۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۵, سه‌شنبه






از دل و دیده گرامی تر هم آیا هست؟

دست!

آری ز دل و دیده گرامی تر، دست!

زین همه گوهر پیدا و نهان در تن وجان

بی گمان دست گرانقدر تر است

هرچه حاصل کنی از دنیا، دستاوردست

هرچه اسباب جهان باشد در روی زمین

دست دارد همه را زیر نگین

سلطنت را که شنیده است چنین

شرف دست همین بس که نوشتن با اوست

خوشترین مایه دلبستگی من با اوست

در فروبسته ترین دشواری،درگرانبارترین نومیدی

بارها بر سر خود بانگ زدم

هیچت ار نیست مخور خون جگر، دست که هست

بیستون را یاد آر، دستهایت را بسپار به کار

کوه را چون پر کاه از سر راهت بردار

وه چه نیروی شگفت انگیزی است

دستهایی که به هم پیوسته است

به یقین هرکه به هرجای درآید از پای

دستهایش بسته است

دست در دست کسی، یعنی پیوند دو جان

دست در دست کسی، یعنی پیمان دو عشق

دست در دست کسی داری اگر، دانی دست

چه سخن ها که بیان میکند از دوست به دوست

لحظه ای چند که از دست طبیب

گرمی مهر به پیشانی بیمار رسد

نوشداروی شفابخش تر از داروی اوست

چون به رقص آیی و سرمست برافشانی دست

پرچم شادی و شوق است که افراشته ای

لشکر غم خورد از پرچم دست تو شکست

دست گنجینه مهر و هنر است

خواه بر پرده ساز، خواه در گردن دوست

خواه بر چهره نقش

خواه بر دنده چرخ، خواه بر دسته داس

خواه در یاری نابینایی، خواه در ساختن فردایی

آنچه آتش به دلم میزند اینک هر دم

سرنوشت بشر است

داده با تلخی غمهای دگر دست به هم

بار این درد و دریغ است که ما

تیرهامان به هدف نیک رسیده است ولی

دستهامان نرسیده است به هم!

"فریدون مشیری"


*****************************

آسايشگاه خيريه كهريزك بيش از هر زمان نيازمند شماست

۱ نظر:

فرزانه گفت...

وبلاگت را دیدم
ممنون که به دنیای من آمدی