۱۳۸۸ مرداد ۱۸, یکشنبه

امروز
18 مرداد ماه 1388
عجب روزي بود
اين تصميم از سر خوشي زيادي و يا بي مسئوليتي من نبود
اين تصميم در درجه اول براي فرزندم بود و در درجه دوم براي خودم
كه بتوانم پدري باشم كه فردا روزي آرميتاي عزيز بمن افتخار كند
بتوانم پدري باشم كه بتوانم تكيه گاه او باشم
اين شكست نيست بلكه تلنگريست برمن براي بيدار شدن براي بخود آمدن براي اينكه بدانم بدنبال چه مي باشم و از مسيرم منحرف نگردم و اينكه از جاده خاكي بمسير اصلي بازگردم
ميدانم كه مي توانم و باور دارم كه مي توانم پدر خوبي باشم و با تمام تلاشم
براي اينكه آرميتاي من هرچند از تربيت من بدور است و قادر نيستم كه هر شب با او باشم و مفاهيم اساسي زندگي را در غالب بازي و داستان به منتقل كنم ولي به آرميتا اعتقاد دارم كه فرزنديست كه شرايط را درك مي كند و همان هفته اي يك روز را براي يادگيري و ساختن باورهاي خود غنيمت ميشمرد
تلاشم را خواهم كرد كه در اين فرصت كم آنچه بايد از زندگي ياد بگيرد را منتقل نمايم
باشد كه باعث سربلندي من و من باعث سربلندي او گردم
خدايا كردار نيك پندار نيك و گفتار نيك را هميشه همراهش بدار و جزء باورهاي زندگيش باشد كه از هيچ نسيم و طوفاني متزلزل نگردد
خدايا حس ميهن پرستي و عشق و علاقه نسبت به خدمت به هم نوع خود و سرزمين خود را جزء باورش گردان
خدايا اشتياق يادگيري و ترقي از تمام جنبه ها را در او قرار ده
خدايا ساده انديشي و خرافات را از دور بدار
خدايا به او اعتماد به نفس و ايمان به خود را قرار بده
هيچ چيز تغيير نخواهد كرد مگر به اراده انسان و هيچ چيز حاصل نمي گردد به جز اراده انسان
سرنوشت هر شخصي و ماحصل هر چيز, چيزي نيست جز لياقت آن فرد
خدايا امواج منفي را از دور بدار و محيط سالمي برايش فراهم كن
خدايا شاد بود و سر زندگي به اعطا فرما
و راه نيك بختي را براي او هموار گردان


هیچ نظری موجود نیست: