست من از ته ميني بوس بلند شدم و آن خانم با عبور از چند نفر خود را
به ته ميني بوس رسانيد . هنگاميكه من نوجوان بودم وقتي يك مرد مسن و يا خانم در
هر سني وارد اتوبوس مي آمد چند نفر همزمان بلند ميشدنند وهمين كار باعث مهرباني
و همبستگي مي شد ولي حالا من به جرات مي گويم بين مردم نه مهرباني هست و نه
همبستگي . ما را چه شده است ؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر