داستان يك موفقيت
اگر اجازه دهيد مي خواهم در مورد دختري صحبت كنم كه در يك خانواده بسيار فقير بدنيا آمد. او بيستمين بچه از 22 فرزند اين خانواده بود كه حاصل يك زايمان پيش از موعد بود. به همين دليل كودك نارس و ضعيفي بود. و اميد زيادي به زنده ماندنش نبود. اما توانست زنده بماند. در 4 سالگي به بيماريهاي آماس هر دو شش و تب سرخ مبتلا شد تركيبي مرگبار كه در نهايت منجر به فلج شدن پاي چپ او شد. او بايد از ساق و مفصل هاي فلزي استفاده مي كرد تا بتواند راه برود. اما هنوز خوشبخت بود چون مادري داشت كه او را دلگرم مي كرد. مادرش به دختر كوچكش گفته بود با وجود اين پاي آهني باز هم تو خوشبختي چون مي تواني هر كاري كه بخواهي با زندگيت بكني. مادرش به او گفته بود همه چيزي كه احتياج داري ايمان، سماجت، شجاعت و روحيه شكست ناپذيري است.
با اين طرز فكر دختر كوچك در سن 9 سالگي پاي فلزي خود را به گوشه اي انداخت. او مرحله اي را آغاز كرده بود كه پزشكش از انجام آن قطع اميد كرده بود. بعد از 4 سال او با پاهاي خود گامهاي بلند بر مي داشت. و مي توانست حركات ريتميك انجام دهد كه در علم پزشكي يك شگفتي به شمار مي رفت. دختر كوچك ما بعد از اين موفقيت يك تصميم گرفت او مي خواست بزرگترين دونده زن جهان شود!؟ آيا با اين پاها مي توانست يك دونده باشد چه رسد به اينكه در ميان قهرمانان مقام كسب كند.
در سن 13 سالگي در يك مسابقه شركت كرد، و در اين مسابقه آخرين نفر شد. او در همه مسابقات مدرسه شركت مي كرد و در همه آنها آخر مي شد. همه از مي خواستند از اين كار خود دست بردارد ولي او هيچگاه نا اميد نمي شد. تا اينكه در يك مسابقه نفر ما قبل آخر شد. از آن به بعد « ويلما رادولف » ( دختر كوچك ما ) در هر مسابقه كه شركت مي كرد اول مي شد.
ويلما به دانشگاه ايالتي تنسي رفت. جائيكه يك مربي به نام اد تمپل را ملاقات كرد. اين مربي وقتي اراده شكست ناپذير ويلما را ديد او را آموزش داد تا آنجا كه به مسابقات المپيك راه پيدا كرد.
آنجا ويلما با رقباي قدرتمندي طرف بود يكي از آنها يك دختر آلماني به نام جوتا هين بود. كه تا آن زمان هيچكس او را شكست نداده بود. اما در دوي 100 متر سرعت ويلما او را شكست داد. پس از آن نوبت به دوي 200 متر رسيد اين بار جوتا نمي خواست هيچ موقعيتي را از دست بدهد ولي باز هم مغلوب اراده آهنين ويلما شد. بله اكنون ويلما دو مدال طلاي المپيك را بدست آورده بود.
اكنون نوبت به دوي 400 متر امدادي رسيده بود. دو دونده اول از تيم ويلما به خوبي چوب را به نفر بعدي دادند اما دونده سوم كه بايد چوب را به ويلما مي داد در اثر هيجان آنرا به زمين انداخت و در اين هنگام جوتا شروع به دويدن كرده بود. گرفتن جوتا با آن پاهاي چالاك در اين وضعيت غير ممكن به نظر مي رسيد ولي ويلما در كمال نا باوري اين كار را كرد. و صاحب سه مدال طلاي المپيك شد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر