۱۳۸۹ آذر ۲۹, دوشنبه

شب چله شب شراب ارغوان بانو خورشید، شراب نوشان باد:

زمستان سنبل مرگ و میرایی طبیعت است و با تیغ سرما و بلعیدن نور، تاریکی و ظلمت را بر جان طبیعت، فزون می کند.
جدال نور با ظلمت در این فصل مرگبار به آنجا راه می برد که جبهه ی نور هر چه ضعیف تر و کوتاه تر می شود و شب در بلندای زمان و وسعت خود، نیشتر جهالت و تیرگی را بر جان بی رمق نور فرود می آورد. روز، بیمار، اما باردار، نطفه ی بهار را در بطن و جان خود می پروراند و فرسودگی شب را، به نگاهی در انتظار، نظاره گر است که عربده ی دیو سرشت خود را، کف بر دهان، در فضای ظلمت، نعره می کشد. یلدا تقابل و نقطه عطف جشن مرگ شب و تولد نور است. پایان پایداری ظلمانیت شب و آغازگر اقتدار روز است و جشن تاج گزاری خورشید و پادشاهی نور است

از این جهت است که ما ایرانیان، چنین شبی را به انتظار می نشینیم تا مرگ شب و تولد فزونی نور را جشن بگیریم. در شب یلدا نیاکانمان با بر افروختن آتش، قلب تیرگی ظلمت را می دریدند و به تماشای بر افتادن جنازه ی شب، با نوشیدن شراب ارغوانی و شکستن آجیل و خوردن انار و هندوانه و... لحظات شورانگیز مرگ اهریمن تیرگی و چیرگی نور را شادکامی مستانه می بخشیدند. شادمانی و شادخواری و شاد خوانی و شادگویی و شاد رقصی در این شب زایش میترا و مهر یا زایش خورشید، تو دانی چه شور و شیدایی برانگیزد و چه رسوایی را در سرسرای هر خانه و کاشانه ای و در رخسار هر جنبنده ای آواز می دهد...

هیچ نظری موجود نیست: