۱۳۸۹ بهمن ۱۳, چهارشنبه

فقر مالی… چرا؟ ریشه اصلی کجاست؟

همه روزه شاهد صحنه‏هایی هستیم که گاه آنچنان تاثیر ژرفی بر روی ما می‏گذارد که تا مدتی در فکر فرو می‏رویم. مادری با فرزندش بر روی زمین آلوده با کاسه‏ای در مقابل. کودکی ۴ ساله که یک تکه نان خشک می‏خورد و …
poverty
اما باید دید که جدا از مسائل اقتصادی، چرا بعضی از افراد همیشه فقیرند؟ مگر یک کودک که از شکم مادر خود متولد می‏شود فقیر به دنیا می‏آید؟ مگر خدا کسی را فقیر آفریده؟ یا اینکه آیا نداشتن یک دست یا یک پا باید عاملی برای نشستن و منتظر کمک دیگران بودن شود؟ آیا درست است که با یک بار سیل به خانه زدن و زندگی را ویران کردن و یا ورشکست شدن همه جیز را ببازیم؟
humanbody1ابتدا بیایید یک مسئله را مورد توجه قرار دهیم و آن هم اینکه همۀ ما (منهای تعداد انگشت شمار) دارای موارد زیر هستیم :
۱ – سلامت جسم
۳ – توانایی فکر کردن و سنجیدن امور
۲ – صورت و قیافۀ قابل تحمل
پس فردی که فقر مالی دارد از لحاظ فیزیکی با دیگران تفاوتی ندارد.
حال ببینیم که منشاء فقر چیست؟
به نظر من چیزی به نام فقر وجود ندارد و اینکه کسی خود را فقیر (از لحاظ مالی)  می‏نامد ناشی از طرز فکر وی در جایگاهی است که در آن قرار دارد. هیچ کس فقیر نیست و این خود افراد هستند که عوامل فقر خود را فراهم می‏سازند. وقتی شخصی خود را ناتوان در نظر بگیرد و مثلا با در نظر گرفتن وضع صورت خود بگوید چون من زشتم، دیگر کسی به من کار نخواهد داد و یا اینکه چون من تحصیلات ندارم کار پیدا نخواهم کرد و … . اما در واقع این طرز فکر خود اوست که او را متوقف می‏سازد. اگر او با هر اندازه ناتوانی با خود بگوید :
“من در نوع خود از بسیاری از افراد بالاترم و توانایی هایی دارم که دیگران ندارند یا کمتر دارند” (مثلا توانایی جارو کردن، توانایی آجر بالا انداختن، توانایی مودبانه صحبت کردن و …)
آنگاه دیگر هیچ مانعی برای دست به زانو گرفتن و شروع به کار کردن (کاری هرچند سخت و معمولی) باقی نخواهد ماند.
گدایی چیست؟
negative-thoughts1در واقع گدایی از فقر سرچشمه نمی‏گیرد و از منش شخص متکدی سرچشمه می‏گیرد. یک فرد فقیر که از لحاظ مالی در فقر است و به نظر عوام واقعا فقیر است، می‏تواند با هزار تلاش و مشقت هر روز به نوعی خود را مشغول کاری کرده و چندرغازی درآمد کسب می‏نماید که حداقل بتواند تا آخر شب خود را به سر کند (که البته در این میان خیلی‏ها هم حتی نان شب خود را ندارند) اما در مقابل می‏توان افرادی را یافت که به نشستن کنار خانه اکتفا کرده و به هر نوعی که شده دست نیاز به سوی این و آن بلند می‏نمایند. هر دوی اینها از لحاظ مالی تا حدی گیرشان می‏آید اما با تفاوتی بسیار.
بسیاری از افراد بوده‏اند که در خانواده‏هایی فوق العاده فقیر و ضعیف بدنیا آمده و تا سنین نوجوانی را نیز در همان خانواده به سر کرده‏اند اما آنچنان خود را از گرداب فقر بیرون کشیده‏اند که گویا پدران آنها میراثی گرانبها را برای آنان به یادگار گذاشته‏اند. اما چگونه؟
داستان زندگی آنتونی رابینز، جرارد روزنامه نویس (چیزی شبیه به داستان فیلم ندای درون) و همچنین داستان زندگی مهدی مجرد زاده کرمانی (مترجم مجموعه کتابهای بسوی کامیابی نوشتۀ انتونی رابینز) را اگر نخوانده و نمی‏دانید چیزی شبیه به آنرا به اختصار نقل می‏کنم.
فلانی در خانواده‏ای بسیار ضعیف و فقیر به دنیا آمده بود و هیچ روزنۀ امیدی برای زندگی مرفه وجود نداشت. وضع زندگی بدی داشت.او به لحاظ فن ترجمه‏ای که به هزار سختی آموخته بود می‏توانست انگلیسی را به فارسی ترجمه کند. شخصی به تصادف کتابی از مجموعه کتابهای آنتونی رابینز را برایش هدیه آورد و او آنرا ترجمه نمود و پس از اتمام ترجمه به اولین ناشر که رفت وی را با طرز ناامیدانه ای رد کردند. سپس دومی و سومی و … و دلیل هم این بود که نه کسی آنتونی رابینز را می‏شناخت و نه او را. ولی او نا امید نشد. می‏توانست تا ۱۰ جا که رفت دیگر پی آنرا نگیرد و ناامید شود اما اینطور نبود. او به بیش از ۲۰۰ ناشر مراجعه نمود که در آخر یک ناشر پیدا شد که با هزینه‏ای بسیار ناچیز کتاب او را چاپ کند و امروز او این چنین شد.
از این داستانهای زندگی واقعی افراد زیاد سراغ دارم. داستان زندگی جالب پدرم بهترین است که قابل بعرض نیست.
پس نمی‏توان گفت که نشد، دست طبیعت بود، قهر زندگی ما را دچار کرد، ما نتوانستیم، شانس نداشتیم، بخت ما گره خورده و…
ما هر کاری می‏توانیم انجام دهیم. هیچ وقت برای شروع هیچ کاری دیر نیست. چیزی به نام خوشبختی و بدبختی وجود ندارد. همۀ انسانها به یک اندازه از مواهب الهی برخوردارند اما برنده آنهایی هستند که راه استفاده از آنها را یاد داشته باشند و راه آن چیزی نیست جز این جمله که : من هر آنچه را که بخواهم بدست خواهم آورد.
success-key
اگر ما به دنبال کار می‏گردیم و به سه جا سر می‏زنیم آیا باید نا امید شویم؟ آیا باید با خود بگوییم که دیگر برای من کاری وجود ندارد؟ آیا ما به ۱۰۰ جا سر زده‏ایم؟ آیا در یک روز به ۲۰ جا رفته‏ایم؟ به تمام بقالی ها و سوپر مارکت ها برای کار سپرده‏ایم؟ آیا دم نانوایی ها اعلامیه زده‏ایم ؟ (!)

یک مثال : یک مامور جمع آوری زباله اگر واقعا ایمان داشته باشد که روزی مسئول امور شهر خواهد شد، با تلاش و پشتکار کار می‏کند؛ هر شب علاوه بر کوچۀ سهم خود جلوی در منازل را نیز جارو خواهد کرد. مطمئنا این امر پوشیده نخواهد ماند و شهردار وی را تشویق مالی خواهد کرد. از تشویق شهردار او به کلاسهای علمی متفاوت رفته و سطح علمی خود را ارتقا می‏بخشد. پس از چند سال که این امور را پشت سر گذاشت به دلیل مدرک تحصیلی بالاتر مسئول سایر همکاران خود می‏شود و بهمین ترتیب تا اینکه موقعیتش با پشتکار و تلاش از این رو به آن رو می‏گردد. (!)
اما در مورد دیگران نقش ما چیست؟
راهنمایی بهترین کاری است که از دست ما بر می‏آید. اینکه راه را به فقیر بیکار نشان دهیم و او را به کار واداریم. کار هر چند سخت خواهد بود اما از دست نیاز به سمت دیگران بلند کردن بهتر است.
کار مهم و در واقع وظیفۀ دیگری که بر گردن ماست این است که فرزندان خود را آنطور تربیت کنیم که این باور برایشان ملکه شود که : من هر آنچه را که بخواهم بدست خواهم آورد و در واقع “من جذب می‏کنم هر انچه را که اراده کنم” (اما با صبر و تلاش).
kids-and-money
این خیلی مهم است که این مساله در ذهن کودک جا باز نماید. کودکان و نوجوانانی که به دلیل توجه و کمک بیش از حد پدر و مادر  از لحاظ عملکرد شدیدا وابستۀ آنها می‏شوند، همانهایی هستند که در آینده به ندرت می‏توانند گلیم خود را از آب بیرون بکشند. این مساله ایست که کاملا ثابت شده است.
امیدوارم توانسته باشم منظور خود را به خوبی بیان کنم. شما هم می‏توانید این مبحث را کامل نمایید.

هیچ نظری موجود نیست: