سداله ملک (نکته ظریفی از یک قطعه)-2
11 بهمن ماه اسداله ملک به خاک برگشت/مطلبی به رسم یادبود از اسداله ملک در وبلاگ رادیو گلها
درود به هنردوستان موسیقی ملی ایران
مطلبی که اینبار توضیح میدم اول از اینکه برای تاکید و تفهیم بیشتر به مخاطبین درباره موسیقی ملی ایران و ارکستر موسیقی ملی ایران و ضمنا ارکستر سمفونیک ایران هست.در این اثنا یادبودی از اسداله ملک و الهه با توجه به مطلب خواهم داشت.ضمنا در این مطلب تاکید بر آن خواهم داشت که موسیقی اصیل یعنی چه؟ موسیقی ملی چیست و سنت چیست.موسیقی محلی چیست.
مقدمه:
موسیقی ایران همانطور که بارها تاکید داشتم مربوط به قرنها و شاید به قول مورخین هزاران سال پیش باشد.موسیقی ما همان حالت و دستگاهی و گوشه های خود را تاکنون حفظ کرده و با هرنوع تغییری باز میتوان گفت از نظر مایه همان است.اما باید توجه داشت موسیقی به عنوان یک هنر و منطق که توسط ریاضی دانهایی چون فیثاغورس که نت و فرکانسها رو دسته بندی کرد و فواصل رو باید گفت از فیثاغورس داریم و همینطور هنرمندان دیگری که تئوری موسیقی رو بنا کردند هنر موسیقی را فراتر از آنچه که قومی و محلی و بقول امروزی سنتی باشد کشاند.عنوان اینکه موسیقی زاده منطق و احساس هست حرفی بود که این دانشمندان ریاضی چون فیاغورس و یا حتی دانشمندان ایرانی ما چون پورسینا و فارابی مطرح کردند.هنرمندان،دانشمندان و محققین صوت و فیزیک نه تنها در تئوری موسیقی بلکه در ساخت ساز،فیزیک ساز،صدادهی ساز و بعدها هنرمندان خوش ذوقی که در کاربرد این سازها و بقولی در ارکستراسیون، منطقی را بنا کردند.صداها را تنظیم کردند.احساسها را تنظیم کردند.قطعات را تنظیم کردند و در حجم صداها پیچ و خمهایی را ایجاد کردند و زیرصداها را ایجاد کردند.آکوردها را تنظیم کردند.نهایتا حرف از کنترپوان و فوگ و هارمونی زدند و تئوری ساختند که اینها همگی مطابق احساس و منطق صداهی سازها و ملودی ها میباشد.
اما این همه زحمت نهایتش به چه درد میخوره؟ اینکه ما یعنی موسیقی ایرانی که کلی ازش تعریف و تمجید میکنیم بی نصیب از این زحمات نباشه.بتوانیم این موسیقی رو در قالب این ارکسترها و در قالب این سازها و در قالب این منطق موسیقی جای دهیم.اگر طبق گفته های بالا و زحمات این دانشمندان ریاضی بتوانیم نتیجه بگیریم موسیقی زاده منطق و احساس هست پس باید این موسیقی ایرانی ما در منطق جایی داشته باشد.باید منطقی باشد.باید از اصالت موسیقی تبعیت کند.هر نوع موسیقی که سازگار با علم ارکستراسیون و سازگار با تئوری موسیقی باشد آن موسیقی بهترین موسیقی،بقول عرفان دوستها عارفانه ترین موسیقی،احساسی ترین موسیقی و اصیلترین موسیقی خواهد بود. موسیقی اصیل به این معناست.وگرنه اصالت در موسیقی معنایی ندارد.اصالت به این معناست که شما با آنچه که در علم تئوری و فواصل موسیقی و با علم ارکستراسیون بدست آمده چقدر سازگاری داشته باشد.این یعنی اصالت آن موسیقی.موسیقی اصیل ایرانی باید در این قالب جای داشته باشد.اصالت بغیر از این در موسیقی معنایی ندارد.موسیقی با تفکیک سیاسی مرزها جداست و اصالت را به نژاد و تیره و مذهب و سابقه محلی و تاریخی نمیشناسد.اصالت را به مطابقت آن با دستاوردهای علم موسیقی میشناسد.
بنابر این مقدمه صحبت اصلی اینست که موسیقی ما با داشتن سابقه ای طولانی و چند صدساله یا چند هزارساله متاسفانه بدلیل امکانات کم و همینطور مکتوب و مطابق نبودن آن با منطق موسیقی و این عقب ماندگی فرهنگی چنینست که نمیتوان گفت موسیقی اصیل.چه اصالتی؟ اصالت که به سن و سال نیست.اصالت که به سنت نیست.اصالت به محلی بودن نیست.از اینکه اینقدر فرهنگ سیاسی کشور ما پایین بود که موسیقی را حرام بدانند و نگذارند هنرمندی هنر خود را بروز دهد.از اینکه سازندگان ساز رو در محذوریت قرار دهند و از اینکه اجازه تحقیق و بررسی در ساختار موسیقی به ما ندهند و موسیقی به اندازه چند صد سال از علم و دستاوردهایش عقب باشد بطوریکه هنرمندان بزرگ دنیا ۸۰۰ سال پیش آثار خود را به صورت نت تعریف کردند و حتی پارتیتور برای آنها معنا داشت و حتی به ساختار ارکستری هم دست یافته بودند ما حتی نت هم نمیدانستیم که چه بود.این یعنی بی اصالتی.کجای این موسیقی اصالت دارد.موسیقی محلی خراسان ما کجا اصالت دارد.موسیقی خوزستان ما کجا اصالت دارد.با چه مدرکی؟ طبق چه اصولی؟ کدام ارکستر؟ اصلا کدام هنرمند؟ ما حتی هنرمندان دوره قاجار رو هم نمیشناسیم چه برسد به موسیقی آن دوران.حرفی از اصالت نمانده است.نقل و قول فلان توریست خارجی از موسیقی ما و یا فلان سفرنامه درباره موسیقی ما و یا فلان گردشگر و محقق درباره موسیقی ما که استناد نمیشود.اینها نقل وقول هستند.استناد یعنی اینکه حداقل ما بدانیم هنرمندی بنام ایکس در دوران قاجار کمانچه کش بسیار ماهری بود با فلان آثار.اما حتی این هم نمیدانیم.پس نقل و قول مدرک نیست.
اما میرسیم به دورانی که رژیم سیاسی عوض میشود.دوران کسروی ها.دوران محمد علی فروغی ها و دوران علامه دهخداها و کلنل وزیری ها.آخه یکی از معیارهایی که میگن فلان حکومت دیکتاتوری هست و یا نیست اینه که بگن آیا در آن حکومت دانشمند و محققی ظهور کرده یا خیر؟ آیا در آن دوران عمران و صنعتی بوده یا خیر؟ که مونتسکیو جامعه شناس فرانسوی این حرف رو میزد.از این طریق میتوان فهمید آیا رژیم رضا شاه دیکتاتوری بوده یا خیر.خیلی فرمول مشخص و منطقی هست.
بهرحال از این بحث بگذریم.
میرسیم به دوران سال ۱۳۰۰ و رژیم پهلوی و ظهور کلنل وزیری،بنان،روح اله خالقی،ادیب خوانساری،ملوک ضرابی و قمر.ببینید فورا در شرایط آزادی حتی خواننده زن هم ظهور کرد! فورا موسیقی رشد کرد.فورا فلسفه و ادبیات و موسیقی و عمران و صنعت در ایران شکل گرفت
موسیقی ملی ایران/ارکستر مجلسی:
عرض کردم تمامی دوران گفته شده تا همان قبل از دوران وزیری همگی موسیقی ایرانی بودند و هستند ولی اصالتی ندارند.بلکه موسیقیهای محلی.موسیقی های تحت خفقان.موسیقیهایی که مجال رشد نداشتند نام دارند.
بزرگ ترین شخصیت تاریخی موسیقی ما کلنل وزیری است.کسی که توانست تئوری موسیقی را به ایران بیاورد.کسی که توانست تمامی فواصل را برای موسیقی ما تعریف کند.تمامی قطعات را تعریف و نام گذاری کند.نت برای مستند کردن آثار بوجود آمد.تمام فعالیتهای موسیقی و تغییرات و اجراها و تنظیمها ثبت شد.خیلی واضح بگم خدمت شما ما الان بخوبی میدانیم که در خود دوران وزیری به قطعه ای با ریتم ۴/۲ و یا ۴/۳ چهارمضراب میگفتند و این درویش خان بود که او هم تحصیل کرده بود باعث شد چهارمضراب از ریتمی که مخرج آن ۴ است یعنی همان ریتمهای ساده به ریتم ۸/۶ تغییر پیدا کند.چنانچه که این تغییر و این اصلاحیه در موسیقی ما برای همیشه ثابت و مشخص و مستند ماند. و ما به ریتم ۸/۶ الگو دار و دارای جمله الگویی چهارمضراب میگوییم! پس این موسیقی اصالت دارد.و همه چیز مکتوب و همه اصلحات و وقایع تاریخی با تمام جزئیات درج و بررسی شده است.علم سازشناسی و فیزیک ساز و تاریخ سازشناسی به این مملکت اومد.صداها دسته بندی شد.علم ارکستراسیون با همت خالقی و وزیری و دیگر هنرمندانی که اگر نام ببرم باید کلی بنویسم ارکستراسیون را تجزیه و تحلیل کرد و آن را با موسیقی و لحن ایرانی سنجید و بر روی نغمات کار شد.تا اینکه بقدری شرایط محیا شد و تا زمانیکه حتی انتشار آن برای دوردست ترین انسان ایرانی در خراسان،تهران،آذربایجان،خوزستان و بلوچستان از طریق رادیو محیا شد تا اینکه سال ۱۳۲۳ مرحوم روح اله خالقی استاد فرهیخته موسیقی ما بنیاد موسیقی ملی ایران را نام نهاد.موسیقی که برای همه مردم ایران و در دسترس همه ایرانیان بود.ارکستراسیون موسیقی ملی ایران تشکیل شد و هنرستان موسیقی با گرایش موسیقی ملی وارد کار شد.در ادامه همین جریانات سبک و اساس موسیقی ما تعیین گردید بنام سبک موسیقی ملی ایران.با ارکستری مشخص.سازهایی تعریف شده.صدادهی و فواصلی تعریف شده و زمینه آوازی مشخص.اساتید ادیب خوانساری،بنان از اولین هنرمندان آوازی موسیقی ملی ایران بودند.خانم وزیری و خانم ضرابی ظهور کردند و بعدها شاهد روح انگیز و روحبخش و دلکش و مرضیه و شمس بودیم.ترانه و نغمه در موسیقی ما تعریف شد.تصنیفها و قطعات ارکسترال تعریف شد.سازهای ملی تعریف شد.بداهه نوازی تعریف شد.ردیف موسیقی تعریف شد.مطابقت آن با تئوری موسیقی سازگار و تعریف شد و همچنان به ادامه و تحقیق برای سازگاری بیشتر با اصالت موسیقی ادامه میافت.
به اختصار از دستاوردهای موسیقی ملی ایران و سبک موسیقی ملی ایران عرض میکنم
محدوده قطعات موسیقی ملی ایران: شامل آواز،ترانه،تصنیف،قطعه ضربی،پیش درآمد،رنگ،چهارمضراب،والس،رومانس،کنترپوان،فوگ
سازهای اصیل و ملی ایران:پیانو،سنتور،ویولن،تار،تنبک،قانون،عود،کنترباس،ابوا،قره نی،ویولنسل،فلوت
محدوده نوازندگی: ارکستر مجلسی موسیقی ملی،همنوازی،سولو نوازی و ارکستر سمفونیک موسیقی ملی
کارنامه مستند از اجراها: گلها،آرشیوهای موسیقی ایرانی،نوایی از موسیقی ملی،ارکستر صبا و ...
گرایش عمده موسیقی ملی ایران:ارکسترال،بزمی،بداهه
ارکستر مجلسی با ارکستر سمفونیک تفاوت دارد و هم از نظر ابعاد و چیدمان و هارمونی بسیار متفاوت است.در ارکستر مجلسی کار مختصر و منحصرا برای یک قطعه صرف مانند یک تصنیف محض و یا یک پیش درآمد و اوورتور محض و یا زیرصدایی خاص از آن استفاده میشود.موسیقی گلها که کارنامه طلایی موسیقی ملی ایران است.از ویژگیهای ارکستر مجلسی موسیقی ملی حکایت میکند.این ویژگی ساختاری استاندارد در همه دنیا به یک روال است.ارکسترهای مرحوم استادم اسداله ملک.ارکسترهای تجویدی و شاپوری.ارکسترهای همایون خرم.ارکستر مرحوم خالدی.اینها همگی ارکسترهای مجلسی موسیقی ملی بودند.ارکستر اصلی موسیقی ملی ما ارکستر مجلسی بود.که اصلیترین ارکستر آن هم ارکستر هنرستان موسیقی ملی و در ادامه ارکستر رادیو بود.
اینبار اثری از الهه و ارکستر موسیقی ملی(مجلسی) رو تقدیمتون میکنم.تکنواز ارکستر اسداله ملک میباشد.نام تصنیف ستاره شبهای من نام دارد.آهنگساز اسداله ملک
تصنیف ستاره شبهای من اثری از الهه و ارکستر مجلسی موسیقی ملی/تکنواز ارکستر اسداله ملک
اما بپردازیم به اینکه موسیقی ملی ایران تا جایی پیشرفت کرد که توانست برای موسیقی ملی ارکستر سمفونیک تشکیل دهد و سبک موسیقی ملی را فراتر از ارکستر مجلسی بلکه تا ارکستر سمفونیک بالا ببرد
یک نمونه باز ارکستر موسیقی ملی تقدیمتون میکنم.فکر میکنم این ارکستر به رهبری عباس شاپوری و یا تجویدی باشد.در اواسط تصنیف الهه با سولوی احتمالا عباس شاپوری رومانسی رو اجرا میکنند و باز به تصنیف برمیگردند.رومانس هم که عرض کردم با آواز تفاوت دارد.رومانس همان شعر ترانه است و وزن ترانه را دارد اما از ضرب آن را می اندازند.یعنی متر ندارد.تحریر و چهچهه آواز را هم ندارد.بلکه ترانه ایست که از ضرب افتاده باشد.این اثر بسیار زیباست.الهه صدایش بسیار غوغا کنندست.نمیدانم از الهه چه بگویم.تا زمانیکه خواننده ای مثل الهه و رویا و پوران ظهور نکنند و با احساس خودشان تصنیف و ترانه نخوانند هیچ ارکستری اصلا بدرد نمیخوره.
تصنیفی بسیار زیبا از الهه و همکاری ارکستر ملی ایران و رومانس و سولوی عباس شاپوری و الهه
ارکستر سمفونیک:
موسیقی ملی ایران رو از لحاظ وسعت صدادهی و نوازندگی بررسی کردیم که به ارکستر اصلی آن به صورت مجلسی و همنوازی و سولو منتهی گردید.
اینجا موسیقی ملی ایران فراتر از بنیاد روح اله خالقی و وزیری میرود.اینجا یعنی مطرح کردن موسیقی ایرانی و اصیل کردن موسیقی ملی در سطح جهان.
مرتضی حنانه بزرگمرد موسیقی ایران اولین کسی که ارکستر سمفونیک را در سبک موسیقی ملی تعریف کرد.
ارکستر سمفونیک هم بر اساس سازهای ملی ایران و هم بر اساس سازهای جهانی تعریف میگردد و سعی در صدادهی بجا از سازها داشته باشد
سمفونیک شامل طیف وسیعی از سازهای بادی میباشد که از لحاظ فیزیک و سازشناسی و صدادهی استاندارد هستند.فاگوت،ترومبون و هورن و سازهای دیگر که به ذهنم نمیرسد سازهایی هستند که در سازهای موسیقی ملی و ارکستر مجلسی تعریف نشده اند بلکه سازهای جهانی هستند و بویژه اینکه در ارکستر سمفونیک موسیقی ملی تمامی سازهای ملی ارکستر مجلسی مانند تار،ویولن،سنتور،پیانو و تنبک موجود میباشند.
ابتدا یک تصنیف از الهه با همراهی ارکستر سمفونیک رو تقدیمتون میکنم.تکنواز ارکستر اسداله ملک میباشد.یکی از زیبترین و پرکشش ترین تصنیفهایی هست که من شنیده ام.بسیار زیبا
خوش آن زمان که در دلم بهار رویا بود
دو چشم پر امید من بسوی فردا بود
ز ساز سینه تار آرزو چو بگسسته
کبوتر امید من ز دام جان رسته
دلم شکسته
دلم شکسته
...
تصنیف دلم شکسته با صدای الهه به همراهی ارکستر سمفونیک/تکنواز ارکستر اسداله ملک
سازهای بکار رفته در ارکستر سمفونیک در همه دنیا یکسان است و ارکستر سمفونیک یک ارکستر بین المللی میباشد و در همه موسیقی کشورهای دنیا مطرح است.
ساختار ارکستر سمفونیک اونطور که در ابتدا مطرح بود و ما تعریف مشخصی ازش داریم این هست که ساختار موسیقی آن هم شکلی خاص هست.یعنی اینکه چند موومان میباشد و بسیار گسترده هست.موومان هم حالا خیلی مختصر بخوام بگم چه هست یعنی اینکه مایه قطعه ریتم قطعه و حالت قطعه زمانیکه تغییر کنه و در اصل بخشهای مختلفی رو که از یک اجرا تشکیل بدهند موومانهای مختلفی رو ایجاد میکنند.
تصنیف دیگری به شما تقدیم میکنم با صدای الهه و همراهی ارکستر سمفونیک به رهبری منوچهر لشگری.منوچهر لشگری عموی برادران لشگری میباشد.ایشون نوازنده ویولن و آهنگساز چیره دستی بودند.این اجرا یکی از اجراهای استثنایی میباشد.شعر این اثر و سنگینی کلام و هضم شدن شعر در موسیقی و موزون شدن آن و بار احساسی این اثر در مایه اصفهان کاری بس شگفت و عظیم هست.
ای زاهدان، ای صوفیان، ای ناصحان خوش زبان
دست کدامین از شما بسته در میخانه ها
فکری کنید ای عارفان
این عاشق دیوانه را
...
تصنیف از خانه تا میخانه با صدای الهه و همراهی ارکستر سمفونیک به رهبری منوچهر لشگری
این آقایان لشگری خیلی بر سر موسیقی ما لطف دارند.بارها من تاکید کردم و بسیار مطالب در اینباره نوشتم.
یک تصنیف باز با صدای الهه تقدیمتون میکنم که یکی از کنسرتهای ارکستر سمفونیک به رهبری آقای حنانه هست.اسم این تصنیف سازم و سوزم نام دارد.اجرای کامل این ارکستر رو که با همکاری الهه و هایده تنظیم شده و قطعات کامل به همراه اوورتور و تکنوازی دارد را میتوانید از وبلاگ مرغ سحر درخواست بفرمایید که به شما لطف کنند.
لاله سان با دل خود به شب سازم و سوزم
تا نسیم آید از آن صحرا که جان بازم و سوزم
شمعی و گرد تو بی پروا
به پروازم و سوزم
نوشته شده در تاريخ شنبه 12 شهریور1390 توسط نادر | 14 نظر
**درود به هنرمندان محترم
واقعیتش موضوعات و مسائلی هست که مشغول تهیه چندین مطلب هستم که بسیار هم مفصل هست.امیدوارم زودتر تموم شه چون واقعا نفس گیره
اما مطلب اینبار باز یک اشاره های ظریف و بدیعی هست که در تکنوازی اسداله ملک ما بخوبی مشاهده میکنیم که کمتر هنرمندان دیگر اشاره کردند
*قطعه ای در مخالف سه گاه برای شما آماده کردم.یکی از قطعات بسیار زیبا و گوش نوازی هست که مرحوم استاد ملک نواختند ضمن اینکه در این قطعه رابطه مخالف سه گاه و دستگاه اصفهان رو بخوبی شما مشاهده میکنید که در گام مخالف سه گاه به راحتی میتوان به اصفهان رفت و باز خیلی زیبا و بجا به مخالف سه گاه برگشت.
حالا برخی از هنرمندان متجدد ما دوست دارند خودنمایی کنند و بگویند ما مدولاسیون بلدیم اجرا کنیم و هیچکس در تاریخ مدولاسیون بلد نیست غیر از ما.بله!
انسانی که با سواد در موسیقی باشد و گام رو بخوبی بشناسه و از همه مهمتر احساس مایه های ایرانی رو بخوبی بشناسه خیلی بطور اتوماتیک مدولاسیون انجام میدهد و اصلا مدولاسیون مایه تفاخر نیست و اصلا علمی در موسیقی ایرانی محسوب نمیشود.
بهرحال این قطعه از استاد ملک رو من به این دلیل گذاشتم که فقط رابطه مایه مخالف سه گاه و اصفهان رو یادآوری کنم وگرنه قصد دیگر نیست.
*توضیح دیگر آنکه به اوج هر دستگاه میگویند مخالف و بطور خیلی مرسوم به اوج دستگاه سه گاه میگویند مخالف سه گاه.مقام بالاتر از مخالف سه گاه مغلوب میباشد که دیگر آخرین مقام اوج دستگاه سه گاه هست که در گام اصفهان میباشد و از این رو مغلوب مرز بین اصفهان و سه گاه است.اگر مغلوب را ادامه بدهیم و به مقامهای بالاتر برویم به مایه اصفهان میرسیم که نهایتا بطور مقامی هم میتوان همینطور بالا رفت.از این رو در این قطعه ما گریز از خود مخالف سه گاه به اصفهان را مشاهده میکنیم و دلیل و تطابق و اینکه چگونه مایه مخالف به اصفهان عوض میشود و ازچه مقامی دقیقا عوض میشود هم عرض شد.
توضیح آنکه در این قطعه اسداله ملک در دقایق ۷:۴۲ تا دقیقه۸:۳۲ در مقام اصفهان گردش میکند و به مخالف فرود می آید
اسداله ملک_مخالف سه گاه و اشاره به اصفهان
اما مطلب اینبار باز یک اشاره های ظریف و بدیعی هست که در تکنوازی اسداله ملک ما بخوبی مشاهده میکنیم که کمتر هنرمندان دیگر اشاره کردند
*قطعه ای در مخالف سه گاه برای شما آماده کردم.یکی از قطعات بسیار زیبا و گوش نوازی هست که مرحوم استاد ملک نواختند ضمن اینکه در این قطعه رابطه مخالف سه گاه و دستگاه اصفهان رو بخوبی شما مشاهده میکنید که در گام مخالف سه گاه به راحتی میتوان به اصفهان رفت و باز خیلی زیبا و بجا به مخالف سه گاه برگشت.
حالا برخی از هنرمندان متجدد ما دوست دارند خودنمایی کنند و بگویند ما مدولاسیون بلدیم اجرا کنیم و هیچکس در تاریخ مدولاسیون بلد نیست غیر از ما.بله!
انسانی که با سواد در موسیقی باشد و گام رو بخوبی بشناسه و از همه مهمتر احساس مایه های ایرانی رو بخوبی بشناسه خیلی بطور اتوماتیک مدولاسیون انجام میدهد و اصلا مدولاسیون مایه تفاخر نیست و اصلا علمی در موسیقی ایرانی محسوب نمیشود.
بهرحال این قطعه از استاد ملک رو من به این دلیل گذاشتم که فقط رابطه مایه مخالف سه گاه و اصفهان رو یادآوری کنم وگرنه قصد دیگر نیست.
*توضیح دیگر آنکه به اوج هر دستگاه میگویند مخالف و بطور خیلی مرسوم به اوج دستگاه سه گاه میگویند مخالف سه گاه.مقام بالاتر از مخالف سه گاه مغلوب میباشد که دیگر آخرین مقام اوج دستگاه سه گاه هست که در گام اصفهان میباشد و از این رو مغلوب مرز بین اصفهان و سه گاه است.اگر مغلوب را ادامه بدهیم و به مقامهای بالاتر برویم به مایه اصفهان میرسیم که نهایتا بطور مقامی هم میتوان همینطور بالا رفت.از این رو در این قطعه ما گریز از خود مخالف سه گاه به اصفهان را مشاهده میکنیم و دلیل و تطابق و اینکه چگونه مایه مخالف به اصفهان عوض میشود و ازچه مقامی دقیقا عوض میشود هم عرض شد.
توضیح آنکه در این قطعه اسداله ملک در دقایق ۷:۴۲ تا دقیقه۸:۳۲ در مقام اصفهان گردش میکند و به مخالف فرود می آید
اسداله ملک_مخالف سه گاه و اشاره به اصفهان
نوشته شده در تاريخ یکشنبه 30 مرداد1390 توسط نادر | 1 نظر
* دوستان هنردوست و هنرمند درود گرم مرا بپذیرید*
یادبود دیگر وبلاگ اسداله ملک به
انوشیروان روحانی و خانم هنرمندی تعلق دارد که آثار زیبایی در تصنیف و
ترانه به جای گذاشته است.طبق مطلبی که در گذشته نوشته بودم از ۷ خانم
هنرمند که از سرشناس ترین بانوان هنر ایران هستند و همچنین با جلوه ای
زنانه و ظرافت زنانه در ارائه هنر خود ایفای نقش کردند پاسداری میشود.
خانم یاسمین.هنرمند طراز اول موسیقی ایران.در اون زمان خانم یاسمین رو هم پای الهه میدانستند.از جهت طراوت ترانه خوانی.از جهت نرمی صدا و همچنین از جهت نزدیکی سبک و جنس صدا.
بی شک تعداد آثار بجای مانده از یاسمین در قیاس با خانم الهه کمتر میباشد.اما همین آثار بجای مانده آنطور که مینماید از رنگها و نغمه های گوناگون و متنوعی حاکی است که شخصیت هنری خانم یاسمین را در موسیقی ملی نقش میزند.اهمیت آثار او و در پشت پرده آهنگسازان خوش ذوقی چون بزرگ لشگری و انوشیروان روحانی.
همانطور که در مطالب پیشین گفته شده بود خانم یاسمین در سبک ترانه خوانی از همان شیوه ترانه خوانی و آهنگسازی آقایان لشگری پیروی میکرد که شیوه ای کاملا فراگیر،لطیف و پخته ای بود که فن ترانه خوانی در هنر موسیقی ایران رو تکمیل کرد و خوانندگان بسیاری از این متد پرورش یافتند و مشهور شدند و در نهایت آثار فاخری ارائه دادند. آنچه که همیشه مرسوم بود تصنیف رو با ارکستر انجام میدادند که خانم مرضیه در این هنر بسیار برجسته است اما ارائه ترانه و نغمگی کردن آن با ارکستر ملی سبک نوینی بود که با ظهور شاعرانی چون رهی معیری و بخصوص بیژن ترقی موجب شد که البته ارائه ترانه ارکسترال هم در سبک آهنگسازی تجویدی و یاحقی پدیدار شد ولی جلوه ای کاملا زیبا در متد لشگری و خرم بود که سبکی لطیفی بود و راه دست اکثر آهنگسازان.به این معنی که سبک و سیاق مشخصی داشت و هر ترانه ای رو در این قالب میشد پیاده کرد.مانند ترانه آوای تنهایی از الهه که چون شعر و حالت آن نغمگی است ترانه میباشد اما ارکسترال بودن آن و فن بیان آن بی شباهت به خواندن تصنیف نیست.
*ترانه ای کمیاب از یاسمین و همکاری انوشیروان روحانی رو به شما تقدیم میکنم این ترانه از ساخته های آقای بزرگ لشگری هست و این قطعه رو با کیفیت بسیار خوب و کامل به شما تقدیم میکنم
ترانه زیبای اگر پر بگیرم خانم یاسمین ساخته آقای لشگری بهمراهی پیانوی انوشیروان روحانی
*ترانه دیگری که البته بسیار معروف هم هست از خانم یاسمین و همراهی پیانوی استاد روحانی و ارکستر مجلل ملی به شما تقدیم میکنم.ترانه چه رویایی معروف به شهزاده رویاها.در این یادبودها وسعت آثار بینظیر انوشیروان روحانی نمودار است
ترانه چه رویایی با همکاری یاسمین و انوشیروان روحانی
*اما ترانه بسیار شادی رو که برای اثبات آنچه که در مطلب بالا نوشتم معرفی میکنم ترانه ای از اشعار بیژن ترقی که ارکستر این ترانه بسیار شاد رو همراهی میکند.نوع آهنگسازی این قطعه طوریست که همراهی خواننده با ساز سولو مثل سنتور و یا ویولن و تنبک بسیار زیباست اما ارکستری بودن این ترانه در زیبایی باز هم خالی از لطف نیست.
ترانه گل نازنازکم با همراهی ارکستر ملی و خانم یاسمین
*ترانه دیگری از یاسمین با پیانوی طنین انداز انوشیروان روحانی و همراهی ارکستر به شما تقدیم میکنم.دوستان توجه داشته باشند همانطور که شما در این وبلاگ مشاهده میکنید نقش ساز پیانو در ارکستر ملی چقدر بوده و باز تاکید میکنم ساز اول ارکستر پیانو و ویولن میباشد که در صورت نبود یکی از این دوساز، ارکستر نقص عمده ای خواهد داشت.دوستان در این ترانه توجه به سازهای بادی داشته باشند.سازهایی چون فلوت و قره نی و ابوا اصلی ترین سازهای بادی ارکستر ملی میباشند.درس ارکستراسیون یکی از مباحث اصلی موسیقی ملی هست که که بنابر اقتضای ارکستر و تنظیمات صدا دهی از زیر صدا ها و روصداها و از زیر و بمها این سازها در ارکستراسیون موسیقی تنظیم میشوند.
ترانه سحر نیامد با همکاری انوشیروان روحانی و یاسمین
نکته آخر اینکه از من خواستند سازهایی که در ارکستر ملی بکار میروند رو بازگو کنم.که در ابتدا باید بگم سازهایی که نام برده میشوند بنابر اقتضای ارکستر درکنار یکدیگر چیده میشوند اما خارج از این نیست.
سازهای ارکستر رسمی ملی ایران:
بنابر همت و بنا نهادن ارکستر ملی استاد روح اله خالقی::
تکنواز پیانو.تکنواز ویولن.گروه ویولنیستها.تار.سنتور.قانون.قره نی.عود که جز اصلی ترین سازهای زیرصدایی میباشد و این ساز قویتر از گیتار باس هست علاوه بر اینکه بمتر از گیتار باس هست بلکه قدرت اجرای ملودی هم دارد!.فلوت.ابوا.آلتو.ویلنسل.کنترباس.تنبک.در ارکستراسیون سازها از باس تا سوپرانو دسته بندی میشوند و بکار میروند که در اونها بکارگیری از سازهای بادی که در ارکستر ملی جای درند بکار میرود که من به اسامی آنها همگی وارد نیستم اما قره نی که عرض کردم یک ساز اصلی بادی هست از سه نوع باس.تنور و سوپرانو میباشد که تنور این ساز قابلیت برای اجری ملودی به عنوان تکنواز ارکستر دارد.
سه تار،کمانچه فاقد جایگاه در ارکستر ملی هستند بدلیل اینکه فاقد صدا دهی در انواع تنظیمات ارکستری هست.و در اصول ساز شناسی و فیزیک ساز این دو ساز مشکل اساسی دارند! نی ساز ارکسترملی نمیباشد!سازهای محلی چون قیچک و دف و رباب و دهل هرگز در ارکستر ملی جای ندارند
بنابر اقتضا ارکستر میتواند تکنواز نی و یا کمانچه داشته باشد.
لازم به تذکر نیز هست که سازهایی مثل نی و سه تار در همنوازیها و یا ارکسترهای غیر رسمی بنا بر سلیقه رهبر ارکستر و یا آهنگساز بکار میروند و هیچ ممانعتی هم در بکار گیری در انواع ارکسترها نیست.ارکستر مضرابی داریم.ارکستر زهی داریم و ارکستر کوبه ای هم داریم که اینها در هنر ارکستراسیون تعریف میشوند و به ارکستر رسمی موسیقی ملی و رادیو مربوط نیست.باز هم تلفیق از این دو میشود یعنی مثلا ارکستر بادی و مضرابی و یا...
شاد باشید*
خانم یاسمین.هنرمند طراز اول موسیقی ایران.در اون زمان خانم یاسمین رو هم پای الهه میدانستند.از جهت طراوت ترانه خوانی.از جهت نرمی صدا و همچنین از جهت نزدیکی سبک و جنس صدا.
بی شک تعداد آثار بجای مانده از یاسمین در قیاس با خانم الهه کمتر میباشد.اما همین آثار بجای مانده آنطور که مینماید از رنگها و نغمه های گوناگون و متنوعی حاکی است که شخصیت هنری خانم یاسمین را در موسیقی ملی نقش میزند.اهمیت آثار او و در پشت پرده آهنگسازان خوش ذوقی چون بزرگ لشگری و انوشیروان روحانی.
همانطور که در مطالب پیشین گفته شده بود خانم یاسمین در سبک ترانه خوانی از همان شیوه ترانه خوانی و آهنگسازی آقایان لشگری پیروی میکرد که شیوه ای کاملا فراگیر،لطیف و پخته ای بود که فن ترانه خوانی در هنر موسیقی ایران رو تکمیل کرد و خوانندگان بسیاری از این متد پرورش یافتند و مشهور شدند و در نهایت آثار فاخری ارائه دادند. آنچه که همیشه مرسوم بود تصنیف رو با ارکستر انجام میدادند که خانم مرضیه در این هنر بسیار برجسته است اما ارائه ترانه و نغمگی کردن آن با ارکستر ملی سبک نوینی بود که با ظهور شاعرانی چون رهی معیری و بخصوص بیژن ترقی موجب شد که البته ارائه ترانه ارکسترال هم در سبک آهنگسازی تجویدی و یاحقی پدیدار شد ولی جلوه ای کاملا زیبا در متد لشگری و خرم بود که سبکی لطیفی بود و راه دست اکثر آهنگسازان.به این معنی که سبک و سیاق مشخصی داشت و هر ترانه ای رو در این قالب میشد پیاده کرد.مانند ترانه آوای تنهایی از الهه که چون شعر و حالت آن نغمگی است ترانه میباشد اما ارکسترال بودن آن و فن بیان آن بی شباهت به خواندن تصنیف نیست.
*ترانه ای کمیاب از یاسمین و همکاری انوشیروان روحانی رو به شما تقدیم میکنم این ترانه از ساخته های آقای بزرگ لشگری هست و این قطعه رو با کیفیت بسیار خوب و کامل به شما تقدیم میکنم
ترانه زیبای اگر پر بگیرم خانم یاسمین ساخته آقای لشگری بهمراهی پیانوی انوشیروان روحانی
*ترانه دیگری که البته بسیار معروف هم هست از خانم یاسمین و همراهی پیانوی استاد روحانی و ارکستر مجلل ملی به شما تقدیم میکنم.ترانه چه رویایی معروف به شهزاده رویاها.در این یادبودها وسعت آثار بینظیر انوشیروان روحانی نمودار است
ترانه چه رویایی با همکاری یاسمین و انوشیروان روحانی
*اما ترانه بسیار شادی رو که برای اثبات آنچه که در مطلب بالا نوشتم معرفی میکنم ترانه ای از اشعار بیژن ترقی که ارکستر این ترانه بسیار شاد رو همراهی میکند.نوع آهنگسازی این قطعه طوریست که همراهی خواننده با ساز سولو مثل سنتور و یا ویولن و تنبک بسیار زیباست اما ارکستری بودن این ترانه در زیبایی باز هم خالی از لطف نیست.
ترانه گل نازنازکم با همراهی ارکستر ملی و خانم یاسمین
*ترانه دیگری از یاسمین با پیانوی طنین انداز انوشیروان روحانی و همراهی ارکستر به شما تقدیم میکنم.دوستان توجه داشته باشند همانطور که شما در این وبلاگ مشاهده میکنید نقش ساز پیانو در ارکستر ملی چقدر بوده و باز تاکید میکنم ساز اول ارکستر پیانو و ویولن میباشد که در صورت نبود یکی از این دوساز، ارکستر نقص عمده ای خواهد داشت.دوستان در این ترانه توجه به سازهای بادی داشته باشند.سازهایی چون فلوت و قره نی و ابوا اصلی ترین سازهای بادی ارکستر ملی میباشند.درس ارکستراسیون یکی از مباحث اصلی موسیقی ملی هست که که بنابر اقتضای ارکستر و تنظیمات صدا دهی از زیر صدا ها و روصداها و از زیر و بمها این سازها در ارکستراسیون موسیقی تنظیم میشوند.
ترانه سحر نیامد با همکاری انوشیروان روحانی و یاسمین
نکته آخر اینکه از من خواستند سازهایی که در ارکستر ملی بکار میروند رو بازگو کنم.که در ابتدا باید بگم سازهایی که نام برده میشوند بنابر اقتضای ارکستر درکنار یکدیگر چیده میشوند اما خارج از این نیست.
سازهای ارکستر رسمی ملی ایران:
بنابر همت و بنا نهادن ارکستر ملی استاد روح اله خالقی::
تکنواز پیانو.تکنواز ویولن.گروه ویولنیستها.تار.سنتور.قانون.قره نی.عود که جز اصلی ترین سازهای زیرصدایی میباشد و این ساز قویتر از گیتار باس هست علاوه بر اینکه بمتر از گیتار باس هست بلکه قدرت اجرای ملودی هم دارد!.فلوت.ابوا.آلتو.ویلنسل.کنترباس.تنبک.در ارکستراسیون سازها از باس تا سوپرانو دسته بندی میشوند و بکار میروند که در اونها بکارگیری از سازهای بادی که در ارکستر ملی جای درند بکار میرود که من به اسامی آنها همگی وارد نیستم اما قره نی که عرض کردم یک ساز اصلی بادی هست از سه نوع باس.تنور و سوپرانو میباشد که تنور این ساز قابلیت برای اجری ملودی به عنوان تکنواز ارکستر دارد.
سه تار،کمانچه فاقد جایگاه در ارکستر ملی هستند بدلیل اینکه فاقد صدا دهی در انواع تنظیمات ارکستری هست.و در اصول ساز شناسی و فیزیک ساز این دو ساز مشکل اساسی دارند! نی ساز ارکسترملی نمیباشد!سازهای محلی چون قیچک و دف و رباب و دهل هرگز در ارکستر ملی جای ندارند
بنابر اقتضا ارکستر میتواند تکنواز نی و یا کمانچه داشته باشد.
لازم به تذکر نیز هست که سازهایی مثل نی و سه تار در همنوازیها و یا ارکسترهای غیر رسمی بنا بر سلیقه رهبر ارکستر و یا آهنگساز بکار میروند و هیچ ممانعتی هم در بکار گیری در انواع ارکسترها نیست.ارکستر مضرابی داریم.ارکستر زهی داریم و ارکستر کوبه ای هم داریم که اینها در هنر ارکستراسیون تعریف میشوند و به ارکستر رسمی موسیقی ملی و رادیو مربوط نیست.باز هم تلفیق از این دو میشود یعنی مثلا ارکستر بادی و مضرابی و یا...
شاد باشید*
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 18 مرداد1390 توسط نادر | 3 نظر
**درود به هنرمندان و هنردوستان موسیقی ملی**
خب ،وبلاگ اسداله ملک هست.بنام استادم
اسداله ملک.باید بیشتر راجع به ملک صحبت کرد باید بیشتر درد و دل کرد.یادمه
در یکی از پستهای گذشته همین وبلاگ احتمالا پست اول یا دومی که من درج
کرده بودم خیلی کوتاه از خاطرات و محیط کلاس آموزش ردیف اسداله ملک نوشتم.
از اون خاطرات نقشی فقط بر دل مونده.تمایل دارم امروز یک مقدار بیشتر این
بحث رو گسترش بدم و بیشتر از قبل تاکید بر تواضع و کم گویی اسداله ملک
داشته باشم و باز تاکید کنم که اسداله ملک هیچی در زندگی نداشت غیر از
ویولن و یه اعصاب خراب.
بذارید از اینجا بحث رو شروع کنم. دوران طلایی اسداله ملک همون دوره قبل از انقلاب بود.دورانی بود که با خصلت مادی معنوی هنرمندان ما سازگاری داشت از چه نظر؟ از این نظر که هنرمند ما دوران فعال و شلوغی رو داشتند دورانی داشتند که شاید هرشب یک برنامه و یک اجرا و یک بزم و یک مصاحبه و... طوری که تمامی هنرمندان ما هرچقدر که از نظر مادی درآمد داشتند به هیچ عنوان احساس نگرانی آینده حداقل نداشتند و هرچی کسب میکردند به فوریت خرج میکردند و دم غنیمتی زندگی میکرند با اینکه همون دوره هم میشه گفت بیش از ۵۰٪ هنرمندان ما درآمد قابل توجهی نداشتند اما نگرانی برای فردا هم نداشتند.کار بود.شادی و صفا و یکدلی هم بود.اینطور بگم این خصلت تمامی هنرمندان ما بود که از نظر مادی هم لارژ بودند حتی اگر ندار بودند.خب اون دوران بطور عجیبی برگشت.اسداله ملک موند با یک دوره رکود طولانی.یک دوره انزوا از دوستان و هنرمندان.اسداله ملک باقی موند با اعصاب خراب و غصه های کمر شکن.اسداله ملک یه برادر داشت در آمریکا که خب خیلی بهش کمک میکرد و بهرحال پشت برادرش رو خالی نمیکرد و حسین ملک هم به همون درد مبتلا بود.
خب طبیعتا خصلت هنرمندان که با تغییرات دوران عوض نمیشه و همونطور روزمره زندگی میکردند و به همون روز کفایت میکردند از لحاظ مادی اما نبود درآمد و مسائل روحی دیگه خیلی فشار بدی میاورد.زندگی خیلی از هنرمندان از هم پاشیده شد.دیگه چیزی در زندگی نداشتند.خیلی به ندرت انسانهایی مثل اکبر گلپایگانی و پرویز یاحقی و همایون خرم و فریدون حافظی پیدا میشد که زندگی خودشون رو از پایه خوب و محکم ساختند و اقتصادی تر فکر کردند.هنرمندی مثل ملک چون واقعا مادیات در وجودش نبود و اصلا اهمیتی مادیات براش نداشت و یا محمودی خوانساری با نگرش دیگری زندگی میکردند ولی تحول جامعه باعث شد زیر فشار قرار بگیرند.قناعت رو من از اسداله ملک یاد گرفتم.اصلا حرصی در وجود این مرد نبود.من چون از لحاظ مادی و خانوادگی خیلی محکم و قرص بودم و خانواده من از خویشان فرخ رو پارسا وزیر آموزش و پرورش اون دوران بود هرگز انزوای یک هنرمند در جامعه رو نمیتونستم ببینم و تحمل کنم و محیطی که من بودم مرضیه بود و هنرمندانی که همیشه در خوشی و شادی بودند و هنرمندان ما با افراد درجه ۱ مملکت رفت و آمد میکردند و شخصیتی داشتند.۳ سال پیش یادمه زمانیکه به علت های متفاوت دچار کم درآمدی شده بودم تصمیم گرفتم در هتلهای معروف تهران مثل هتل هیلتون و شرایتون و هتل هایت که الان اسمش آزادی هست برنامه بذارم و نوازنده رسمی لابی هتل باشم.دیدم تنها راهش همینه هم محیط فرهنگیه و هم میتونم یه مدت درآمدی داشته باشم.روزهای خوبی نبود.هتلها من رو راه نمیدادند با اینکه هم عضو خانه موسیقی بودم و هم وزارت ارشاد که قبلا فرهنگ و هنر بود( که الان نه فرهنگ و نه هنر و بدرستی ارشاد! هست) سابقه قبلا داشتم ولی زمانیکه به هتلها و رستورانها مراجعه میکردم به من گفتند که میشه اجرا داشته باشی اما ساز ویولن ممنوع هست و وزارت ارشاد بطور کل اجازه چنین کاری به ما نمیده.همشون همینو گفتند.تازه اون موقع به خودم اومدم و دیدم که وقتی میگن نوازنده ارشد ارکستر و نوازنده ساز اول موسیقی ایران منزوی میشه یعنی چی! یعنی باید استاد ملک هم اگر جای من بود خیلی راحت تحقیر و توهینش میکردند.به هنرمندی که رادیو تلویزیون یه زمانی زیر دست اون میچرخید و ایران میشناختش و با هنرمندان اول مملکت آهنگسازی و نوازندگی داشته و منوهین ازش نام برده حالا به چه روزی باید بیفته! اینطوری؟ بهرحال باز من هرگز جای اسداله ملک نبودم.چون خونه و زندگیمو داشتم و خیلی تامین بودم فقط درآمد ماهیانه نداشتم.هیچ جا من رو راه ندادند و گفتن این ساز ممنوع و حرامه.یاد اولین باری که خمینی در رادیو اعلام کرد که ویولن حرامست میفتم.نقل و قولی هست از آقای لشگری و ایشون میگفتند که شبی بود که ما هنرمندان ویولنیست اعم از پرویز یاحقی و همایون خرم و مهدی و خالدی و ملک و تجویدی و... همگی جمع شده بودیم ناگاه شنیدیم که خمینی اعلام کرده برای اولین بار ویولن حرامست! نه موسیقی! اولین بار گفتند ویولن حرامست.که پرویز یاحقی به فوریت در اون مجلس گفت خب چرا گفتند ویولن حرامست خب میگفتند من یاحقی ویولن نزنم خب دیگه نمیزنم.چرا ساز رو حروم اعلام کرده! نهایتا هم که چه بلایی سر ویولنیستها اعم از خالدی و یاحقی و ملک و ... اومد و هنوز هم من باورم نمیشد که فقط ساز ویولن ممنوع باشه.با گذشت سه دهه.خیلی تحقیر شدم.یه زمانی درس میدادم و شاگرد داشتم.نوازنده جز هم نبودم.هم سواد موسیقی داشتم و هم شاگرد ملک بودم.بماند گذشته ها گذشت.
اما اسداله ملک
کنسرت ویدئویی اسداله ملک و بهرام حصیری و فضل اله توکل
اسداله ملک هرگز ازدواج نکرد مگر در ۵۰ سالگی.۱۰/۹ زندگی رو اسداله ملک به تنهایی سپری کرد.زمانیکه ۱۸ سالش بود عاشق دختری بنام لیلی شده بود که این عشق ناکام موند و قطعه گریه لیلی که بسیار دلسوخته و معروف هست اسداله ملک ساخت و یادمه فقط یکبار در این مورد سوال کرده بودم و استاد فقید میگفت وقتی که لیلی گریه میکنه همین صدایی رو میده که با ویولن میزنم.یعنی اینکه معتقد بود این طرز گریه کردن و صدای لیلی هست.
ویدئویی از مراسمی که به علت فوت اسداله ملک در حضور هنرمندان نامی چون تجویدی دلکش فرهنگ شریف همایون خرم نواب صفا و دیگر هنرمندان دیگر برگزار شد به شما تقدیم میکنم.در این قسمت مرحوم احمد قدکچیان پیشکسوت تئاتر و سینمادر حضور شاهرخ نادری و هنرمندان موسیقی از اسداله ملک تقدیر میکند
ویدئوی استاد قدکچیان در مراسم اسداله ملک
باری...
زمانی هم که اسداله ملک بهرحال موقعیت رو دید که دیگه باید همسر داشته باشه بهرحال خیلی دیر ازدواج کرد و از اون ازدواج هم تنها پسری از استاد ملک باقی موند به اسم ماهور.چون اسداله ملک دستگاه ماهور رو دوست داشت و ماهور رو با سرعت و تکنیک خاصی مینواخت.یکی دستگاه ماهور بود یکی افشاری.حتی سختترین قطعات ردیف اسداله ملک هم ماهور و افشاری هست.چون هم تحریر زیادی داره و هم گردش نتهای پیچیده و پر شور و هیجان.خب متاسفانه در نهایت هم زمانیکه پسرش ۱۰-۱۱ سال داشت اسداله ملک فوت کرد.خانمشون هم بسیار خانم محترمی بودند و هردو همدیگر رو دوست داشتند و با شرایط اسداله ملک میساخت.همیشه نوروز هرسال شاگردهای قدیمی و خوب اسداله ملک به خونش میرفتند و بهرحال سر میزدیم.خیابان پاسداران سروستان نهم بن بست اول پلاک ۱.شماره ۶ رقمی تلفن رو هم هنوز دارم۲۳۶۲۴۲.فکر میکنید خونه اسداله ملک چطور بود.هیچی یه ست مبل خیلی معمولی.یه پشتی.یه تلویزیون و رسیور ماهواره و یه فرش و یه تابلو پرتریت خود اسداله ملک که بالای یکی از اون کاناپه ها که مینشست بودعکس اسداله ملک رو همراه اون پرتریت در پایین به نمایش میگذارم. کلاس هم که قبلا گفته بودم دروازه دولت بود.یک تابلوی قدیمی داشت که الان دارم فکر میکنم چرا این تابلو رو بعد از فوتش برنداشتم به عنوان یادگاری.دو روز در هفته کلاس میرفتم.فقط ردیف خودش رو درس میداد.شنبه و چهارشنبه.از ساعت ۹ میومد کلاس تا ساعت ۴.هرروز هم کلاس نبود همون دو روزی که در هفته من میرفتم بود.بقیه روزها مشغول آهنگسازی و نت نویسی و مسائل دیگه زندگی بود.این کلاس هم اصلا نمیخواست بذاره.کارهای مهمتر دیگری داشت.همونطور که میدونید اسداله ملک یکی از هنرمندان بسیار فعال بعد از انقلاب بود.
شاگردان کلاس ملک به خوبی یادشون میاد چهارشنبه سوریهایی که همه جمع میشدیم در آموزشگاه که یه سالن خیلی بزرگ داشت و هرکس با ساز هرچی میخواست میزد و خیلی شاد و جالب بود.چون در روزهای کلاس آموزش هیچکس غیر از ردیف حق نداشت چیز دیگه بزنه و یا مطربی بزنه.خیلی ناراحت میشد و اگه وارد سالن میشد و میدید یکی داره چیز دیگه میزنه با همون نگاه نافذش طوری نگاه میکرد که طرف خودشو جمع میکرد.چون خیلی بچه ها حساب میبردند.دو تا اتاق داشت یکی مال حسین ملک بود که خودش نبود.یکی اتاق اسداله ملک بود و یه سالن که شاگردها۱۵ یا ۲۰ تا بودند در اون ساعت که من میرفتم به نوبت مینشستند تا نوبتشون بشه و کلاس هم نهایتا ۱۰ دقیقه بود برای هرکس.شاگرد زیاد داشت.در اتاق هم باز بود و هرکس هرچی میگفت و میزد در سالن به عنوان تمرین استاد میشنید خودش.خیلی انسان کم حرفی بود و از اینکه کسی تمرین نمیکرد خیلی درخودش ناراحت میشد و با نگاهش حساب طرف رو دستش میداد.میگفت تو برو بیرون وایستا ببینم فلانی بیاد تو.طرز صحبت کردنشم که مطمئنا خودتون شنیدید خیلی مردونه و خاکی و رک بود.
خب این خاطرات رو از این جهت گفتم که حس نزدیکی و علاقه خودم رو به شما هم منتقل کنم و شما هم با درک و بینش بهتر به موسیقی ملک و به هنر ملک گوش کنید.همه هنرمندا که من با خیلی ها صحبت کردم و نظر خواستم همه میگفتند در اخلاق و تواضع و انسانیت اسداله ملک حرف نداشت.نه طمع و نه حرص مادی هیچکدوم.خالص هم زندگی کرد.پاک هم زندگی کرد.فکر پاک.نگاه پاک.اخلاق پاک.موسیقی پاک
عکس بسیار زیبای پرویز یاحقی که در میان هنرمندان و در وسعت آثار هنری و استعداد هنری بینظیر بودند.از مجریان و گزارشگران خوب رادیو و بویژه اینکه مرحوم استاد یاحقی در زمینه خبرنگاری و نویسندگی در زمینه موسیقی و سیاست و تفسیر روز به مدت حدودا ۵ سال فعالیت حرفه ای داشتند.
خب برنامه شما و رادیو رو به شما تقدیم میکنم که در این برنامه پرویز یاحقی با صدای پرصلابتش مجری این برنامه هستند و اسداله ملک و استاد ایرج با حضور انوشیروان روحانی برنامه بسیار جالبی رو در اصفهان و افشاری اجرا میکنند
شما و رادیو با هنرمندی استاد ایرج و اسداله ملک
بذارید از اینجا بحث رو شروع کنم. دوران طلایی اسداله ملک همون دوره قبل از انقلاب بود.دورانی بود که با خصلت مادی معنوی هنرمندان ما سازگاری داشت از چه نظر؟ از این نظر که هنرمند ما دوران فعال و شلوغی رو داشتند دورانی داشتند که شاید هرشب یک برنامه و یک اجرا و یک بزم و یک مصاحبه و... طوری که تمامی هنرمندان ما هرچقدر که از نظر مادی درآمد داشتند به هیچ عنوان احساس نگرانی آینده حداقل نداشتند و هرچی کسب میکردند به فوریت خرج میکردند و دم غنیمتی زندگی میکرند با اینکه همون دوره هم میشه گفت بیش از ۵۰٪ هنرمندان ما درآمد قابل توجهی نداشتند اما نگرانی برای فردا هم نداشتند.کار بود.شادی و صفا و یکدلی هم بود.اینطور بگم این خصلت تمامی هنرمندان ما بود که از نظر مادی هم لارژ بودند حتی اگر ندار بودند.خب اون دوران بطور عجیبی برگشت.اسداله ملک موند با یک دوره رکود طولانی.یک دوره انزوا از دوستان و هنرمندان.اسداله ملک باقی موند با اعصاب خراب و غصه های کمر شکن.اسداله ملک یه برادر داشت در آمریکا که خب خیلی بهش کمک میکرد و بهرحال پشت برادرش رو خالی نمیکرد و حسین ملک هم به همون درد مبتلا بود.
خب طبیعتا خصلت هنرمندان که با تغییرات دوران عوض نمیشه و همونطور روزمره زندگی میکردند و به همون روز کفایت میکردند از لحاظ مادی اما نبود درآمد و مسائل روحی دیگه خیلی فشار بدی میاورد.زندگی خیلی از هنرمندان از هم پاشیده شد.دیگه چیزی در زندگی نداشتند.خیلی به ندرت انسانهایی مثل اکبر گلپایگانی و پرویز یاحقی و همایون خرم و فریدون حافظی پیدا میشد که زندگی خودشون رو از پایه خوب و محکم ساختند و اقتصادی تر فکر کردند.هنرمندی مثل ملک چون واقعا مادیات در وجودش نبود و اصلا اهمیتی مادیات براش نداشت و یا محمودی خوانساری با نگرش دیگری زندگی میکردند ولی تحول جامعه باعث شد زیر فشار قرار بگیرند.قناعت رو من از اسداله ملک یاد گرفتم.اصلا حرصی در وجود این مرد نبود.من چون از لحاظ مادی و خانوادگی خیلی محکم و قرص بودم و خانواده من از خویشان فرخ رو پارسا وزیر آموزش و پرورش اون دوران بود هرگز انزوای یک هنرمند در جامعه رو نمیتونستم ببینم و تحمل کنم و محیطی که من بودم مرضیه بود و هنرمندانی که همیشه در خوشی و شادی بودند و هنرمندان ما با افراد درجه ۱ مملکت رفت و آمد میکردند و شخصیتی داشتند.۳ سال پیش یادمه زمانیکه به علت های متفاوت دچار کم درآمدی شده بودم تصمیم گرفتم در هتلهای معروف تهران مثل هتل هیلتون و شرایتون و هتل هایت که الان اسمش آزادی هست برنامه بذارم و نوازنده رسمی لابی هتل باشم.دیدم تنها راهش همینه هم محیط فرهنگیه و هم میتونم یه مدت درآمدی داشته باشم.روزهای خوبی نبود.هتلها من رو راه نمیدادند با اینکه هم عضو خانه موسیقی بودم و هم وزارت ارشاد که قبلا فرهنگ و هنر بود( که الان نه فرهنگ و نه هنر و بدرستی ارشاد! هست) سابقه قبلا داشتم ولی زمانیکه به هتلها و رستورانها مراجعه میکردم به من گفتند که میشه اجرا داشته باشی اما ساز ویولن ممنوع هست و وزارت ارشاد بطور کل اجازه چنین کاری به ما نمیده.همشون همینو گفتند.تازه اون موقع به خودم اومدم و دیدم که وقتی میگن نوازنده ارشد ارکستر و نوازنده ساز اول موسیقی ایران منزوی میشه یعنی چی! یعنی باید استاد ملک هم اگر جای من بود خیلی راحت تحقیر و توهینش میکردند.به هنرمندی که رادیو تلویزیون یه زمانی زیر دست اون میچرخید و ایران میشناختش و با هنرمندان اول مملکت آهنگسازی و نوازندگی داشته و منوهین ازش نام برده حالا به چه روزی باید بیفته! اینطوری؟ بهرحال باز من هرگز جای اسداله ملک نبودم.چون خونه و زندگیمو داشتم و خیلی تامین بودم فقط درآمد ماهیانه نداشتم.هیچ جا من رو راه ندادند و گفتن این ساز ممنوع و حرامه.یاد اولین باری که خمینی در رادیو اعلام کرد که ویولن حرامست میفتم.نقل و قولی هست از آقای لشگری و ایشون میگفتند که شبی بود که ما هنرمندان ویولنیست اعم از پرویز یاحقی و همایون خرم و مهدی و خالدی و ملک و تجویدی و... همگی جمع شده بودیم ناگاه شنیدیم که خمینی اعلام کرده برای اولین بار ویولن حرامست! نه موسیقی! اولین بار گفتند ویولن حرامست.که پرویز یاحقی به فوریت در اون مجلس گفت خب چرا گفتند ویولن حرامست خب میگفتند من یاحقی ویولن نزنم خب دیگه نمیزنم.چرا ساز رو حروم اعلام کرده! نهایتا هم که چه بلایی سر ویولنیستها اعم از خالدی و یاحقی و ملک و ... اومد و هنوز هم من باورم نمیشد که فقط ساز ویولن ممنوع باشه.با گذشت سه دهه.خیلی تحقیر شدم.یه زمانی درس میدادم و شاگرد داشتم.نوازنده جز هم نبودم.هم سواد موسیقی داشتم و هم شاگرد ملک بودم.بماند گذشته ها گذشت.
اما اسداله ملک
کنسرت ویدئویی اسداله ملک و بهرام حصیری و فضل اله توکل
اسداله ملک هرگز ازدواج نکرد مگر در ۵۰ سالگی.۱۰/۹ زندگی رو اسداله ملک به تنهایی سپری کرد.زمانیکه ۱۸ سالش بود عاشق دختری بنام لیلی شده بود که این عشق ناکام موند و قطعه گریه لیلی که بسیار دلسوخته و معروف هست اسداله ملک ساخت و یادمه فقط یکبار در این مورد سوال کرده بودم و استاد فقید میگفت وقتی که لیلی گریه میکنه همین صدایی رو میده که با ویولن میزنم.یعنی اینکه معتقد بود این طرز گریه کردن و صدای لیلی هست.
ویدئویی از مراسمی که به علت فوت اسداله ملک در حضور هنرمندان نامی چون تجویدی دلکش فرهنگ شریف همایون خرم نواب صفا و دیگر هنرمندان دیگر برگزار شد به شما تقدیم میکنم.در این قسمت مرحوم احمد قدکچیان پیشکسوت تئاتر و سینمادر حضور شاهرخ نادری و هنرمندان موسیقی از اسداله ملک تقدیر میکند
ویدئوی استاد قدکچیان در مراسم اسداله ملک
باری...
زمانی هم که اسداله ملک بهرحال موقعیت رو دید که دیگه باید همسر داشته باشه بهرحال خیلی دیر ازدواج کرد و از اون ازدواج هم تنها پسری از استاد ملک باقی موند به اسم ماهور.چون اسداله ملک دستگاه ماهور رو دوست داشت و ماهور رو با سرعت و تکنیک خاصی مینواخت.یکی دستگاه ماهور بود یکی افشاری.حتی سختترین قطعات ردیف اسداله ملک هم ماهور و افشاری هست.چون هم تحریر زیادی داره و هم گردش نتهای پیچیده و پر شور و هیجان.خب متاسفانه در نهایت هم زمانیکه پسرش ۱۰-۱۱ سال داشت اسداله ملک فوت کرد.خانمشون هم بسیار خانم محترمی بودند و هردو همدیگر رو دوست داشتند و با شرایط اسداله ملک میساخت.همیشه نوروز هرسال شاگردهای قدیمی و خوب اسداله ملک به خونش میرفتند و بهرحال سر میزدیم.خیابان پاسداران سروستان نهم بن بست اول پلاک ۱.شماره ۶ رقمی تلفن رو هم هنوز دارم۲۳۶۲۴۲.فکر میکنید خونه اسداله ملک چطور بود.هیچی یه ست مبل خیلی معمولی.یه پشتی.یه تلویزیون و رسیور ماهواره و یه فرش و یه تابلو پرتریت خود اسداله ملک که بالای یکی از اون کاناپه ها که مینشست بودعکس اسداله ملک رو همراه اون پرتریت در پایین به نمایش میگذارم. کلاس هم که قبلا گفته بودم دروازه دولت بود.یک تابلوی قدیمی داشت که الان دارم فکر میکنم چرا این تابلو رو بعد از فوتش برنداشتم به عنوان یادگاری.دو روز در هفته کلاس میرفتم.فقط ردیف خودش رو درس میداد.شنبه و چهارشنبه.از ساعت ۹ میومد کلاس تا ساعت ۴.هرروز هم کلاس نبود همون دو روزی که در هفته من میرفتم بود.بقیه روزها مشغول آهنگسازی و نت نویسی و مسائل دیگه زندگی بود.این کلاس هم اصلا نمیخواست بذاره.کارهای مهمتر دیگری داشت.همونطور که میدونید اسداله ملک یکی از هنرمندان بسیار فعال بعد از انقلاب بود.
شاگردان کلاس ملک به خوبی یادشون میاد چهارشنبه سوریهایی که همه جمع میشدیم در آموزشگاه که یه سالن خیلی بزرگ داشت و هرکس با ساز هرچی میخواست میزد و خیلی شاد و جالب بود.چون در روزهای کلاس آموزش هیچکس غیر از ردیف حق نداشت چیز دیگه بزنه و یا مطربی بزنه.خیلی ناراحت میشد و اگه وارد سالن میشد و میدید یکی داره چیز دیگه میزنه با همون نگاه نافذش طوری نگاه میکرد که طرف خودشو جمع میکرد.چون خیلی بچه ها حساب میبردند.دو تا اتاق داشت یکی مال حسین ملک بود که خودش نبود.یکی اتاق اسداله ملک بود و یه سالن که شاگردها۱۵ یا ۲۰ تا بودند در اون ساعت که من میرفتم به نوبت مینشستند تا نوبتشون بشه و کلاس هم نهایتا ۱۰ دقیقه بود برای هرکس.شاگرد زیاد داشت.در اتاق هم باز بود و هرکس هرچی میگفت و میزد در سالن به عنوان تمرین استاد میشنید خودش.خیلی انسان کم حرفی بود و از اینکه کسی تمرین نمیکرد خیلی درخودش ناراحت میشد و با نگاهش حساب طرف رو دستش میداد.میگفت تو برو بیرون وایستا ببینم فلانی بیاد تو.طرز صحبت کردنشم که مطمئنا خودتون شنیدید خیلی مردونه و خاکی و رک بود.
خب این خاطرات رو از این جهت گفتم که حس نزدیکی و علاقه خودم رو به شما هم منتقل کنم و شما هم با درک و بینش بهتر به موسیقی ملک و به هنر ملک گوش کنید.همه هنرمندا که من با خیلی ها صحبت کردم و نظر خواستم همه میگفتند در اخلاق و تواضع و انسانیت اسداله ملک حرف نداشت.نه طمع و نه حرص مادی هیچکدوم.خالص هم زندگی کرد.پاک هم زندگی کرد.فکر پاک.نگاه پاک.اخلاق پاک.موسیقی پاک
عکس بسیار زیبای پرویز یاحقی که در میان هنرمندان و در وسعت آثار هنری و استعداد هنری بینظیر بودند.از مجریان و گزارشگران خوب رادیو و بویژه اینکه مرحوم استاد یاحقی در زمینه خبرنگاری و نویسندگی در زمینه موسیقی و سیاست و تفسیر روز به مدت حدودا ۵ سال فعالیت حرفه ای داشتند.
خب برنامه شما و رادیو رو به شما تقدیم میکنم که در این برنامه پرویز یاحقی با صدای پرصلابتش مجری این برنامه هستند و اسداله ملک و استاد ایرج با حضور انوشیروان روحانی برنامه بسیار جالبی رو در اصفهان و افشاری اجرا میکنند
شما و رادیو با هنرمندی استاد ایرج و اسداله ملک
نوشته شده در تاريخ شنبه 8 مرداد1390 توسط نادر | نظر بدهيد
درود
یاد بود این پست رو در این وبلاگ وزین که افتخار همکاری دارم دوباره معطوف کردم به انوشیروان روحانی و ویگن
آنچه که گفتنی بود در این مدت گفته و یادآوری شده.ناشنیده ها و نکات ریز و درشت همچنان باقیست که به مرور زمان،کوتاه در این وبلاگ درج خواهد شد
ترانه خزان آرزو!
ساخته انوشیروان روحانی که نخستین بار توسط بانو فهیمه خونده شده بود و بعد از اون پوران این اثر رو اجرا کرد و در نهایت ویگن با استادی تمام و با احساسی کاملا درخور این ترانه این اثر رو اجرا کرد.
نخست این ترانه رو که توسط خانم فهیمه اجرا شده بود به شما تقدیم میکنم
ترانه خزان آرزوها با همکاری فهیمه و انوشیروان روحانی
گام مینور تئوریک پیوند موسیقی ملی ایران با موسیقی کلاسیک:
توضیحی کوتاه راجع به این ترانه و ترانه های مشابه میدم که امیدوارم گفتار در این مورد بیجا نباشه.این ترانه در گام مینور تئوریک ساخته شده.آواز اصفهان که در این فواصل گامی میباشد موجب شده که گاهی مینور تئوریک با اصفهان ایرانی اشتباه گرفته بشه.گام دیگر که باز در آواز اصفهان ما بدرستی بکار گرفته شده و باز هم جز ردیف موسیقی ما درج نشده گام شور اصفهان هست که قبلا در این مورد اشاراتی شده بود.خیلی خلاصه در مورد شوراصفهان یا گام وصال اگر گفته باشم اینست که نصف این گام در اصفهان هست و نصف دیگر در فواصل شور که در همینجا صحبت رو کوتاه میکنم البته قصد ندارم فرق اصفهان و مینور رو هم بشما بگم چونکه بهرحال تکرار مکررات و همچنین تخصصی شدن این مطلب افتخاری برای من به شخصه نیست.اگر سوالی در این مبحث بود در کامنتها بفرمایید.اونچه که مسلم هست گام مینور تئوریک و میننور هارمونیک پلی هستند که ترانه های ایرانی رو به ترانه های اروپایی مشابه میکند و مقام اصفهان و بطور کلی گام مینور چنین خصوصیتی رو به موسیقی ملی ما میبخشد.گام ماژور نیز که همان مقام ماهور میباشد باز دارای چنین ویژگی بین موسیقی ملی وکلاسیک ایجاد میکند.با این تفاوت که در دستگاه ایرانی مثل اصفهان و ماهور ما به صورت مقامی پیش میرویم.
ترانه سلطان قلبها در گام مینور تئوریک اثری از روحانی.ترانه سپیده اثری از امین اله رشیدی در شوراصفهان.ترانه کاساچو که به افسانه برگها معروف هست اثری از الهه در گام مینور تئوریک.ترانه بستر غم از مهستی و همایون خرم در شوراصفهان. تعداد این نوع ترانه ها بسیار زیاد هست که این ابتکار مربوط به دوران بعد از رضا شاه کبیر تا سال ۵۷ میشود
کوتاه در مورد ویگن و سبک ویگن
اما اگر راجع به ویگن مطلبی گفته باشم جز این نیست که این شخص مرد اول و آخر جاز ایران بود.گامهای جاز کاملا با گامهای کلاسیک متفاوت هست و بسیار مشکلتر از گامها کلاسیک.ویگن علاوه بر اینکه به سبک آمریکایی مسلط بود و متدهای آمریکایی که به تبلچر معروفند،به دستگاههای ایرانی بسیار وارد و ورزیده بود.موسیقی پاپی که ویگن به عنوان پاپ ایرانی وارد عرصه موسیقی ملی کرد کاملا بر اساس و منطبق موسیقی ما بود و متاسفانه بعد از ویگن این سبک فراگیر نبود و پاپ ایرانی کاملا خارج شد و امروزه مشاهده میکنیم اونچه که عرضه میشه به پاپ شباهتی ندارد.همینطور جاز ایرانی.بعد از ویگن جاز ایرانی از بین رفت.مبتکر گامهای جاز ایرانی ویگن بود.گامهای جاز اصولا با اصول ساختاری موسیقی ملی ما سازگاری نداره اما گامهای جاز ایرانی که ویگن بر روی اونها کار کرده بود کاملا منطبق بر گوش شنونده ایرانی هستند.در مورد نوازندگی ویگن:ایشون یکی از نوازندگان ورزیده گیتار بودند.هنوز که هنوزه نوازندگان حرفه ای گیتار در ایران دست به گیتار آگوستیک نمیبرند.بدلیل اینکه اصولا سبک نوازندگی با آگوستیک بسیار حرفه ای هست.طرز نواختن ویگن به شیوه متداول گیتار نوازی که امروزه در ایران و اسپانیا که متد اسانیش و متد بلوز و سبک کلاسیک تدریس میشه نبود.آکوردهایی که ویگن میگرفت و حتی روش گرفتن آکورد بر فینگربرد گیتار کاملا متفاوت بود.و همچنین استفاده از پیک و یا پنجه نوازی که اینها همگی منحصر سبک ویگن بود و به روش آمریکایی که خب در ایران این روش تدریس نمیشه و طبیعتا نوازنده گیتار الکتریک و آگوستیک حرفه ای هم بوجود نخواهد اومد.ناگفته نماند که ویگن سبک جمشید شیبانی رو ادامه داد و این سبک رو در جاز ایرانی نهایتا به ثبت رسوند.
ترانه خزان آرزو رو با صدای ویگن و ویلن سورن به شما تقدیم میکنم.از اینکه این اثر ناقص هست من رو ببخشید.
ترانه خزان آرزو با هنرمندی ویگن
اثر دیگری از ویگن رو به عنوان نمونه ای از جاز ایرانی که مطابق گام جاز ایرانی ازقضا میباشد تقدیم شما میکنم.
ترانه زیبایی به سبک جاز از ویگن
مصاحبه کوتاه از انوشیروان روحانی که کاملا درخورد مطلب امروز هست به شما تقدیم میکنم
مصاحبه ویدئویی از انوشیروان روحانی
قطعه تصویری از استاد بی بدیل جاز ایران ویگن رو به شما تقدیم میکنم.
ویدئوی ترانه مهتاب در حضور آقای قریب افشار
ترانه فرانسوی La Boheme توسط اسطوره بی بدیل فرانسه شارل آزناوور اجرا شده.این اثر رو در این پست به شما تقدیم میکنم چرا که گام این اثر و آهنگسازی این اثر بسیار مشابه ترانه خزان آرزو هست.اشتباه گرفته نشه که ترانه خزان آرزو کاملا با ایده و فکری جدا آهگسازی شده و هیچ ارتباطی به یکدیگر ندارند.
******************La Boheme********************
آنچه که گفتنی بود در این مدت گفته و یادآوری شده.ناشنیده ها و نکات ریز و درشت همچنان باقیست که به مرور زمان،کوتاه در این وبلاگ درج خواهد شد
ترانه خزان آرزو!
ساخته انوشیروان روحانی که نخستین بار توسط بانو فهیمه خونده شده بود و بعد از اون پوران این اثر رو اجرا کرد و در نهایت ویگن با استادی تمام و با احساسی کاملا درخور این ترانه این اثر رو اجرا کرد.
نخست این ترانه رو که توسط خانم فهیمه اجرا شده بود به شما تقدیم میکنم
ترانه خزان آرزوها با همکاری فهیمه و انوشیروان روحانی
گام مینور تئوریک پیوند موسیقی ملی ایران با موسیقی کلاسیک:
توضیحی کوتاه راجع به این ترانه و ترانه های مشابه میدم که امیدوارم گفتار در این مورد بیجا نباشه.این ترانه در گام مینور تئوریک ساخته شده.آواز اصفهان که در این فواصل گامی میباشد موجب شده که گاهی مینور تئوریک با اصفهان ایرانی اشتباه گرفته بشه.گام دیگر که باز در آواز اصفهان ما بدرستی بکار گرفته شده و باز هم جز ردیف موسیقی ما درج نشده گام شور اصفهان هست که قبلا در این مورد اشاراتی شده بود.خیلی خلاصه در مورد شوراصفهان یا گام وصال اگر گفته باشم اینست که نصف این گام در اصفهان هست و نصف دیگر در فواصل شور که در همینجا صحبت رو کوتاه میکنم البته قصد ندارم فرق اصفهان و مینور رو هم بشما بگم چونکه بهرحال تکرار مکررات و همچنین تخصصی شدن این مطلب افتخاری برای من به شخصه نیست.اگر سوالی در این مبحث بود در کامنتها بفرمایید.اونچه که مسلم هست گام مینور تئوریک و میننور هارمونیک پلی هستند که ترانه های ایرانی رو به ترانه های اروپایی مشابه میکند و مقام اصفهان و بطور کلی گام مینور چنین خصوصیتی رو به موسیقی ملی ما میبخشد.گام ماژور نیز که همان مقام ماهور میباشد باز دارای چنین ویژگی بین موسیقی ملی وکلاسیک ایجاد میکند.با این تفاوت که در دستگاه ایرانی مثل اصفهان و ماهور ما به صورت مقامی پیش میرویم.
ترانه سلطان قلبها در گام مینور تئوریک اثری از روحانی.ترانه سپیده اثری از امین اله رشیدی در شوراصفهان.ترانه کاساچو که به افسانه برگها معروف هست اثری از الهه در گام مینور تئوریک.ترانه بستر غم از مهستی و همایون خرم در شوراصفهان. تعداد این نوع ترانه ها بسیار زیاد هست که این ابتکار مربوط به دوران بعد از رضا شاه کبیر تا سال ۵۷ میشود
کوتاه در مورد ویگن و سبک ویگن
اما اگر راجع به ویگن مطلبی گفته باشم جز این نیست که این شخص مرد اول و آخر جاز ایران بود.گامهای جاز کاملا با گامهای کلاسیک متفاوت هست و بسیار مشکلتر از گامها کلاسیک.ویگن علاوه بر اینکه به سبک آمریکایی مسلط بود و متدهای آمریکایی که به تبلچر معروفند،به دستگاههای ایرانی بسیار وارد و ورزیده بود.موسیقی پاپی که ویگن به عنوان پاپ ایرانی وارد عرصه موسیقی ملی کرد کاملا بر اساس و منطبق موسیقی ما بود و متاسفانه بعد از ویگن این سبک فراگیر نبود و پاپ ایرانی کاملا خارج شد و امروزه مشاهده میکنیم اونچه که عرضه میشه به پاپ شباهتی ندارد.همینطور جاز ایرانی.بعد از ویگن جاز ایرانی از بین رفت.مبتکر گامهای جاز ایرانی ویگن بود.گامهای جاز اصولا با اصول ساختاری موسیقی ملی ما سازگاری نداره اما گامهای جاز ایرانی که ویگن بر روی اونها کار کرده بود کاملا منطبق بر گوش شنونده ایرانی هستند.در مورد نوازندگی ویگن:ایشون یکی از نوازندگان ورزیده گیتار بودند.هنوز که هنوزه نوازندگان حرفه ای گیتار در ایران دست به گیتار آگوستیک نمیبرند.بدلیل اینکه اصولا سبک نوازندگی با آگوستیک بسیار حرفه ای هست.طرز نواختن ویگن به شیوه متداول گیتار نوازی که امروزه در ایران و اسپانیا که متد اسانیش و متد بلوز و سبک کلاسیک تدریس میشه نبود.آکوردهایی که ویگن میگرفت و حتی روش گرفتن آکورد بر فینگربرد گیتار کاملا متفاوت بود.و همچنین استفاده از پیک و یا پنجه نوازی که اینها همگی منحصر سبک ویگن بود و به روش آمریکایی که خب در ایران این روش تدریس نمیشه و طبیعتا نوازنده گیتار الکتریک و آگوستیک حرفه ای هم بوجود نخواهد اومد.ناگفته نماند که ویگن سبک جمشید شیبانی رو ادامه داد و این سبک رو در جاز ایرانی نهایتا به ثبت رسوند.
ترانه خزان آرزو رو با صدای ویگن و ویلن سورن به شما تقدیم میکنم.از اینکه این اثر ناقص هست من رو ببخشید.
ترانه خزان آرزو با هنرمندی ویگن
اثر دیگری از ویگن رو به عنوان نمونه ای از جاز ایرانی که مطابق گام جاز ایرانی ازقضا میباشد تقدیم شما میکنم.
ترانه زیبایی به سبک جاز از ویگن
مصاحبه کوتاه از انوشیروان روحانی که کاملا درخورد مطلب امروز هست به شما تقدیم میکنم
مصاحبه ویدئویی از انوشیروان روحانی
قطعه تصویری از استاد بی بدیل جاز ایران ویگن رو به شما تقدیم میکنم.
ویدئوی ترانه مهتاب در حضور آقای قریب افشار
ترانه فرانسوی La Boheme توسط اسطوره بی بدیل فرانسه شارل آزناوور اجرا شده.این اثر رو در این پست به شما تقدیم میکنم چرا که گام این اثر و آهنگسازی این اثر بسیار مشابه ترانه خزان آرزو هست.اشتباه گرفته نشه که ترانه خزان آرزو کاملا با ایده و فکری جدا آهگسازی شده و هیچ ارتباطی به یکدیگر ندارند.
******************La Boheme********************
نوشته شده در تاريخ دوشنبه 3 مرداد1390 توسط نادر | نظر بدهيد
درود به هنردوستان موسیقی ملی
در مطلب جدید این وبلاگ چند قطعه از اسداله ملک برای شما آماده کردم.
اولین مورد یک تصنیف هست.تصنیف دیگر چه خواهی با ویولن اسداله ملک و صدای مرحوم مهستی.
این قطعه رو از این جهت گذاشتم که تابحال کمتر مورد توجه قرار گرفته شده.در مایه شوشتری با شعری بسیار زیبا خونده شده که قابل توجه میباشد
دیگر چه خواهی(اسدالله ملک و مهستی)
در قسمت دوم کمی قصد دارم توضیحاتی از مرحوم ملک بدم چونکه برای برخی اشخاص ابهامی از لحاظ جایگاه اسداله ملک در موسیقی ملی ما بوجود اومده
جایگاه هنری و آکادمیک اسداله ملک
اولین یادآوری اینکه ایشون از اولین هنرمندان ما علی الخصوص هنرمند ویولنیستی که از همان ابتدا در هنرستان موسیقی ملی درس خوانده اند و درس ارکستراسیون رو در هنرستان توسط اولین استادان و موسس هنرستان موسیقی ملی یعنی روح اله خالقی و ابوالحسن صبا آموختند. و بعد از گرفتن مدرک دیپلم به دانشگاه هنر ثبت نام میکنند و در نهایت هم لیسانس موسیقی رو ایشون کسب میکنند.
از این لحاظ این مطلب عرض شد که از لحاظ علم و سواد موسیقی ایشون جز برترینها بودند و همونطور که گفته شد کمتر هنرمندی داریم و داشته ایم که تحصیلات آکادمیک رو گذرونده باشند.البته از این جهت اشتباه گرفته نشه که موسیقی و بخصوص نوازندگی به تحصیلات آکادمیک ربطی ندارد.زیبا نواختن و خوش نواختن و خوب آهنگ ساختن جوششی! میباشد.
اشاره بعدی اینکه ایشون سه سال هم در خود هنرستان موسیقی بعد از صبا به تدریس پرداختند و در همان 17 سالگی هم به رادیو راه پیدا کردند که ماجرای مفصل آن بارها گفته شده
((۴ دوره کتاب روح اله خالقی برای ویولن همان کتاب هنرستان موسیقی ملی بوده که بعد از انقلاب بدلیل منع شدن ویولن از ساز اول ایران این کتاب هم در هنرستان تدریس نمیشود))
** اسداله ملک در ضرب شناسی و ارکستراسیون فوق العاده قوی بودند چونکه یک دوره بسیار مفصل نزد حسین تهرانی فقط ضرب شناسی آموخته بودند.در نتیجه ما با ضربهای مختلفی سولوهای اسداله ملک رو شنیدیم.استفاده های تریوله ها و سیکسیوله ها و ضربهای ۸/۳ و ۱۶/۶ ریتمهای ۴/۳ بسیار متنوع.ریتمهای معروف به ۸/۶ سنگین که در اروپا به اسلو راک معروف هستند.
استفاده بسیار زیاد از ضربهای لنگ و مختلط که نمونه اون رو در پست قبلی گذاشتم.۴مضرابهای لنگ که من خاطرم هست یه آوازی با همکاری دلکش در سه گاه انجام داده بودند که نایاب هم هست با ۴ مضراب لنگ نوازندگی کردند.البته ناگفته نماند که استفاده از این ریتمها افتخار و بزرگی نیست بلکه زیبا درآوردن و زیبا نواختن اون هست که باعث میشه در این مورد درج کنم وگرنه آقایون بعد از انقلاب با سنتور و تار که اسم نمیبرم ضربهای لنگ بسیار نواختند که به مارش جنگی بی شباهت نیست و البته ضربهای مختلط هم واقعا سخت نیست و فقط به گوش نوازنده بستگی داره به همین سادگی وگرنه تئوری موسیقی تزریقی و کوششی نیست.بلکه اساس موسیقی جوششی هست.طبیعتا اونهایی که دل جوششی ندارند با کوشش بسیار هم نمیتونند موسیقی خوب ارائه بدند.
اسداله ملک همچون دیگر هنرمندان ما به خارج از کشور و در فستیوالهای معروف شرکت کردند.در ایتالیا.اسپانیا.فرانسه آقایان تهرانی و حسین ملک هم بودند و مقام اول موسیقی رو کسب کردند(این هم باز بگم که اشخاص بسیاری بعد از انقلاب ادعا میکنند که با کثافت کاریها که اسمش رو خلاقیت هنری گذاشتند و تلفیقهای نابجای موسیقی توانستند موسیقی ایران رو به جهان معرفی کنند و فقط اونها هستند که به خارج از کشور میروند و کنسرت اجرا میکنند و فستیوالهای مختلف شرکت میکنند.متاسفانه در هر زمینه ای که من نگاه میکنم چون قبل از انقلاب اصلا تبلیغات و بزرگ نمایی درکار نبود همیشه بسیاری از مسائل از دید پنهان بود یکی از اونها هم شناساندن موسیقی ملی به کشورهای مختلف بود که تلاش بسیار بسیاری انجام شد و ازقضا فقط همون دوره بود که کشورهای دیگر موسیقی ملی ما رو میشناختند و ارزش قائل بودند.تمامی هنرمندان ما در قبل از انقلاب در کشورهای متفاوت بسیار زیاد کنسرت دادند و حتی مقامهای بالا کسب کردند)متاسفم که اینها از دید پنهان مونده و با مقایسه خیلی ساده میتونم بگم بعد از انقلاب حتی یک هزارم شناساندن موسیقی ملی به کشورهای دیگر هرگز انجام نگرفت بلکه چهره موسیقی ما آشفته بیان شد و آش شوله قلمکاری شده که معلوم نیست که چیه! با دف و دهل و کوزه و تنبور و رباب و قالی و گلیم ،موسیقی ملی رو دریدند و همچنان میدرند
یادآوری کنم برنامه نوایی از موسیقی ملی که از رادیو پخش میشد به پیشنهاد و نظارت اسداله ملک اداره میشد و بعد از گلها یکی از بهترین برنامه سریالی شده موسیقی ملی ما هست.
بی دلیل نیست وقتی استاد گلپا به نوازندگی و آهنگسازی اسداله ملک قسم میخورد.بی دلیل نیست که سولو نواز آوازهای گلپا و ترانه های گلپا اسداله ملک بود.
سبکهای آهنگسازی و کوتاه در مورد نقش اسداله ملک در شیوه آهنگسازی:
در تاریخ موسیقی ملی ما چند متد آهنگسازی و ارکستراسیون بخوبی جا افتاد و مدتها پیروی شد.
اول سبک روح اله خالقی و کوشش کلنل وزیری در ارکستراسیون موسیقی ملی شد.اشاره به کنترپوان ها و فوگها و آثار استاد بنان
دوم شیوه گسترده مهدی خالدی بود.اشاره به آهنگسازیهای خالدی و ترانه ها از جمله دلکش
سوم شیوه تجویدی و همگام اون تربیت هنرمندان نوینی همچون هایده حمیرا و متد جدید تصنیف خوانی در این متد- معروفی،پرویز یاحقی و همایون خرم قرار میگیرند که هرکدام سبک خاص خود را دارند
چهارم شیوه آهنگسازی انوشیروان روحانی و لشگریها بود.مدت بسیار طولانی این شیوه ارکستراسیون در رادیو بخوبی پیروی میشد و میتوان گفت تمامی خوانندگان موسیقی ملی آثاری با این ارکستر و آهنگسازی آثار بسیار زیادی به جا گذاشتند و آهنگسازان دیگر هم تحت تاثیر قرار گرفتند همچون حبیب اله بدیعی.لشگریها عبارتند از بزرگ لشگری.جواد لشگری و منوچهر لشگری.به آثار الهه.رویا.یاسمین.پوران و مرضیه میتوان اشاره کرد
پنجم شیوه اسداله ملک و فضل اله توکل بود که بسیار تحول بزرگی موجب شد.این دو بزرگوار در دهه های متمادی تغییر سبکهای بسیاری هم دادند و چند دهه پیشتاز میدان بودند و باز آهنگسازان بسیاری تحت تاثیر این متد آثاری ارائه دادند.همچون همایون خرم و جهانبخش پازوکی و محمد حیدری.از ترانه های مهستی و گلپا گرفته تا سبک کوروس سرهنگ زاده و سبک محمودی خوانساری.ارائه سبکهای مختلف آهنگسازی توسط فضل الله توکل و اسداله ملک تا بعد از انقلاب هم حامی حفظ موسیقی ملی بود.آهنگسازیهای بهرام حصیری.ایرج.اکبر گلپایگانی.شیوه های جدید در ارائه آواز و ترانه که اینها در آثار این خوانندگان بزرگ قابل توجه هست.متاسفانه با فوت اسدالله ملک موسیقی ملی بطور کامل نابود شد و به ۱۰ سال میرسد که دچار رکود اساسی موسیقی و آثار هنرمندان نامی شده ایم.و از آهنگسازان و رهبران ارکستر برجسته همچون خرم و کیایی و فضل اله توکل و رهبری ارکستر مجلل استاد حسین دهلوی سالهاست که خبری نیست
چند نکته قابل توجه.شخصیت بزرگی چون همایون خرم به دلیل گستردگی آثار و خلاقیت به تمام این چند دسته تفکیک شده ملحق میباشد و حتی با ارائه سبکهای مختلف سردمدار ارائه این متدها میباشد و از نظر من بزرگترین آهنگساز تاریخ ایران بشمار می آیند.نکته بعد اینکه سبکهای حسین یاحقی ابوالحسن صبا در شیوه آوازسرایی و تنظیمات آوازی بیشتر قابل بحث میباشد.متد هوشنگ ظریف و فرامرز پایور، میلاد کیایی که بسیار هم نوین بودند و بسیار متین و شیوا به دلایل مختلف از جمله تفاوت در مسیر کاری و نگرش در موسیقی ملی جز دسته بندیهایی که به شخصه تفکیک کرده ام قرار نگرفتند.همچنین ارکستراسیون حسین دهلوی و علی معلم که گویای نگرش و مبحث دیگری در اراکستراسیون موسیقی ملی میباشد در این جرگه قرار نمیگیرند.
ترانه بزمی دل ای دل رو که در اصل کوروس سرهنگ زاده اجرا کرده است همراه با ویولن اسداله ملک تقدیم شما میکنم
دل ای دل ( اسداله ملک-سرهنگ زاده)
اولین مورد یک تصنیف هست.تصنیف دیگر چه خواهی با ویولن اسداله ملک و صدای مرحوم مهستی.
این قطعه رو از این جهت گذاشتم که تابحال کمتر مورد توجه قرار گرفته شده.در مایه شوشتری با شعری بسیار زیبا خونده شده که قابل توجه میباشد
دیگر چه خواهی(اسدالله ملک و مهستی)
در قسمت دوم کمی قصد دارم توضیحاتی از مرحوم ملک بدم چونکه برای برخی اشخاص ابهامی از لحاظ جایگاه اسداله ملک در موسیقی ملی ما بوجود اومده
جایگاه هنری و آکادمیک اسداله ملک
اولین یادآوری اینکه ایشون از اولین هنرمندان ما علی الخصوص هنرمند ویولنیستی که از همان ابتدا در هنرستان موسیقی ملی درس خوانده اند و درس ارکستراسیون رو در هنرستان توسط اولین استادان و موسس هنرستان موسیقی ملی یعنی روح اله خالقی و ابوالحسن صبا آموختند. و بعد از گرفتن مدرک دیپلم به دانشگاه هنر ثبت نام میکنند و در نهایت هم لیسانس موسیقی رو ایشون کسب میکنند.
از این لحاظ این مطلب عرض شد که از لحاظ علم و سواد موسیقی ایشون جز برترینها بودند و همونطور که گفته شد کمتر هنرمندی داریم و داشته ایم که تحصیلات آکادمیک رو گذرونده باشند.البته از این جهت اشتباه گرفته نشه که موسیقی و بخصوص نوازندگی به تحصیلات آکادمیک ربطی ندارد.زیبا نواختن و خوش نواختن و خوب آهنگ ساختن جوششی! میباشد.
اشاره بعدی اینکه ایشون سه سال هم در خود هنرستان موسیقی بعد از صبا به تدریس پرداختند و در همان 17 سالگی هم به رادیو راه پیدا کردند که ماجرای مفصل آن بارها گفته شده
((۴ دوره کتاب روح اله خالقی برای ویولن همان کتاب هنرستان موسیقی ملی بوده که بعد از انقلاب بدلیل منع شدن ویولن از ساز اول ایران این کتاب هم در هنرستان تدریس نمیشود))
** اسداله ملک در ضرب شناسی و ارکستراسیون فوق العاده قوی بودند چونکه یک دوره بسیار مفصل نزد حسین تهرانی فقط ضرب شناسی آموخته بودند.در نتیجه ما با ضربهای مختلفی سولوهای اسداله ملک رو شنیدیم.استفاده های تریوله ها و سیکسیوله ها و ضربهای ۸/۳ و ۱۶/۶ ریتمهای ۴/۳ بسیار متنوع.ریتمهای معروف به ۸/۶ سنگین که در اروپا به اسلو راک معروف هستند.
استفاده بسیار زیاد از ضربهای لنگ و مختلط که نمونه اون رو در پست قبلی گذاشتم.۴مضرابهای لنگ که من خاطرم هست یه آوازی با همکاری دلکش در سه گاه انجام داده بودند که نایاب هم هست با ۴ مضراب لنگ نوازندگی کردند.البته ناگفته نماند که استفاده از این ریتمها افتخار و بزرگی نیست بلکه زیبا درآوردن و زیبا نواختن اون هست که باعث میشه در این مورد درج کنم وگرنه آقایون بعد از انقلاب با سنتور و تار که اسم نمیبرم ضربهای لنگ بسیار نواختند که به مارش جنگی بی شباهت نیست و البته ضربهای مختلط هم واقعا سخت نیست و فقط به گوش نوازنده بستگی داره به همین سادگی وگرنه تئوری موسیقی تزریقی و کوششی نیست.بلکه اساس موسیقی جوششی هست.طبیعتا اونهایی که دل جوششی ندارند با کوشش بسیار هم نمیتونند موسیقی خوب ارائه بدند.
اسداله ملک همچون دیگر هنرمندان ما به خارج از کشور و در فستیوالهای معروف شرکت کردند.در ایتالیا.اسپانیا.فرانسه آقایان تهرانی و حسین ملک هم بودند و مقام اول موسیقی رو کسب کردند(این هم باز بگم که اشخاص بسیاری بعد از انقلاب ادعا میکنند که با کثافت کاریها که اسمش رو خلاقیت هنری گذاشتند و تلفیقهای نابجای موسیقی توانستند موسیقی ایران رو به جهان معرفی کنند و فقط اونها هستند که به خارج از کشور میروند و کنسرت اجرا میکنند و فستیوالهای مختلف شرکت میکنند.متاسفانه در هر زمینه ای که من نگاه میکنم چون قبل از انقلاب اصلا تبلیغات و بزرگ نمایی درکار نبود همیشه بسیاری از مسائل از دید پنهان بود یکی از اونها هم شناساندن موسیقی ملی به کشورهای مختلف بود که تلاش بسیار بسیاری انجام شد و ازقضا فقط همون دوره بود که کشورهای دیگر موسیقی ملی ما رو میشناختند و ارزش قائل بودند.تمامی هنرمندان ما در قبل از انقلاب در کشورهای متفاوت بسیار زیاد کنسرت دادند و حتی مقامهای بالا کسب کردند)متاسفم که اینها از دید پنهان مونده و با مقایسه خیلی ساده میتونم بگم بعد از انقلاب حتی یک هزارم شناساندن موسیقی ملی به کشورهای دیگر هرگز انجام نگرفت بلکه چهره موسیقی ما آشفته بیان شد و آش شوله قلمکاری شده که معلوم نیست که چیه! با دف و دهل و کوزه و تنبور و رباب و قالی و گلیم ،موسیقی ملی رو دریدند و همچنان میدرند
یادآوری کنم برنامه نوایی از موسیقی ملی که از رادیو پخش میشد به پیشنهاد و نظارت اسداله ملک اداره میشد و بعد از گلها یکی از بهترین برنامه سریالی شده موسیقی ملی ما هست.
بی دلیل نیست وقتی استاد گلپا به نوازندگی و آهنگسازی اسداله ملک قسم میخورد.بی دلیل نیست که سولو نواز آوازهای گلپا و ترانه های گلپا اسداله ملک بود.
سبکهای آهنگسازی و کوتاه در مورد نقش اسداله ملک در شیوه آهنگسازی:
در تاریخ موسیقی ملی ما چند متد آهنگسازی و ارکستراسیون بخوبی جا افتاد و مدتها پیروی شد.
اول سبک روح اله خالقی و کوشش کلنل وزیری در ارکستراسیون موسیقی ملی شد.اشاره به کنترپوان ها و فوگها و آثار استاد بنان
دوم شیوه گسترده مهدی خالدی بود.اشاره به آهنگسازیهای خالدی و ترانه ها از جمله دلکش
سوم شیوه تجویدی و همگام اون تربیت هنرمندان نوینی همچون هایده حمیرا و متد جدید تصنیف خوانی در این متد- معروفی،پرویز یاحقی و همایون خرم قرار میگیرند که هرکدام سبک خاص خود را دارند
چهارم شیوه آهنگسازی انوشیروان روحانی و لشگریها بود.مدت بسیار طولانی این شیوه ارکستراسیون در رادیو بخوبی پیروی میشد و میتوان گفت تمامی خوانندگان موسیقی ملی آثاری با این ارکستر و آهنگسازی آثار بسیار زیادی به جا گذاشتند و آهنگسازان دیگر هم تحت تاثیر قرار گرفتند همچون حبیب اله بدیعی.لشگریها عبارتند از بزرگ لشگری.جواد لشگری و منوچهر لشگری.به آثار الهه.رویا.یاسمین.پوران و مرضیه میتوان اشاره کرد
پنجم شیوه اسداله ملک و فضل اله توکل بود که بسیار تحول بزرگی موجب شد.این دو بزرگوار در دهه های متمادی تغییر سبکهای بسیاری هم دادند و چند دهه پیشتاز میدان بودند و باز آهنگسازان بسیاری تحت تاثیر این متد آثاری ارائه دادند.همچون همایون خرم و جهانبخش پازوکی و محمد حیدری.از ترانه های مهستی و گلپا گرفته تا سبک کوروس سرهنگ زاده و سبک محمودی خوانساری.ارائه سبکهای مختلف آهنگسازی توسط فضل الله توکل و اسداله ملک تا بعد از انقلاب هم حامی حفظ موسیقی ملی بود.آهنگسازیهای بهرام حصیری.ایرج.اکبر گلپایگانی.شیوه های جدید در ارائه آواز و ترانه که اینها در آثار این خوانندگان بزرگ قابل توجه هست.متاسفانه با فوت اسدالله ملک موسیقی ملی بطور کامل نابود شد و به ۱۰ سال میرسد که دچار رکود اساسی موسیقی و آثار هنرمندان نامی شده ایم.و از آهنگسازان و رهبران ارکستر برجسته همچون خرم و کیایی و فضل اله توکل و رهبری ارکستر مجلل استاد حسین دهلوی سالهاست که خبری نیست
چند نکته قابل توجه.شخصیت بزرگی چون همایون خرم به دلیل گستردگی آثار و خلاقیت به تمام این چند دسته تفکیک شده ملحق میباشد و حتی با ارائه سبکهای مختلف سردمدار ارائه این متدها میباشد و از نظر من بزرگترین آهنگساز تاریخ ایران بشمار می آیند.نکته بعد اینکه سبکهای حسین یاحقی ابوالحسن صبا در شیوه آوازسرایی و تنظیمات آوازی بیشتر قابل بحث میباشد.متد هوشنگ ظریف و فرامرز پایور، میلاد کیایی که بسیار هم نوین بودند و بسیار متین و شیوا به دلایل مختلف از جمله تفاوت در مسیر کاری و نگرش در موسیقی ملی جز دسته بندیهایی که به شخصه تفکیک کرده ام قرار نگرفتند.همچنین ارکستراسیون حسین دهلوی و علی معلم که گویای نگرش و مبحث دیگری در اراکستراسیون موسیقی ملی میباشد در این جرگه قرار نمیگیرند.
ترانه بزمی دل ای دل رو که در اصل کوروس سرهنگ زاده اجرا کرده است همراه با ویولن اسداله ملک تقدیم شما میکنم
دل ای دل ( اسداله ملک-سرهنگ زاده)
نوشته شده در تاريخ یکشنبه 19 تیر1390 توسط نادر | نظر بدهيد
درود دوباره
یادبود شماره ۶ این وبلاگ مختص به اسداله ملک و منصور صارمی هست.
مرحوم صارمی از هنرمندان بسیار شیرین نواز سنتور هست و نکاتی که لازم به یادآوری میدونم اینست که آقای صارمی مدتی تحت نظر آقای احمد ابراهیمی که خودشون شاگرد استاد بنان بودند به دستگاهها و اصطلاحا ردیف موسیقی ملی آشنایی پیدا میکنند از همین طریق هم با استاد محجوبی آشنا میشوند و تحت تعلیم و کسب تجربه از حضور استاد محجوبی میشوند.این نکته یادم نره بگم که استاد صارمی کوک سنتور رو با کوک پیانو یکی میکرد و بخوبی میتونست حالتهای پیانو رو روی این ساز اجرا کنه.
ضمن این مطالب باید بگم که رابطه بسیار نزدیکی بین سنتور و پیانو هست و همچنین نکاتی که مشترک بین این دو ساز هست و الهام و متدهای بسیار خوبی میشه بخصوص از ساز پیانو به سنتور گرفت.همونطور که میدونید زمانی موسیقی ملی و ارکستر ملی ایران توسط خالقی و تلاش کلنل وزیری تاسیس شد ساز سنتور که تا حد بسیار قابل توجیهی همان کوچک شده ساز پیانو هست به عنوان نمادی از ساز باستانی ایران یعنی پیانوی ایرانی در ارکستر ملی جا گرفت. و مضرابهای سنتور همان نقش چکش رو روی سیمهای پیانو تداعی میکنند.از همین رو من به شخصه خودم معتقدم که وجه بسیار مشترکی از لحاظ احساسی تکنیکی و ظرافت بین سنتور و پیانو هست و نوازنده سنتور علی الخصوص بخوبی میتواند نه تنها از تکنیکهای سنتور به خودی خود بهره ببرد بلکه از ساز پیانو الهام بگیرد که منصور صارمی طبق مطالبی که دربالا ذکر شد این کار رو میکرد
مطمئنا متوجه شده اید که انس و شباهت نوازندگی سنتور استاد ورزنده و نوازندگی پیانوی مرتضی محجوبی چشمگیر هست.اکوردهای پر و نوع صداگیری از ساز و مقطع نوازی و اون شلوغ کاریهایی که در سبک این دو نوازنده دیده میشد.بهرحال نشون دهنده همنشینی نوازندگان در کنار یکدیگر و الهامی که دو نوازنده سنتور و پیانو از یکدیگر میگیرند
تاکید دیگری هم دوباره برخود استاد صارمی داشته باشم که ایشون نه تنها ۱۰ سال نوازنده سولوی سنتور و بداهه نواز حرفه ای محسوب میشدند بلکه سفرها و نوازندگی در در کشورهای کویت و ترکیه و اردن و پاکستان و دوبی که انجام دادند مورد توجه هست چرا که موجب شناسایی این هنرمند بزرگ و معرفی و آثار ساز سنتور به دیگر مناطق هست
من قطعه ای آماده کردم که از منصور صارمی برای هنردوستان موسیقی ملی تقدیم کنم.
قطعه ویدئویی از استاد صارمی و جهانگیر ملک
و اما جاویدروان اسداله ملک،من یک گفتار کوتاهی از استادم رو درباره منصور صارمی گفته بودند تقدیم میکنم.دیگه میدونید که حالشون خوب نبود و سال بعدش هم دیگه ایشون عملا در بستر بیماری بودند و بقیه هم نیاز به گفتن نیست.سال ۷۶ بود که دیگه کلاس من تموم شد و افسوس رو کسانی خوردند که نیمه کاره کلاسهارو رها کردند و یا پشتکار نداشتند و مرگ اسداله ملک رو ناباورانه در روزنامه خوندند.از بچه ها زیاد بودند الان به شدت احساس سردی و پشیمانی دارند و حتی ناخواسته از اسداله ملک جدا شدند.یکی از دوستان بود یادم میاد خب سنش کمتر بود و مجبور بود بره سربازی و زمانیکه برمیگرده که بخواد کلاس رو با ایشون شروع کنه همون شبش در روزنامه با حال بسیار شوکه میخونه که استاد ملک،یعنی فوت کرد!عکس در روزنامه و از دست دادن استاد جدی و برتر ویولن.
ویدئوی کوچکی از اسداله ملک درباره منصور صارمی
و در ادامه قطعه ای طنین انداز از کارهای اسداله ملک رو تقدیم شما میکنم.توضیحی بدم که این اثر در مایه سه گاه و مخالف اجرا شده یکی از بینظیرترین اجراهای اسداله ملک هست از لحاظ زیبایی خود این قطعه بداهه که به صورت مدرنی که از ابداعات پرویز یاحقی بود یعنی بداهه به شکل ترجیع بند! اجرا شده که همگی بداهه های اسداله ملک به همین شکل هست و ضمن اینکه این قطعه از لحاظ ریزه کاری و صدا گیری و قدرت بینظیر هست.جملات و تحریرهای تند و سلیس.یک گلیسه های خاصی این قطعه داره که من این اثر رو یکی از آثار بینظیر ایشون میدونم.خدا بیامرزه این مرد رو.من امروز که مطلب رو مینویسم پنجشنبه هم هست یه خیراتی امروز بخاطر استاد ملک دادم و یادش گرامی.
قطعه ای با ضرب مختلط در سه گاه(اسداله ملک_فضل اله توکل)
هدف در این وبلاگ و وبلاگهای دوستان من گفتار مطالب و نکات جدید و ایجاد احساس جدید در هر مطلب موسیقی ملی میباشد.و همچنین تجارب و نظرات شخصی اینجانب.گفتن بیوگرافی و یا نقل قول اساتید دیگر و استنادات مکتوب دیگر در سایتها و نشریات دیگر هم به قدرکافی یافت میشود.تکرار مکررات بر من و دوستانم جایز نیست.امیدوارم موفق بوده باشیم
ضمن قدردانی از وبلاگ مرغ سحر(باران) فرهاد اردکانی که معرف حضور هستند.وبلاگ گلها سعید انصاری.فرهاد رحیمی وبلاگ محترم استاد گلپا.آوای ایرج جناب دهدار.وبلاگ موسیقی ایران هنردوست فرهیخته جناب ادیب و علی شریفی از هم رده های محترم وبلاگ آوای گلپا.مدیریت وبلاگ مهستی.مرد گرانقدر آقای معتمدی وبلاگ وزین شاهدان و شبدیز و کامران گرامی از هنردوستان و هنرمندان خوش ذوق و علی از دوستان وبلاگ ایرج(گلهای آواز ایران)/ وبلاگ گلستان ارم که باید سپاس گفت
و مدیریت بسیار مهربون وبلاگ ملک که بی بهره نگذاشتند مارو
مرحوم صارمی از هنرمندان بسیار شیرین نواز سنتور هست و نکاتی که لازم به یادآوری میدونم اینست که آقای صارمی مدتی تحت نظر آقای احمد ابراهیمی که خودشون شاگرد استاد بنان بودند به دستگاهها و اصطلاحا ردیف موسیقی ملی آشنایی پیدا میکنند از همین طریق هم با استاد محجوبی آشنا میشوند و تحت تعلیم و کسب تجربه از حضور استاد محجوبی میشوند.این نکته یادم نره بگم که استاد صارمی کوک سنتور رو با کوک پیانو یکی میکرد و بخوبی میتونست حالتهای پیانو رو روی این ساز اجرا کنه.
ضمن این مطالب باید بگم که رابطه بسیار نزدیکی بین سنتور و پیانو هست و همچنین نکاتی که مشترک بین این دو ساز هست و الهام و متدهای بسیار خوبی میشه بخصوص از ساز پیانو به سنتور گرفت.همونطور که میدونید زمانی موسیقی ملی و ارکستر ملی ایران توسط خالقی و تلاش کلنل وزیری تاسیس شد ساز سنتور که تا حد بسیار قابل توجیهی همان کوچک شده ساز پیانو هست به عنوان نمادی از ساز باستانی ایران یعنی پیانوی ایرانی در ارکستر ملی جا گرفت. و مضرابهای سنتور همان نقش چکش رو روی سیمهای پیانو تداعی میکنند.از همین رو من به شخصه خودم معتقدم که وجه بسیار مشترکی از لحاظ احساسی تکنیکی و ظرافت بین سنتور و پیانو هست و نوازنده سنتور علی الخصوص بخوبی میتواند نه تنها از تکنیکهای سنتور به خودی خود بهره ببرد بلکه از ساز پیانو الهام بگیرد که منصور صارمی طبق مطالبی که دربالا ذکر شد این کار رو میکرد
مطمئنا متوجه شده اید که انس و شباهت نوازندگی سنتور استاد ورزنده و نوازندگی پیانوی مرتضی محجوبی چشمگیر هست.اکوردهای پر و نوع صداگیری از ساز و مقطع نوازی و اون شلوغ کاریهایی که در سبک این دو نوازنده دیده میشد.بهرحال نشون دهنده همنشینی نوازندگان در کنار یکدیگر و الهامی که دو نوازنده سنتور و پیانو از یکدیگر میگیرند
تاکید دیگری هم دوباره برخود استاد صارمی داشته باشم که ایشون نه تنها ۱۰ سال نوازنده سولوی سنتور و بداهه نواز حرفه ای محسوب میشدند بلکه سفرها و نوازندگی در در کشورهای کویت و ترکیه و اردن و پاکستان و دوبی که انجام دادند مورد توجه هست چرا که موجب شناسایی این هنرمند بزرگ و معرفی و آثار ساز سنتور به دیگر مناطق هست
من قطعه ای آماده کردم که از منصور صارمی برای هنردوستان موسیقی ملی تقدیم کنم.
قطعه ویدئویی از استاد صارمی و جهانگیر ملک
و اما جاویدروان اسداله ملک،من یک گفتار کوتاهی از استادم رو درباره منصور صارمی گفته بودند تقدیم میکنم.دیگه میدونید که حالشون خوب نبود و سال بعدش هم دیگه ایشون عملا در بستر بیماری بودند و بقیه هم نیاز به گفتن نیست.سال ۷۶ بود که دیگه کلاس من تموم شد و افسوس رو کسانی خوردند که نیمه کاره کلاسهارو رها کردند و یا پشتکار نداشتند و مرگ اسداله ملک رو ناباورانه در روزنامه خوندند.از بچه ها زیاد بودند الان به شدت احساس سردی و پشیمانی دارند و حتی ناخواسته از اسداله ملک جدا شدند.یکی از دوستان بود یادم میاد خب سنش کمتر بود و مجبور بود بره سربازی و زمانیکه برمیگرده که بخواد کلاس رو با ایشون شروع کنه همون شبش در روزنامه با حال بسیار شوکه میخونه که استاد ملک،یعنی فوت کرد!عکس در روزنامه و از دست دادن استاد جدی و برتر ویولن.
ویدئوی کوچکی از اسداله ملک درباره منصور صارمی
و در ادامه قطعه ای طنین انداز از کارهای اسداله ملک رو تقدیم شما میکنم.توضیحی بدم که این اثر در مایه سه گاه و مخالف اجرا شده یکی از بینظیرترین اجراهای اسداله ملک هست از لحاظ زیبایی خود این قطعه بداهه که به صورت مدرنی که از ابداعات پرویز یاحقی بود یعنی بداهه به شکل ترجیع بند! اجرا شده که همگی بداهه های اسداله ملک به همین شکل هست و ضمن اینکه این قطعه از لحاظ ریزه کاری و صدا گیری و قدرت بینظیر هست.جملات و تحریرهای تند و سلیس.یک گلیسه های خاصی این قطعه داره که من این اثر رو یکی از آثار بینظیر ایشون میدونم.خدا بیامرزه این مرد رو.من امروز که مطلب رو مینویسم پنجشنبه هم هست یه خیراتی امروز بخاطر استاد ملک دادم و یادش گرامی.
قطعه ای با ضرب مختلط در سه گاه(اسداله ملک_فضل اله توکل)
هدف در این وبلاگ و وبلاگهای دوستان من گفتار مطالب و نکات جدید و ایجاد احساس جدید در هر مطلب موسیقی ملی میباشد.و همچنین تجارب و نظرات شخصی اینجانب.گفتن بیوگرافی و یا نقل قول اساتید دیگر و استنادات مکتوب دیگر در سایتها و نشریات دیگر هم به قدرکافی یافت میشود.تکرار مکررات بر من و دوستانم جایز نیست.امیدوارم موفق بوده باشیم
ضمن قدردانی از وبلاگ مرغ سحر(باران) فرهاد اردکانی که معرف حضور هستند.وبلاگ گلها سعید انصاری.فرهاد رحیمی وبلاگ محترم استاد گلپا.آوای ایرج جناب دهدار.وبلاگ موسیقی ایران هنردوست فرهیخته جناب ادیب و علی شریفی از هم رده های محترم وبلاگ آوای گلپا.مدیریت وبلاگ مهستی.مرد گرانقدر آقای معتمدی وبلاگ وزین شاهدان و شبدیز و کامران گرامی از هنردوستان و هنرمندان خوش ذوق و علی از دوستان وبلاگ ایرج(گلهای آواز ایران)/ وبلاگ گلستان ارم که باید سپاس گفت
و مدیریت بسیار مهربون وبلاگ ملک که بی بهره نگذاشتند مارو
نوشته شده در تاريخ دوشنبه 6 تیر1390 توسط نادر | نظر بدهيد
درود
برای اینکه از قسمت یادبودها عقب نمونیم،دوباره یادبودی از انوشیروان روحانی رو با هنرمندی ارجمندی مثل رویا رو گرامی میدارم
پرتریت بسیار زیبای انوشیروان روحانی اثر آقای کسری کیایی فرزند ارشد استاد میلاد کیایی هست.این پرتریت حدود ۲۰ سال پیش در ایران مقام اول رو آورد.کسری کیایی هم اکنون در کانادا مقیم هستند و از طراحان بسیار ماهر ایران بشمار می آیند.طبیعتا از چنین پدری چنین فرزند هنرمندی هم درخور انتظار هست.در مورد هنر استاد میلاد کیایی و اصولا خانواده کیایی توضیحاتی در آینده خواهم داشت
ذکر این نکته رو ضروری میدونم که بانوان هنرمند ایرانی که اغلب کمتر از آنها تعریف و تمجید و نقدی شده رو من در اثر گوش دادن متمادی به آثار اونها و مهارت و تکنیک و تجربه اونها طبق سلیقه خودم در این وبلاگ عرض میکنم
۱.خانم رویا از هنرمندان خوش صدای رادیو و برنامه وزین گلها که به جرات میتوان گفت در تاریخ موسیقی ایران بینظیر هست
۲.بانو یاسمین
۳.مرحوم روحبخش
۴.بانو شمس
۵.بانو فرح
۶.خانم ناهید
۷.روح انگیز
۸.بانو پروین
که تمامی این هنرمندان از لحاظ لطات و حسن ترانه خوانی و حتی آوازی همچون پوران و الهه در نهایت قدرت درخشیده اند و آثار بی بدیل و بکری به جای گذاشته اند که من البته تعجب میکنم که چرا علی الخصوص از این هنرمندان ایرانی حرفی زده نمیشه و آثار اونها به گوش مخاطبان اهل ذوق رسیده نمیشه.لفظ بانو که بطور مصطلح به استاد خانم اطلاق میشود طی بررسیهای آهنگسازان بزرگی همچون روحانی و خرم و لشگری و به مراتب به عقیده من درخور این هنرمندان است و با این وجود فکر نمیکنم از لحاظ الگو و داشتن شخصیت زنانه در موسیقی کم و کاستی بوده باشه و این بانوان اسطوره موسیقی ملی هستند.بانوانی که در شخصیت زنانه هنرنمایی کردند
در مورد اینکه بر لفظ شخصیت زنانه پافشاری میکنم لازم میدونم که عرض کنم همچون شعر و ادب فارسی که فروغ فرخزاد الگوی نمونه یک زن و کاراکتر زنانه برای اولین بار در ادب ایران درخشید و جسارت بخرج داد، در موسیقی نیز بانوانی همچون حمیرا،پوران،الهه و مرضیه ودر پی آن ۸ هنرمندی که در اینجا نام برده شد به عنوان هنرمند زن ایرانی اظهار هویت کرده اند.به عقیده من و آنچه که به گوش ما مینماید اشخاصی همچون خانم وزیری،ملوک ضرابی،دلکش و امثالهم که بسیار خوش درخشیدند و خوش صدا هم بودند با اینکه جز اولین هنرمندان زن ایران بودند اما با شخصیت و ظرافت زنانه هرگز خودنمایی نکردند.مثل پروین اعتصامی در شعر و ادب ایران.اما اونچه که یک زن رو مانند فروغ فرخزاد و رویاها و حمیراها و مرضیه ها از جنبه دیگر مشهور میکند کاراکتر و اظهار شخصیت زنانه در هنر و ظرافت زنانه است!
در مورد خانم رویا طبیعتا از لحاظ بیوگرافی مطالبی از منابع مختلف میتوانید بدست بیاورید.اونچه که من درجایگاه خود میتوان بگویم اینست که ایشون هم اکنون در استان مازندران در شهر بابل زندگی میکنند و همچون جوانی که زیبایی ایشون زبان زد عام و خاص بود در این سن که بیش از ۷۰ سال دارند هنوز بانمک و خوش اخلاق و خوش چهره هستند.
در مورد خانم رویا باید عرض کنم اشخاصی که به ترانه خوانیها و فوت و فن های اون دقت دارند به مراتب متوجه شده اند که سبک رویا و یاسمین و اشخاص گفته شده در بالا در یک سبک هست و از شیوه خاصی در ترانه خوانی و لطافت خاصی در کار برخوردارند که اینها همگی از مکتبیست که آقایان جواد لشگری و بزرگ لشگری بنا نهاده بودند و این دو استاد بی بدیل ویولن و رهبر ارکستر ایران در تربیت این هنرمندان از جمله الهه و پوران و متد آهنگسازی و ترانه و تصنیف خوانی اصلی ترین عامل بودند و این موضوع شاید به دقت خیلیها نرسیده بود.اما لشگریها با اینکه پشت پرده بیشتر فعالیت داشتند اما خدمات بسیار بزرگی به هنر موسیقی کردند و این هم یکی از آنها بشمار میاد
پس جای داره در درجه اول به جایگاه و خدمت جواد لشگری و بزرگ لشگری اشاره بشه و قدر دانی بشه.و تمامی این خوانندگان که دست پرورده لشگریها هستند همگی با آهنگسازی روحانی دست و پنجه نرم کردند و آثار بسیار نوینی بجای گذاشتند.که این یک پله گام ترقی محسوب میشود در ارائه ترانه و تصنیف
لازم به تاکید میدونم که همونطور که دقت کردید همکاریهای برجسته حمیرا و پرویز یاحقی،پوران و عباس شاپوری زبان زد خاصی در موسیقی داشته و هنرمندانی هستند که منحصرا برای شخصی خاص مایه میگذاشتند و اشخاصی که اهل هنر هستند میدونند که رویا منحصرا با استاد بدیعی کار میکرده و حبیب اله بدیعی کارهای منحصر بفردی رو با رویا به ثبت رسونده و موجب شهرت این خواننده و باز ماندگاری این همکاری منحصر شده.پس این مثلث هم کامل شد.یعنی حمیرا و پرویز یاحقی/پوران و مرحوم شاپوری/رویا و حبیب اله بدیعی! میتوان گفت بیش از ۹۰٪ آثار رویا از ساخته های استاد بدیعی بوده و معیار خوبیست برای اشخاصی که بر سبک آهنگسازی و حس آهنگسازی هنرمندی خاص تمرکز و تحقیق میکنند.(در این مورد پستی جداگانه در نظر گرفته خواهد شد)
پیشتر به سبک آهنگسازی انوشیروان روحانی و حس آهنگسازی او به طور مستند از ترانه های ایشون به خصوص در دستگاه اصفهان و دشتی اشاره کردیم.
اثری بینظیر از انوشیروان روحانی رو که با همکاری رو یا اجرا گردیده تقدیم شما میکنم.
نکته ای که بارها تاکید میکنم و باجسارت تکرار میکنم نقش پیانو در موسیقی ملی ایران هست.اساس ارکستر و ریشه هر نوع موسیقی ملی و جهانی بر دو ساز تکیه دارد.یکی پیانو و دیگری ویولن.از زمانیکه نام موسیقی ملی دایر شد و طی این صدسال موسیقی ملی شکل گرفت و نت نویسی و تدوین آکادمیک موسیقی ایران برپا شد.پیانو و ویولن و تار اصلیترین ساز ایرانی! و اصلی ترین ساز ارکستر ملی ایران توسط خالقی و کلنل وزیری معرفی شد.تعجب میکنم از اشخاص بیسوادی که حرف از سازهای غربی میزنند! فکر میکنم هنوز نمیدونند بخوبی که تعریف موسیقی ملی و اصیل ایران چیه! پیانو و ویولن جز سازهای کاملا ایرانی هستند و اصالت اون هم برمیگرده به تاسیس موسیقی ملی ایران یعنی ۱۰۰ سال پیش.تاریخ موسیقی ملی ایران ۱۰۰ ساله است و نه بیشتر.سازهای محلی و قدیمی ایران الزاما جز سازهای موسیقی ملی نیستند و به حساب نمی آیند.
بااینحال انوشیروان روحانی مرد اول موسیقی ملی ایران آثار بسیار زیادی از آهنگسازیهای لطیف خودشون و همچنین نوازندگی شیرین خود برجای گذاشتند که به مراتب از این آثار و این شخصیت فرهیخته توضیح داده میشود.
ترانه والس (ریتم ۴/۳)- تو مرو- با همکاری انوشیروان روحانی و رویا
سولوی پیانو-انوشیروان روحانی در دستگاه همایون
ترانه چلچه که خانم رویا در نهایت زیبایی اون رو اجرا کردند رو به شما تقدیم میکنم.واقعیتش نمیدونم آهنگسازی این ترانه توسط چه کسی بوده اما یک ترانه بسیار زیبایی هست و با طراوت و از نظر محتوا و شعر و مایه به ترانه گل اومد بهار اومد ساخته مرحوم شاپوری و پوران بی شباهت نیست
ترانه چلچله با صدای رویا(دستگاه سه گاه)
پرتریت بسیار زیبای انوشیروان روحانی اثر آقای کسری کیایی فرزند ارشد استاد میلاد کیایی هست.این پرتریت حدود ۲۰ سال پیش در ایران مقام اول رو آورد.کسری کیایی هم اکنون در کانادا مقیم هستند و از طراحان بسیار ماهر ایران بشمار می آیند.طبیعتا از چنین پدری چنین فرزند هنرمندی هم درخور انتظار هست.در مورد هنر استاد میلاد کیایی و اصولا خانواده کیایی توضیحاتی در آینده خواهم داشت
ذکر این نکته رو ضروری میدونم که بانوان هنرمند ایرانی که اغلب کمتر از آنها تعریف و تمجید و نقدی شده رو من در اثر گوش دادن متمادی به آثار اونها و مهارت و تکنیک و تجربه اونها طبق سلیقه خودم در این وبلاگ عرض میکنم
۱.خانم رویا از هنرمندان خوش صدای رادیو و برنامه وزین گلها که به جرات میتوان گفت در تاریخ موسیقی ایران بینظیر هست
۲.بانو یاسمین
۳.مرحوم روحبخش
۴.بانو شمس
۵.بانو فرح
۶.خانم ناهید
۷.روح انگیز
۸.بانو پروین
که تمامی این هنرمندان از لحاظ لطات و حسن ترانه خوانی و حتی آوازی همچون پوران و الهه در نهایت قدرت درخشیده اند و آثار بی بدیل و بکری به جای گذاشته اند که من البته تعجب میکنم که چرا علی الخصوص از این هنرمندان ایرانی حرفی زده نمیشه و آثار اونها به گوش مخاطبان اهل ذوق رسیده نمیشه.لفظ بانو که بطور مصطلح به استاد خانم اطلاق میشود طی بررسیهای آهنگسازان بزرگی همچون روحانی و خرم و لشگری و به مراتب به عقیده من درخور این هنرمندان است و با این وجود فکر نمیکنم از لحاظ الگو و داشتن شخصیت زنانه در موسیقی کم و کاستی بوده باشه و این بانوان اسطوره موسیقی ملی هستند.بانوانی که در شخصیت زنانه هنرنمایی کردند
در مورد اینکه بر لفظ شخصیت زنانه پافشاری میکنم لازم میدونم که عرض کنم همچون شعر و ادب فارسی که فروغ فرخزاد الگوی نمونه یک زن و کاراکتر زنانه برای اولین بار در ادب ایران درخشید و جسارت بخرج داد، در موسیقی نیز بانوانی همچون حمیرا،پوران،الهه و مرضیه ودر پی آن ۸ هنرمندی که در اینجا نام برده شد به عنوان هنرمند زن ایرانی اظهار هویت کرده اند.به عقیده من و آنچه که به گوش ما مینماید اشخاصی همچون خانم وزیری،ملوک ضرابی،دلکش و امثالهم که بسیار خوش درخشیدند و خوش صدا هم بودند با اینکه جز اولین هنرمندان زن ایران بودند اما با شخصیت و ظرافت زنانه هرگز خودنمایی نکردند.مثل پروین اعتصامی در شعر و ادب ایران.اما اونچه که یک زن رو مانند فروغ فرخزاد و رویاها و حمیراها و مرضیه ها از جنبه دیگر مشهور میکند کاراکتر و اظهار شخصیت زنانه در هنر و ظرافت زنانه است!
در مورد خانم رویا طبیعتا از لحاظ بیوگرافی مطالبی از منابع مختلف میتوانید بدست بیاورید.اونچه که من درجایگاه خود میتوان بگویم اینست که ایشون هم اکنون در استان مازندران در شهر بابل زندگی میکنند و همچون جوانی که زیبایی ایشون زبان زد عام و خاص بود در این سن که بیش از ۷۰ سال دارند هنوز بانمک و خوش اخلاق و خوش چهره هستند.
در مورد خانم رویا باید عرض کنم اشخاصی که به ترانه خوانیها و فوت و فن های اون دقت دارند به مراتب متوجه شده اند که سبک رویا و یاسمین و اشخاص گفته شده در بالا در یک سبک هست و از شیوه خاصی در ترانه خوانی و لطافت خاصی در کار برخوردارند که اینها همگی از مکتبیست که آقایان جواد لشگری و بزرگ لشگری بنا نهاده بودند و این دو استاد بی بدیل ویولن و رهبر ارکستر ایران در تربیت این هنرمندان از جمله الهه و پوران و متد آهنگسازی و ترانه و تصنیف خوانی اصلی ترین عامل بودند و این موضوع شاید به دقت خیلیها نرسیده بود.اما لشگریها با اینکه پشت پرده بیشتر فعالیت داشتند اما خدمات بسیار بزرگی به هنر موسیقی کردند و این هم یکی از آنها بشمار میاد
پس جای داره در درجه اول به جایگاه و خدمت جواد لشگری و بزرگ لشگری اشاره بشه و قدر دانی بشه.و تمامی این خوانندگان که دست پرورده لشگریها هستند همگی با آهنگسازی روحانی دست و پنجه نرم کردند و آثار بسیار نوینی بجای گذاشتند.که این یک پله گام ترقی محسوب میشود در ارائه ترانه و تصنیف
لازم به تاکید میدونم که همونطور که دقت کردید همکاریهای برجسته حمیرا و پرویز یاحقی،پوران و عباس شاپوری زبان زد خاصی در موسیقی داشته و هنرمندانی هستند که منحصرا برای شخصی خاص مایه میگذاشتند و اشخاصی که اهل هنر هستند میدونند که رویا منحصرا با استاد بدیعی کار میکرده و حبیب اله بدیعی کارهای منحصر بفردی رو با رویا به ثبت رسونده و موجب شهرت این خواننده و باز ماندگاری این همکاری منحصر شده.پس این مثلث هم کامل شد.یعنی حمیرا و پرویز یاحقی/پوران و مرحوم شاپوری/رویا و حبیب اله بدیعی! میتوان گفت بیش از ۹۰٪ آثار رویا از ساخته های استاد بدیعی بوده و معیار خوبیست برای اشخاصی که بر سبک آهنگسازی و حس آهنگسازی هنرمندی خاص تمرکز و تحقیق میکنند.(در این مورد پستی جداگانه در نظر گرفته خواهد شد)
پیشتر به سبک آهنگسازی انوشیروان روحانی و حس آهنگسازی او به طور مستند از ترانه های ایشون به خصوص در دستگاه اصفهان و دشتی اشاره کردیم.
اثری بینظیر از انوشیروان روحانی رو که با همکاری رو یا اجرا گردیده تقدیم شما میکنم.
نکته ای که بارها تاکید میکنم و باجسارت تکرار میکنم نقش پیانو در موسیقی ملی ایران هست.اساس ارکستر و ریشه هر نوع موسیقی ملی و جهانی بر دو ساز تکیه دارد.یکی پیانو و دیگری ویولن.از زمانیکه نام موسیقی ملی دایر شد و طی این صدسال موسیقی ملی شکل گرفت و نت نویسی و تدوین آکادمیک موسیقی ایران برپا شد.پیانو و ویولن و تار اصلیترین ساز ایرانی! و اصلی ترین ساز ارکستر ملی ایران توسط خالقی و کلنل وزیری معرفی شد.تعجب میکنم از اشخاص بیسوادی که حرف از سازهای غربی میزنند! فکر میکنم هنوز نمیدونند بخوبی که تعریف موسیقی ملی و اصیل ایران چیه! پیانو و ویولن جز سازهای کاملا ایرانی هستند و اصالت اون هم برمیگرده به تاسیس موسیقی ملی ایران یعنی ۱۰۰ سال پیش.تاریخ موسیقی ملی ایران ۱۰۰ ساله است و نه بیشتر.سازهای محلی و قدیمی ایران الزاما جز سازهای موسیقی ملی نیستند و به حساب نمی آیند.
بااینحال انوشیروان روحانی مرد اول موسیقی ملی ایران آثار بسیار زیادی از آهنگسازیهای لطیف خودشون و همچنین نوازندگی شیرین خود برجای گذاشتند که به مراتب از این آثار و این شخصیت فرهیخته توضیح داده میشود.
ترانه والس (ریتم ۴/۳)- تو مرو- با همکاری انوشیروان روحانی و رویا
سولوی پیانو-انوشیروان روحانی در دستگاه همایون
ترانه چلچه که خانم رویا در نهایت زیبایی اون رو اجرا کردند رو به شما تقدیم میکنم.واقعیتش نمیدونم آهنگسازی این ترانه توسط چه کسی بوده اما یک ترانه بسیار زیبایی هست و با طراوت و از نظر محتوا و شعر و مایه به ترانه گل اومد بهار اومد ساخته مرحوم شاپوری و پوران بی شباهت نیست
ترانه چلچله با صدای رویا(دستگاه سه گاه)
نوشته شده در تاريخ چهارشنبه 1 تیر1390 توسط نادر | نظر بدهيد
درود
یادمان باشد
اگر در خورد شکستیم
صدایی نکنیم!
اصالت آواز ایران(ادیب خوانساری)/افتخار آواز ایران شاگرد وفادار(اکبر گلپایگانی)
اینبار من متاثر از وبلاگ استاد گلپا و این شخصیت محترم فرهاد رحیمی صلاح دیدم یک قطعه ویدئویی قدیمی که البته من از یک برنامه ماهواره ای چند سال پیش ضبط کردم و این بزم معروفیست که میلاد کیایی هنرمند فرهیخته ایران در منزل خودشون در کنار هنرمندان بزرگ تدارک دیده بودند،قرار بدم
من از این تعجب میکنم که چرا هنرمندان ما واقعا آثار خودشون رو ندارند و متاسفانه خود آقای کیایی این برنامه رو اصلا نزد خودشون ندارند که من مجبورم همونطور که ضبط کردم و به صورت نصفه و نیمه در اختیار شما بذارم
ببینید دوستان البته احتمال میدم این برنامه رو دیده باشید اما به یاد داشته باشید که بزمهای هنرمندان چنان شور و صفای خالص دوستانه ای دارد که کمتر کسیست که تحت تاثیر قرار نگیرد.فضایی از تواضع.فضایی از عشق و شور.فضایی از دلسوختگی و یکدلی هنرمندان
در این ویدئو که هنرمند باذوق و خوش صدایی همچون مهدی بهزاد پور ترانه معروفی از گلپا میخواند در این ویدئو مشاهده میکنیم که به پای گلپا و دلکش گل میریزند و همه به افتخار او ازجا برمیخیزند و اساتید والا مقامی چون تجویدی و معینی کرمانشاهی از گلپا استقبال میکنند.
صفای گلپا تواضع گلپا و موسیقی گلپا اسطوره تکرار نشدنی هنر و فرهنگ ایرانیست
لازم به تذکر هست نوازنده سنتور میلاد کیایی/ نوازنده ویولن مرحوم استاد سیاوش زندگانی(باید مفصل در موردش بنویسم)/نوازنده تنبک هم از هنرمندان بسیار معروف هستند که هرچی فکر میکنم اسم ایشون رو با چند تا از دوستان دیگر اشتباه میگیرم که متاسفم! به یاد ندارم.
دلسوختگی این بزم مربوط به انزوای هنرمندان از جمله انزوای گلپا و محکومیت و ممنوعیت صدای گلپا به طراوت آوازیست.حتی در این بزم هم گلپا معذور به خواندنست.سکوت.سکوت.سکوت
منزل استاد میلاد کیایی
اگر در خورد شکستیم
صدایی نکنیم!
اصالت آواز ایران(ادیب خوانساری)/افتخار آواز ایران شاگرد وفادار(اکبر گلپایگانی)
اینبار من متاثر از وبلاگ استاد گلپا و این شخصیت محترم فرهاد رحیمی صلاح دیدم یک قطعه ویدئویی قدیمی که البته من از یک برنامه ماهواره ای چند سال پیش ضبط کردم و این بزم معروفیست که میلاد کیایی هنرمند فرهیخته ایران در منزل خودشون در کنار هنرمندان بزرگ تدارک دیده بودند،قرار بدم
من از این تعجب میکنم که چرا هنرمندان ما واقعا آثار خودشون رو ندارند و متاسفانه خود آقای کیایی این برنامه رو اصلا نزد خودشون ندارند که من مجبورم همونطور که ضبط کردم و به صورت نصفه و نیمه در اختیار شما بذارم
ببینید دوستان البته احتمال میدم این برنامه رو دیده باشید اما به یاد داشته باشید که بزمهای هنرمندان چنان شور و صفای خالص دوستانه ای دارد که کمتر کسیست که تحت تاثیر قرار نگیرد.فضایی از تواضع.فضایی از عشق و شور.فضایی از دلسوختگی و یکدلی هنرمندان
در این ویدئو که هنرمند باذوق و خوش صدایی همچون مهدی بهزاد پور ترانه معروفی از گلپا میخواند در این ویدئو مشاهده میکنیم که به پای گلپا و دلکش گل میریزند و همه به افتخار او ازجا برمیخیزند و اساتید والا مقامی چون تجویدی و معینی کرمانشاهی از گلپا استقبال میکنند.
صفای گلپا تواضع گلپا و موسیقی گلپا اسطوره تکرار نشدنی هنر و فرهنگ ایرانیست
لازم به تذکر هست نوازنده سنتور میلاد کیایی/ نوازنده ویولن مرحوم استاد سیاوش زندگانی(باید مفصل در موردش بنویسم)/نوازنده تنبک هم از هنرمندان بسیار معروف هستند که هرچی فکر میکنم اسم ایشون رو با چند تا از دوستان دیگر اشتباه میگیرم که متاسفم! به یاد ندارم.
دلسوختگی این بزم مربوط به انزوای هنرمندان از جمله انزوای گلپا و محکومیت و ممنوعیت صدای گلپا به طراوت آوازیست.حتی در این بزم هم گلپا معذور به خواندنست.سکوت.سکوت.سکوت
منزل استاد میلاد کیایی
نوشته شده در تاريخ شنبه 21 خرداد1390 توسط نادر | آرشيو نظرات
**درود**
برمزار پرویز یاحقی نوشته:
اگرچه حادثه بی گاه و بس غم انگیز است
زمرگ،عارف آزاده را چه پرهیز است
خدای هم که به جانها سرود مستی خواند
یقین بدان زگذزگاه ساز <پرویز> است
از آخرین عکسهای استاد پرویز یاحقی
اینبار به عنوان اینکه یاد مرحوم پرویز یاحقی رو گرامی بدارم در این پست وبلاگ و تاثیر شیوه نوازندگی او برموسیقی و مخاطبان موسیقی و حتی نوازندگان صاحب سبک قصد دارم قسمت کمیاب و شیرین و کوتاهی از بداهه نوازی اسداله ملک رو که به سبک و یاد استاد یاحقی نواخته به شما تقدیم کنم.واقعا خدا اسداله ملک رو بیامرزه.گفتنیها بسیاره.این مرد هرطور که بوده نوازندگی کرده.سبک کافه ای در ترانه ها و سبک نرم و رمانس و حالا بخاطر پرویز یاحقی و یاد این هنرمند به سیاق پرویز یاحقی خیلی کوچک در محفلی دوستانه در کنار هنرمندان از جمله ایرج و فضل اله توکل نواخت
یه توضیح کوچک داده باشم که آرشه ملک بسیار تیز و قوی و شیشه ای هست یعنی صدای ساز اسداله ملک.اما در این سبک ایشون با آرشه ای کمی لطیف و ضعیفر و تحریرهای ریز و ویبره های لرزان و خاص و جمله بندیهای پرویز یاحقی مینوازد.این نشان دهنده اینست که خود پرویز یاحقی چقدر بر نوازندگان بزرگ صاحب سبک مانند ملک و بدیعی تاثیر گذار بوده و همواره ویولنیستها گوش خود را با نغمات یاحقی نوازش داده اند و خو گرفته اند
یاد آن استاد فرزانه ملک جانم به آتش میکشد
خدا واقعا بیامرزه تو رو مرد
بداهه ای از مرحوم ملک به شیوه و یاد پرویز یاحقی
اگرچه حادثه بی گاه و بس غم انگیز است
زمرگ،عارف آزاده را چه پرهیز است
خدای هم که به جانها سرود مستی خواند
یقین بدان زگذزگاه ساز <پرویز> است
از آخرین عکسهای استاد پرویز یاحقی
اینبار به عنوان اینکه یاد مرحوم پرویز یاحقی رو گرامی بدارم در این پست وبلاگ و تاثیر شیوه نوازندگی او برموسیقی و مخاطبان موسیقی و حتی نوازندگان صاحب سبک قصد دارم قسمت کمیاب و شیرین و کوتاهی از بداهه نوازی اسداله ملک رو که به سبک و یاد استاد یاحقی نواخته به شما تقدیم کنم.واقعا خدا اسداله ملک رو بیامرزه.گفتنیها بسیاره.این مرد هرطور که بوده نوازندگی کرده.سبک کافه ای در ترانه ها و سبک نرم و رمانس و حالا بخاطر پرویز یاحقی و یاد این هنرمند به سیاق پرویز یاحقی خیلی کوچک در محفلی دوستانه در کنار هنرمندان از جمله ایرج و فضل اله توکل نواخت
یه توضیح کوچک داده باشم که آرشه ملک بسیار تیز و قوی و شیشه ای هست یعنی صدای ساز اسداله ملک.اما در این سبک ایشون با آرشه ای کمی لطیف و ضعیفر و تحریرهای ریز و ویبره های لرزان و خاص و جمله بندیهای پرویز یاحقی مینوازد.این نشان دهنده اینست که خود پرویز یاحقی چقدر بر نوازندگان بزرگ صاحب سبک مانند ملک و بدیعی تاثیر گذار بوده و همواره ویولنیستها گوش خود را با نغمات یاحقی نوازش داده اند و خو گرفته اند
یاد آن استاد فرزانه ملک جانم به آتش میکشد
خدا واقعا بیامرزه تو رو مرد
بداهه ای از مرحوم ملک به شیوه و یاد پرویز یاحقی
+ نوشته شده در یکشنبه سی ام بهمن 1390ساعت 19:51 توسط حمید رضا پارسا 09122028912 در تهران بزرگ
| آرشیو نظرات
نوشته شده در تاريخ یکشنبه 1 آبان1390 توسط نادر | 10 نظر
هنرمند گرامی حیدر صارمی-جانی دالر ایران ما- درگذشت.به همکاران رادیو ایران تسلیت میگم و ای کاش اصلا روزگار سپری نشه
۷ آبان ماه زادروز شاهنشاه ایران کوروش بزرگ مظهر فرهنگ و انسانیت فرخنده باشد
**درود به شما
مطلبی باز به رسم زنده نگه داشتن دستاوردهای قدیم و حتی جدید اختصاص میدم به هنرمند بزرگ چون انوشیروان روحانی و حمیرا.
مرور کوتاهی بر وقایع دهه ۵۰ می اندازم از ۵۰-۵۲ و ۵۲تا۵۷ و همینطور ۵۷ تا ۶۰
در دهه ۵۰ اتفاقات زیادی برای موسیقی ملی افتاد.علی الخصوص ۵۲ تا ۵۷ که ما تقریبا میشه گفت ارکستر مجلسی ملی رادیو رو بنا بدلایل دردناک به صورت رسمی از دست دادیم.از ۵۰ تا ۵۲ هم هنرمندان و نوازندگان خوبی البته بکار اومدند و اوج شهرت رو از خود سال ۵۰ برای بعضی هنرمدان میشه نام برد از جمله حمیرا،هایده،شهرام فسا زاده،سیاوش زندگانی،اسداله ملک،انوشیروان روحانی و نوازنده و آهنگسازی ماهر چون عماد رام میتوان نام برد.
در دسته ای دیگر در سال ۵۰ که بتازگی شکل گرفته بودند از شجریان و پریسا و سیما مافیها و هنگامه اخوان ... میتوان نام برد که از طرف فرهنگ و هنر مشغول بکار هنری بودند.در شاخه دیگر از موسیقی ملی که باز اون هم در سال ۵۷ ادامه داد باز از جمله گروه استاد پایور و استاد ظریف و محمد اسماعیلی در گروه فرهنگ و هنر میشه نام برد
موسیقی پاپ ایرانی،آثار بزمی،اجرای آثار زنده و منظم میشه گفت در دهه ۵۰ خیلی در اوج خودش بود.اعم از تمام هنرمندان کافه ای ما که مشغول بودند از کافه ها و کاباره ها و رستورانها و همچنین در پارک خرم که بنام ارم تغییر کرده که صاحبش آقای خرم شوهر خانم مرضیه بود.
گروه راک و جاز بکار اومده بودند از جمله کوروش یغمایی و فروغی که در سبک خودشون تحصیل کرده بودند و کار بلد بودند و در اون زمان هرکسی هر سبکی رو میخواست پی بگیره میبایست اول تحت تعلیم موسیقی ملی قرار میگرفت و اول موسیقی ایران رو یاد میگرفت از این رو همانند اروپا که ابتدا هر هنرمندی در هر زمینه سبکی، بایستی متد کلاسیک و گامهای کلاسیک و اصول پایه ای و همینطور آکادمیک موسیقی رو فرا بگیره تا برسه به رشته تخصصی خودش.از این رو موسیقی ملی ایران یک رشته عومی برای تمام هنرمندان بود که حالا بعدها طبق سلیقه میتونستند در سبک خودشون کار کنند و از این رو هنرمندی که ریشه خراب داشته باشه و یا در سبک خودش گم بشه و هرز بره نداشتیم.میبینیم که هنرمندانی چون ستار و یغمایی و فروغی و ویگن و حتی دیگر هنرمدان از جمله داریوش و ابی و گوگوش و عارف و مرتضی کاملا در سبک خود و ارائه موسیقی خود مهارت داشتند و آنچه که ارائه میشد پاپ ایرانی بود یعنی در گامهای ایرانی اجرا میشد یا بقولی دستگاهی اما به سبک پاپ و یا جاز و یا راک
اشاره ای کنم به اونچه که نهاد اصلی موسیقی ملی بود.یکی هنرستان عالی موسیقی داشتیم و یکی هم هنرستان موسیقی ملی که توسط انجمن موسیقی ملی فکر میکنم قبل از سال ۱۳۳۰ دایر شد.هنرستان عالی موسیقی که شامل ارکستر صبا و ارکستر سمفونیک موسیقی ملی بود و همچنین موسیقی کلاسیک.اون هنرستان موسیقی ملی که البته اینها همه با هم وابسته بودند متشکل از هنرجویان و آموزگاران بود و ارکستر مجلسی رادیو که همان گلها باشد از اساتید این هنرستان اعم از خالقی و خرم و یاحقی و ملک و بنان و بدیعی رهبری میشد و فقط موسیقی ملی بود.
بعد از انقلاب هنرستان موسیقی ملی و اون قسمت انجمن موسیقی ملی از بین رفت و فقط موند کنسرواتوار یا همون هنرستان عالی که متاسفانه فقط جنبه نمایشی داره و بسیار بسیار ضعیف هست و متاسفانه حمایت نمیشه که آقای فرهاد فخرالدینی در همون بخش هستند و رهبری همون ارکستر رو دارند که همون ارکستر سمفونیک هست نه ارکستر مجلسی موسیقی ملی.
از این رو که من در اکثر وبلاگها تاکید میکنم چرا موسیقی ملی نابود شد از این جهت هست و ضمنا اینکه این ارکستر مجلسی بقدری مورد کم لطفی قرار گرفته که خواننده ای نمیتواند همکاری با این ارکستر داشته باشه و هنرمند موسیقی ملی نداریم که بطور رسمی عضو این ارکستر باشد و ضمنا آقایون معتقدند چنین موسیقی موسیقی سنتی نیست.که طبیعتا همینطوره این نوع موسیقی سنتی نیست.تنها گروهی که تشکیل ارکستر مجلسی موسیقی ملی دادند گروه چکاوک بود که خوشبختانه با حمایت و رهبری میلاد کیایی به کار خودش ادامه میده و هرچند آهنگسازی جدید و کارهای جدید نمیتوانند ارائه بدهند چون فعلا شرایط ایجاب نمیکند و مشکلات خیلی زیاد هست.گروه فرهنگ و هنر که شاخه ای از هنرستان عالی موسیقی بود و زیر شاخه ای از هنرمندان موسیقی ملی بعد از انقلاب توسط افراد سنتگرا نابود شد و دیگه حرفی از ایده های اساتیدی چون پایور و اسماعیلی و حسن ناهید و استاد ظریف نیست.
بهرروی حمیرا و انوشیروان روحانی یک اسطوره بارز در دهه ۵۰ هست.
ویدئوی ترانه دنیا ساخته انوشیروان روحانی و همکاری حمیرا رو تقدیم میکنم
ویدئوی ترانه دنیا_انوشیروان روحانی و حمیرا
آواز بیات ترک اثری از هنرمند نامی حمیرا رو با همنوازی ویولن و فلوت تقدیم شما میکنم که از آوازهایی هست که بعد از انقلاب خوانده شد
آواز بیات ترک همراه با فلوت و ویولن_حمیرا
**درود به شما
مطلبی باز به رسم زنده نگه داشتن دستاوردهای قدیم و حتی جدید اختصاص میدم به هنرمند بزرگ چون انوشیروان روحانی و حمیرا.
مرور کوتاهی بر وقایع دهه ۵۰ می اندازم از ۵۰-۵۲ و ۵۲تا۵۷ و همینطور ۵۷ تا ۶۰
در دهه ۵۰ اتفاقات زیادی برای موسیقی ملی افتاد.علی الخصوص ۵۲ تا ۵۷ که ما تقریبا میشه گفت ارکستر مجلسی ملی رادیو رو بنا بدلایل دردناک به صورت رسمی از دست دادیم.از ۵۰ تا ۵۲ هم هنرمندان و نوازندگان خوبی البته بکار اومدند و اوج شهرت رو از خود سال ۵۰ برای بعضی هنرمدان میشه نام برد از جمله حمیرا،هایده،شهرام فسا زاده،سیاوش زندگانی،اسداله ملک،انوشیروان روحانی و نوازنده و آهنگسازی ماهر چون عماد رام میتوان نام برد.
در دسته ای دیگر در سال ۵۰ که بتازگی شکل گرفته بودند از شجریان و پریسا و سیما مافیها و هنگامه اخوان ... میتوان نام برد که از طرف فرهنگ و هنر مشغول بکار هنری بودند.در شاخه دیگر از موسیقی ملی که باز اون هم در سال ۵۷ ادامه داد باز از جمله گروه استاد پایور و استاد ظریف و محمد اسماعیلی در گروه فرهنگ و هنر میشه نام برد
موسیقی پاپ ایرانی،آثار بزمی،اجرای آثار زنده و منظم میشه گفت در دهه ۵۰ خیلی در اوج خودش بود.اعم از تمام هنرمندان کافه ای ما که مشغول بودند از کافه ها و کاباره ها و رستورانها و همچنین در پارک خرم که بنام ارم تغییر کرده که صاحبش آقای خرم شوهر خانم مرضیه بود.
گروه راک و جاز بکار اومده بودند از جمله کوروش یغمایی و فروغی که در سبک خودشون تحصیل کرده بودند و کار بلد بودند و در اون زمان هرکسی هر سبکی رو میخواست پی بگیره میبایست اول تحت تعلیم موسیقی ملی قرار میگرفت و اول موسیقی ایران رو یاد میگرفت از این رو همانند اروپا که ابتدا هر هنرمندی در هر زمینه سبکی، بایستی متد کلاسیک و گامهای کلاسیک و اصول پایه ای و همینطور آکادمیک موسیقی رو فرا بگیره تا برسه به رشته تخصصی خودش.از این رو موسیقی ملی ایران یک رشته عومی برای تمام هنرمندان بود که حالا بعدها طبق سلیقه میتونستند در سبک خودشون کار کنند و از این رو هنرمندی که ریشه خراب داشته باشه و یا در سبک خودش گم بشه و هرز بره نداشتیم.میبینیم که هنرمندانی چون ستار و یغمایی و فروغی و ویگن و حتی دیگر هنرمدان از جمله داریوش و ابی و گوگوش و عارف و مرتضی کاملا در سبک خود و ارائه موسیقی خود مهارت داشتند و آنچه که ارائه میشد پاپ ایرانی بود یعنی در گامهای ایرانی اجرا میشد یا بقولی دستگاهی اما به سبک پاپ و یا جاز و یا راک
اشاره ای کنم به اونچه که نهاد اصلی موسیقی ملی بود.یکی هنرستان عالی موسیقی داشتیم و یکی هم هنرستان موسیقی ملی که توسط انجمن موسیقی ملی فکر میکنم قبل از سال ۱۳۳۰ دایر شد.هنرستان عالی موسیقی که شامل ارکستر صبا و ارکستر سمفونیک موسیقی ملی بود و همچنین موسیقی کلاسیک.اون هنرستان موسیقی ملی که البته اینها همه با هم وابسته بودند متشکل از هنرجویان و آموزگاران بود و ارکستر مجلسی رادیو که همان گلها باشد از اساتید این هنرستان اعم از خالقی و خرم و یاحقی و ملک و بنان و بدیعی رهبری میشد و فقط موسیقی ملی بود.
بعد از انقلاب هنرستان موسیقی ملی و اون قسمت انجمن موسیقی ملی از بین رفت و فقط موند کنسرواتوار یا همون هنرستان عالی که متاسفانه فقط جنبه نمایشی داره و بسیار بسیار ضعیف هست و متاسفانه حمایت نمیشه که آقای فرهاد فخرالدینی در همون بخش هستند و رهبری همون ارکستر رو دارند که همون ارکستر سمفونیک هست نه ارکستر مجلسی موسیقی ملی.
از این رو که من در اکثر وبلاگها تاکید میکنم چرا موسیقی ملی نابود شد از این جهت هست و ضمنا اینکه این ارکستر مجلسی بقدری مورد کم لطفی قرار گرفته که خواننده ای نمیتواند همکاری با این ارکستر داشته باشه و هنرمند موسیقی ملی نداریم که بطور رسمی عضو این ارکستر باشد و ضمنا آقایون معتقدند چنین موسیقی موسیقی سنتی نیست.که طبیعتا همینطوره این نوع موسیقی سنتی نیست.تنها گروهی که تشکیل ارکستر مجلسی موسیقی ملی دادند گروه چکاوک بود که خوشبختانه با حمایت و رهبری میلاد کیایی به کار خودش ادامه میده و هرچند آهنگسازی جدید و کارهای جدید نمیتوانند ارائه بدهند چون فعلا شرایط ایجاب نمیکند و مشکلات خیلی زیاد هست.گروه فرهنگ و هنر که شاخه ای از هنرستان عالی موسیقی بود و زیر شاخه ای از هنرمندان موسیقی ملی بعد از انقلاب توسط افراد سنتگرا نابود شد و دیگه حرفی از ایده های اساتیدی چون پایور و اسماعیلی و حسن ناهید و استاد ظریف نیست.
بهرروی حمیرا و انوشیروان روحانی یک اسطوره بارز در دهه ۵۰ هست.
ویدئوی ترانه دنیا ساخته انوشیروان روحانی و همکاری حمیرا رو تقدیم میکنم
ویدئوی ترانه دنیا_انوشیروان روحانی و حمیرا
آواز بیات ترک اثری از هنرمند نامی حمیرا رو با همنوازی ویولن و فلوت تقدیم شما میکنم که از آوازهایی هست که بعد از انقلاب خوانده شد
آواز بیات ترک همراه با فلوت و ویولن_حمیرا
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 19 مهر1390 توسط نادر | 32 نظر
۲۱ مهرماه سالگرد درگذشت استادی فرهیخته و صاحب قریحه -جاوید روان مرضیه- میباشد
بعنوان عضو کوچکی از جامه هنری ایران به
شخصه تسلیت میگم و امیدوارم روح ایشون مانند تمام آوازها و ترانه ها و
تصانیفشون جاوید و شاد باشد
**درود
دو سال پیش بود که با شخصی در مورد ساز و موسیقی داشتم حرف میزدم.این شخص تقریبا مسن بود و از گرگان هم اومده بود تا اینکه حرف در مورد اسداله ملک شد.ناگاه این شخص دیدم با تعجب دوباره گفت شما شاگرد اسدالله ملک بودید؟ منم گفتم بله بعد متوجه شدم که ایشون هم از شاگردان همون مکتب ملک بود و مدت کمی هم برای ردیف با اسداله ملک کار کرده بود و متاسفانه در اثر تداخل شغلی و مشکلات زندگی به ناچار وقفه افتاد.
به من گفت تورو خدا همون کتاب ردیف ملک رو یه مقدار برام بزن من خیلی بهت ارادت دارم.من همون ۴مضراب دشتی که اولین مبحث ردیف بود و طبیعتا تمامی هنرجویان ایشون از همین ۴مضراب شروع کردند رو داشتم میزدم.به خط فکر میکنم هشتم بود که رسیدم دیدم داره همینطوری به شدت گریه میکنه.گفتم آقا چی شده مگه؟! گفتش من حسرت میخورم که نتونستم با استاد باشم و از ویولنش و استادیش بهره ببرم.
داشتیم در مورد خاطراتی که بجا مونده بود میگفتیم.در مورد محیط آموزشگاه.من اون فیش و کارت عضویت آموزشگاه ملک رو برای تجدید خاطره آوردم و و همینطور دست نویسهای اسدالله ملک و شهریه ای که اون موقع میدادیم.یادش بخیر همش ۳۰۰۰ هزار تومن بود.البته اون موقع هم شهریه چشمگیری بود به نسبت البته.
داشتم به ایشون میگفتم تورو خدا روی کارت رو نگاه کن ببین چی نوشته.نوشته آموزشگاه ملک و زیرش هم ریز نوشته تدریس سرودهای انقلابی و داشتیم میخندیدیم و البته از درون گریه میکردیم که چه روزهای به تمام معنا اسفناکی رو پشت سر گذاشتیم و آموزشگاه ویولن اسداله ملک از ترس ارشاد و خوش اومدن به ذائقه آقایون نوشته سرودهای انقلابی! واقعا هم خنده داره آخه ویولن که اصلا سنخیتی با سرودهای مذکور آقاین نداره اون هم به سبک مرحوم ملک.خلاصه بساطی بود
در مورد مشد حسین داشتیم حرف میزدیم که این مرد واقعا دلسوزانه خدمت کرد و اونجا ایشون در آبدارخونه بود و چای می آورد و به استاد رسیدگی میکرد.داشتیم میگفتیم یادش بخیر که تا هر شاگردی تو سالن مینشست فوری چای میذاشت جلوش.اصلا چاییش همیشه به راه بود
نکته ای که ایشون یادآوری کرد و منم از دهنم پاک شده بود اون علامت بزرگ سیگار کشیدن ممنوع بود که کنار دیوار اتاق رو به سالن چسبونده شده بود که یه وقت هنرجوها اونجا میشینن حواسشون جمع باشه بزرگم رو دیوار چسبونده شده بود و بعد جالب این بود که هرموقع نوبت میشد بری داخل اتاق میدیدی خود استاد سیگار دستشه و باز جالب این بود که یکی جرات نمیکرد بگه که آخه خود شما بیرون نوشتی سیگار کشیدن ممنوع.البته دوستان میدونند که اصلا ایشون شوخی با کسی نداشت و خیلی جدی بود و کسی جرات حرف بیجا نداشت و اگر از این جور سوالها میپرسیدی امکان داشت برعکس جوابتو بده.البته انسان بسیار اهل دلی بود فقط از نظر روحی دیگه زیاد جالب نبود.الان ای کاش میدونستیم مشد حسین کجاست و خبری ازش داشتیم.به استاد خدمت کرد واقعا
ایشون داشت تعریف میکرد که بحث من با اسدالله ملک فقط صحبت شاگرد و استادی نبود و قبل از آموزشگاه من با ایشون آشنا شده بودم و دوران جنگ که بود بهش میگفتم استاد الان امنیت نیست و تشریف بیارید منزل من و خواهرم که تقریبا جای ایمن تری هست و از این هیاهو به دوریم و ایشون میگفتند که زمانیکه در همین دوران خصوصی با استاد ملک بودند ازشون اجازه میگرفتند و وقتی ایشون ساز مینواخت ضبط میکردند و مخالفتی هم نمیکردند و طبق گفته ایشون نوارهای کافی از سولو نوازی خصوصی ایشون و خلوت ایشون دارند و همینطور مونده و همچنین در دوران بیماری ایشون که البته از بیمارستان برای بار اول مرخص شده بودند و در خونه بستری بودند استاد یاحقی و البته من یادم نمیاد میگفتند اساتید دیگری هم بودند و ایشون هم پذیرایی میکردند و در ادامه صحبت گفتند استاد پرویز یاحقی در کنار تخت اسداله ملک با ویولن خود استاد ملک اجازه گرفتند و سولویی اجرا کردند و این دوست گرانقدر ما هم از استاد پرویز یاحقی اجازه ضبط میگیرند و این اثر هم خوشبختانه نزد ایشون باقی مونده و این اجرای خصوصی مرحوم یاحقی در کنار اسدالله ملک هم خوشبختانه ضبط شده.
باز اثر دیگری رو ایشون دارند از اسداله ملک و خانم فخری ملک پور نوازنده پیانو.همونطور که میدونید اثری از ویولن ملک و پیانو تا حالا شنیده نشده و احتمالا این اثر بسیار شنیدنی هست.این دوست بزرگوار ما ازقضا خیلی پشت آثار مرحوم ملک رو گرفتند و بهر زحمتی جمع آوری کردند و این عشق درونی ایشون به استاد ملک تا این سن و سال هم ایشون رو وادار به جمع آوری چنین آثاری کرده و این اجرای پیانو و ویلن هم از خود خانم ملک پور رفتند آدرسشون رو پیدا کردند و بهرحال گیر آوردند
۱ ماه پیش این دوست بزرگوار باز پیش من تشریف آوردند و به اندازه یه چای در کنار هم بودیم و البته ایشون بعد از بازنشستگی هم مشغول بکار هستند و ازقضا کار بسیار سنگینی هم در تهران به عنوان ماموریت دارند و بمن قول دادند که حتما این نوارها و آثار رو در اختیار من هم بگذارند و البته نیاز هست به فایل آدیو تبدیل بشه و احتمالا زمان بسیار زیادی برای اینجانب میگیره که در وبلاگ قرار داده بشه.
تا ببینیم قسمت چی هست...
غرض از اینهمه مقدمه چینی این بود که اثری ویدوئویی بسیار زیبایی از کنسرت اسداله ملک رو بهمراه اوورتور پیانو به شما تقدیم کنم.همنوازی دلنشینی از ویولن ملک و ساز پیانو میباشد که در ادامه این همنوازی ارکستر و همچنین استاد ارجمند فضل اله توکل قطعه ضربی و زیبا رو همراهی میکنند
قطعه در دستگاه اصفهان یا بقول دوستان آواز اصفهان میباشد.
ضمنا عرض کنم خدمتتون که من خودم از چنین همراهی پیانو زیاد لذت نمیبرم چرا که اگر به قطعه گوش بدهید متوجه خواهید شد هنرمند پیانیست کلاسیک نواز هستند و زیاد متناسب با لطافت ساز و پنجه های ایرانی مرحوم استاد ملک نیست.البته که پیانو رو بسیار زیبا و ماهرانه مینوازند اما بدلیل کلاسیک بودن پنجه هاشون کمی خشن تر و کمی دورتر از احساس و شیرینی ایرانی مینوازند.
**نکته دیگر آنکه حتما هنردوستان و هنرمندان ما تا الان دقت کرده اند که آهنگسازی استاد ملک در قطعات ضربی اشتهار بسیار زیادی دارد.برای مثال همین اوورتور ضربی معروف در ابوعطا که از وبلاگ هم پخش میشود میتوان نام برد که بسیار معروف هست و همینطور قطعات ضربی دیگر در نغمه های دیگر از جمله شور و سه گاه
این قطعه ای که ارکستر همراهی میکند ازقضا از همون قطعات شیرین اسداله ملک هست که ویدئوی این رو مشاهده خواهید کرد.
ویدئوی همنوازی استاد اسداله ملک و پیانو و قطعه ضربی ارکستری در مایه اصفهان
در ادامه برای اینکه بخوبی ذهنیت شما رو راجع به شهرت و زیبایی آهنگسازی مرحوم استاد ملک در قطعات ضربی و پیش درآمد روشن کنم قطعه معروف ضربی ایشون رو در دستگاه شور بهمراه سه تار استاد عبادی تقدیم شما میکنم.پیش درآمد بسیار معروف و زیباییست
قطعه ضربی معروف به عنوان پیش درآمد در شور
**درود
دو سال پیش بود که با شخصی در مورد ساز و موسیقی داشتم حرف میزدم.این شخص تقریبا مسن بود و از گرگان هم اومده بود تا اینکه حرف در مورد اسداله ملک شد.ناگاه این شخص دیدم با تعجب دوباره گفت شما شاگرد اسدالله ملک بودید؟ منم گفتم بله بعد متوجه شدم که ایشون هم از شاگردان همون مکتب ملک بود و مدت کمی هم برای ردیف با اسداله ملک کار کرده بود و متاسفانه در اثر تداخل شغلی و مشکلات زندگی به ناچار وقفه افتاد.
به من گفت تورو خدا همون کتاب ردیف ملک رو یه مقدار برام بزن من خیلی بهت ارادت دارم.من همون ۴مضراب دشتی که اولین مبحث ردیف بود و طبیعتا تمامی هنرجویان ایشون از همین ۴مضراب شروع کردند رو داشتم میزدم.به خط فکر میکنم هشتم بود که رسیدم دیدم داره همینطوری به شدت گریه میکنه.گفتم آقا چی شده مگه؟! گفتش من حسرت میخورم که نتونستم با استاد باشم و از ویولنش و استادیش بهره ببرم.
داشتیم در مورد خاطراتی که بجا مونده بود میگفتیم.در مورد محیط آموزشگاه.من اون فیش و کارت عضویت آموزشگاه ملک رو برای تجدید خاطره آوردم و و همینطور دست نویسهای اسدالله ملک و شهریه ای که اون موقع میدادیم.یادش بخیر همش ۳۰۰۰ هزار تومن بود.البته اون موقع هم شهریه چشمگیری بود به نسبت البته.
داشتم به ایشون میگفتم تورو خدا روی کارت رو نگاه کن ببین چی نوشته.نوشته آموزشگاه ملک و زیرش هم ریز نوشته تدریس سرودهای انقلابی و داشتیم میخندیدیم و البته از درون گریه میکردیم که چه روزهای به تمام معنا اسفناکی رو پشت سر گذاشتیم و آموزشگاه ویولن اسداله ملک از ترس ارشاد و خوش اومدن به ذائقه آقایون نوشته سرودهای انقلابی! واقعا هم خنده داره آخه ویولن که اصلا سنخیتی با سرودهای مذکور آقاین نداره اون هم به سبک مرحوم ملک.خلاصه بساطی بود
در مورد مشد حسین داشتیم حرف میزدیم که این مرد واقعا دلسوزانه خدمت کرد و اونجا ایشون در آبدارخونه بود و چای می آورد و به استاد رسیدگی میکرد.داشتیم میگفتیم یادش بخیر که تا هر شاگردی تو سالن مینشست فوری چای میذاشت جلوش.اصلا چاییش همیشه به راه بود
نکته ای که ایشون یادآوری کرد و منم از دهنم پاک شده بود اون علامت بزرگ سیگار کشیدن ممنوع بود که کنار دیوار اتاق رو به سالن چسبونده شده بود که یه وقت هنرجوها اونجا میشینن حواسشون جمع باشه بزرگم رو دیوار چسبونده شده بود و بعد جالب این بود که هرموقع نوبت میشد بری داخل اتاق میدیدی خود استاد سیگار دستشه و باز جالب این بود که یکی جرات نمیکرد بگه که آخه خود شما بیرون نوشتی سیگار کشیدن ممنوع.البته دوستان میدونند که اصلا ایشون شوخی با کسی نداشت و خیلی جدی بود و کسی جرات حرف بیجا نداشت و اگر از این جور سوالها میپرسیدی امکان داشت برعکس جوابتو بده.البته انسان بسیار اهل دلی بود فقط از نظر روحی دیگه زیاد جالب نبود.الان ای کاش میدونستیم مشد حسین کجاست و خبری ازش داشتیم.به استاد خدمت کرد واقعا
ایشون داشت تعریف میکرد که بحث من با اسدالله ملک فقط صحبت شاگرد و استادی نبود و قبل از آموزشگاه من با ایشون آشنا شده بودم و دوران جنگ که بود بهش میگفتم استاد الان امنیت نیست و تشریف بیارید منزل من و خواهرم که تقریبا جای ایمن تری هست و از این هیاهو به دوریم و ایشون میگفتند که زمانیکه در همین دوران خصوصی با استاد ملک بودند ازشون اجازه میگرفتند و وقتی ایشون ساز مینواخت ضبط میکردند و مخالفتی هم نمیکردند و طبق گفته ایشون نوارهای کافی از سولو نوازی خصوصی ایشون و خلوت ایشون دارند و همینطور مونده و همچنین در دوران بیماری ایشون که البته از بیمارستان برای بار اول مرخص شده بودند و در خونه بستری بودند استاد یاحقی و البته من یادم نمیاد میگفتند اساتید دیگری هم بودند و ایشون هم پذیرایی میکردند و در ادامه صحبت گفتند استاد پرویز یاحقی در کنار تخت اسداله ملک با ویولن خود استاد ملک اجازه گرفتند و سولویی اجرا کردند و این دوست گرانقدر ما هم از استاد پرویز یاحقی اجازه ضبط میگیرند و این اثر هم خوشبختانه نزد ایشون باقی مونده و این اجرای خصوصی مرحوم یاحقی در کنار اسدالله ملک هم خوشبختانه ضبط شده.
باز اثر دیگری رو ایشون دارند از اسداله ملک و خانم فخری ملک پور نوازنده پیانو.همونطور که میدونید اثری از ویولن ملک و پیانو تا حالا شنیده نشده و احتمالا این اثر بسیار شنیدنی هست.این دوست بزرگوار ما ازقضا خیلی پشت آثار مرحوم ملک رو گرفتند و بهر زحمتی جمع آوری کردند و این عشق درونی ایشون به استاد ملک تا این سن و سال هم ایشون رو وادار به جمع آوری چنین آثاری کرده و این اجرای پیانو و ویلن هم از خود خانم ملک پور رفتند آدرسشون رو پیدا کردند و بهرحال گیر آوردند
۱ ماه پیش این دوست بزرگوار باز پیش من تشریف آوردند و به اندازه یه چای در کنار هم بودیم و البته ایشون بعد از بازنشستگی هم مشغول بکار هستند و ازقضا کار بسیار سنگینی هم در تهران به عنوان ماموریت دارند و بمن قول دادند که حتما این نوارها و آثار رو در اختیار من هم بگذارند و البته نیاز هست به فایل آدیو تبدیل بشه و احتمالا زمان بسیار زیادی برای اینجانب میگیره که در وبلاگ قرار داده بشه.
تا ببینیم قسمت چی هست...
غرض از اینهمه مقدمه چینی این بود که اثری ویدوئویی بسیار زیبایی از کنسرت اسداله ملک رو بهمراه اوورتور پیانو به شما تقدیم کنم.همنوازی دلنشینی از ویولن ملک و ساز پیانو میباشد که در ادامه این همنوازی ارکستر و همچنین استاد ارجمند فضل اله توکل قطعه ضربی و زیبا رو همراهی میکنند
قطعه در دستگاه اصفهان یا بقول دوستان آواز اصفهان میباشد.
ضمنا عرض کنم خدمتتون که من خودم از چنین همراهی پیانو زیاد لذت نمیبرم چرا که اگر به قطعه گوش بدهید متوجه خواهید شد هنرمند پیانیست کلاسیک نواز هستند و زیاد متناسب با لطافت ساز و پنجه های ایرانی مرحوم استاد ملک نیست.البته که پیانو رو بسیار زیبا و ماهرانه مینوازند اما بدلیل کلاسیک بودن پنجه هاشون کمی خشن تر و کمی دورتر از احساس و شیرینی ایرانی مینوازند.
**نکته دیگر آنکه حتما هنردوستان و هنرمندان ما تا الان دقت کرده اند که آهنگسازی استاد ملک در قطعات ضربی اشتهار بسیار زیادی دارد.برای مثال همین اوورتور ضربی معروف در ابوعطا که از وبلاگ هم پخش میشود میتوان نام برد که بسیار معروف هست و همینطور قطعات ضربی دیگر در نغمه های دیگر از جمله شور و سه گاه
این قطعه ای که ارکستر همراهی میکند ازقضا از همون قطعات شیرین اسداله ملک هست که ویدئوی این رو مشاهده خواهید کرد.
ویدئوی همنوازی استاد اسداله ملک و پیانو و قطعه ضربی ارکستری در مایه اصفهان
در ادامه برای اینکه بخوبی ذهنیت شما رو راجع به شهرت و زیبایی آهنگسازی مرحوم استاد ملک در قطعات ضربی و پیش درآمد روشن کنم قطعه معروف ضربی ایشون رو در دستگاه شور بهمراه سه تار استاد عبادی تقدیم شما میکنم.پیش درآمد بسیار معروف و زیباییست
قطعه ضربی معروف به عنوان پیش درآمد در شور
نوشته شده در تاريخ جمعه 8 مهر1390 توسط نادر | 22 نظر
درود
متاسفانه این روزها اتمسفر وبلاگها خیلی
سنگین شده و یه مقدار شاید کسل کننده حتی بشه گفت.مطالب هم که یه مقدار
بیش از حد تخصصی بشه و روی موضوعی خاص تمرکز کنه طبیعتا ذوق دوستان گرفته
میشه و بیشتر موجب گریز از موسیقی میشه.
از اونجایی که اینجانب معتقدم اصل اول و اساسی موسیقی شادی و حتی غم و طراوت و زیبایی میباشد از جمله موسیقی ایرانی! پس موظف هستم به اصل زیبایی بیشتر بپردازم
دو اثر ویدئویی از هایده و انوشیروان روحانی تقدیم شما میکنم.این دو اثر استناد بسیار خوبیست بر طراوت ترانه های ایرانی و همچنین حسن سلیقه و ذوق استاد بزرگی چون انوشیروان روحانی.
ابتدا آواز کوتاهی از هایده و همراهی ارگ انوشیروان روحانی تقدیم میکنم که امیدوارم به طبع دوستان خوش باشد
ویدئوی آواز خانم هایده و انوشیروان روحانی از شعر بیژن سمندر
دوم ترانه بسیار معروف ساخته انوشیروان روحانی که بنابر اونچه که قبلا در این وبلاگ معرفی میشد باز سبکی کاملا متفاوت و با حال و هوایی بسیار متفاوت هست .همونطور که آشنا هستید اسم ترانه فدات بگردم هست
ویدئوی ترانه پر شور فدات بگردم
**از هنردوستان محترم خواهش میکنم که اگر اسم نوازنده چنگ رو میدونند حتما اطلاع بدهند.
میخواستم یه مقدار به مسائل و نکات برجسته بپردازم ولی فکر میکنم بیشتر هنردوستان نیاز داشته باشند که همین دانلود رو برای استراحت روحشون انجام بدهند کافی باشه تا اینکه ذهن اونها رو به چالش گرفته باشم
آقای همایون بنا از دوستان عزیز من و همینطور هم قطار من در آموزشگاه مرحوم اسدالله ملک دستخطهای زیباشون رو بمن اهدا کردند که به شما تقدیم میشه و همینطور باز خداوند روح استاد گرامی ما رو آرام و شاد بدارد.هرچه خوبی از گذشته بین ماها هست از همون هست
از اونجایی که اینجانب معتقدم اصل اول و اساسی موسیقی شادی و حتی غم و طراوت و زیبایی میباشد از جمله موسیقی ایرانی! پس موظف هستم به اصل زیبایی بیشتر بپردازم
دو اثر ویدئویی از هایده و انوشیروان روحانی تقدیم شما میکنم.این دو اثر استناد بسیار خوبیست بر طراوت ترانه های ایرانی و همچنین حسن سلیقه و ذوق استاد بزرگی چون انوشیروان روحانی.
ابتدا آواز کوتاهی از هایده و همراهی ارگ انوشیروان روحانی تقدیم میکنم که امیدوارم به طبع دوستان خوش باشد
ویدئوی آواز خانم هایده و انوشیروان روحانی از شعر بیژن سمندر
دوم ترانه بسیار معروف ساخته انوشیروان روحانی که بنابر اونچه که قبلا در این وبلاگ معرفی میشد باز سبکی کاملا متفاوت و با حال و هوایی بسیار متفاوت هست .همونطور که آشنا هستید اسم ترانه فدات بگردم هست
ویدئوی ترانه پر شور فدات بگردم
**از هنردوستان محترم خواهش میکنم که اگر اسم نوازنده چنگ رو میدونند حتما اطلاع بدهند.
میخواستم یه مقدار به مسائل و نکات برجسته بپردازم ولی فکر میکنم بیشتر هنردوستان نیاز داشته باشند که همین دانلود رو برای استراحت روحشون انجام بدهند کافی باشه تا اینکه ذهن اونها رو به چالش گرفته باشم
آقای همایون بنا از دوستان عزیز من و همینطور هم قطار من در آموزشگاه مرحوم اسدالله ملک دستخطهای زیباشون رو بمن اهدا کردند که به شما تقدیم میشه و همینطور باز خداوند روح استاد گرامی ما رو آرام و شاد بدارد.هرچه خوبی از گذشته بین ماها هست از همون هست
نوشته شده در تاريخ دوشنبه 4 مهر1390 توسط نادر | 10 نظر
درود
یکی از موضوع هایی که ضروریست به
هنرمندان و هنردوستان محترم عرض کنم اینکه جایگاه هر هنرمند نوازنده را
باید تشخیص دهیم و اینکه چگونه تشخیص دهیم کمی نیاز به توضیح دارد.غرض از
این گفتار بر این است که از روی سلیقه شخصی نگوییم که برفرض مرحوم یاحقی
سرآمدست و بعد از آن بدیعی و یا بعد از آن اسداله ملک.با تعارف و تشریفات
کاری نداریم.صرف نظر از هرگونه تعصب و یا سلیقه باید بررسی شود که البته
این موضوع برای اساتید و هنرمندان تخصصی موسیقی ملی ما بخوبی روشن است
به هنردوستان محترم توصیه میکنم محدوده دید و قضاوت خود را فراتر از بحثها و نظرات خودمانی و عامی ببرند تا بهتر از احساس و اداراک موسیقی برخوردار باشند.
قصد دارم مطلب رو اینطور به گردش در بیارم که در مورد نوازندگان یک ساز برفرض ویولن هرگز هنرمندان این ساز تخصصی رو به این دید نگاه نکنید که فقط در هنر نوازندگی باید قضاوت بشوند.
اول آنکه تفکیک کردن هنرمندان این ساز ضروریست یعنی اینکه تشخیص بدهیم کدام یک از نوازندگان ویولن ما تک نواز بودند و در هنر بدیهه نوازی و اصول سولو نوازی صاحب سبک و متد بودند
دوم آنکه کدامیک از هنرمندان این ساز در امر ارکستر نوازی دارای سابقه و مهارت بودند
سوم آنکه در نظر بگیریم کدام نوازندگان فقط مختص اجراهای زنده و حتی بزمی بودند و کدام نوازندگان فقط در استودیو برد بیشتری داشتند و اینکه چرا
چهارم آنکه کدامیک از این نوازندگان با اینکه نوازنده بودند اما حرف قابل توجهی در نوازندگی و ملاحت خاصی در نواختن نداشتند و با خدماتی دیگر در موسیقی سراستاد هستند
پنجم آنکه کدامیک از نوازندگان باز بطور محض نوازنده نبودند اما در تدریس و ادای مطلب شیوه نوازندگی ویولن حرفی برای گفتن داشتند و از این طریق به شهرت رسیدند و به حق و به معنای واقعی کلمه استاد هستند.
دسته ششم نوازندگانی که فقط در کافه کار میکردند و البته در رادیو هم مشغول بودند و بسیار هنرمند و با سواد در موسیقی هستند و استاد تمام هستند اما طبق سلیقه در زمینه دیگری فعالیت داشتند و میتوان گفت جز ویولنیستهای بسیار حرفه ای هستند.
در مود پاراگراف اول اینچنین باید عرض کرد که تاریخ صدساله موسیقی ملی متاسفانه کمتر ویولنیستی داشتیم که در تک نوازی صاحب متد باشند.از این رو علی تجویدی به عنوان شخصی که در جمله بندیهای معنی دار ساز ویولن و همچنین جواب آوازها بخوبی کار کرد قدم اول را در شیوه تک نوازی و سولو نوازی ویولن نهاد و در خیلی آوازها ساز ویولن رو به عنوان ساز تکنواز و اولین ساز موسیقی ملی جا انداخت و با ملاحت خاص و شمردگی خاص جملات و جملات قابل هضم و معنی دار به گوش هر مخاطب چنین سبکی رو به قول معروف بدعت گذاشت.مرحوم تجویدی به دلیل اینکه رتبه 96 رو در سطح جهان داشتند و مهارتی خاص در این ساز داشتند تئوریسین بسیار خوبی برای ساز ویولن بودند.
در ادامه همین پاراگراف مهدی خالدی ادامه همین راه رو گرفت و قبل از همین امر حسین یاحقی از کمانچه به ساز ویولن رو آورد و تا اینکه واقعا نظر بر این افتاد که ساز ویولن به معنای واقعی یک ساز قدر در تکنوازی با بهترین صدادهی درجه اول رو کسب کرد
پس اول، متد علی تجویدی در این ساز بود.
در امر تکنوازی و بداهه نوازی و ساز به صورت کاملا سولو نکته ای که مهم هست سبک میباشد.سبک یعنی کلیشه ها و جملات معروفی که هنرمند بطور متداول در نوازندگی بکار میبرد و همچنین تکنیکهای بخصوصی که باز مختص و راه دست آن هنرمند میباشد.
پرویز یاحقی به عنوان تکنوازی که در جمله بندی کاملا شباهت به متد تجویدی دارد و ضمن اینکه استفاده از کلیشه ها و جمله های معروف خاص خود را دارد و ضمنا تکنیکی منحصر خود را دارد و باز بعلاوه آنکه بنیانگذار تمام و کمال متد تکنوازی چه در چهارمضراب و چه در آوازها میباشد.تکنواز ویولن به این معنی است که در هنر بدیهه نوازی و داستان سرایی(البته در موسیقی) تبحر داشته باشد و به این منظور نیست که با خواننده همکاری داشته باشد و ترانه نوازی کند چونکه این مورد از نوازندگان در دسته دیگر قرار میگیرند بلکه فقط با همنواز و در امر بداهه و ۴ مضراب و قطعات آوازی صاحب سبک و مکتب باشد.مانند پرویز یاحقی.تجویدی.اسداله ملک.بدیعی
دسته دوم که مربوط به هنرمندان ارکستری میشود که در آن آقایان میرزاده و فرید فرجاد و آقای شاملو کاربند و آقای مسعود حسنخانی سرآمد هستند.
فرید فرجاد
دسته سوم که نیاز به توجه بیشتر دارد اینست که باید هنردوستان توجه داشته باشند برخی هنرمندان چه بسا بسیار خوش نواز هرگز قدرت مانور در همراهی با خوانندگان و یا سالنهای کنسرت در ترانه ها و یا بزمها را ندارند و همینطور برخی هم از نوازندگان بسیار خوش نواز هرگز به درد کارهای استودیو و ضبط آثار با ساز را ندارند و این پدیده کاملا ظریف و قابل توجهیست که خیلیها برآن دقت لازم را ندارند یا اصلا توجه نکرده اند.
برای توضیح بیشتر،حتما همگی صدای ساز مرحوم میرزاده رو شنیدیم لطافت این ویولن و عصاره ای که ایشون از ساز میکشید در قدرت هیچکس نبود و اون ناز ویولن رو به قول معروف در می آورد.واقعا کسی به این قدرت نبود نه در سبک آقای یاحقی بود و نه در سبک مرحوم ملک.اما نکته مهم اینجاست که برد نوازندگی به صورت سولوی مجتبی میرزاده نهایتا ۲ دقیقه بود.یعنی در نهایتا در این دو دقیقه هر ناز و تکنیکی که بود پیاده میکرد و دیگه برای ترانه نوازی همراه خوانندگان بردی نداشت و لطفی نداشت و این پدیده عجیبی هست.ویولن نوازی میرزاده همون ۲۰ ثایه هایی بود که در تمام ترانه ها ما مشاهده میکنیم.و نکته دوم این هست که هرگز مرحوم میرزاده در هیچ اجرای زنده ای قدرت مانور نداشت و یعنی ساز او لطف نداشت.ساز او زیبایی نداشت.آهنگساز و خواننده صرفا بخاطر ضبط فقط در استودیو و اجرای سولو های کوچک ترانه از میرزاده استفاده میکرد.اینطور بگم میرزاده خداوندی بود در استودیو که هیچ نوازنده ویولنی به پای او نمیرسید.قدرت عجیبی پیدا میکرد.و در استودیو میبایست اول ایشون رو آماده نوازندگی میکردند و از نظر روحی و فکری و حتی مالی خوب ساپورت میکردند تا ایشون آماده ضبط بشه
حالا پدیده برعکس این موضوع مرحوم سیاوش زندگانی هست.ایشون هم از پرتکنیک ترین نوازنده های ویولن بودند و خیلی باید گفت با تکنیک و کاملا ایرانی نواز.شیرینی ساز زندگانی همانند میرزاده بی نظیر بود اما طبق شرایطی! که از میرزاده عرض کردم هرگز کسی به شیرینی میرزاده نمیتوانست ساز بزند.مرحوم زندگانی یک تکنواز ویولن بود اما نه به معنای تکنوازی که ما در دسته اول قرار دادیم بلکه تکنواز ویولن در اجراهای زنده و همراه خواننده بود و حتی تکنواز ارکستر بود.ایشون علی الخصوص تکنواز خانم هایده و مهستی بود و باز همونطور که شما دقت کرده باشید مشاهده میکیند در ترانه ها و اجراهای ضبط شده هایده و مهستی مرحوم میرزاده نوازندگی میکردند و در اجراهای بزمی و کنسرتی مرحوم زندگانی.از ساز آقای زندگانی خیلی سخنها باید گفت من خودم خیلی ارادت داشتم نسبت به ایشون زمانیکه در حیات بودند متاسفانه حیف شد و البته گفتنیست زندگی برای ایشون از لحاظ روحی بسیار سخت میگذشت.خیلی تکنیک ایشون داشتند و در هیچ اجرایی کم نمی آوردند و کاملا برای بزمهای خاص مخصوصا عرض کردم با هایده و مهستی ایشون ساخته شده بود .خیلی استثنایی بودند.خب شما حالا ملاحظه کنید طبیعتا در این نوع نوازندگی کاملا حرفه ای البته در ترانه ها و ۸/۶ های بسیار پر مرحوم یاحقی و یا بدیعی هرگز جایی برای مانور نمیتوانستند داشته باشند چون ساخته این کار نبودند.چون استاد یاحقی اولا تکنیک متوسطی در اجراهای زنده و ترانه ها داشتند ضمن اینکه ایشون بزمی نواز نبودند و مهارت در این کار و شلوغ کارهایی که مختص به بعضی نوازنده هاست رو نداشتند و طبیعتا همکاری هم نکردند.مرحوم بدیعی هم که بسیار مشخص هست.سنگینی پنجه های ایشون و استفاده های متوسط از ریزه کاریهای ایرانی نوازی موجب میشد در آوازها همکاری داشته باشند.شخص دومی که من خیلی شیفته نوازندگیشون هستم آقای شهرام فسا زاده هست.گوش شنونده عادی از شنیدن ساز ایشون دقیقا و بدون هیچ تفاوتی صدای ساز بدیعی را مینماید.آقای فسازاده بسیار با تکنیک همچون حبیب اله بدیعی و دقیقا پیرو سبک بدیعی هستند چه در تکنیک های آرشه و چه در جمله بندی.اما تفاوت ویژه بدیعی و آقای فسازاده در طراوت نوازندگیست.شهرام فسازاده بدلیل اینکه در اجراهای بزمی با هایده فعالیت داشت بخوبی در شیرین نوازیها و اجراهای بزمی مهارت دارد و یک فصاحت و سلیسی در ساز ایشون هست که هرگز در ساز مرحوم بدیعی نیست و تکنیکهایی هم در اجرای ترانه ها و اجراهای متفاوت ایشون دارند که بیشتر از مرحوم بدیعی هست.و منظور اینکه شهرام فسازاده هم جز تکنوازان بزمی نواز و نوازندگان ماهری هستند که در اجراهای زنده و همکاری در ترانه ها و خوانندگان بخوبی ظاهر شدند و در این عرصه قابل توجه و صاحب متد هستند.
سیاوش زندگانی
در نتیجه این مبحث دسته سوم به مجتبی میرزاده و بطور متقابل به سیاوش زندگانی و فسازاده تعلق دارد.
اما دسته چهارم، صحبت از امثال مرحوم استاد صبا و همایون خرم مجید وفادار آقایان لشگری عباس شاپوری ،مهدی خالدی ،روح اله خالقی،مرحوم جهان پناه میشود یعنی قشر بیشتری از نوازندگان ویولن، که به تفصیل به تمامی آنها اشاره میکنیم
اول از اینکه استاد صبا اصلا در نوازندگی ایرانی هیچ حرف خاصی برای گفتن ندارند.استاد صبا خیلی صریح اگر بگویم نوازنده ویولن ایرانی واقعا نیست.آقای صبا یک تئوریسین موسیقی است.یک اسطوره تکرار نشدنی که موجب بنا نهادن موسیقی ملی ما و رشد هنرمندان بسیاری شد.ایشون در ردیف موسیقی ملی بسیار زحمت کشیدند.استاد برجسته آموزش ساز ویولن بودند.معرفی کننده ساز ویولن بودند.تشکیل دهنده ارکسترهای بزرگی بودند.همچنین در آواز و سنتور متد قابل توجهی ارائه کردند و بسیار از خوانندگان دست پرورده ایشون هستند.ایشون از بنیان گذاران هنرستان موسیقی ایران هستند چنانچه که آولین هنرستان موسیقی شهر رشت از مرحوم صبا هست و در مدت بسیار کم چنان پیشرفتی در موسیقی توسط ایشون حاصل شد و چنان هنرمندانی توسط ایشون از جمله مرحوم تهرانی گرد هم آمدند که اسطوره های تاریخ موسیقی ما شدند.منظور از اینکه بشخصه افراد زیادی رو میبینم که حرف از صدای ساز ویولن صبا میزنند و چنان به به و چه چهی میکنند و چنان استاد مسلمی میگویند که من به عقل و گوش آنها تعجب میکنم! عزیزان من استاد صبا اصلا در ویولن ایرانی حرفی برای گفتن ندارند مگر اینکه انسان عقل و گوشش را از سر راه آورده باشد که به ساز صبا گوش بدهد.تعجب میکنم هنرمندان بزرگی هم از نوازندگی صبا حرف میزنند که بعید هست واقعا.زمانیکه استاد ملک و یاحقی در نوازندگی ویولن اشتهار دارند دیگه حرفی برای نوازندگی صبا نیست.نه لطافتی.نه دلسوختگی و نه تکنیک خاص و نه متد و سبک خاص در نوازندگی ایرانی!
مرحوم استاد صبا
همیشه زنده باد استاد خرم! ایشون هم در نوازندگی آنچنان ایده ای برای ویولن ایرانی نداشتند واقعا.یکی از شاخصهایی که ویولن استاد خرم ندارد،رعایت فورته و پیانوهای نوازندگیست و بقول معروف گوش نواز نیست.در جمله بندی و سبک نواختن هم خیلی باز باز و ساده ایشون مینوازند.منشا شهرت ویولن استاد خرم در حرفه آهنگسازی و ارکستراسیون میباشد و همچنین شهرت دیگر ادامه همان شیوه صبا در نوازندگی اما بسی لطیفتر و با متانت تر.زحماتی که همایون خرم چه در تدریس ویولن و چه در انتشار کتاب و همچنین آهنگسازیهای بی بدیلشون کشیدند بسیار بیشتر از این گفتار قابل تامل است و میبایست قدر ایشون رو بخوبی تمام دانست.
مرحوم وفادار و آقایان لشگری آقای حسین یاحقی مهدی خالدی بخاطر آهنگسازیها و سبکهای نوینی که بهمراه آوردند در شیوه آهنگسازی و ارائه کارهای جدید بسیار سرآمد هستند.آقای خالدی و آقای وفادار به قدری مشغول کارهای ارکستراسیون و آهنگسازی بودند که اصلا وقتی برای تکنوازی نداشتند و ناگفته نماند آقای مهدی خالدی همانطور که در ابتدا گفته شد مانند آقای تجویدی سبک و سیاق خاصی در نوازندگی داشتند و چقدر استاد پرویز یاحقی در نوازندگی از مهدی خالدی و از بزرگی مهدی خالدی و استادی ایشون یاد میکند.مهدی خالدی نوازنده متد دار و رمانس نواز ساز ویولن بود اما واقعا نه تکنواز و نه بداهه نواز! و ناگفته نماند که مهدی خالدی در ساز ویولن بسیار ورزیده بود باید تاکید کنم که شهرت بسیار زیادی ایشون در امر نوازندگی داشتند
خود آقای لشگری که من سوال کرده بودم البته آقای جواد لشگری ایشون میفرمودند که ما به قدری در کار ارکستر متمرکز بودیم که شاید تک و توک حتی آثاری از تک نوازی و یا همراهی با آواز و یا خواننده ای داشتیم و سیستم کار ما با تکنوازی و نوازندگی فرق داشت.همینطور که اینجانب عرض کردم هرکسی از یک سو به این موسیقی ملی پروبال داد و گستردگی کارها،تنوع و خلاقیت در زمینه های مختلف بسیار چشمگیر بود
البته ناگفته نماند صدای ساز ویولن آقای جواد لشگری بسیار لطیف و گوش نواز است و به هیچ شیوه نوازندگی هنرمندان دیگر شاید بتوان گفت شباهت چشمگیری ندارد اما خب بدلیل اینکه ایشون در نوازندگی فعالیتی نداشتند طبیعتا در گروه نوازندگان قرار نخواهند گرفت.البته آقای بزرگ لشگری بسیار زیاد با خوانندگان سرشناس به صورت سولو در آوازها و ترانه ها همکاری کرده اند چنانچه که معلم و استاد این خوانندگان بودند و باید افسوس خورد که این آثار در حد بسیار زیادی نابود شده اند.
آقای روح اله خالقی،ایشون موسس ارکستر موسیقی ملی ایران بودند.باز همانند صبا اولین نفری بود که ساز ویولن را به عنوان ساز اول ارکستر ملی معرفی کرد.ارکستراسیون استاد خالقی بسیار زبان زد است.ضمن اینکه استاد خالقی در نگارش کتابهای مختلف و تئوریهای مختلف و زمینه های مختلف در موسیقی ملی همت کردند و گستردگی کار ایشون همانند مرحوم صبا درحدیست که میتوان گفت آفریدگار بنیان موسیقی ملی ایران.آقای خالقی در جذب نوازندگان حرفه ای و پرورش نوازندگان ارکستری و تعلیم آنها بسیار زحمت کشید.اعم از کتابها و تعیین متدهای آموزشی از جمله کتابهای هنرستان که هنوز هم بهتر از این کتابها و جامع تر از این کتابها و متدی مناسبتر از کتابهای ایشون هرگز بوجود نیامد اعم از کتاب هنرستان تار و سه تار و ویولن و چنانچه که مشاهده میکنیم حتی اساتید برجسته امروز در نشر کتاب و آثار متاسفانه بسیار بی دقت و ضعیف هستند و اهمال میکنند و عیبهای اساسی از کتابهای آموزشی آنها میتوان گرفت!/اما در نوازندگی،مرحوم خالقی حرفی چندانی برای گفتن نداشت و بقدری متواضع بود که دست به نوازندگی این ساز نبرد و نمینواخت!از این رو بطور خلاصه استاد خالقی تئوریسین اصلی موسیقی ملی ایران هستند همچنین و در مورد ساز و تکنیکهای ویولن بودند.برنامه رادیویی ساز و سخن ایشون یکی دیگر از شاهکارهای باقی مانده از ایشون میباشد که خدمتی بود در موسیقی ملی ایران
مرحوم حسین یاحقی ایشون اول از همه نوازنده کمانچه بودند و نکته مهم که الان به ذهنم رسید این هست که اولا همیشه ثابت شده اگر کمانچه نواز دست به ویولن ببرد باز ویولن را مثل کمانچه مینوازد و همچنین اگر نوازنده ویولن دست به کمانچه ببرد باز کمانچه را همانند ویولن مینوازد مثل هنرمند گرامی آقای کامران داروغه.اصلا شهرت ایشون در کمانچه نوازی به این دلیل بود که کمانچه را مانند ویولن مینواخت و گویی کمانچه نمیزند بهمین دلیل لطیف بود و دلنشین تر.مرحوم حسین یاحقی هم ویولن را بعد ها نواخت و تسلط خوب ایشون به ساز ویولن و مهار کردن این ساز سرکش به این دلیل بود که نوازندگی کمانچه بسیار خوب حالات و انگشتان دست را منعطف و ارتجاعی میکند و تکنیکهای خاصی را هم در بر دارد.از حسین یاحقی قطعات و پیش درآمدهای ارزنده ای به جای مانده که قابل توجه هست.همکاریهای خوبی که با هنرمندان داشت و همچنین تسلط بسیار خوبی که به این ساز داشت و علم موسیقی.پس بدلیل تسلط ساز از حسین یاحقی باید یاد شود در امر نوازندگی و نه خود نوازندگی
استاد حسین یاحقی
رضا محجوبی:خب! همونطور که میدونید اطلاعات زیادی در مورد رضا محوبی نیست.آنچه که نثل و وقلهای باز افسانه ایست و متاسفانه هنوز هم دیگران بطور کلیشه تکرار میکنند اینست که ایشون بقدری ویولن رو دلربا و زیبا مینواختند که اصلا اسطوره ای شده است و مخصوصا در اواخر عمرشون و ...
عرضم بحضورتون که خوشبختانه نوازندگی رضا محجوبی درحد خیلی کم دردسترس هست از آوازهای ادیب خوانساری گرفته تا دیگر هنرمندان.اما آنچه که شما میشنوید برعکس چیزیست که نقل کرده اند.باز اگر معیار ویولن ایرانی رو امثال زندگانی و ملک و یاحقی و میرزاده فرض کنیم اصلا هیچ طنینی از ساز مرحوم استاد محجوبی نخواهیم یافت.بله در سبک و لحن متفاوت است اما کدام زیبایی و کدام دلربایی؟ جای تامل است.
در اثر بررسیهای اینجانب توانستم دلیل بسیار محکمی بر اینکه چرا از قدیم نقل بر این بود که مرحوم استاد محجوبی بطور افسانه ای شیرین مینوازد اینست که قطعاتی از ایشون به جای مونده از قبیل چهارمضرابها و سولوهای آوازی که این جملات بسیار تاثیر گذارند و از نظر زیبایی میتوان گفت جلوتر از زمان خود.چندیدن چهارمضراب معروف از ایشون هست که وقتی مینوازید متوجه میشوید چقدر قطعات شیرینی هستند و چقدر طرب انگیز و حتی بزمی ولی این قطعات با پنجه مرحوم محجوبی زیبا نیست بلکه هنرمندان دیگری در طی این سالها این قطعات رو نواختند و همینطور برجای مونده.برای اینکه درستی حرف من به شما اثبات شود به عنوان مثال چهارمضراب سه گاه بسیار معروفی هست که پرویز یاحقی آن را نواخته و در قدیم میتوان گفت تمامی هنرمندان ویولن آن را در بزمها مینواختند این قطعه رو پیش از انقلاب مرحوم یاحقی با همنوازی استاد شهناز ضبط کرده اند و امروزه در آلبومی بنام طره ۲ میتوانید بیابید و اگر باز کمی دقت کنید بر روی جلد سی دی نوشته شده چهارمضراب معروف سه گاه! درصورتی که این چهارمضراب متعلق به رضا محجوبی است حالا ببینید با پنجه طلایی پرویز یاحقی چقدر بکر و چقدر این چهارمضراب زیباست! و باز چهارمضرابهای معروف دیگری هست که در قدیم مدرسان ویولن به هنرجویان به عنوان چهارمضرابهای قدیمی و معروف تدریس میکردند که این چهارمضرابها بسیار پنجه های ایرانی نواز رو با اون گلیسه های خاص آماده و تربیت میکرد و بسیار این چهارمضرابها هم قشنگ هستند و البته بطور گوشی و برای تربیت حس بداه نوازی و گوش نوازنده تدریس میشد و هرگز به ذهن کسی خطور نمیکند که مربوط به دوران قبل از نسل پرویز یاحقی و اسداله ملک باشد چرا که بسیار جلوتر از زمان خود زیبا و دلنشین هستند و باز با توضیح بیشتر میدانید که در دوران صبا و حسین یاحقی و ... سولو نوازی و چهامضرابها بسیار خشک و ابتدایی و کم محتوا بودند.
و همچنین قطعات و چهارمضرابهای بسیار دلنشینی از این قبیل از رضا محجوبی برجای مونده که در قالب ابوعطا سه گاه و ...بر جای مانده است و البته به صورت نت هم در برخی کتابهای ویولن بخوبی یافت میشود.و همونطور که عرض کردم جملات زیبای سولو که البته با پنجه های یک ویولنیست نسل کنونی بخوبی سوز و زیبایی خودش را نشان میدهد که باز از مرحوم محجوبی مانده است و این همان راز افسانه ای رضا محجوبیست.چون قطعات او فرای زمان خود هست و از نظر زیبایی چیز دیگریست و بقول معروف باب دل نوازندگان امروزی و اهل دل.
اما دسته پنجم مدرسان معروف ساز ویولن هستند که به عنوان نوازندگان ویولن مشهور شدند.استاد بهارلو از جایی که به یاد دارم از قدیم هم یکی از معروترین مدرسان ساز ویولن بود.ابوالحسن صبا که میدونید چه قدر گسترده بود تدریس ایشون و چه اشخاصی نهایتا از متد ایشون ظهور کردند.استاد علی تجویدی به همین شکل که مدرسی بسیار ماهر بودند.اسداله ملک که یک مدرس صاحب سبک بسیار عالی بود و خدا هزاران بار روح ایشون رو آرامش ببخشه و شاد نگه داره.استاد جهان پناه بود که البته یادم رفت بگم که در آهنگسازی ایشون بسیار زحمت کشیدند و در تدریس این ساز باز زحمت کشیدند.استاد خرم که یک مدرس واقعا دلسوزی هستند و باز در متد صبا در تدریس تاکید دارند چه بسا که خود ایشون در امر ویولن نوازی پیشرفتی در این سبک بوجود آوردند.
ضمیمه: اینکه خواستم جایگاه مرحوم استاد ملک رو عرض کنم ایشون چقدر در تشکیل گروه و ارکستر و همنوازیها فعال بودند و چقدر در هموازیها با نوازندگان مختلف و ترکیبات مختلف اثر بجای گذاشتند و همینطور ببینید اسداله ملک در هر ۵ دسته بندی هنرمندان ویولنیست قرار میگیرد البته به نسبت! و اینطور هست که احترام خاصی دارد و اهمیت ویژه ای در موسیقی ما دارد زیرا هم بزمی نواز بود و هم در استودیو برد بسیار عالی داشت و هم تکنواز بسیار معروف این ساز بود و هم مدرس بسیار موفق و صاحب سبک و هم خدمتهای جانبی در موسیقی انجام داد ازجمله برنامه نوایی از موسیقی ملی و هم مدرس هنرستان موسیقی ملی و هم تکنواز ارکستر و در آهنگسازی و در ایجاد ردیف ویولن و در اصل ردیفی که سبک دارد و آن هم سبک خودش را برجای گذاشت و همکاریهای گسترده.اما دسته بندیهایی که انجام شد بدلیل این بود که رشته اصلی و جایگاه مختص بخود هر هنرمند مشخص شود و عرض کردم به نسبت اسداله ملک در هر ۵ فعالیت داشتند که البته شاخه اصلی و جایگاه اصلی او همان امر تکنواز ویولن است که در تاریخ ایران همین چند نفری که در ابتدا گفته شد بودند با چنین ویژگی منحصر به آن دسته در چنین جایگاهی قرار دارند
اما دسته ششم که عرض کردم استادانی بودند که هنرمندان کافه ای رو خوب هدایت میکردند و همچنین در رادیو حتی فعالیتهای گسترده ای داشتند و موسیقی باسواد هستند.یکی از آنها که پیشتر معرفی شده بود استاد سلمکی میباشد.دیگری استاد جودکی بودند که من فکر میکنم اگر اشتباه نکنم مراسم فوت آقای جهان پناه بود ایشون رو دیدم که در اونجا به نوبت نوازندگی کردند بهمراه یک همنواز تنبک و چقدر ایشون ورزیده بود که باید بگم حد نداره و تابحال پوزیسیونهای به این زیبایی در نوازندگی ایرانی من ندیده بودم و همینطور که میدونید به سبک کافه ای و حتی عربی متمایل بود و حالا بماند که چه شد متاسفانه دیدیم کمیته ریخت و هرکس با سازش داشت در میرفت و اصلا یک هرج و مرج عجیبی شد و متاسفانه رحم به هیچ هنرمندی نکردند بماند... باز در این دسته مرحوم شاپوری قرار دارد اما گستردگی کار شاپوری چیز دیگریست و خلاقیتهای بینظیر او حرف دیگری برای گفتن دارد.
به هنردوستان محترم توصیه میکنم محدوده دید و قضاوت خود را فراتر از بحثها و نظرات خودمانی و عامی ببرند تا بهتر از احساس و اداراک موسیقی برخوردار باشند.
قصد دارم مطلب رو اینطور به گردش در بیارم که در مورد نوازندگان یک ساز برفرض ویولن هرگز هنرمندان این ساز تخصصی رو به این دید نگاه نکنید که فقط در هنر نوازندگی باید قضاوت بشوند.
اول آنکه تفکیک کردن هنرمندان این ساز ضروریست یعنی اینکه تشخیص بدهیم کدام یک از نوازندگان ویولن ما تک نواز بودند و در هنر بدیهه نوازی و اصول سولو نوازی صاحب سبک و متد بودند
دوم آنکه کدامیک از هنرمندان این ساز در امر ارکستر نوازی دارای سابقه و مهارت بودند
سوم آنکه در نظر بگیریم کدام نوازندگان فقط مختص اجراهای زنده و حتی بزمی بودند و کدام نوازندگان فقط در استودیو برد بیشتری داشتند و اینکه چرا
چهارم آنکه کدامیک از این نوازندگان با اینکه نوازنده بودند اما حرف قابل توجهی در نوازندگی و ملاحت خاصی در نواختن نداشتند و با خدماتی دیگر در موسیقی سراستاد هستند
پنجم آنکه کدامیک از نوازندگان باز بطور محض نوازنده نبودند اما در تدریس و ادای مطلب شیوه نوازندگی ویولن حرفی برای گفتن داشتند و از این طریق به شهرت رسیدند و به حق و به معنای واقعی کلمه استاد هستند.
دسته ششم نوازندگانی که فقط در کافه کار میکردند و البته در رادیو هم مشغول بودند و بسیار هنرمند و با سواد در موسیقی هستند و استاد تمام هستند اما طبق سلیقه در زمینه دیگری فعالیت داشتند و میتوان گفت جز ویولنیستهای بسیار حرفه ای هستند.
در مود پاراگراف اول اینچنین باید عرض کرد که تاریخ صدساله موسیقی ملی متاسفانه کمتر ویولنیستی داشتیم که در تک نوازی صاحب متد باشند.از این رو علی تجویدی به عنوان شخصی که در جمله بندیهای معنی دار ساز ویولن و همچنین جواب آوازها بخوبی کار کرد قدم اول را در شیوه تک نوازی و سولو نوازی ویولن نهاد و در خیلی آوازها ساز ویولن رو به عنوان ساز تکنواز و اولین ساز موسیقی ملی جا انداخت و با ملاحت خاص و شمردگی خاص جملات و جملات قابل هضم و معنی دار به گوش هر مخاطب چنین سبکی رو به قول معروف بدعت گذاشت.مرحوم تجویدی به دلیل اینکه رتبه 96 رو در سطح جهان داشتند و مهارتی خاص در این ساز داشتند تئوریسین بسیار خوبی برای ساز ویولن بودند.
در ادامه همین پاراگراف مهدی خالدی ادامه همین راه رو گرفت و قبل از همین امر حسین یاحقی از کمانچه به ساز ویولن رو آورد و تا اینکه واقعا نظر بر این افتاد که ساز ویولن به معنای واقعی یک ساز قدر در تکنوازی با بهترین صدادهی درجه اول رو کسب کرد
پس اول، متد علی تجویدی در این ساز بود.
در امر تکنوازی و بداهه نوازی و ساز به صورت کاملا سولو نکته ای که مهم هست سبک میباشد.سبک یعنی کلیشه ها و جملات معروفی که هنرمند بطور متداول در نوازندگی بکار میبرد و همچنین تکنیکهای بخصوصی که باز مختص و راه دست آن هنرمند میباشد.
پرویز یاحقی به عنوان تکنوازی که در جمله بندی کاملا شباهت به متد تجویدی دارد و ضمن اینکه استفاده از کلیشه ها و جمله های معروف خاص خود را دارد و ضمنا تکنیکی منحصر خود را دارد و باز بعلاوه آنکه بنیانگذار تمام و کمال متد تکنوازی چه در چهارمضراب و چه در آوازها میباشد.تکنواز ویولن به این معنی است که در هنر بدیهه نوازی و داستان سرایی(البته در موسیقی) تبحر داشته باشد و به این منظور نیست که با خواننده همکاری داشته باشد و ترانه نوازی کند چونکه این مورد از نوازندگان در دسته دیگر قرار میگیرند بلکه فقط با همنواز و در امر بداهه و ۴ مضراب و قطعات آوازی صاحب سبک و مکتب باشد.مانند پرویز یاحقی.تجویدی.اسداله ملک.بدیعی
دسته دوم که مربوط به هنرمندان ارکستری میشود که در آن آقایان میرزاده و فرید فرجاد و آقای شاملو کاربند و آقای مسعود حسنخانی سرآمد هستند.
فرید فرجاد
دسته سوم که نیاز به توجه بیشتر دارد اینست که باید هنردوستان توجه داشته باشند برخی هنرمندان چه بسا بسیار خوش نواز هرگز قدرت مانور در همراهی با خوانندگان و یا سالنهای کنسرت در ترانه ها و یا بزمها را ندارند و همینطور برخی هم از نوازندگان بسیار خوش نواز هرگز به درد کارهای استودیو و ضبط آثار با ساز را ندارند و این پدیده کاملا ظریف و قابل توجهیست که خیلیها برآن دقت لازم را ندارند یا اصلا توجه نکرده اند.
برای توضیح بیشتر،حتما همگی صدای ساز مرحوم میرزاده رو شنیدیم لطافت این ویولن و عصاره ای که ایشون از ساز میکشید در قدرت هیچکس نبود و اون ناز ویولن رو به قول معروف در می آورد.واقعا کسی به این قدرت نبود نه در سبک آقای یاحقی بود و نه در سبک مرحوم ملک.اما نکته مهم اینجاست که برد نوازندگی به صورت سولوی مجتبی میرزاده نهایتا ۲ دقیقه بود.یعنی در نهایتا در این دو دقیقه هر ناز و تکنیکی که بود پیاده میکرد و دیگه برای ترانه نوازی همراه خوانندگان بردی نداشت و لطفی نداشت و این پدیده عجیبی هست.ویولن نوازی میرزاده همون ۲۰ ثایه هایی بود که در تمام ترانه ها ما مشاهده میکنیم.و نکته دوم این هست که هرگز مرحوم میرزاده در هیچ اجرای زنده ای قدرت مانور نداشت و یعنی ساز او لطف نداشت.ساز او زیبایی نداشت.آهنگساز و خواننده صرفا بخاطر ضبط فقط در استودیو و اجرای سولو های کوچک ترانه از میرزاده استفاده میکرد.اینطور بگم میرزاده خداوندی بود در استودیو که هیچ نوازنده ویولنی به پای او نمیرسید.قدرت عجیبی پیدا میکرد.و در استودیو میبایست اول ایشون رو آماده نوازندگی میکردند و از نظر روحی و فکری و حتی مالی خوب ساپورت میکردند تا ایشون آماده ضبط بشه
حالا پدیده برعکس این موضوع مرحوم سیاوش زندگانی هست.ایشون هم از پرتکنیک ترین نوازنده های ویولن بودند و خیلی باید گفت با تکنیک و کاملا ایرانی نواز.شیرینی ساز زندگانی همانند میرزاده بی نظیر بود اما طبق شرایطی! که از میرزاده عرض کردم هرگز کسی به شیرینی میرزاده نمیتوانست ساز بزند.مرحوم زندگانی یک تکنواز ویولن بود اما نه به معنای تکنوازی که ما در دسته اول قرار دادیم بلکه تکنواز ویولن در اجراهای زنده و همراه خواننده بود و حتی تکنواز ارکستر بود.ایشون علی الخصوص تکنواز خانم هایده و مهستی بود و باز همونطور که شما دقت کرده باشید مشاهده میکیند در ترانه ها و اجراهای ضبط شده هایده و مهستی مرحوم میرزاده نوازندگی میکردند و در اجراهای بزمی و کنسرتی مرحوم زندگانی.از ساز آقای زندگانی خیلی سخنها باید گفت من خودم خیلی ارادت داشتم نسبت به ایشون زمانیکه در حیات بودند متاسفانه حیف شد و البته گفتنیست زندگی برای ایشون از لحاظ روحی بسیار سخت میگذشت.خیلی تکنیک ایشون داشتند و در هیچ اجرایی کم نمی آوردند و کاملا برای بزمهای خاص مخصوصا عرض کردم با هایده و مهستی ایشون ساخته شده بود .خیلی استثنایی بودند.خب شما حالا ملاحظه کنید طبیعتا در این نوع نوازندگی کاملا حرفه ای البته در ترانه ها و ۸/۶ های بسیار پر مرحوم یاحقی و یا بدیعی هرگز جایی برای مانور نمیتوانستند داشته باشند چون ساخته این کار نبودند.چون استاد یاحقی اولا تکنیک متوسطی در اجراهای زنده و ترانه ها داشتند ضمن اینکه ایشون بزمی نواز نبودند و مهارت در این کار و شلوغ کارهایی که مختص به بعضی نوازنده هاست رو نداشتند و طبیعتا همکاری هم نکردند.مرحوم بدیعی هم که بسیار مشخص هست.سنگینی پنجه های ایشون و استفاده های متوسط از ریزه کاریهای ایرانی نوازی موجب میشد در آوازها همکاری داشته باشند.شخص دومی که من خیلی شیفته نوازندگیشون هستم آقای شهرام فسا زاده هست.گوش شنونده عادی از شنیدن ساز ایشون دقیقا و بدون هیچ تفاوتی صدای ساز بدیعی را مینماید.آقای فسازاده بسیار با تکنیک همچون حبیب اله بدیعی و دقیقا پیرو سبک بدیعی هستند چه در تکنیک های آرشه و چه در جمله بندی.اما تفاوت ویژه بدیعی و آقای فسازاده در طراوت نوازندگیست.شهرام فسازاده بدلیل اینکه در اجراهای بزمی با هایده فعالیت داشت بخوبی در شیرین نوازیها و اجراهای بزمی مهارت دارد و یک فصاحت و سلیسی در ساز ایشون هست که هرگز در ساز مرحوم بدیعی نیست و تکنیکهایی هم در اجرای ترانه ها و اجراهای متفاوت ایشون دارند که بیشتر از مرحوم بدیعی هست.و منظور اینکه شهرام فسازاده هم جز تکنوازان بزمی نواز و نوازندگان ماهری هستند که در اجراهای زنده و همکاری در ترانه ها و خوانندگان بخوبی ظاهر شدند و در این عرصه قابل توجه و صاحب متد هستند.
سیاوش زندگانی
در نتیجه این مبحث دسته سوم به مجتبی میرزاده و بطور متقابل به سیاوش زندگانی و فسازاده تعلق دارد.
اما دسته چهارم، صحبت از امثال مرحوم استاد صبا و همایون خرم مجید وفادار آقایان لشگری عباس شاپوری ،مهدی خالدی ،روح اله خالقی،مرحوم جهان پناه میشود یعنی قشر بیشتری از نوازندگان ویولن، که به تفصیل به تمامی آنها اشاره میکنیم
اول از اینکه استاد صبا اصلا در نوازندگی ایرانی هیچ حرف خاصی برای گفتن ندارند.استاد صبا خیلی صریح اگر بگویم نوازنده ویولن ایرانی واقعا نیست.آقای صبا یک تئوریسین موسیقی است.یک اسطوره تکرار نشدنی که موجب بنا نهادن موسیقی ملی ما و رشد هنرمندان بسیاری شد.ایشون در ردیف موسیقی ملی بسیار زحمت کشیدند.استاد برجسته آموزش ساز ویولن بودند.معرفی کننده ساز ویولن بودند.تشکیل دهنده ارکسترهای بزرگی بودند.همچنین در آواز و سنتور متد قابل توجهی ارائه کردند و بسیار از خوانندگان دست پرورده ایشون هستند.ایشون از بنیان گذاران هنرستان موسیقی ایران هستند چنانچه که آولین هنرستان موسیقی شهر رشت از مرحوم صبا هست و در مدت بسیار کم چنان پیشرفتی در موسیقی توسط ایشون حاصل شد و چنان هنرمندانی توسط ایشون از جمله مرحوم تهرانی گرد هم آمدند که اسطوره های تاریخ موسیقی ما شدند.منظور از اینکه بشخصه افراد زیادی رو میبینم که حرف از صدای ساز ویولن صبا میزنند و چنان به به و چه چهی میکنند و چنان استاد مسلمی میگویند که من به عقل و گوش آنها تعجب میکنم! عزیزان من استاد صبا اصلا در ویولن ایرانی حرفی برای گفتن ندارند مگر اینکه انسان عقل و گوشش را از سر راه آورده باشد که به ساز صبا گوش بدهد.تعجب میکنم هنرمندان بزرگی هم از نوازندگی صبا حرف میزنند که بعید هست واقعا.زمانیکه استاد ملک و یاحقی در نوازندگی ویولن اشتهار دارند دیگه حرفی برای نوازندگی صبا نیست.نه لطافتی.نه دلسوختگی و نه تکنیک خاص و نه متد و سبک خاص در نوازندگی ایرانی!
مرحوم استاد صبا
همیشه زنده باد استاد خرم! ایشون هم در نوازندگی آنچنان ایده ای برای ویولن ایرانی نداشتند واقعا.یکی از شاخصهایی که ویولن استاد خرم ندارد،رعایت فورته و پیانوهای نوازندگیست و بقول معروف گوش نواز نیست.در جمله بندی و سبک نواختن هم خیلی باز باز و ساده ایشون مینوازند.منشا شهرت ویولن استاد خرم در حرفه آهنگسازی و ارکستراسیون میباشد و همچنین شهرت دیگر ادامه همان شیوه صبا در نوازندگی اما بسی لطیفتر و با متانت تر.زحماتی که همایون خرم چه در تدریس ویولن و چه در انتشار کتاب و همچنین آهنگسازیهای بی بدیلشون کشیدند بسیار بیشتر از این گفتار قابل تامل است و میبایست قدر ایشون رو بخوبی تمام دانست.
مرحوم وفادار و آقایان لشگری آقای حسین یاحقی مهدی خالدی بخاطر آهنگسازیها و سبکهای نوینی که بهمراه آوردند در شیوه آهنگسازی و ارائه کارهای جدید بسیار سرآمد هستند.آقای خالدی و آقای وفادار به قدری مشغول کارهای ارکستراسیون و آهنگسازی بودند که اصلا وقتی برای تکنوازی نداشتند و ناگفته نماند آقای مهدی خالدی همانطور که در ابتدا گفته شد مانند آقای تجویدی سبک و سیاق خاصی در نوازندگی داشتند و چقدر استاد پرویز یاحقی در نوازندگی از مهدی خالدی و از بزرگی مهدی خالدی و استادی ایشون یاد میکند.مهدی خالدی نوازنده متد دار و رمانس نواز ساز ویولن بود اما واقعا نه تکنواز و نه بداهه نواز! و ناگفته نماند که مهدی خالدی در ساز ویولن بسیار ورزیده بود باید تاکید کنم که شهرت بسیار زیادی ایشون در امر نوازندگی داشتند
خود آقای لشگری که من سوال کرده بودم البته آقای جواد لشگری ایشون میفرمودند که ما به قدری در کار ارکستر متمرکز بودیم که شاید تک و توک حتی آثاری از تک نوازی و یا همراهی با آواز و یا خواننده ای داشتیم و سیستم کار ما با تکنوازی و نوازندگی فرق داشت.همینطور که اینجانب عرض کردم هرکسی از یک سو به این موسیقی ملی پروبال داد و گستردگی کارها،تنوع و خلاقیت در زمینه های مختلف بسیار چشمگیر بود
البته ناگفته نماند صدای ساز ویولن آقای جواد لشگری بسیار لطیف و گوش نواز است و به هیچ شیوه نوازندگی هنرمندان دیگر شاید بتوان گفت شباهت چشمگیری ندارد اما خب بدلیل اینکه ایشون در نوازندگی فعالیتی نداشتند طبیعتا در گروه نوازندگان قرار نخواهند گرفت.البته آقای بزرگ لشگری بسیار زیاد با خوانندگان سرشناس به صورت سولو در آوازها و ترانه ها همکاری کرده اند چنانچه که معلم و استاد این خوانندگان بودند و باید افسوس خورد که این آثار در حد بسیار زیادی نابود شده اند.
آقای روح اله خالقی،ایشون موسس ارکستر موسیقی ملی ایران بودند.باز همانند صبا اولین نفری بود که ساز ویولن را به عنوان ساز اول ارکستر ملی معرفی کرد.ارکستراسیون استاد خالقی بسیار زبان زد است.ضمن اینکه استاد خالقی در نگارش کتابهای مختلف و تئوریهای مختلف و زمینه های مختلف در موسیقی ملی همت کردند و گستردگی کار ایشون همانند مرحوم صبا درحدیست که میتوان گفت آفریدگار بنیان موسیقی ملی ایران.آقای خالقی در جذب نوازندگان حرفه ای و پرورش نوازندگان ارکستری و تعلیم آنها بسیار زحمت کشید.اعم از کتابها و تعیین متدهای آموزشی از جمله کتابهای هنرستان که هنوز هم بهتر از این کتابها و جامع تر از این کتابها و متدی مناسبتر از کتابهای ایشون هرگز بوجود نیامد اعم از کتاب هنرستان تار و سه تار و ویولن و چنانچه که مشاهده میکنیم حتی اساتید برجسته امروز در نشر کتاب و آثار متاسفانه بسیار بی دقت و ضعیف هستند و اهمال میکنند و عیبهای اساسی از کتابهای آموزشی آنها میتوان گرفت!/اما در نوازندگی،مرحوم خالقی حرفی چندانی برای گفتن نداشت و بقدری متواضع بود که دست به نوازندگی این ساز نبرد و نمینواخت!از این رو بطور خلاصه استاد خالقی تئوریسین اصلی موسیقی ملی ایران هستند همچنین و در مورد ساز و تکنیکهای ویولن بودند.برنامه رادیویی ساز و سخن ایشون یکی دیگر از شاهکارهای باقی مانده از ایشون میباشد که خدمتی بود در موسیقی ملی ایران
مرحوم حسین یاحقی ایشون اول از همه نوازنده کمانچه بودند و نکته مهم که الان به ذهنم رسید این هست که اولا همیشه ثابت شده اگر کمانچه نواز دست به ویولن ببرد باز ویولن را مثل کمانچه مینوازد و همچنین اگر نوازنده ویولن دست به کمانچه ببرد باز کمانچه را همانند ویولن مینوازد مثل هنرمند گرامی آقای کامران داروغه.اصلا شهرت ایشون در کمانچه نوازی به این دلیل بود که کمانچه را مانند ویولن مینواخت و گویی کمانچه نمیزند بهمین دلیل لطیف بود و دلنشین تر.مرحوم حسین یاحقی هم ویولن را بعد ها نواخت و تسلط خوب ایشون به ساز ویولن و مهار کردن این ساز سرکش به این دلیل بود که نوازندگی کمانچه بسیار خوب حالات و انگشتان دست را منعطف و ارتجاعی میکند و تکنیکهای خاصی را هم در بر دارد.از حسین یاحقی قطعات و پیش درآمدهای ارزنده ای به جای مانده که قابل توجه هست.همکاریهای خوبی که با هنرمندان داشت و همچنین تسلط بسیار خوبی که به این ساز داشت و علم موسیقی.پس بدلیل تسلط ساز از حسین یاحقی باید یاد شود در امر نوازندگی و نه خود نوازندگی
استاد حسین یاحقی
رضا محجوبی:خب! همونطور که میدونید اطلاعات زیادی در مورد رضا محوبی نیست.آنچه که نثل و وقلهای باز افسانه ایست و متاسفانه هنوز هم دیگران بطور کلیشه تکرار میکنند اینست که ایشون بقدری ویولن رو دلربا و زیبا مینواختند که اصلا اسطوره ای شده است و مخصوصا در اواخر عمرشون و ...
عرضم بحضورتون که خوشبختانه نوازندگی رضا محجوبی درحد خیلی کم دردسترس هست از آوازهای ادیب خوانساری گرفته تا دیگر هنرمندان.اما آنچه که شما میشنوید برعکس چیزیست که نقل کرده اند.باز اگر معیار ویولن ایرانی رو امثال زندگانی و ملک و یاحقی و میرزاده فرض کنیم اصلا هیچ طنینی از ساز مرحوم استاد محجوبی نخواهیم یافت.بله در سبک و لحن متفاوت است اما کدام زیبایی و کدام دلربایی؟ جای تامل است.
در اثر بررسیهای اینجانب توانستم دلیل بسیار محکمی بر اینکه چرا از قدیم نقل بر این بود که مرحوم استاد محجوبی بطور افسانه ای شیرین مینوازد اینست که قطعاتی از ایشون به جای مونده از قبیل چهارمضرابها و سولوهای آوازی که این جملات بسیار تاثیر گذارند و از نظر زیبایی میتوان گفت جلوتر از زمان خود.چندیدن چهارمضراب معروف از ایشون هست که وقتی مینوازید متوجه میشوید چقدر قطعات شیرینی هستند و چقدر طرب انگیز و حتی بزمی ولی این قطعات با پنجه مرحوم محجوبی زیبا نیست بلکه هنرمندان دیگری در طی این سالها این قطعات رو نواختند و همینطور برجای مونده.برای اینکه درستی حرف من به شما اثبات شود به عنوان مثال چهارمضراب سه گاه بسیار معروفی هست که پرویز یاحقی آن را نواخته و در قدیم میتوان گفت تمامی هنرمندان ویولن آن را در بزمها مینواختند این قطعه رو پیش از انقلاب مرحوم یاحقی با همنوازی استاد شهناز ضبط کرده اند و امروزه در آلبومی بنام طره ۲ میتوانید بیابید و اگر باز کمی دقت کنید بر روی جلد سی دی نوشته شده چهارمضراب معروف سه گاه! درصورتی که این چهارمضراب متعلق به رضا محجوبی است حالا ببینید با پنجه طلایی پرویز یاحقی چقدر بکر و چقدر این چهارمضراب زیباست! و باز چهارمضرابهای معروف دیگری هست که در قدیم مدرسان ویولن به هنرجویان به عنوان چهارمضرابهای قدیمی و معروف تدریس میکردند که این چهارمضرابها بسیار پنجه های ایرانی نواز رو با اون گلیسه های خاص آماده و تربیت میکرد و بسیار این چهارمضرابها هم قشنگ هستند و البته بطور گوشی و برای تربیت حس بداه نوازی و گوش نوازنده تدریس میشد و هرگز به ذهن کسی خطور نمیکند که مربوط به دوران قبل از نسل پرویز یاحقی و اسداله ملک باشد چرا که بسیار جلوتر از زمان خود زیبا و دلنشین هستند و باز با توضیح بیشتر میدانید که در دوران صبا و حسین یاحقی و ... سولو نوازی و چهامضرابها بسیار خشک و ابتدایی و کم محتوا بودند.
و همچنین قطعات و چهارمضرابهای بسیار دلنشینی از این قبیل از رضا محجوبی برجای مونده که در قالب ابوعطا سه گاه و ...بر جای مانده است و البته به صورت نت هم در برخی کتابهای ویولن بخوبی یافت میشود.و همونطور که عرض کردم جملات زیبای سولو که البته با پنجه های یک ویولنیست نسل کنونی بخوبی سوز و زیبایی خودش را نشان میدهد که باز از مرحوم محجوبی مانده است و این همان راز افسانه ای رضا محجوبیست.چون قطعات او فرای زمان خود هست و از نظر زیبایی چیز دیگریست و بقول معروف باب دل نوازندگان امروزی و اهل دل.
اما دسته پنجم مدرسان معروف ساز ویولن هستند که به عنوان نوازندگان ویولن مشهور شدند.استاد بهارلو از جایی که به یاد دارم از قدیم هم یکی از معروترین مدرسان ساز ویولن بود.ابوالحسن صبا که میدونید چه قدر گسترده بود تدریس ایشون و چه اشخاصی نهایتا از متد ایشون ظهور کردند.استاد علی تجویدی به همین شکل که مدرسی بسیار ماهر بودند.اسداله ملک که یک مدرس صاحب سبک بسیار عالی بود و خدا هزاران بار روح ایشون رو آرامش ببخشه و شاد نگه داره.استاد جهان پناه بود که البته یادم رفت بگم که در آهنگسازی ایشون بسیار زحمت کشیدند و در تدریس این ساز باز زحمت کشیدند.استاد خرم که یک مدرس واقعا دلسوزی هستند و باز در متد صبا در تدریس تاکید دارند چه بسا که خود ایشون در امر ویولن نوازی پیشرفتی در این سبک بوجود آوردند.
ضمیمه: اینکه خواستم جایگاه مرحوم استاد ملک رو عرض کنم ایشون چقدر در تشکیل گروه و ارکستر و همنوازیها فعال بودند و چقدر در هموازیها با نوازندگان مختلف و ترکیبات مختلف اثر بجای گذاشتند و همینطور ببینید اسداله ملک در هر ۵ دسته بندی هنرمندان ویولنیست قرار میگیرد البته به نسبت! و اینطور هست که احترام خاصی دارد و اهمیت ویژه ای در موسیقی ما دارد زیرا هم بزمی نواز بود و هم در استودیو برد بسیار عالی داشت و هم تکنواز بسیار معروف این ساز بود و هم مدرس بسیار موفق و صاحب سبک و هم خدمتهای جانبی در موسیقی انجام داد ازجمله برنامه نوایی از موسیقی ملی و هم مدرس هنرستان موسیقی ملی و هم تکنواز ارکستر و در آهنگسازی و در ایجاد ردیف ویولن و در اصل ردیفی که سبک دارد و آن هم سبک خودش را برجای گذاشت و همکاریهای گسترده.اما دسته بندیهایی که انجام شد بدلیل این بود که رشته اصلی و جایگاه مختص بخود هر هنرمند مشخص شود و عرض کردم به نسبت اسداله ملک در هر ۵ فعالیت داشتند که البته شاخه اصلی و جایگاه اصلی او همان امر تکنواز ویولن است که در تاریخ ایران همین چند نفری که در ابتدا گفته شد بودند با چنین ویژگی منحصر به آن دسته در چنین جایگاهی قرار دارند
اما دسته ششم که عرض کردم استادانی بودند که هنرمندان کافه ای رو خوب هدایت میکردند و همچنین در رادیو حتی فعالیتهای گسترده ای داشتند و موسیقی باسواد هستند.یکی از آنها که پیشتر معرفی شده بود استاد سلمکی میباشد.دیگری استاد جودکی بودند که من فکر میکنم اگر اشتباه نکنم مراسم فوت آقای جهان پناه بود ایشون رو دیدم که در اونجا به نوبت نوازندگی کردند بهمراه یک همنواز تنبک و چقدر ایشون ورزیده بود که باید بگم حد نداره و تابحال پوزیسیونهای به این زیبایی در نوازندگی ایرانی من ندیده بودم و همینطور که میدونید به سبک کافه ای و حتی عربی متمایل بود و حالا بماند که چه شد متاسفانه دیدیم کمیته ریخت و هرکس با سازش داشت در میرفت و اصلا یک هرج و مرج عجیبی شد و متاسفانه رحم به هیچ هنرمندی نکردند بماند... باز در این دسته مرحوم شاپوری قرار دارد اما گستردگی کار شاپوری چیز دیگریست و خلاقیتهای بینظیر او حرف دیگری برای گفتن دارد.
نوشته شده در تاريخ شنبه 2 مهر1390 توسط نادر | 6 نظر
**درود به هنردوستان و هنرمندان محترم
خب طبق اون روندی که حالا در این وبلاگ
جا افتاده یادبودی ما باید داشته باشیم از انوشیروان روحانی.اینبار برای
دومین دفعه یادبود اختصاص دارد به خانم مرضیه و انوشیروان روحانی.
حتما براثر پیگیری مطالب این وبلاگ به طور کامل از گستردگی و هنر بی بدیل انوشیروان روحانی بهره برده اید.چرا که طبع و سبک ایشون در آهنگسازی بقدری گسترده است و همچنین نوازندگی ایشون بقدری عمق دارد که بی شک اینجانب فکر میکنم بر سر یادبودهای استاد گرامی ما آقای روحانی به تفصیل باید ادامه داد.
احتمالا طبق سلیقه دوستان ترانه کعبه دلها یکی از زیباترین ترانه های خانم الهه بوده و همینطور بسیار هم ترانه مشهوری بوده.با دو اجرای متفاوت خانم الهه این ترانه رو خوندند که یکی از اونها در برنامه گلها بوده.
اما اینبار قطعه ای رو به شما تقدیم میکنم با پیانوی انوشیروان روحانی و صدای بسیار شورانگیز خانم مرضیه.این ترانه رو با دو اجرای متفاوت تقدیم شما میکنم.اولین اجرا مختص به کنسرت مرضیه و انوشیروان روحانی و مرحوم بدیعی هست که در خارج از کشور صورت گرفته بود و اثر بعدی که البته ناقص هست اما واقعا زیباست سولوی روحانی با صدای مرضیه.عرضم بحضورتون اینکه ما متاسفانه با مشکلی باید سروکله بزنیم که نمیدونم تا کی گریبانگیر خواهد بود اون هم فیلترینگ هست.من این دو اثر رو بخاطر وبلاگ مرضیه جاودانه گذاشتم چرا که ایشون به من لطف کرده بودند و متاسفانه میدونید که ۳ هفته هست که فیلترینگ موجب بسته شدن این وبلاگ شده
بهرحال این دو اثر کمیاب که هیچ بلکه نایاب هست.و هنردوستان محترم حتما بر این نتیجه خواهند رسید که این ترانه چقدر با صدای مرضیه رنگ و بوی دیگری دارد و بعقیده اینجانب این ترانه مختص به خانم مرضیه هست تا مرحوم الهه.چون اون حسی که در اجرای این اثر ویولن بدیعی و پیانوی روحانی با صدای مرضیه و اون نوانسهای خاص ایشون به آدم دست میده خیلی ملموستر هست
توجه داشته باشید که اگر قرار هست هنرمندی چه نوازنده و یا چه خواننده اثری رو بازخوانی کند باید به چه شکل باشد.باید یک پله از خود خواننده اصلی بالاتر باشد و همینطور نوع ارکستر و آرایش سازی میبایست حرف دیگری را بزند.و اینطور هست که اگر میبینیم مرضیه دست به خواندن چنین اثری میبرد هرگز قصد در خراب کردن نام خود ندارد بلکه متوجه میشویم نوعی در اصل مانور و خودنمایی هم محسوب میشود چرا که استادی خود را در هنر خوانندگی و احساسی بروز میدارد.و چنان با افتخار این اثر را میخواند که میداند او حرف دیگری برای گفتن دارد و همچنین آقای روحانی میداند که هنر دیگری را دارد عرضه میکند.
پس درج این مطلب بر این خاطر بود که یادآور شود بازخوانی یک اثر به چه معناست و در اصل نو خواندن آن اثر.هر هنرمند باید شخصیت هنری خود را داشته باشد و با شخصیت هنری خود بخواند نه آنکه کپی برداری کند.
ترانه کعبه دلها_کنسرت اساتید مرضیه انوشیروان روحانی و مرحوم بدیعی
ترانه کعبه دلها پیانوی انوشیروان روحانی و مرضیه
حتما براثر پیگیری مطالب این وبلاگ به طور کامل از گستردگی و هنر بی بدیل انوشیروان روحانی بهره برده اید.چرا که طبع و سبک ایشون در آهنگسازی بقدری گسترده است و همچنین نوازندگی ایشون بقدری عمق دارد که بی شک اینجانب فکر میکنم بر سر یادبودهای استاد گرامی ما آقای روحانی به تفصیل باید ادامه داد.
احتمالا طبق سلیقه دوستان ترانه کعبه دلها یکی از زیباترین ترانه های خانم الهه بوده و همینطور بسیار هم ترانه مشهوری بوده.با دو اجرای متفاوت خانم الهه این ترانه رو خوندند که یکی از اونها در برنامه گلها بوده.
اما اینبار قطعه ای رو به شما تقدیم میکنم با پیانوی انوشیروان روحانی و صدای بسیار شورانگیز خانم مرضیه.این ترانه رو با دو اجرای متفاوت تقدیم شما میکنم.اولین اجرا مختص به کنسرت مرضیه و انوشیروان روحانی و مرحوم بدیعی هست که در خارج از کشور صورت گرفته بود و اثر بعدی که البته ناقص هست اما واقعا زیباست سولوی روحانی با صدای مرضیه.عرضم بحضورتون اینکه ما متاسفانه با مشکلی باید سروکله بزنیم که نمیدونم تا کی گریبانگیر خواهد بود اون هم فیلترینگ هست.من این دو اثر رو بخاطر وبلاگ مرضیه جاودانه گذاشتم چرا که ایشون به من لطف کرده بودند و متاسفانه میدونید که ۳ هفته هست که فیلترینگ موجب بسته شدن این وبلاگ شده
بهرحال این دو اثر کمیاب که هیچ بلکه نایاب هست.و هنردوستان محترم حتما بر این نتیجه خواهند رسید که این ترانه چقدر با صدای مرضیه رنگ و بوی دیگری دارد و بعقیده اینجانب این ترانه مختص به خانم مرضیه هست تا مرحوم الهه.چون اون حسی که در اجرای این اثر ویولن بدیعی و پیانوی روحانی با صدای مرضیه و اون نوانسهای خاص ایشون به آدم دست میده خیلی ملموستر هست
توجه داشته باشید که اگر قرار هست هنرمندی چه نوازنده و یا چه خواننده اثری رو بازخوانی کند باید به چه شکل باشد.باید یک پله از خود خواننده اصلی بالاتر باشد و همینطور نوع ارکستر و آرایش سازی میبایست حرف دیگری را بزند.و اینطور هست که اگر میبینیم مرضیه دست به خواندن چنین اثری میبرد هرگز قصد در خراب کردن نام خود ندارد بلکه متوجه میشویم نوعی در اصل مانور و خودنمایی هم محسوب میشود چرا که استادی خود را در هنر خوانندگی و احساسی بروز میدارد.و چنان با افتخار این اثر را میخواند که میداند او حرف دیگری برای گفتن دارد و همچنین آقای روحانی میداند که هنر دیگری را دارد عرضه میکند.
پس درج این مطلب بر این خاطر بود که یادآور شود بازخوانی یک اثر به چه معناست و در اصل نو خواندن آن اثر.هر هنرمند باید شخصیت هنری خود را داشته باشد و با شخصیت هنری خود بخواند نه آنکه کپی برداری کند.
ترانه کعبه دلها_کنسرت اساتید مرضیه انوشیروان روحانی و مرحوم بدیعی
ترانه کعبه دلها پیانوی انوشیروان روحانی و مرضیه
+ نوشته شده در یکشنبه سی ام بهمن 1390ساعت 19:50 توسط حمید رضا پارسا 09122028912 در تهران بزرگ
| آرشیو نظرات
الس
نوشته شده در تاريخ شنبه 12 آذر1390 توسط نادر | 3 نظر
نوشته شده در تاريخ جمعه 11 آذر1390 توسط نادر | 7 نظر
درود
مطلب رو به سیاوش زندگانی اختصاص میدم.
برای مقدمه به صورت خیلی خلاصه از پیشنه آقای زندگانی شرح میدم.ایشون از نوازندگان شهیر دهه ۵۰ ایران هستند.نوازنده ای کارکشته که در شهر خودشون در رادیوهای محلی به نوازندگی شیرین شهرت یافته بودند.بعدها آقای یاحقی که برای کنسرتی ازقضا به آبادان رفته بودند سیاوش زندگانی رو به ایشون معرفی میکنند و همین امر باعث میشود در نهایت که سیاوش زندگانی بطور رسمی عضو رادیو ایران هم بشوند و در سری برنامه هایی در رادیو و همچنین تکنواز مشهور دو هنرمند ارزشمند یعنی مهستی و هایده باشد.
قدرت تکنیکی و تسلط به ساز ویولن آقای زندگانی بسیار در سطح بالا بود شاید نسبت به تمامی نوازندگان هم دوره و قبل خودش پر تکنیکتر و کارکشته تر بود.در لطافت ساز طبیعتا پرویز یاحقی حرف دیگری را میزند و جمله بندیهای با معنایی دارد اما در اجراهای زنده و کنسرتی سیاوش زندگانی قدرت مانور بسیار بالایی داشت و واقعا در سطح بسیار عالی خوانندگانی مثل مهستی و هایده رو هدایت میکرد.
نکته ای که باید عرض کنم اینست که ایشون گوش بسیار قوی داشتند یعنی بین نوازندگانی که من میشناسم سیاوش زندگانی کاملا متکی بر گوش خود بود.من یادم هست در یک مهمانی خصوصی که ایشون حضور داشتند قطعه ای رو که هرگز نزده و نشنیده بود چنان با تکنیک ایرانی نوازی یعنی اون شیرین کاریها و پرکردن های صدا بقدری خوب همراهی کرد و بقدری قشنگ حس خواننده رو گرفت و باز بقدری عالی جملات شعر رو به فوریت از طریق گوش نواخت که باید همین جا به حق گفت که ایشون برای بزم و اینچنین اجراهای بداهه ای ساخته شده بود.در همراهی کردن کم نظیر هست و پر انرژی مینواخت.کسانی که اجرای ایشون رو از نزدیک دیده باشند مطمئنا به این نتیجه میرسند که زندگانی عین یک عقاب بر روی ویولن بود.دقیقا عین یک عقاب
اما اگر برم چند سال جلوتر از آخرین دیدارهای من با آقای زندگانی.سال ۸۰ یا ۸۱ زنگ زدم منزل ایشون برای برای اینکه دوباره یاد من تداعی بشه خودم رو معرفی کردم.متاسفانه استاد ملک فوت کرده بود.ایشون خیلی تسلیت گفت به من و من خواسته بودم که ایشون رو هرچند در گرفتاری از جانب هر دو اما ملاقات کنم.
هنردوستان و علاقه مندانی که به یاد دارند میدونند که ایشون اواخریها در آموزشگاه آفاق تدریس میکرد.شهرک غرب خیابان ایران زمین.بماند که من از مدیر این آموزشگاه خوشم نمیاد و ...
من خدمت آقای زندگانی رسیدم.در این آموزشگاه هم آقای میرزاده و هم سیاوش زندگانی بودند که تدریس میکردند.سیاوش زندگانی مثل دیگر هنرمندان بسیار انسان خوب و ازقضا خوش برخورد بود.البته طبیعتا از روزگار راضی بود.من در مورد یه کار شخصی خودم از ایشون مشورت گرفتم که بماند.اما بعد از اون برای مدت خیلی زیادی اونجا آقای میرزاده رو دیدم و طبق معمول بسیار جدی و تقریبا عصبانی و کم صحبت که اخلاق خاص خودشون بود.باید بگم که چقدر این دو هنرمند با هم دوست و محترم بودند و خیلی برای یکدیگر ارزش قائل بودند
اما متاسفانه بار دوم که رفته بودم آموزشگاه آفاق احوال آقای زندگانی رو پرسیدم.کمی حرف زدیم.ایشون شاگرداش رفته بودند و تقریبا آخر وقت بود.دیدم گله میکنه و کمی ناراحت هست و ... که بحث نهایتا منعطف شد به مرحوم میرزداه و گفتند که نفهمیدم چطور شد که ایشون آموزشگاه رو ترک کرد و دیگه قرارداد نبست و بعدا متوجه شدند که با مدیر آموزشگاه به مشکل برخورده و آقای میرزاده هم با اخلاق خاصی که دارند با این آقای مدیر کنار نیومده.از صمیمت این دو هنرمند داشتم میگفتم که اونجا بود که آقای زندگانی گفت اگر من میدونستم که مجتبی میخواد بره و نیاد، منم دیگه نمیومدم و با هم از اینجا میرفتیم ولی الان خبری دیگه ازش ندارم و میدنید که ایشون دیگه اعصابش برای حرفها و خرده گیریهای این مدیر آموزشگاه نمیکشه و گویا با هم قبلا کنتاک هم داشته اند.از تکنیک و هنر بی بدیل مجتبی میرزاده چقدر تعریف میکرد و چقدر احترام میگذاشت و باید هردو به هم اونچه که من دیدم احترام میگذاشتند و طبق گفته خودشون تنها شدن هم میرزاده و هم زندگانی بسیار دردناک و اذیت کننده بود.اما خود آقای زندگانی از خاطرات گذشته تعریف میکرد و بسیار از وضعیت امروزی متنفر و ناراحت بود.گفته های او از مهستی و خاطرات قدیمی و ارزشی که برای این هنرمند قائل بود همگی مرحوم زندگانی رو اذیت میکرد.قیل از اینکه بطور خصوصی با ایشون صحبتی داشته باشم،شاگردی ایشون داشت که دختر کم سنی در حد ۱۶ ساله احتمالا بود که آقای زندگانی همون لحظه بمن گفتند که ۶ ماه هست که شاگرد منه و من دیگه حرفی برای گفتن برای ایشون ندارم و چیزی نیست که بخواهم درس بدهم و باید پیش استاد دیگری بروند.و واقعا جای تعجب بود سیاوش زندگانی با اون همه تکنیک و متد و البته آموزش از طریق گوش دیگه حرفی برای گفتن نداشت.نوازندگی این هنرجو رو باید میدیدید.خیلی ببخشید غلط کرد ویولنیست کلاسیک نواز حرفه ای.در تکنیک عالی و سرعت عمل بینهایت درحد بالا و تیزهوش.از این رو هست که من همیشه در این وبلاگ هم میگم افرادی که من دیدم و اشخاصی که من دیدم که بطور ناشناس هستند اگر مجالی داده بشه حتما این موسیقی ملی در حد بسیار بالایی پیشرفت خواهد کرد و افرادی بسیار خاص دست اندر کار خواهند شد.چه افراد و چه هنرجوهایی که ما داریم!حیف!
اما در آخر بعد از تعریف خاطره و روزهای شیرین و همراهی او با مهستی خود ایشون ناگاه ساز رو برداشتند و گفتم استاد گرامی من کدوم ترانه خاطره انگیز هست؟
سیاوش زندگانی که حال عجیبی در اون لحظه داشت با ویولن ترانه مستی هم درد منو دیگه دوا نمیکنه... هم خوند و هم نواخت و در حال اجرا آروم آروم اشک میریخت.و چقدر زیبا این ترانه رو نواخت و در اون لحظه با تمام احساس این ترانه برای من برای آخرین بار از آقای سیاوش زندگانی در ذهنم به یادگار موند و منم در اونجا یادم هست با اجازه شما گریه کردم.چقدر زیبا نواخت.خیلی
اما در آخر چون وبلاگ از مرحوم استاد عزیزم هست.اسداله ملک.در گذشته اگر به یاد داشته باشید من تاکید کردم که استاد ملک یکی از ویولنیستهای بسیار ماهر بود که سبکی بسیار ورزیده و دشواری داشت و همچنین به سبکهای دیگر هنرمندان هم تسلط داشت که احتمالا همیشه لحظاتی رو در خلوت با سازش نوازندگی دیگر هنرمندان رو بررسی میکرد و مینواخت.باز اگر یادتون باشه مطلبی در گذشته که ارائه شد من اثری رو از مرحوم ملک گذاشتم که به سبک پرویز یاحقی نواخته بود
اینبار اثری رو تقدیم میکنم که اسدالله ملک به سبک سیاوش زندگانی نواخته است.اشخاصی که به سبک سیاوش زندگانی و ریزه کاریها و تحریرهای ریز و آمیخته شده ایشون آشنایی دارند و گلیسه ها و تحریرهای گردشی ویبره دار حتما از شنیدن چنین قطعه ای از اسدالله ملک شگفت زده خواهند شد.قطعه ای در برنامه شما و رادیو به همکاری هایده و فرهنگ شریف و اسداله ملک در مایه دشتی
چقدر فرهنگ شریف ابتدای دشتی را زیبا و دلنشین اجرا میکند
هایده_فرهنگ شریف_اسداله ملک(به سبک مرحوم سیاوش زندگانی)
برای مقدمه به صورت خیلی خلاصه از پیشنه آقای زندگانی شرح میدم.ایشون از نوازندگان شهیر دهه ۵۰ ایران هستند.نوازنده ای کارکشته که در شهر خودشون در رادیوهای محلی به نوازندگی شیرین شهرت یافته بودند.بعدها آقای یاحقی که برای کنسرتی ازقضا به آبادان رفته بودند سیاوش زندگانی رو به ایشون معرفی میکنند و همین امر باعث میشود در نهایت که سیاوش زندگانی بطور رسمی عضو رادیو ایران هم بشوند و در سری برنامه هایی در رادیو و همچنین تکنواز مشهور دو هنرمند ارزشمند یعنی مهستی و هایده باشد.
قدرت تکنیکی و تسلط به ساز ویولن آقای زندگانی بسیار در سطح بالا بود شاید نسبت به تمامی نوازندگان هم دوره و قبل خودش پر تکنیکتر و کارکشته تر بود.در لطافت ساز طبیعتا پرویز یاحقی حرف دیگری را میزند و جمله بندیهای با معنایی دارد اما در اجراهای زنده و کنسرتی سیاوش زندگانی قدرت مانور بسیار بالایی داشت و واقعا در سطح بسیار عالی خوانندگانی مثل مهستی و هایده رو هدایت میکرد.
نکته ای که باید عرض کنم اینست که ایشون گوش بسیار قوی داشتند یعنی بین نوازندگانی که من میشناسم سیاوش زندگانی کاملا متکی بر گوش خود بود.من یادم هست در یک مهمانی خصوصی که ایشون حضور داشتند قطعه ای رو که هرگز نزده و نشنیده بود چنان با تکنیک ایرانی نوازی یعنی اون شیرین کاریها و پرکردن های صدا بقدری خوب همراهی کرد و بقدری قشنگ حس خواننده رو گرفت و باز بقدری عالی جملات شعر رو به فوریت از طریق گوش نواخت که باید همین جا به حق گفت که ایشون برای بزم و اینچنین اجراهای بداهه ای ساخته شده بود.در همراهی کردن کم نظیر هست و پر انرژی مینواخت.کسانی که اجرای ایشون رو از نزدیک دیده باشند مطمئنا به این نتیجه میرسند که زندگانی عین یک عقاب بر روی ویولن بود.دقیقا عین یک عقاب
اما اگر برم چند سال جلوتر از آخرین دیدارهای من با آقای زندگانی.سال ۸۰ یا ۸۱ زنگ زدم منزل ایشون برای برای اینکه دوباره یاد من تداعی بشه خودم رو معرفی کردم.متاسفانه استاد ملک فوت کرده بود.ایشون خیلی تسلیت گفت به من و من خواسته بودم که ایشون رو هرچند در گرفتاری از جانب هر دو اما ملاقات کنم.
هنردوستان و علاقه مندانی که به یاد دارند میدونند که ایشون اواخریها در آموزشگاه آفاق تدریس میکرد.شهرک غرب خیابان ایران زمین.بماند که من از مدیر این آموزشگاه خوشم نمیاد و ...
من خدمت آقای زندگانی رسیدم.در این آموزشگاه هم آقای میرزاده و هم سیاوش زندگانی بودند که تدریس میکردند.سیاوش زندگانی مثل دیگر هنرمندان بسیار انسان خوب و ازقضا خوش برخورد بود.البته طبیعتا از روزگار راضی بود.من در مورد یه کار شخصی خودم از ایشون مشورت گرفتم که بماند.اما بعد از اون برای مدت خیلی زیادی اونجا آقای میرزاده رو دیدم و طبق معمول بسیار جدی و تقریبا عصبانی و کم صحبت که اخلاق خاص خودشون بود.باید بگم که چقدر این دو هنرمند با هم دوست و محترم بودند و خیلی برای یکدیگر ارزش قائل بودند
اما متاسفانه بار دوم که رفته بودم آموزشگاه آفاق احوال آقای زندگانی رو پرسیدم.کمی حرف زدیم.ایشون شاگرداش رفته بودند و تقریبا آخر وقت بود.دیدم گله میکنه و کمی ناراحت هست و ... که بحث نهایتا منعطف شد به مرحوم میرزداه و گفتند که نفهمیدم چطور شد که ایشون آموزشگاه رو ترک کرد و دیگه قرارداد نبست و بعدا متوجه شدند که با مدیر آموزشگاه به مشکل برخورده و آقای میرزاده هم با اخلاق خاصی که دارند با این آقای مدیر کنار نیومده.از صمیمت این دو هنرمند داشتم میگفتم که اونجا بود که آقای زندگانی گفت اگر من میدونستم که مجتبی میخواد بره و نیاد، منم دیگه نمیومدم و با هم از اینجا میرفتیم ولی الان خبری دیگه ازش ندارم و میدنید که ایشون دیگه اعصابش برای حرفها و خرده گیریهای این مدیر آموزشگاه نمیکشه و گویا با هم قبلا کنتاک هم داشته اند.از تکنیک و هنر بی بدیل مجتبی میرزاده چقدر تعریف میکرد و چقدر احترام میگذاشت و باید هردو به هم اونچه که من دیدم احترام میگذاشتند و طبق گفته خودشون تنها شدن هم میرزاده و هم زندگانی بسیار دردناک و اذیت کننده بود.اما خود آقای زندگانی از خاطرات گذشته تعریف میکرد و بسیار از وضعیت امروزی متنفر و ناراحت بود.گفته های او از مهستی و خاطرات قدیمی و ارزشی که برای این هنرمند قائل بود همگی مرحوم زندگانی رو اذیت میکرد.قیل از اینکه بطور خصوصی با ایشون صحبتی داشته باشم،شاگردی ایشون داشت که دختر کم سنی در حد ۱۶ ساله احتمالا بود که آقای زندگانی همون لحظه بمن گفتند که ۶ ماه هست که شاگرد منه و من دیگه حرفی برای گفتن برای ایشون ندارم و چیزی نیست که بخواهم درس بدهم و باید پیش استاد دیگری بروند.و واقعا جای تعجب بود سیاوش زندگانی با اون همه تکنیک و متد و البته آموزش از طریق گوش دیگه حرفی برای گفتن نداشت.نوازندگی این هنرجو رو باید میدیدید.خیلی ببخشید غلط کرد ویولنیست کلاسیک نواز حرفه ای.در تکنیک عالی و سرعت عمل بینهایت درحد بالا و تیزهوش.از این رو هست که من همیشه در این وبلاگ هم میگم افرادی که من دیدم و اشخاصی که من دیدم که بطور ناشناس هستند اگر مجالی داده بشه حتما این موسیقی ملی در حد بسیار بالایی پیشرفت خواهد کرد و افرادی بسیار خاص دست اندر کار خواهند شد.چه افراد و چه هنرجوهایی که ما داریم!حیف!
اما در آخر بعد از تعریف خاطره و روزهای شیرین و همراهی او با مهستی خود ایشون ناگاه ساز رو برداشتند و گفتم استاد گرامی من کدوم ترانه خاطره انگیز هست؟
سیاوش زندگانی که حال عجیبی در اون لحظه داشت با ویولن ترانه مستی هم درد منو دیگه دوا نمیکنه... هم خوند و هم نواخت و در حال اجرا آروم آروم اشک میریخت.و چقدر زیبا این ترانه رو نواخت و در اون لحظه با تمام احساس این ترانه برای من برای آخرین بار از آقای سیاوش زندگانی در ذهنم به یادگار موند و منم در اونجا یادم هست با اجازه شما گریه کردم.چقدر زیبا نواخت.خیلی
اما در آخر چون وبلاگ از مرحوم استاد عزیزم هست.اسداله ملک.در گذشته اگر به یاد داشته باشید من تاکید کردم که استاد ملک یکی از ویولنیستهای بسیار ماهر بود که سبکی بسیار ورزیده و دشواری داشت و همچنین به سبکهای دیگر هنرمندان هم تسلط داشت که احتمالا همیشه لحظاتی رو در خلوت با سازش نوازندگی دیگر هنرمندان رو بررسی میکرد و مینواخت.باز اگر یادتون باشه مطلبی در گذشته که ارائه شد من اثری رو از مرحوم ملک گذاشتم که به سبک پرویز یاحقی نواخته بود
اینبار اثری رو تقدیم میکنم که اسدالله ملک به سبک سیاوش زندگانی نواخته است.اشخاصی که به سبک سیاوش زندگانی و ریزه کاریها و تحریرهای ریز و آمیخته شده ایشون آشنایی دارند و گلیسه ها و تحریرهای گردشی ویبره دار حتما از شنیدن چنین قطعه ای از اسدالله ملک شگفت زده خواهند شد.قطعه ای در برنامه شما و رادیو به همکاری هایده و فرهنگ شریف و اسداله ملک در مایه دشتی
چقدر فرهنگ شریف ابتدای دشتی را زیبا و دلنشین اجرا میکند
هایده_فرهنگ شریف_اسداله ملک(به سبک مرحوم سیاوش زندگانی)
نوشته شده در تاريخ جمعه 11 آذر1390 توسط نادر | 6 نظر
مهر: موسیقی هنر ارزشمندی است و
صحنه اجرای کنسرت نیز محل فریاد به جای آواز نیست ولی متاسفانه این هنر
بعضا محفلی برای خودنمایی تحت عنوان قلندری شده است.
میلاد کیایی نوازنده سنتور
و مدرس هنر موسیقی ضمن بیان این مطلب در انتقاد به کم و کیف اجرای اخیر
گروه همنوازان شیدا به سرپرستی محمدرضا لطفی گفت: من آهنگساز و مدرس موسیقی
با 55 سال سابقه فعالیت در این عرصه هستم و معتقدم به عنوان عضو کوچکی از
جامعه موسیقی در جایگاهی قرار دارم که می توانم به عنوان یک کارشناس درخصوص
مسائل مختلف موسیقایی سخن گویم و اگر انتقادی مطرح می شود منظور نفی یک
کار هنری نیست بلکه هدف بررسی نقاط قوت و ضعف در جهت بهتر برگزار شدن
برنامه های هنری است تا شاگردان و استادان موسیقی و دیگر علاقمندان به این
هنر ارزشمند بدانند که چه باید کرد و چه نباید کرد بنابراین اگر نقد و
ایرادی به مجموع جریان های موجود در عرصه موسیقی می شود قصد توهین و بی
احترامی نیست بلکه باید برخی از واقعیت را بیان کرد و نمی توان چشم بر روی
آنها بست.
این مدرس موسیقی افزود: کنسرت
گروه موسیقی همنوازان شیدا را می توان در دو بخش بررسی کرد چرا که بخش نخست
این کنسرت با اجرای تکنوازی تار و آواز محمدرضا لطفی و همراهی تنبک آغاز
شد و بخش دوم به اجرای گروه نوازی شیدا اختصاص داشت، در بخش نخست زمانی که
این نوازنده تار به روی صحنه آمد، حدود ده دقیقه کوک کردن سازش به طول
انجامید این در حالی است که هر اهل فنی می داند که ساز را باید به احترام
وقت مخاطب قبل از روی صحنه آمدن کوک کرد چراکه سرعت در این عصر حرف اول را
می زند و حال اینکه لطفی پس از کوک ساز متاسفانه قطعاتی را خارج (فالش)
اجرا کرد و تا پایان کنسرت هم نتوانست با مخاطب ارتباط برقرار کند و از
همین جهت معتقدم که موسیقی که محمدرضا لطفی ارائه داد به معنای واقعی نوعی
موسیقی تخدیری وملال آور بود.
این نوازنده سنتور در ادامه
توضیح کیفیت بخش نخست اجرای کنسرت گروه موسیقی شیدا گفت: بیش از 50 دقیقه
از بخش نخست این کنسرت را که حدود یک ساعت و پنج دقیقه طول کشید شاهد
تکنوازی تار لطفی بودیم و او در این قسمت با صدایی که برای خوانندگی مناسب
نیست آواز خواند؛ آوازی که شایسته موسیقی دستگاهی ایران نیست و حال این
سئوال مطرح است که لطفی با چه هدف و انگیزه ای به خودش اجازه می دهد که
آواز بخواند؛ آوازی که بیشتر به فریاد کشیدن شبیه بود و البته به گفته خودش
قلندری می کرد درحالی که جایگاه این قلندری ها متعلق به صحنه موسیقی نیست
بلکه جای این نوع خودنمایی ها در خانقاه و یا گود زورخانه است در نهایت
انجام حرکت های درویش مسلکانه که به نام عرضه هنر موسیقی مطرح می گردد نوعی
توهین و تحمیق تماشاگر محسوب می شود.
میلاد کیایی در ادامه صحبت های
خود با اشاره به مجموع قطعاتی که در بخش دوم این کنسرت به روی صحنه رفت
گفت: مجموع صحبت های من و انتقادها تنها مربوط به بخش نخست این کنسرت است
چراکه معتقدم که در بخش دوم این کنسرت نوازندگان جوان زحمت کشیده بودند و
به جرات می گویم که پس از مدتها یک آواز خوب شنیدم به نظرمن آقای فریدون
پور صدای خوبی دارد و تا اندازه ای سبک آواز ایشان متاثر از سبک آواز زنده
یاد محمودی خوانساری است؛ اما نکته قابل توجه در اجرای کنسرت همنوازان شیدا
در بخش دوم عدم میزانسن و مکان نادرست خواننده و نوازنده در صحنه بود یعنی
خواننده از نقطه دید تماشاگر دور بود و مخاطب مجبور بود چهره ایشان را از
صفحه بزرگ ال سی دی موجود در سالن ببیند و بعد هم تعداد زیاد نوازندگان در
ترکیب سازبندی گروه از عرف گروه های موسیقی ایرانی خارج بود و همین مسئله
صحنه را بی جهت شلوغ کرده بود و در نهایت هم به اعتقاد من فقط سه یا چهار
نوازنده سه تار، نی، تنبک در میان جمع 25 نفره خوب ساز می زدند و بقیه
نوازندگان به نوعی صحنه پر کن بودند.
این نوازنده سنتور در پاسخ به
این سئوال که سابقه آشنایی شما با محمدرضا لطفی به چه دورانی برمی گردد
گفت: بیش از 50 سال است که محمدرضا لطفی را می شناسم، این آشنایی به سال
1340 برمی گردد در آن دوران ما محصل هنرستان عالی موسیقی بودیم و مسابقه
هایی از سوی وزارت فرهنگ و هنر و وزارت آموزش و پرورش برای تشویق دانش
آموزان و علاقمندان به این هنر در سطح کشوری برگزار می شد و در این مسابقه
ها نفرات برتر در رشته های مختلف نوازندگی را در اردوی رامسر می بردند و
هریک از نوازندگان هنر خود را در معرض قضاوت می گذاشت خوب یادم هستم که در
آن زمان من از تهران در رشته سنتور آمده بودم و محمد موسوی با ساز نی از
اهواز، مجتبی میرزاده با ساز ویولن از کرمانشاه، کامکارها از سنندج
ومحمدرضا لطفی هم با ساز تار از گرگان آمده بودند.
نویسنده کتاب راز آشکارا در
ادامه افزود: محمدرضا لطفی در آن دوران چهره خوبی از خود در عرصه نوازندگی
تار ارائه داد و در برهه ای از زمان هم به نوعی در جریان های موسیقایی پیش
رو بود و به همراه دیگر هنرمندان آثار ارزشمندی را از خود به جا گذاشت و به
نوعی در جریان های انقلاب هم فعال بود، به خوبی به یاد دارم که در اوایل
انقلاب سازش را دست گرفت و در سفارت آمریکا به نشان اعتراض ساز زد و به
اصطلاح موضع ضد آمریکایی خود را نشان داد و به نوعی ابراز عقیده کرد که
البته هر نوع ابراز عقیده ای محترم است، اما در ادامه چنین موضع گیری درست
در اوج روزهای جنگ و بمباران هموطنان متوجه شدیم که لطفی در آمریکا دیده
شده است و سالها بعد از جنگ هم خود من به دفعات او را در نیویورک دیدم.
کیایی در ادامه صحبت های خود
متذکر شد: یکی از اشکالاتی که در دیدگاه و جهانبینی لطفی وجود دارد این است
که او دچار سیاست زدگی شده است و هرلحظه هم دیدگاه خود را تغییر می دهد و
به یک رنگ درمی آید تا جائیکه وقتی پس از سالها اقامت در آمریکا به ایران
آمد بار دیگر تغییر موضع داد و متاسفانه هنر خود را آغشته به سیاست و مسائل
غیر هنری آغشته کرد البته آنچه مسلم است داشتن مواضع سیاسی حق هر انسانی
است چراکه دیدگاه و جهانبینی او را تعریف می کند اما سیاسی کردن هنر امری
نا پسند است و به گواه تاریخ شاهد هستیم که هنرمندی که هنر خود را به سیاست
آمیخته کرده است به نتیجه خوبی نخواهد رسید چراکه ادامه این روند در دراز
مدت باعث می شود که هنرمند و هنرش در طول تاریخ فراموش شود؛ این درحالی است
که هنرمندانی چون استاد صبا هیچگاه هنر خود را با سیاست آمیخته نکرد.
این مدرس ساز سنتور در ادامه
افزود: یادم هست هشت سال بیشتر نداشتم که به اتفاق زنده یاد برادرم ایرج
کیایی که او نیز از هنرمندان خوب موسیقی بود به مکتب استاد صبا می رفتیم و
مشق موسیقی می کردیم و شاهد بودم که در موقعیت های مختلف به دور از گونه
موضع گیری سیاسی فعالیت می کرد و یا حتی کلنل علی نقی وزیری و روح الله
خالقی هیچگاه هنر خود را با سیاست آمیخته نکردند؛ یکی دیگر از ایرادهایی که
می توان به لطفی وارد کرد این است که در هیچ زمانی از دوره های تاریخ
مکتوب و یا شفاهی دیده نشده است که یک هنرمند با پای برهنه به روی صحنه
آید، زمین را ببوسد و یا شاگردان خود را به دست بوسی فرا خواند ولی
متاسفانه هرآنچه گفته شد در مرام و مکتب لطفی وجود دارد و از سوی دیگر
شاگردانی که در مکتب این نوازنده بار آمده اند از تفکر لطفی بی بهره نمانده
و اغلب آنها موزیسین هایی تک بعدی و متعصب بار آمده اند.
کیایی که در حال حاضر مشغول
نوشتن کتاب یکصدسال موسیقی ایران است در پایان صحبت های خود شیوه تبلیغاتی
این کنسرت را به دور از اخلاق هنر دانست و گفت: تبلیغات گسترده ای از طریق
بیلبوردهای شهری بر در و دیوار شهر آویخته بودند که البته این تبلیغات برای
هنر موسیقی امری نیکو است اما آنچه در تبلیغات گروه همنوازان شیدا جای
تاسف داشت این بود که اسم و عکس محمدرضا لطفی بزرگ تر از دیگر هنرمندان
گروه دیده می شد و متاسفانه اسامی نوازنده ها خیلی ریز در گوشه ای از
تبلیغات نوشته شده بود که اینچنین برخوردهایی در عرصه هنر به دور از اخلاق
است و نوعی خودکامگی محسوب می شود.
نوشته شده در تاريخ پنجشنبه 3 آذر1390 توسط نادر | 3 نظر
درود
همیشه یکی از زیباترین ترکیبهای سازی و
در اصل دونوازی یا دوئت به قول معروف،ویولن و پیانو بوده.چرا که ترکیب این
دو ساز خود ارکستری تکمیل است.مفهوم ارکستر و پیدایش ارکستراسیون تنها به
دلیل این بوده است که از تمام فضای صدا و حجم صدا بهترین بهره برداری رو
داشته باشند.زیر صداها و رو صداها و آکوردها و آلتوها و باسها و سوپرانوها
اینها همگی بخاطر کشیدن حجم درستی از صدا میباشد
پیانو که خود سازی تکمیل هست و اکثر ویژگیهای صدادهی را دارد و همینطور ویولن که در نواختن ملودی ظرافت و انعکاس ویژه ای دارد
از آقای یاحقی و بدیعی آثار خوبی بهمراهی ساز پیانو بجا مانده که از نظر من حتی بهترین دوئتهای ایرانی میباشند.
از خدا بیامرز ملک تابحال همنوازی پیانو و ویولن به آن صورت گسترده نداشتیم.قطعه تصویری که قبلا خدمت شما تقدیم شد که خوشبختانه تصویربرداری شد و همینطور اینبار یکی از همنوازیهای بسیار زیبا از اسداله ملک و پیانوی خانم فخری ملک پور به شما تقدیم میکنم
قبلا به شما قول داده بودم که این قطعات رو تقدیم کنم.این قطعه در دستگاه ماهور اجرا شده است و یکی از زیباترین و ماندگارترین آثار اسداله ملک هست که با پیانو بجای مانده
اما نکته دومی که مطلب رو به اون اختصاص دادیم راجع به آقای توکل هست.فکر میکنم دوستانی که مطالب من رو همیشه میخوندند و با اونها همیشه در کامنتها صحبت میکردیم بخوبی در مورد سبک و نوع نوازندگی فضل اله توکل یاد کردیم و آنچه که به گوش قابل تشریح بود بازگو کردیم
اما یکی از اصطلاحهای معروفی که در مورد ساز فضل اله توکل از قدیم بازگو میکردند این بود که همیشه نوازندگی سنتور فضل اله توکل رو به نواختن پیانو تشبیه میکردند و حرفی اگر از فضل اله توکل میشد شنوندگان و علاقه مندان ساز ایشون همیشه به روانی نوازندگی و آبشار گونه بودن نوازندگی و همینطور پیانو نوازی ایشون با ساز سنتور یاد میکردند که حرفی بسیار درست هست.چنانچه که در آن موقع که روح اله خالقی ارکستراسیون موسیقی ملی را تشکیل میداد ساز سنتور را در ارکستر موسیقی ملی قرار داد و این طور بازگو کرد که فیزیک و ساختار سنتور از پیانو الهام گرفته شده است و آن را به عنوان مصداقی از ساز پیانو و البته با صدادهی و کاربردی گسترده و متفاوتتر به ارکستر ارائه و تعریف نمود.از این رو هم در ارکستر موسیقی ملی پیانو داشتیم و هم سنتور.اما نوازندگان سنتور با ساز سنتور به عنوان سنتور نواز برخورد میکنند و متدهای بسیار منفک و جدا شده ای به آن اختصاص دادند و کاملا آن را تخصصی و صاحب شخصیت جداگانه ای کرده اند که از جمله مرحوم پایور و حسین ملک را میتوان نام برد که تئوریسین ساز سنتور میباشند.اما هنرمندان مختلفی علاوه بر سنتور نوازی و متدهای خاص سنتور از پیانو هم الهام گرفته اند و ترکیبی جالبی ارائه میکنند و منصور صارمی به گفته خودشون و همچنین فضل اله توکل و مجید نجاهی از جمله نوازندگانی هستند که سبکی کاملا مختص و جداگانه دارند که منصور صارمی خود کمی از پیانو الهام میگرفت و فضل اله توکل شاید بتوان گفت بهترین الهام رو از پیانو میگرفت در عینی که سنتور نوازی میکرد و متد بسیار خاصی در این نوازندگی ارائه داد.تئوری سنتور را از پایور داریم و متدهای نوین و استفاده هرچه بهتر از سنتور را از فضل اله توکل
اگر نظر من باشد به صراحت میتوانم بگویم که در نوازندگی سنتور زیباتر از فضل اله توکل در موسیقی نداشته ایم.از هر لحاظ که شنونده با ساز ایشون برخورد میکند اول از همه تبحر و دوم سبک بسیار خاص و سوم زیبایی عجیب و گوش نوازی را درک میکند.کمتر نوازنده سنتور داشته ایم که متد ارائه کرده باشند که به عنوان فراگیر و گسترده بکار رود.البته متد فضل اله توکل خاص ایشون هست و همچون ساز پرویز یاحقی و اسداله ملک فراگیر نیست بلکه الهام گرفتنی است و متدی منحصر میباشد و بهتر است از کلمه سبک استفاده کنیم تا متد.اما متد های فراگیر رو آقای پایور و حسین ملک، رضا ورزنده و میلاد کیایی بیشتر میتوان نام برد که صاحب متد هستند در این ساز.
تمامی صحبتها به این خاطر بود که نکته خاصی رو در این اثر به طور مستند تقدیم کنم.یکی پیانوی خانم فخری ملک پور و یکی سنتور آقای توکل
اگر بدقت گوش بدهیم و با درنظر گرفتن تعاریف و پیشینه ای که از ساز سنتور مطرح کردیم و همچنین فضل اله توکل،در این به مشکل میتوان نوازندگی پیانو را از سنتور تشخیص داد! آمیختگی نوازندگی این دو هنرمند بسیار قابل توجه میباشد
یا طبق قول معروف فضل اله توکل سنتور را چون پیانو مینوازد و یا خانم ملک پور سبک و الهام ویژه ای گرفته اند که مشابه با سنتور توکل مینوازد !!
درآمد ماهور (اسداله ملک_فخری ملک پور_فضل اله توکل)
چهارمضراب ماهور(اسداله ملک_پیانوی فخری ملک پور_توکل)
در ادامه ماهور (ملک _توکل_فخری ملک پور)
پیانو که خود سازی تکمیل هست و اکثر ویژگیهای صدادهی را دارد و همینطور ویولن که در نواختن ملودی ظرافت و انعکاس ویژه ای دارد
از آقای یاحقی و بدیعی آثار خوبی بهمراهی ساز پیانو بجا مانده که از نظر من حتی بهترین دوئتهای ایرانی میباشند.
از خدا بیامرز ملک تابحال همنوازی پیانو و ویولن به آن صورت گسترده نداشتیم.قطعه تصویری که قبلا خدمت شما تقدیم شد که خوشبختانه تصویربرداری شد و همینطور اینبار یکی از همنوازیهای بسیار زیبا از اسداله ملک و پیانوی خانم فخری ملک پور به شما تقدیم میکنم
قبلا به شما قول داده بودم که این قطعات رو تقدیم کنم.این قطعه در دستگاه ماهور اجرا شده است و یکی از زیباترین و ماندگارترین آثار اسداله ملک هست که با پیانو بجای مانده
اما نکته دومی که مطلب رو به اون اختصاص دادیم راجع به آقای توکل هست.فکر میکنم دوستانی که مطالب من رو همیشه میخوندند و با اونها همیشه در کامنتها صحبت میکردیم بخوبی در مورد سبک و نوع نوازندگی فضل اله توکل یاد کردیم و آنچه که به گوش قابل تشریح بود بازگو کردیم
اما یکی از اصطلاحهای معروفی که در مورد ساز فضل اله توکل از قدیم بازگو میکردند این بود که همیشه نوازندگی سنتور فضل اله توکل رو به نواختن پیانو تشبیه میکردند و حرفی اگر از فضل اله توکل میشد شنوندگان و علاقه مندان ساز ایشون همیشه به روانی نوازندگی و آبشار گونه بودن نوازندگی و همینطور پیانو نوازی ایشون با ساز سنتور یاد میکردند که حرفی بسیار درست هست.چنانچه که در آن موقع که روح اله خالقی ارکستراسیون موسیقی ملی را تشکیل میداد ساز سنتور را در ارکستر موسیقی ملی قرار داد و این طور بازگو کرد که فیزیک و ساختار سنتور از پیانو الهام گرفته شده است و آن را به عنوان مصداقی از ساز پیانو و البته با صدادهی و کاربردی گسترده و متفاوتتر به ارکستر ارائه و تعریف نمود.از این رو هم در ارکستر موسیقی ملی پیانو داشتیم و هم سنتور.اما نوازندگان سنتور با ساز سنتور به عنوان سنتور نواز برخورد میکنند و متدهای بسیار منفک و جدا شده ای به آن اختصاص دادند و کاملا آن را تخصصی و صاحب شخصیت جداگانه ای کرده اند که از جمله مرحوم پایور و حسین ملک را میتوان نام برد که تئوریسین ساز سنتور میباشند.اما هنرمندان مختلفی علاوه بر سنتور نوازی و متدهای خاص سنتور از پیانو هم الهام گرفته اند و ترکیبی جالبی ارائه میکنند و منصور صارمی به گفته خودشون و همچنین فضل اله توکل و مجید نجاهی از جمله نوازندگانی هستند که سبکی کاملا مختص و جداگانه دارند که منصور صارمی خود کمی از پیانو الهام میگرفت و فضل اله توکل شاید بتوان گفت بهترین الهام رو از پیانو میگرفت در عینی که سنتور نوازی میکرد و متد بسیار خاصی در این نوازندگی ارائه داد.تئوری سنتور را از پایور داریم و متدهای نوین و استفاده هرچه بهتر از سنتور را از فضل اله توکل
اگر نظر من باشد به صراحت میتوانم بگویم که در نوازندگی سنتور زیباتر از فضل اله توکل در موسیقی نداشته ایم.از هر لحاظ که شنونده با ساز ایشون برخورد میکند اول از همه تبحر و دوم سبک بسیار خاص و سوم زیبایی عجیب و گوش نوازی را درک میکند.کمتر نوازنده سنتور داشته ایم که متد ارائه کرده باشند که به عنوان فراگیر و گسترده بکار رود.البته متد فضل اله توکل خاص ایشون هست و همچون ساز پرویز یاحقی و اسداله ملک فراگیر نیست بلکه الهام گرفتنی است و متدی منحصر میباشد و بهتر است از کلمه سبک استفاده کنیم تا متد.اما متد های فراگیر رو آقای پایور و حسین ملک، رضا ورزنده و میلاد کیایی بیشتر میتوان نام برد که صاحب متد هستند در این ساز.
تمامی صحبتها به این خاطر بود که نکته خاصی رو در این اثر به طور مستند تقدیم کنم.یکی پیانوی خانم فخری ملک پور و یکی سنتور آقای توکل
اگر بدقت گوش بدهیم و با درنظر گرفتن تعاریف و پیشینه ای که از ساز سنتور مطرح کردیم و همچنین فضل اله توکل،در این به مشکل میتوان نوازندگی پیانو را از سنتور تشخیص داد! آمیختگی نوازندگی این دو هنرمند بسیار قابل توجه میباشد
یا طبق قول معروف فضل اله توکل سنتور را چون پیانو مینوازد و یا خانم ملک پور سبک و الهام ویژه ای گرفته اند که مشابه با سنتور توکل مینوازد !!
درآمد ماهور (اسداله ملک_فخری ملک پور_فضل اله توکل)
چهارمضراب ماهور(اسداله ملک_پیانوی فخری ملک پور_توکل)
در ادامه ماهور (ملک _توکل_فخری ملک پور)
نوشته شده در تاريخ شنبه 21 آبان1390 توسط نادر | 6 نظر
درودی دگربار
من همیشه نیکو خردمند رو دوست
داشتم.اصلا بعضی اشخاص باید در زمینه هنری فعالیت کنند چرا که به مخاطب
احساس مثبتی میدهند.دوبله ایران برعکس سینمای ایران حرف اول رو به نظر من
در دنیا میزنه و من یک دنیا ارزش برای دوبله ایران قائلم.مجریهای
رادیو.دوبله های تلویزیون و شومن های تلویزیون ایران واقعا تکه
هنرمند فرهیخته نیکو خردمند را نباید فراموش کرد.صدای فخری خوروش در گوش من هنوز زمزمه میکند
نیکو خردمند صدای آرامش و چهره آرامش
هنرمند فرهیخته نیکو خردمند را نباید فراموش کرد.صدای فخری خوروش در گوش من هنوز زمزمه میکند
نیکو خردمند صدای آرامش و چهره آرامش
نوشته شده در تاريخ جمعه 20 آبان1390 توسط نادر | 3 نظر
درود
چقدر مطلب من در مورد ترانه و تصنیف نوشتم.چه زمان و وقتی برای این موضوع صرف شد.چند بار فقط در مورد فرق تصنیف و ترانه نوشتم.
موسیقی اگر هنر هست پس اصل اولش زیبایی هست و اصل دومش طراوت هست.حالا این طراوت یا در قالب غم هست و یا در قالب شادی.موسیقی صدای ارواح نیست.موسیقی روضه خونی و از این آهنگهای مولودی نیست.موسیقی استرس و وحشت نیست.موسیقی اگرچه جنبه های مختلفی میتونه داشته باشه اما موسیقی ملی ما و بافت موسیقی ما از خشونت نبوده و اصلا خشن نیست
اولین اثری که برای شما میذارم دو موسیقی متفاوت از یک شعر یکسان هست
شعر بسیار معروف از شیخ بهایی که با شروع تا کی به تمنای وصال تو یگانه معروف هست
ترانه این شعر رو استاد محمد حیدری آهنگساز و نوازنده خوش نواز سنتور ساخته بودند که هایده به زیبایی تمام اجرا کرد.آهنگسازی یه هنر بزرگه که شما هرچند شعر سنگین و غیر قابل هضم رو میتونید بقدری زیبا آهنگینش کنید که اصلا در زبان تمام مردم بچرخه.لطفا یه بار این ترانه رو گوش کنید
هایده (تمنای وصال) شعر از شیخ بهایی
حالا همین شعر رو از صدای گوهر بار و صدای بسیار چپ آقای مختاباد بشنوید.
من نمیدونم فاجعه دیگه به چی میگن! فضاحت به چی میگن و نداشتن سلیقه به چی میگن؟! برای من واقعا سواله.لطفا این اثر نامعلوم رو گوش کنید
ابوالحسن مختاباد (تمنای وصال)
به اون اثری که هایده اجرا کرده و مطمئنم به قدری این شعر سنگین با فصاحت و زیبایی تمام خوانده شده که اولا همه شما شنیدید و دوم از اینکه مطمئنم به زبون خیلی از شما میچرخه و خاطره انگیز هم خواهد بود ضمنا بسیار بزمی و شاد هم هست که در دستگاه ماهور ساخته شده و اوج و فرود زیبایی داره.به این اثر ترانه میگویند نه تصنیف
اما اثر نامعلوم دوم که آقای مختاباد خوندند که بسیار خشک و عجیب الحال هست نمیدونم چیه! نه ترانست و نه تصنیف.خودشون میگن تصنیفه! اما اگر تصنیف این هست پس این تصنیفی که در پایین از الهه خدمت شما ارائه میکنم نامش چیه؟
نکنه که کلمه تصنیف و استعمالش اخیرا عوض شده که به این روز افتاده!
به ذهنم رسید که بگم سرود.اما اگر ای ایران سروده پس این اثر نامعلوم هرگز سرود هم نخواهد بود چون زمانیکه به یکی از همین هنرمندان معلوم الحال کلمه سرود رو بکار بردم به شدت ناراحت شد و گفت من سرود خون نیستم!!
پس من نمیدونم به این نوع آثار ... چه باید گفت؟
غرض از این مطلب این هست که از هنرمندان امروزی که توقعی ندارم چون افکارشون تخدیر شدست و سواد موسیقی درست و حسابی هم ندارند.اما از هنردوستان موسیقی ملی ایران خواهش میکنم به این نوع آثار تصنیف و ترانه نگید.من نمیگم این آثار اجرا نشن.نه ازقضا در موسیقی ممنوعیت نداریم اما اسمش تصنیف و ترانه نیست و لطفا این آثار نامعلوم رو به موسیقی ملی نچسبونید سر اسم هم دعوا نکنید اگر کلمه ترانه و تصنیف، با اصالت و زیباست پیشنهاد میکنم یه اسم زیباتر برای این نوع آثار انتخاب کنید.مثلا زیبای خفته! دیگه بهتر از این؟ولی لطفا نگید ترانه و تصنیف.پلهای گذشته رو خراب نکنید هنرمندان موسیقی ملی رو زیر سوال نبرید و سر اسم هم دعوا نکنید.اسمهای قشنگ برای این نوع آثار زیاد هست
اما مقایسه ای دیگر سیاوش بیدکانی و شجریان امروزی هست
آوازه خوانی با یک وجود اما با دو شخصیت هنری متفاوت.از هنرمند تا هنربند!
باز برای مقایسه من دو اثر از این هنرمند دیروزی رو برای شما میذارم که ببینید موسیقی ملی زنده بود و ایشون هم بلد بود زنده نگه داره.پس لطفا به این آواز زیبا گوش کنید
بزم شاعران در مایه افشاری آواز بینظیر استاد سیاوش بیدکانی
بله آواز زیبایی در افشار و عراق افشار که بسیار لطیف و زیبا و دل نواز اجرا شد.نام این هنرمند مرحوم استاد سیاوش بیدکانی هست.آیا آوازهای آقای شجریان امروزی به همین زیبایی هست؟آیا اصلا جنس و لحن آواز خواندن آقای شجریان تفاوت نکرده؟ آیا امروزه کلمات شعر در آواز ایشون جویده و له نمیشود؟
اما اثر دوم که باز نامعلوم هست یه نوع موسیقی هست که اخیرا بنام سنتی معروف شده و مثل همنوازی و همخوانی ارواح میمونه و ریتم عجیبی داره.نه ارکستر معلوم الحالی داره و نه ترانه هست و نه تصنیف!.ریتم این ترانه بدرد کارگران عمرانی میخوره که درحال بیل زدن هستند چون بسیار با حرکات کاری اونها موزون هست. ادای شعر بیشتر به شعار دادن شبیهه تا تصنیف خواندن.تنها زیبایی این اثر که اینجانب رو از انتقاد اون شرمنده میکنه فقط شعر زیبای این اثر هست وگرنه موسیقی هیچ زیبایی ندارد و شعر رو مانند اثری که در بالا از مختاباد تقدیم شد خدشه دار کرده است.نام این هنرمند معلوم الحال سراستاد خسرو شجریان میباشد
اثری نامعلوم به نام رندان مست!
اثر افشاری که با آواز زیبای سیاوش شنیدید یکی از بی نظیر ترین آوازهای ایشون در موسیقی ملی ایران میباشد.اما خب ... واقعا متاسفم هم آوازهای بعد از انقلاب ایشون آواز نیست و هم آثار ضربی که ادعا دارند تصنیف هست.
اما تصنیف چیست؟ توضیحات قبلا داده شده و احتمالا در آینده ای نزدیک به صورت مدون تعریف تصنیف رو به صورت مفصل در این وبلاگ درج خواهم کرد
اما نمونه ای از تصنیف در موسیقی ملی رو به شما تقدیم میکنم
شعر از معینی کرمانشاهی:
در این حال مستی صفا کردم.تو را ای خدا من صدا کردم
در این روزگاری که من دیدم.چه شبها خدایا خدا کردم
نهادم سر سجده بر خاکت.به درگاهت امشب دعا کردم
که از من نگیری صفای دلم را.به راه محبت تو دانی خدایا چه ها کردم!
ترانه فروغ جاویدان(مسبب) ارکستر موسیقی ملی و هنرمند استاد الهه
با اینحال فکر میکنم هنوز الهه و ایرج و پوران از خیلی از استاد ها استاد ترند و احتمالا با این روند که پیش بریم هرگز مرضیه و الهه و امثالهم بوجود نخواهند آمد.
نکته دوم آنکه آثار ارائه شده از مختاباد و شجریان در شعر بینظیر هست و عرض کردم از شعر این اثار خجالت میکشم که انتقاد از این آثار کنم و غیر از زیبایی شعر چیزی دیگر نیست و تاکید دوم آنکه سراستاد و همچنین آقای مختاباد در آهنگسازی این اثر صفر هستند بقدری که هرگز نتوانستند اشعار مورد نظر رو هضم موسیقی اثر بکنند و موسیقی در مقابل شعر به زانو نشسته در صورتی که همان شعر با آهنگسازی محمد حیدری حتی در زبان مردم کوچه و بازار هم در نهایت سنگینی و زیبایی این اثر زمزمه میشود باشد که بیش از ۳ دهه گذشته!
**تشکر فراوان از آرتین گرامی که همیشه لطف دارند به این موسیقی ملی و همچنین اینجانب**
موسیقی اگر هنر هست پس اصل اولش زیبایی هست و اصل دومش طراوت هست.حالا این طراوت یا در قالب غم هست و یا در قالب شادی.موسیقی صدای ارواح نیست.موسیقی روضه خونی و از این آهنگهای مولودی نیست.موسیقی استرس و وحشت نیست.موسیقی اگرچه جنبه های مختلفی میتونه داشته باشه اما موسیقی ملی ما و بافت موسیقی ما از خشونت نبوده و اصلا خشن نیست
اولین اثری که برای شما میذارم دو موسیقی متفاوت از یک شعر یکسان هست
شعر بسیار معروف از شیخ بهایی که با شروع تا کی به تمنای وصال تو یگانه معروف هست
ترانه این شعر رو استاد محمد حیدری آهنگساز و نوازنده خوش نواز سنتور ساخته بودند که هایده به زیبایی تمام اجرا کرد.آهنگسازی یه هنر بزرگه که شما هرچند شعر سنگین و غیر قابل هضم رو میتونید بقدری زیبا آهنگینش کنید که اصلا در زبان تمام مردم بچرخه.لطفا یه بار این ترانه رو گوش کنید
هایده (تمنای وصال) شعر از شیخ بهایی
حالا همین شعر رو از صدای گوهر بار و صدای بسیار چپ آقای مختاباد بشنوید.
من نمیدونم فاجعه دیگه به چی میگن! فضاحت به چی میگن و نداشتن سلیقه به چی میگن؟! برای من واقعا سواله.لطفا این اثر نامعلوم رو گوش کنید
ابوالحسن مختاباد (تمنای وصال)
به اون اثری که هایده اجرا کرده و مطمئنم به قدری این شعر سنگین با فصاحت و زیبایی تمام خوانده شده که اولا همه شما شنیدید و دوم از اینکه مطمئنم به زبون خیلی از شما میچرخه و خاطره انگیز هم خواهد بود ضمنا بسیار بزمی و شاد هم هست که در دستگاه ماهور ساخته شده و اوج و فرود زیبایی داره.به این اثر ترانه میگویند نه تصنیف
اما اثر نامعلوم دوم که آقای مختاباد خوندند که بسیار خشک و عجیب الحال هست نمیدونم چیه! نه ترانست و نه تصنیف.خودشون میگن تصنیفه! اما اگر تصنیف این هست پس این تصنیفی که در پایین از الهه خدمت شما ارائه میکنم نامش چیه؟
نکنه که کلمه تصنیف و استعمالش اخیرا عوض شده که به این روز افتاده!
به ذهنم رسید که بگم سرود.اما اگر ای ایران سروده پس این اثر نامعلوم هرگز سرود هم نخواهد بود چون زمانیکه به یکی از همین هنرمندان معلوم الحال کلمه سرود رو بکار بردم به شدت ناراحت شد و گفت من سرود خون نیستم!!
پس من نمیدونم به این نوع آثار ... چه باید گفت؟
غرض از این مطلب این هست که از هنرمندان امروزی که توقعی ندارم چون افکارشون تخدیر شدست و سواد موسیقی درست و حسابی هم ندارند.اما از هنردوستان موسیقی ملی ایران خواهش میکنم به این نوع آثار تصنیف و ترانه نگید.من نمیگم این آثار اجرا نشن.نه ازقضا در موسیقی ممنوعیت نداریم اما اسمش تصنیف و ترانه نیست و لطفا این آثار نامعلوم رو به موسیقی ملی نچسبونید سر اسم هم دعوا نکنید اگر کلمه ترانه و تصنیف، با اصالت و زیباست پیشنهاد میکنم یه اسم زیباتر برای این نوع آثار انتخاب کنید.مثلا زیبای خفته! دیگه بهتر از این؟ولی لطفا نگید ترانه و تصنیف.پلهای گذشته رو خراب نکنید هنرمندان موسیقی ملی رو زیر سوال نبرید و سر اسم هم دعوا نکنید.اسمهای قشنگ برای این نوع آثار زیاد هست
اما مقایسه ای دیگر سیاوش بیدکانی و شجریان امروزی هست
آوازه خوانی با یک وجود اما با دو شخصیت هنری متفاوت.از هنرمند تا هنربند!
باز برای مقایسه من دو اثر از این هنرمند دیروزی رو برای شما میذارم که ببینید موسیقی ملی زنده بود و ایشون هم بلد بود زنده نگه داره.پس لطفا به این آواز زیبا گوش کنید
بزم شاعران در مایه افشاری آواز بینظیر استاد سیاوش بیدکانی
بله آواز زیبایی در افشار و عراق افشار که بسیار لطیف و زیبا و دل نواز اجرا شد.نام این هنرمند مرحوم استاد سیاوش بیدکانی هست.آیا آوازهای آقای شجریان امروزی به همین زیبایی هست؟آیا اصلا جنس و لحن آواز خواندن آقای شجریان تفاوت نکرده؟ آیا امروزه کلمات شعر در آواز ایشون جویده و له نمیشود؟
اما اثر دوم که باز نامعلوم هست یه نوع موسیقی هست که اخیرا بنام سنتی معروف شده و مثل همنوازی و همخوانی ارواح میمونه و ریتم عجیبی داره.نه ارکستر معلوم الحالی داره و نه ترانه هست و نه تصنیف!.ریتم این ترانه بدرد کارگران عمرانی میخوره که درحال بیل زدن هستند چون بسیار با حرکات کاری اونها موزون هست. ادای شعر بیشتر به شعار دادن شبیهه تا تصنیف خواندن.تنها زیبایی این اثر که اینجانب رو از انتقاد اون شرمنده میکنه فقط شعر زیبای این اثر هست وگرنه موسیقی هیچ زیبایی ندارد و شعر رو مانند اثری که در بالا از مختاباد تقدیم شد خدشه دار کرده است.نام این هنرمند معلوم الحال سراستاد خسرو شجریان میباشد
اثری نامعلوم به نام رندان مست!
اثر افشاری که با آواز زیبای سیاوش شنیدید یکی از بی نظیر ترین آوازهای ایشون در موسیقی ملی ایران میباشد.اما خب ... واقعا متاسفم هم آوازهای بعد از انقلاب ایشون آواز نیست و هم آثار ضربی که ادعا دارند تصنیف هست.
اما تصنیف چیست؟ توضیحات قبلا داده شده و احتمالا در آینده ای نزدیک به صورت مدون تعریف تصنیف رو به صورت مفصل در این وبلاگ درج خواهم کرد
اما نمونه ای از تصنیف در موسیقی ملی رو به شما تقدیم میکنم
شعر از معینی کرمانشاهی:
در این حال مستی صفا کردم.تو را ای خدا من صدا کردم
در این روزگاری که من دیدم.چه شبها خدایا خدا کردم
نهادم سر سجده بر خاکت.به درگاهت امشب دعا کردم
که از من نگیری صفای دلم را.به راه محبت تو دانی خدایا چه ها کردم!
ترانه فروغ جاویدان(مسبب) ارکستر موسیقی ملی و هنرمند استاد الهه
با اینحال فکر میکنم هنوز الهه و ایرج و پوران از خیلی از استاد ها استاد ترند و احتمالا با این روند که پیش بریم هرگز مرضیه و الهه و امثالهم بوجود نخواهند آمد.
نکته دوم آنکه آثار ارائه شده از مختاباد و شجریان در شعر بینظیر هست و عرض کردم از شعر این اثار خجالت میکشم که انتقاد از این آثار کنم و غیر از زیبایی شعر چیزی دیگر نیست و تاکید دوم آنکه سراستاد و همچنین آقای مختاباد در آهنگسازی این اثر صفر هستند بقدری که هرگز نتوانستند اشعار مورد نظر رو هضم موسیقی اثر بکنند و موسیقی در مقابل شعر به زانو نشسته در صورتی که همان شعر با آهنگسازی محمد حیدری حتی در زبان مردم کوچه و بازار هم در نهایت سنگینی و زیبایی این اثر زمزمه میشود باشد که بیش از ۳ دهه گذشته!
**تشکر فراوان از آرتین گرامی که همیشه لطف دارند به این موسیقی ملی و همچنین اینجانب**
درود
مطلبی که در مورد آن توضیح خواهم داد در مورد رومانس میباشد.
از ابتدای بنا شدن موسیقی ملی ایران آنچه که اجرا میشد آواز،تصنیف،ترانه بود که رایج بودند و اجرا میشدند و همچنین به عنوان قطعات،رنگ، چهارمضراب،پیش درآمد ضربی،والس هستند که بسیار زیاد در موسیقی ملی ایران مرسوم هستند.
در اروپای قدیم موسیقی به سه دوره اصلی تقسیم میشد.دوران باروک،دوران کلاسیک،دوران رمانتیک و بعد از اون هم دوران معاصر هست.به اصطلاح به این سه دوره موسیقی کلاسیک میگویند که البته موسیقی کلاسیک یعنی موسیقی و آثاری که فقط در دوران کلاسیک ساخته شده باشد و در ایران متاسفانه غلط مصطلح هست که به هر اثر اعم از دوران معاصر مثل چایکفسکی و همینطور برامز و بتهون کلاسیک میگویند. در صورتی که موسیقی کلاسیک واژه ایست که فقط برای آثار مربوط به دوران کلاسیک بکار برده میشود
غرض از این گفتار این بود که سبک رمانس از دوره رمانتیک برگرفته شده که در آن دوران رمانس مینواختند و میخواندند به جای قطعات ضربدار و حتی پر سرعت و قطعات مهیج و خشن
اما رمانس کلا چی هست
رمانس قطعه ای هست که فاقد ریتم البته به واژه درستتر فاقد متر میباشد.یعنی فاقد ضرب است از این رو رمانس به قطعات آواز ما شباهت دارد.رمانس بسیار آرام و لطیف هست و بسیار روان.رمانس یک حالت احساسی هست که ازقضا با فضای بداهه خوانی و بداهه نوازی موسیقی ایرانی مطابقت بسیار زیاد دارد.اگر خواننده رمانس بخواند اول از اینکه شعر آن شعری ای هست از این جهت که مایه قصیده فرم و یا مثنوی فرم و یا شکایت و ملی و میهنی نیست بلکه شعری کاملا برخاسته از احساس درونی یعنی یا مایه غم دارد یا مایه عاشقانه و یا حالتی لطیف و داستان فرم اما نه داستانهایی که ما در سبک و قالب عراقی میبینیم.(منظور از قالب عراقی همان اشعار نظامی و داستانهای منظوم خسرو شیرین و ویس و رامین و ... میباشد)
من طبق بررسیهایی که کردم فکر میکنم برای اولین بار الهه و همینطور ویگن بود که رمانس اجرا کردند.
استاد گلپا از زمان قدیم بسیار مفتخر بود که مبتکر رمانس در موسیقی ملی ایران هست که البته توضیح در این باره خواهم داد
رمانسهایی که من شنیدم یا پاپ بوده اند و یا سبک جاز و هنرمندان خوبی هم در این زمینه فعالیت کردند که عرض کردم اولین هنرمندان که آثاری به شکل رمانس اجرا کردند الهه و ویگن بودند که معمولا به دلیل سبکی یا در مایه اصفهان و یا گامهای مینور و گامهای پاپ و جاز اجرا میشد و از این رو استاد گلپا حق دارند
گلپا اولین کسی بود که بعد از انقلاب سبکی نو در گامهای ایرانی و دستگاههای ایرانی که همان الحان ایرانی هستند بوجود آورد.
همین چند رمانس محدودی که ایشان با وجود ممنوعیت ضبط و در نهایت بعدها منتشر کردند در دستگاه شور و دشتی و اصفهان و سه گاه بود که بجا مانده است
از این رو رمانس در موسیقی ملی ایران و موسیقی ردیفی ما ما از لحاظ حالت شعر موارد فوق را دارا میباشد اما نکته دیگر آنکه نوع شعر چیزیست بین ترانه و آواز.شعر آن نشان از ترانه میدهد که دارای وزن خاصی است ولی نوع اجرای آن بدون ضرب است و به آواز شباهت دارد ولی آواز نیست و کلا آواز با رمانس متفاوت است
اصولا آواز برای شنونده معمولی سبکی هست که به دشواری برای شنونده قابل هضم هست و هرکسی از آن لذت نمیبرد مخصوصا اگر آواز و جنس صدای آوازه خوان طراوت و پارامترهای مختص به آوازه خوانی نداشته باشد.
رمانس اینطور نیست بسیار گوش نواز و نغمگی و بسیار روان هست اما باز مشکلی رمانس برای شنونده دارد از طرفی غیر قابل هضم هست آن هم کند بودن نوع اجرای آن است
طبق بررسیهای کوتاهی که من کردم متوجه شدم که اشخاصی که زیاد آرام نیستند و آرامش زیاد را نمیتوانند تحمل کنند به هیچ عنوان از رمانس و بطور مشابه آواز لذت نمیبرند.حالا آواز بدلیل نوع سبکی خاص و مشخصه های خاص آن از لحاظ سلیقه شاید برای اشخاص متمایز باشد اما رمانس حرف از سلیقه و سبک نیست بلکه حرف از آرام بودن و بسیار لطیف بودن آن هست.خب موسیقی متناسب با روح و سیستم عصبی افراد هست. کند بودن رمانس و سنگین بودن فضای آن و زیاد لطیف بودن آن برای بسیاری از اشخاص حالت خستگی ایجاد میکند خستگی به معنای کسلی و به این دلیل هست که از لحاظ ریلکس بودن موسیقی و سطح آرامش، رومانس در حالت پایه میباشد یعنی آرام ترین نوع موسیقی
لازم به تذکر هست که این سبک جلوه بسیار دقیقتری در همان موسیقی اروپا و سبک رمانتیک دارد و این دوران هم در آنجا به دلیل بالا بودن سطح آرامش و به اصطلاح رمانیک بودن بیش از حد موسیقی موجب شد تا به دوره معاصر رسید و این دوران پایان یافت.دورانی که بطور افراطی رمانتیک و آرام بود
چند نمونه از رومانس رو که اساتید گلپا،هوشمند عقیلی،الهه،ویگن و هایده و در نهایت مرضیه اجرا کرده اند به شما تقدیم میکنم
رومانس بسیار زیبایی با اجرای پیانو و همراهی الهه به نام به تو هرگز نخواهم گفت که پیشتر از طرف وبلاگ آقای اردکانی به شما تقدیم شد
رومانس:به تو هرگز نخواهم گفت_الهه
رومانسی به نام یاران از الهه بهمراهی پیانو
رومانسی به نام بدرود از الهه
اما برای نمونه رومانس دیگری رو با هنرمندی هوشمند عقیلی باز با همراهی پیانو به شما تقدیم میکنم
رومانسی به نام آرامش از هنرمند و استاد محترم هوشمند عقیلی
رمانسهای هایده با انوشیروان روحانی در بعد از انقلاب بسیار معروف شد و ازقضا طرفدار زیادی هم دارد
رومانسی از ساخته های انوشیروان روحانی و همکاری هایده
اما نوبت میرسه به استاد اسطوره ای موسیقی ملی ایران گلپا.همونطور که گفته شد ابتکار رومانس در فواصل و و با لحنی کاملا مطابق با موسیقی ملی ما توسط گلپا صورت گرفتو چنانچه که حتما ملاحظه خواهید کرد رومانسهایی که دربالا به عنوان نمونه یاد شد همگی در فواصل مینور و اصفهان میباشند در حالی که رومانسهای گلپا نه تنها از لحاظ ریتم و آهنگ شعر کاملا مطابق تعریف رومانس بوده و با توضیح بیشتر کاملا آهنگین و نغمگی هستند و در عین حال کاملا نزدیک به آواز ملی ایران میباشد
رومانس بسیار لطیف اصفهان که اینجانب میتوانم بگویم تاثیرگذار ترین اصفهانی بوده که شنیده ام و اثری ماندگار حتما در تاریخ موسیقی بوده.با همکاری فضل اله توکل و اسداله ملک.این قطعه کاملا از دل برمی آید و حالتی بسیار خاص دارد.شعر رومانس از هما میرافشار به نام گفتم ولی باور نکردی که مطمئنا همگی این اثر رو شنیده اند
رومانس اصفهان گفتم ولی باور نکردی_گلپا-ملک-توکل
اما رمانس معروف دیگر در مایه دشتی میباشد که باز با همکاری اسداله ملک صورت گرفته.اثری روان و آهنگین و دلسوخته
رومانس دشتی با شروع نغمه گیلکی(عجب عمرا تموم شد) و همراهی ویولن اسداله ملک
رومانس دیگر باز با سولوی اسداله ملک و همکاری گلپا میباشد به نام عشق پاک
رومانس در مایه شور اثری از گلپا و اسداله ملک_عشق پاک
اما رومانس دیگر به عنوان نمونه در دستگاه سه گاه تقدیم میشود که آخرین کار و اجرای خصوصی استاد گلپا بوده که در وبلاگ رسمی ایشون پخش شد.دیگه این آخر کاره.شعری آهنگین و نغمگی و فضایی آرام و سنگین.شعری از جهانبخش پازوکی
رومانس سه گاه_دیگه این آخر کاره
اما میرسیم به ویگن
رومانس بسیار زیبایی از ویگن و سولوی گیتارشون هست که مطمئنم همگی این رومانس زیبا رو شنیدند که البته اجرای قدیمی این اثر با کمی تفاوت در شعر بنام لالایی بوده که البته این اثر جدیدتر به ظاهر در اجرا و شعر کمی تفاوت دارد
رومانس معروف از ویگن
اما رومانس آخر متعلق به هنرمند نامی و فاخر موسیقی ملی ایران مرضیه میباشد این اثر رو باز تقدیم میکنم ضمنا فکر میکنم پیشتر در وبلاگ قبلی خانم مرضیه به نگارش محمد آذر این رومانس درج گردیده بود اما اینجا نگاهی به معنای رومانس داریم و ضروریست که این اثر تکرار شود
رومانسی از مرضیه به نام چی بگم
اثری که حتما طی این مدت در مطالب مختلف و همینطور در مطلبی خاص از خود بنان درج شد اجرای اصفهان با شعر آمد اما در نگاهش... بود که این رو البته آقای خرم با همکاری الهه به صورت تصنیف اجرا کردند اما من هرطور به این اجرای استاد فقید بنان نگاه میکنم میبینم آواز نیست.هم شعر نغمگی و آهنگین هست و هم نوع اجرای بنان اصلا آواز نیست و کاملا رومانس هست که اون موقع بخاطر آشنایی کم هنرمندان این اثر تکلیفش مشخص نشد و به اشتباه به اسم آواز درج گردیده اما این اثر بطور خاص رومانس میباشد و از هرلحاظ با معیارهای رومانس سازگاری دارد.نسبت به آوازهای بنان مقایسه ای اگر صورت بگیرد متوجه خواهید شد که این اثر هرگز آواز بنان نبوده و سبکی کاملا خاص که به رومانس اشتهار دارد تعلق میابد.
رومانس اصفهان(آمد اما در نگاهش) اثر بنان و سولوی بینظیر استاد معروفی
از ابتدای بنا شدن موسیقی ملی ایران آنچه که اجرا میشد آواز،تصنیف،ترانه بود که رایج بودند و اجرا میشدند و همچنین به عنوان قطعات،رنگ، چهارمضراب،پیش درآمد ضربی،والس هستند که بسیار زیاد در موسیقی ملی ایران مرسوم هستند.
در اروپای قدیم موسیقی به سه دوره اصلی تقسیم میشد.دوران باروک،دوران کلاسیک،دوران رمانتیک و بعد از اون هم دوران معاصر هست.به اصطلاح به این سه دوره موسیقی کلاسیک میگویند که البته موسیقی کلاسیک یعنی موسیقی و آثاری که فقط در دوران کلاسیک ساخته شده باشد و در ایران متاسفانه غلط مصطلح هست که به هر اثر اعم از دوران معاصر مثل چایکفسکی و همینطور برامز و بتهون کلاسیک میگویند. در صورتی که موسیقی کلاسیک واژه ایست که فقط برای آثار مربوط به دوران کلاسیک بکار برده میشود
غرض از این گفتار این بود که سبک رمانس از دوره رمانتیک برگرفته شده که در آن دوران رمانس مینواختند و میخواندند به جای قطعات ضربدار و حتی پر سرعت و قطعات مهیج و خشن
اما رمانس کلا چی هست
رمانس قطعه ای هست که فاقد ریتم البته به واژه درستتر فاقد متر میباشد.یعنی فاقد ضرب است از این رو رمانس به قطعات آواز ما شباهت دارد.رمانس بسیار آرام و لطیف هست و بسیار روان.رمانس یک حالت احساسی هست که ازقضا با فضای بداهه خوانی و بداهه نوازی موسیقی ایرانی مطابقت بسیار زیاد دارد.اگر خواننده رمانس بخواند اول از اینکه شعر آن شعری ای هست از این جهت که مایه قصیده فرم و یا مثنوی فرم و یا شکایت و ملی و میهنی نیست بلکه شعری کاملا برخاسته از احساس درونی یعنی یا مایه غم دارد یا مایه عاشقانه و یا حالتی لطیف و داستان فرم اما نه داستانهایی که ما در سبک و قالب عراقی میبینیم.(منظور از قالب عراقی همان اشعار نظامی و داستانهای منظوم خسرو شیرین و ویس و رامین و ... میباشد)
من طبق بررسیهایی که کردم فکر میکنم برای اولین بار الهه و همینطور ویگن بود که رمانس اجرا کردند.
استاد گلپا از زمان قدیم بسیار مفتخر بود که مبتکر رمانس در موسیقی ملی ایران هست که البته توضیح در این باره خواهم داد
رمانسهایی که من شنیدم یا پاپ بوده اند و یا سبک جاز و هنرمندان خوبی هم در این زمینه فعالیت کردند که عرض کردم اولین هنرمندان که آثاری به شکل رمانس اجرا کردند الهه و ویگن بودند که معمولا به دلیل سبکی یا در مایه اصفهان و یا گامهای مینور و گامهای پاپ و جاز اجرا میشد و از این رو استاد گلپا حق دارند
گلپا اولین کسی بود که بعد از انقلاب سبکی نو در گامهای ایرانی و دستگاههای ایرانی که همان الحان ایرانی هستند بوجود آورد.
همین چند رمانس محدودی که ایشان با وجود ممنوعیت ضبط و در نهایت بعدها منتشر کردند در دستگاه شور و دشتی و اصفهان و سه گاه بود که بجا مانده است
از این رو رمانس در موسیقی ملی ایران و موسیقی ردیفی ما ما از لحاظ حالت شعر موارد فوق را دارا میباشد اما نکته دیگر آنکه نوع شعر چیزیست بین ترانه و آواز.شعر آن نشان از ترانه میدهد که دارای وزن خاصی است ولی نوع اجرای آن بدون ضرب است و به آواز شباهت دارد ولی آواز نیست و کلا آواز با رمانس متفاوت است
اصولا آواز برای شنونده معمولی سبکی هست که به دشواری برای شنونده قابل هضم هست و هرکسی از آن لذت نمیبرد مخصوصا اگر آواز و جنس صدای آوازه خوان طراوت و پارامترهای مختص به آوازه خوانی نداشته باشد.
رمانس اینطور نیست بسیار گوش نواز و نغمگی و بسیار روان هست اما باز مشکلی رمانس برای شنونده دارد از طرفی غیر قابل هضم هست آن هم کند بودن نوع اجرای آن است
طبق بررسیهای کوتاهی که من کردم متوجه شدم که اشخاصی که زیاد آرام نیستند و آرامش زیاد را نمیتوانند تحمل کنند به هیچ عنوان از رمانس و بطور مشابه آواز لذت نمیبرند.حالا آواز بدلیل نوع سبکی خاص و مشخصه های خاص آن از لحاظ سلیقه شاید برای اشخاص متمایز باشد اما رمانس حرف از سلیقه و سبک نیست بلکه حرف از آرام بودن و بسیار لطیف بودن آن هست.خب موسیقی متناسب با روح و سیستم عصبی افراد هست. کند بودن رمانس و سنگین بودن فضای آن و زیاد لطیف بودن آن برای بسیاری از اشخاص حالت خستگی ایجاد میکند خستگی به معنای کسلی و به این دلیل هست که از لحاظ ریلکس بودن موسیقی و سطح آرامش، رومانس در حالت پایه میباشد یعنی آرام ترین نوع موسیقی
لازم به تذکر هست که این سبک جلوه بسیار دقیقتری در همان موسیقی اروپا و سبک رمانتیک دارد و این دوران هم در آنجا به دلیل بالا بودن سطح آرامش و به اصطلاح رمانیک بودن بیش از حد موسیقی موجب شد تا به دوره معاصر رسید و این دوران پایان یافت.دورانی که بطور افراطی رمانتیک و آرام بود
چند نمونه از رومانس رو که اساتید گلپا،هوشمند عقیلی،الهه،ویگن و هایده و در نهایت مرضیه اجرا کرده اند به شما تقدیم میکنم
رومانس بسیار زیبایی با اجرای پیانو و همراهی الهه به نام به تو هرگز نخواهم گفت که پیشتر از طرف وبلاگ آقای اردکانی به شما تقدیم شد
رومانس:به تو هرگز نخواهم گفت_الهه
رومانسی به نام یاران از الهه بهمراهی پیانو
رومانسی به نام بدرود از الهه
اما برای نمونه رومانس دیگری رو با هنرمندی هوشمند عقیلی باز با همراهی پیانو به شما تقدیم میکنم
رومانسی به نام آرامش از هنرمند و استاد محترم هوشمند عقیلی
رمانسهای هایده با انوشیروان روحانی در بعد از انقلاب بسیار معروف شد و ازقضا طرفدار زیادی هم دارد
رومانسی از ساخته های انوشیروان روحانی و همکاری هایده
اما نوبت میرسه به استاد اسطوره ای موسیقی ملی ایران گلپا.همونطور که گفته شد ابتکار رومانس در فواصل و و با لحنی کاملا مطابق با موسیقی ملی ما توسط گلپا صورت گرفتو چنانچه که حتما ملاحظه خواهید کرد رومانسهایی که دربالا به عنوان نمونه یاد شد همگی در فواصل مینور و اصفهان میباشند در حالی که رومانسهای گلپا نه تنها از لحاظ ریتم و آهنگ شعر کاملا مطابق تعریف رومانس بوده و با توضیح بیشتر کاملا آهنگین و نغمگی هستند و در عین حال کاملا نزدیک به آواز ملی ایران میباشد
رومانس بسیار لطیف اصفهان که اینجانب میتوانم بگویم تاثیرگذار ترین اصفهانی بوده که شنیده ام و اثری ماندگار حتما در تاریخ موسیقی بوده.با همکاری فضل اله توکل و اسداله ملک.این قطعه کاملا از دل برمی آید و حالتی بسیار خاص دارد.شعر رومانس از هما میرافشار به نام گفتم ولی باور نکردی که مطمئنا همگی این اثر رو شنیده اند
رومانس اصفهان گفتم ولی باور نکردی_گلپا-ملک-توکل
اما رمانس معروف دیگر در مایه دشتی میباشد که باز با همکاری اسداله ملک صورت گرفته.اثری روان و آهنگین و دلسوخته
رومانس دشتی با شروع نغمه گیلکی(عجب عمرا تموم شد) و همراهی ویولن اسداله ملک
رومانس دیگر باز با سولوی اسداله ملک و همکاری گلپا میباشد به نام عشق پاک
رومانس در مایه شور اثری از گلپا و اسداله ملک_عشق پاک
اما رومانس دیگر به عنوان نمونه در دستگاه سه گاه تقدیم میشود که آخرین کار و اجرای خصوصی استاد گلپا بوده که در وبلاگ رسمی ایشون پخش شد.دیگه این آخر کاره.شعری آهنگین و نغمگی و فضایی آرام و سنگین.شعری از جهانبخش پازوکی
رومانس سه گاه_دیگه این آخر کاره
اما میرسیم به ویگن
رومانس بسیار زیبایی از ویگن و سولوی گیتارشون هست که مطمئنم همگی این رومانس زیبا رو شنیدند که البته اجرای قدیمی این اثر با کمی تفاوت در شعر بنام لالایی بوده که البته این اثر جدیدتر به ظاهر در اجرا و شعر کمی تفاوت دارد
رومانس معروف از ویگن
اما رومانس آخر متعلق به هنرمند نامی و فاخر موسیقی ملی ایران مرضیه میباشد این اثر رو باز تقدیم میکنم ضمنا فکر میکنم پیشتر در وبلاگ قبلی خانم مرضیه به نگارش محمد آذر این رومانس درج گردیده بود اما اینجا نگاهی به معنای رومانس داریم و ضروریست که این اثر تکرار شود
رومانسی از مرضیه به نام چی بگم
اثری که حتما طی این مدت در مطالب مختلف و همینطور در مطلبی خاص از خود بنان درج شد اجرای اصفهان با شعر آمد اما در نگاهش... بود که این رو البته آقای خرم با همکاری الهه به صورت تصنیف اجرا کردند اما من هرطور به این اجرای استاد فقید بنان نگاه میکنم میبینم آواز نیست.هم شعر نغمگی و آهنگین هست و هم نوع اجرای بنان اصلا آواز نیست و کاملا رومانس هست که اون موقع بخاطر آشنایی کم هنرمندان این اثر تکلیفش مشخص نشد و به اشتباه به اسم آواز درج گردیده اما این اثر بطور خاص رومانس میباشد و از هرلحاظ با معیارهای رومانس سازگاری دارد.نسبت به آوازهای بنان مقایسه ای اگر صورت بگیرد متوجه خواهید شد که این اثر هرگز آواز بنان نبوده و سبکی کاملا خاص که به رومانس اشتهار دارد تعلق میابد.
رومانس اصفهان(آمد اما در نگاهش) اثر بنان و سولوی بینظیر استاد معروفی
+ نوشته شده در یکشنبه سی ام بهمن 1390ساعت 19:50 توسط حمید رضا پارسا 09122028912 در تهران بزرگ
| آرشیو نظرات
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 13 دی1390 توسط نادر | 12 نظر
**درود**
*باز هم وبلاگ قدیمی ها رو از دست دادیم.
**دو روز پیش خانه سینما منحل شد و باز هنرمندان بی پناهتر از همیشه شدند
***خانه موسیقی رو هم منحل کنند دیگه نور علی نور میشه اون قبر مجانی هم از دست میدیم.قبر مجانی هم بخاطر آبروریزی تاریخی بوده که بزرگترین هنرمند و نامی ترین هنرمند ایران یعنی رضا محجوبی در خیابان فوت کرده بود و جنازه این اسطوره هنری رو شهرداری با کیسه زباله جمع کرد.اون قبر مجانی رو گذاشتند که بگن دیگه هنرمندان ایران تا این اندازه هم بدبخت نیستند
من این مطلب و تصنیف رو عاشقانه و صمیمانه تقدیم میکنم به همه وبلاگ نویسان و اهل هنری که در این چند سال که من افتخار آشنایی با اونها داشتم.خیلی انسانهای متعهد و با محبتی هستند.
من گفتم هرچه زودتر با ارائه این تصنیف از شمس یه یادگاری از خودم در دلهای این دوستان علی الخصوص باران در وبلاگ مرغ سحر بجا بذارم که با گوش دادن این تصنیف اول از اینکه بهترین احساس و کلام به اونها تقدیم شه و دوم از اینکه به یاد ما هم باشند
تصنیف دیگر گذشته_اصفهان_شمس
اثری رو که پیش رو داریم از هنرمند بسیار برجسته ایران خانم شمس هست.این تصنیفی در دستگاه اصفهان اجرا گردیده
از ویژگیهای برجسته این تصنیف شعر بسیار عمیق و پراحساس و تاثیرگذار هست که در مایه اصفهان مزین شده و دوم آهنگسازی بسیار قوی و متین این تصنیف هست.سوم اجرای کنترپوان توسط ارکستر هست که باعث شده بسیار جانسوزتر و و با کشش بیشتری در دل تاثیر بذاره.
چهارم و اصلی ترین دلیل نغمگی بودن این ترانه صدای شمس است.صدای شمس بسیار متین و دلنواز و خوش نوا است.صدایی شیرین و مرهم دل.صدایی که کشش خاصی همچون صدای مهستی و حمیرا و هایده و مرضیه ندارد.اما مانند صدای پروین و بنان مرهم دل و گوش نواز است.صدایی است که لالایی میخواند.تفاوت عمده صدای شمس و پروین در اینست که صدای شمس با وجود قدیمی بودن سبک و آرام بودن سبک و همینطور آرامشبخش بودن صدا، اما دلنشین است و خسته کننده نیست.صدای پروین صدایی سرد و آرامش بخش است اما صدای شمس گرم و بی تکلف است.مدت زمان طولانی را میتوان با تصنیفها و ترانه های شمس سپری کرد و همچنان گوش نواز است
پنجم ریتم این تصنیف است.ریتم ۴/۴ ریتمی است که کاملا نغمگی است و بسیار آرام است.فرق ۴/۲ و ۴/۴ در اینست که در ۴/۲ ریتم کمی مقطع و تندتر است و از نظر تئوری موسیقی ریتم ۴/۲ همان ۴/۴ است با این تفاوت که سر ضرب اول قوی و سر ضرب دوم ضعیف اصطلاحا نامیده میشود در صورتی که ۴/۴ فقط سر ضرب اول قوی دارد و سه ضرب بقیه مرتبا آرام میشود به همین دلیل هم مانند ۴/۲ مقطع نیست و نغمگی است
ششم یکی از ویژگیهای تلخ این تصنیف پایان ناکام آنست.انتهای تصنیف در گام وصال وارد میشود و در همان گام به پایان میرسد و بر خود اصفهان خاتمه نمیابد.یعنی تصنیف در اوج خودش تمام میشود و همین باعث ناکام بودن تصنیف است و گوش شنونده را تلخ میگذارد بطوریکه با خود مفهوم شعر مطابقت دارد.
هفتم توجه خاصی به مفهوم ترانه هست.اکبر گلپایگانی خواننده باتجربه و خوش ذوق موسیقی اعتقاد دارد که ترانه باید با شعری باشد که اولا کلمات را بدون تکلف شنیداری به شنونده برساند و دوم باید مضمون عاشقانه و یا حرف دل را داشته باشد و همچنین باید مفهوم و پیام خاصی را برساند و نغمگی باشد.بهمین دلیل است که او ثابت کرده بر هر شعری نمیتوان ترانه خواند و الزاما نغمگی ریتم و مایه داشتن اثر به معنی ترانه بودن نیست.هرگز بر شعر سعدی و مولوی و حافظ نمیتوان ترانه خواند چون پیامی بعنوان ترانه برای شنونده ندارد و حکایت از حرفی فرای ذهن و دل شنونده دارد و همینطور شاعران دیگر چه معاصر و چه قدیمی حتی بعقیده اینجانب شهریار و اعتصامی و .../شاعر با ترانه سرا فرق دارد.کسی که قصد اجرای ترانه دارد باید شعرش را از ترانه سرا بگیرد نه شاعر.این تصنیف از شمس دقیقا همان معیار ترانه اکبر گلپا را دارد و همان ویژگیها در آن یافت میشود.یکی از ویژگیهای بیژن ترقی که البته برخلاف معیار ترانه گفته شده اکبر گلپایگانی است اینطور بود که ترانه حاوی داستان بود و الزاما مقصود پیام و نتیجه خاصی نبود بلکه حکایتی عاشقانه و البته با کمک گرفتن از طبیعت. مانند ترانه گل اومد بهار اومد میرم به صحرا.وجه مشترک این بود که کلمات ادبی هستند و طبق گفته گلپا همگام با زبان و بدون تکلف شنیداری به گوش و درک شنونده میرسد که همان ویژگی اصلی ترانه است.و آنچه که مرحوم ترقی میسرایید به عنوان ترانه سرا حکایتی بود مانند ترانه های حمیرا علی الخصوص در برنامه گلها.از این رو شنونده داستان و حکایت عاشقانه ای را با صدای خواننده آغاز میکرد و مانند یک داستان فراز و نشیبها گفته میشد و به انتها میرسید.از این رو ترانه های بیژن ترقی حکایتهای عاشقانه و داستانی بودند که به شنونده نقل میشد.اما این تصنیف نغمگی یا بهتر بگوییم ترانه گون شمس و همینطور ترانه های اکبر گلپایگانی اینطور نیست.
اما در ادامه، شمس یکی از قویترین ترانه و تصنیف خوانهای ایران است که در آن موقع بسیار مورد توجه بوده اما امروزه نسبت به دیگر هم رده های او کمتر مورد توجه قرار گرفته است.شمس خواننده ای بسیار قدیمی و پیش کسوت است که سبک او نیز قدیمی میباشد و بی شباهت به آثار پروین و رویا و روحبخش نیست.اما تفاوت عمده شمس که البته از لحاظ جنس صدا گفته شد اما دیگر تفاوت آن سبک و همان اشعار این ترانه هاست.درباره هدف و معیار ترانه های شمس نیز گفتیم.اما سبک شمس گسترده است.و در دوره خود به همین دلیل پیشتاز بود که سبکهای فرای زمان خود داشت که نمونه آن را تقدیم میکنم
این ترانه به سبک جاز هست و بسیار زیباست
ترانه نقش جوانی_آهنگساز حسین صمدی
این ترانه در مایه سه گاه هست و ببینید باز چقدر سبک متفاوتی داره و ایشون در این سبک هم اجرا کرده که سبک مدرن تری هست
ترانه ای در سه گاه
این آواز و تصنیف ساخته آقای حسین صمدی هست.ویولنیست بسیار معروف و آهنگساز بسیار زحمتکش.سبک نوازندگی ایشون البته بنظر من بیشتر متمایل به سبک پرویز یاحقی هست که در این اثر نوازندگی ایشون رو با صدای شمس میبینیم.نکته دیگر همان مفهوم عبرت آمیز و یام ندآمیز باز در این اثر بخوبی مشاهده میشه
پند مرا بشنو بهمراه آواز
باز یک تصنیف بسیار زیبا و بسیار سنگین و متین اثری از حبیب اله بدیعی
تصنیف محفل من
این تصنیف بی شباهت به آهنگسازیهای استاد تجویدی نیست و متاسفانه آهنگساز این تصنیف هم نمیدونم چه کسی هست
تصنیفی دیگر از شمس
و اثری دیگر همچنین با سبکها و فضای متفاوت.همین تصنیف ابتدا با رومانس و نوای پیانو آغاز میشود.
بانو شمس_تصنیفی زیبا
شمس_تصنیف
و همینطور چند نمونه دیگر از وسعت کارهای شمس که چقدر متفاوت و در عین حال همان مفاهیم عمیق و نغمگی بودن را دارد و به تمام معنا میتوان گفت ترانه و تصنیف.هرگز خسته کننده نیست.اما عرض کردم نداشتن کششهای احساس خاص در صدا که البته در سبک و صدای خوانندگان قدیم مثل شمس و روحبخش پروین نبود.همین باعث میشود صدای مهستی از لحاظ کشش و سوز بسیار خاص و صدای هایده از لحاظ ایجاد شور و مستی بسیار فراوان و صدای حمیرا از لحاظ ایجاد ناز و نوازش و کششهای اوجی و احساسی خاص که در این خوانندگان بود وجه تمایز با سبک و صدای قدیمیها باشد.
**یکی از مهمترین و جالبترین ویژگی آثار شمس ارکستر مجلسی موسیقی ملی ایران هست که بهترین معیار و نمونه های همین ارکستر را در این آثار مشاهده میکنیم.نوای سولوی پیانو و قره نی و ویولن ارکستر رو همراه با کنترباسها و ویولنسل ها و تنبک و ابوا همراهی میکند.در همین تصنیفهای آخری نوای تار و سنتور بعنوان تکنواز ترنم میکند.تصنیفهای شمس میتوان گفت ایده آل به تمام معنا هست و از هر جهت
آرتین در وبلاگ رادیو گلها نکته ای رو اشاره کرد که من نمیدونستم و اون اینکه شمس همسر حبیب اله بدیعی بود.
تصنیف اول در مایه اصفهان موجب شد که اون رو به عنوان یادگار احساسی و عاطفی به دوستان تقدیم کنم.چون این تصنیف یکی از بهترینهایی بود که من به عنوان ترانه سراغ دارم و همچنین از بهترینهای دستگاه اصفهان محسوب میشود که من شنیده ام.و میدونم که در همان عواطف و احساسات دوستان ارزشمند ما هست.وقتی احساس کامران و سعید انصاری و آقای معتمدی بخصوص یادم میاد و اون احساس دلسوختگی باران و همچنین صفا و محبت فرهاد اردکانی.من فکر میکنم این تصنیف از لحاظ عمق و صریح بودن و صاف و بی تکلف بیان شدن شعر،کاملا درخود صافی و روراستی احساسی دوستان باشد.
تقدیم از صمیم قلب به هنردوستان و وبلاگ مرغ سحر،وبلاگ آواهای ماندگار،سعید انصاری عزیزم،فرهاد اردکانی گرامی،کامران دانش پژوه،فرهاد رحیمی،نسیم احمدیان،محمد آذر،خصوصا به آقای سعید معتمدی،آرتین،پاپک،آزاده حسینی،تقدیم به وبلاگ قدیمی ها،سعید دهدار وبلاگ آوای ایرج،شبگرد،ادیب و در نهایت محسن محترم در وبلاگ گلبانگ
**دو روز پیش خانه سینما منحل شد و باز هنرمندان بی پناهتر از همیشه شدند
***خانه موسیقی رو هم منحل کنند دیگه نور علی نور میشه اون قبر مجانی هم از دست میدیم.قبر مجانی هم بخاطر آبروریزی تاریخی بوده که بزرگترین هنرمند و نامی ترین هنرمند ایران یعنی رضا محجوبی در خیابان فوت کرده بود و جنازه این اسطوره هنری رو شهرداری با کیسه زباله جمع کرد.اون قبر مجانی رو گذاشتند که بگن دیگه هنرمندان ایران تا این اندازه هم بدبخت نیستند
من این مطلب و تصنیف رو عاشقانه و صمیمانه تقدیم میکنم به همه وبلاگ نویسان و اهل هنری که در این چند سال که من افتخار آشنایی با اونها داشتم.خیلی انسانهای متعهد و با محبتی هستند.
من گفتم هرچه زودتر با ارائه این تصنیف از شمس یه یادگاری از خودم در دلهای این دوستان علی الخصوص باران در وبلاگ مرغ سحر بجا بذارم که با گوش دادن این تصنیف اول از اینکه بهترین احساس و کلام به اونها تقدیم شه و دوم از اینکه به یاد ما هم باشند
تصنیف دیگر گذشته_اصفهان_شمس
اثری رو که پیش رو داریم از هنرمند بسیار برجسته ایران خانم شمس هست.این تصنیفی در دستگاه اصفهان اجرا گردیده
از ویژگیهای برجسته این تصنیف شعر بسیار عمیق و پراحساس و تاثیرگذار هست که در مایه اصفهان مزین شده و دوم آهنگسازی بسیار قوی و متین این تصنیف هست.سوم اجرای کنترپوان توسط ارکستر هست که باعث شده بسیار جانسوزتر و و با کشش بیشتری در دل تاثیر بذاره.
چهارم و اصلی ترین دلیل نغمگی بودن این ترانه صدای شمس است.صدای شمس بسیار متین و دلنواز و خوش نوا است.صدایی شیرین و مرهم دل.صدایی که کشش خاصی همچون صدای مهستی و حمیرا و هایده و مرضیه ندارد.اما مانند صدای پروین و بنان مرهم دل و گوش نواز است.صدایی است که لالایی میخواند.تفاوت عمده صدای شمس و پروین در اینست که صدای شمس با وجود قدیمی بودن سبک و آرام بودن سبک و همینطور آرامشبخش بودن صدا، اما دلنشین است و خسته کننده نیست.صدای پروین صدایی سرد و آرامش بخش است اما صدای شمس گرم و بی تکلف است.مدت زمان طولانی را میتوان با تصنیفها و ترانه های شمس سپری کرد و همچنان گوش نواز است
پنجم ریتم این تصنیف است.ریتم ۴/۴ ریتمی است که کاملا نغمگی است و بسیار آرام است.فرق ۴/۲ و ۴/۴ در اینست که در ۴/۲ ریتم کمی مقطع و تندتر است و از نظر تئوری موسیقی ریتم ۴/۲ همان ۴/۴ است با این تفاوت که سر ضرب اول قوی و سر ضرب دوم ضعیف اصطلاحا نامیده میشود در صورتی که ۴/۴ فقط سر ضرب اول قوی دارد و سه ضرب بقیه مرتبا آرام میشود به همین دلیل هم مانند ۴/۲ مقطع نیست و نغمگی است
ششم یکی از ویژگیهای تلخ این تصنیف پایان ناکام آنست.انتهای تصنیف در گام وصال وارد میشود و در همان گام به پایان میرسد و بر خود اصفهان خاتمه نمیابد.یعنی تصنیف در اوج خودش تمام میشود و همین باعث ناکام بودن تصنیف است و گوش شنونده را تلخ میگذارد بطوریکه با خود مفهوم شعر مطابقت دارد.
هفتم توجه خاصی به مفهوم ترانه هست.اکبر گلپایگانی خواننده باتجربه و خوش ذوق موسیقی اعتقاد دارد که ترانه باید با شعری باشد که اولا کلمات را بدون تکلف شنیداری به شنونده برساند و دوم باید مضمون عاشقانه و یا حرف دل را داشته باشد و همچنین باید مفهوم و پیام خاصی را برساند و نغمگی باشد.بهمین دلیل است که او ثابت کرده بر هر شعری نمیتوان ترانه خواند و الزاما نغمگی ریتم و مایه داشتن اثر به معنی ترانه بودن نیست.هرگز بر شعر سعدی و مولوی و حافظ نمیتوان ترانه خواند چون پیامی بعنوان ترانه برای شنونده ندارد و حکایت از حرفی فرای ذهن و دل شنونده دارد و همینطور شاعران دیگر چه معاصر و چه قدیمی حتی بعقیده اینجانب شهریار و اعتصامی و .../شاعر با ترانه سرا فرق دارد.کسی که قصد اجرای ترانه دارد باید شعرش را از ترانه سرا بگیرد نه شاعر.این تصنیف از شمس دقیقا همان معیار ترانه اکبر گلپا را دارد و همان ویژگیها در آن یافت میشود.یکی از ویژگیهای بیژن ترقی که البته برخلاف معیار ترانه گفته شده اکبر گلپایگانی است اینطور بود که ترانه حاوی داستان بود و الزاما مقصود پیام و نتیجه خاصی نبود بلکه حکایتی عاشقانه و البته با کمک گرفتن از طبیعت. مانند ترانه گل اومد بهار اومد میرم به صحرا.وجه مشترک این بود که کلمات ادبی هستند و طبق گفته گلپا همگام با زبان و بدون تکلف شنیداری به گوش و درک شنونده میرسد که همان ویژگی اصلی ترانه است.و آنچه که مرحوم ترقی میسرایید به عنوان ترانه سرا حکایتی بود مانند ترانه های حمیرا علی الخصوص در برنامه گلها.از این رو شنونده داستان و حکایت عاشقانه ای را با صدای خواننده آغاز میکرد و مانند یک داستان فراز و نشیبها گفته میشد و به انتها میرسید.از این رو ترانه های بیژن ترقی حکایتهای عاشقانه و داستانی بودند که به شنونده نقل میشد.اما این تصنیف نغمگی یا بهتر بگوییم ترانه گون شمس و همینطور ترانه های اکبر گلپایگانی اینطور نیست.
اما در ادامه، شمس یکی از قویترین ترانه و تصنیف خوانهای ایران است که در آن موقع بسیار مورد توجه بوده اما امروزه نسبت به دیگر هم رده های او کمتر مورد توجه قرار گرفته است.شمس خواننده ای بسیار قدیمی و پیش کسوت است که سبک او نیز قدیمی میباشد و بی شباهت به آثار پروین و رویا و روحبخش نیست.اما تفاوت عمده شمس که البته از لحاظ جنس صدا گفته شد اما دیگر تفاوت آن سبک و همان اشعار این ترانه هاست.درباره هدف و معیار ترانه های شمس نیز گفتیم.اما سبک شمس گسترده است.و در دوره خود به همین دلیل پیشتاز بود که سبکهای فرای زمان خود داشت که نمونه آن را تقدیم میکنم
این ترانه به سبک جاز هست و بسیار زیباست
ترانه نقش جوانی_آهنگساز حسین صمدی
این ترانه در مایه سه گاه هست و ببینید باز چقدر سبک متفاوتی داره و ایشون در این سبک هم اجرا کرده که سبک مدرن تری هست
ترانه ای در سه گاه
این آواز و تصنیف ساخته آقای حسین صمدی هست.ویولنیست بسیار معروف و آهنگساز بسیار زحمتکش.سبک نوازندگی ایشون البته بنظر من بیشتر متمایل به سبک پرویز یاحقی هست که در این اثر نوازندگی ایشون رو با صدای شمس میبینیم.نکته دیگر همان مفهوم عبرت آمیز و یام ندآمیز باز در این اثر بخوبی مشاهده میشه
پند مرا بشنو بهمراه آواز
باز یک تصنیف بسیار زیبا و بسیار سنگین و متین اثری از حبیب اله بدیعی
تصنیف محفل من
این تصنیف بی شباهت به آهنگسازیهای استاد تجویدی نیست و متاسفانه آهنگساز این تصنیف هم نمیدونم چه کسی هست
تصنیفی دیگر از شمس
و اثری دیگر همچنین با سبکها و فضای متفاوت.همین تصنیف ابتدا با رومانس و نوای پیانو آغاز میشود.
بانو شمس_تصنیفی زیبا
شمس_تصنیف
و همینطور چند نمونه دیگر از وسعت کارهای شمس که چقدر متفاوت و در عین حال همان مفاهیم عمیق و نغمگی بودن را دارد و به تمام معنا میتوان گفت ترانه و تصنیف.هرگز خسته کننده نیست.اما عرض کردم نداشتن کششهای احساس خاص در صدا که البته در سبک و صدای خوانندگان قدیم مثل شمس و روحبخش پروین نبود.همین باعث میشود صدای مهستی از لحاظ کشش و سوز بسیار خاص و صدای هایده از لحاظ ایجاد شور و مستی بسیار فراوان و صدای حمیرا از لحاظ ایجاد ناز و نوازش و کششهای اوجی و احساسی خاص که در این خوانندگان بود وجه تمایز با سبک و صدای قدیمیها باشد.
**یکی از مهمترین و جالبترین ویژگی آثار شمس ارکستر مجلسی موسیقی ملی ایران هست که بهترین معیار و نمونه های همین ارکستر را در این آثار مشاهده میکنیم.نوای سولوی پیانو و قره نی و ویولن ارکستر رو همراه با کنترباسها و ویولنسل ها و تنبک و ابوا همراهی میکند.در همین تصنیفهای آخری نوای تار و سنتور بعنوان تکنواز ترنم میکند.تصنیفهای شمس میتوان گفت ایده آل به تمام معنا هست و از هر جهت
آرتین در وبلاگ رادیو گلها نکته ای رو اشاره کرد که من نمیدونستم و اون اینکه شمس همسر حبیب اله بدیعی بود.
تصنیف اول در مایه اصفهان موجب شد که اون رو به عنوان یادگار احساسی و عاطفی به دوستان تقدیم کنم.چون این تصنیف یکی از بهترینهایی بود که من به عنوان ترانه سراغ دارم و همچنین از بهترینهای دستگاه اصفهان محسوب میشود که من شنیده ام.و میدونم که در همان عواطف و احساسات دوستان ارزشمند ما هست.وقتی احساس کامران و سعید انصاری و آقای معتمدی بخصوص یادم میاد و اون احساس دلسوختگی باران و همچنین صفا و محبت فرهاد اردکانی.من فکر میکنم این تصنیف از لحاظ عمق و صریح بودن و صاف و بی تکلف بیان شدن شعر،کاملا درخود صافی و روراستی احساسی دوستان باشد.
تقدیم از صمیم قلب به هنردوستان و وبلاگ مرغ سحر،وبلاگ آواهای ماندگار،سعید انصاری عزیزم،فرهاد اردکانی گرامی،کامران دانش پژوه،فرهاد رحیمی،نسیم احمدیان،محمد آذر،خصوصا به آقای سعید معتمدی،آرتین،پاپک،آزاده حسینی،تقدیم به وبلاگ قدیمی ها،سعید دهدار وبلاگ آوای ایرج،شبگرد،ادیب و در نهایت محسن محترم در وبلاگ گلبانگ
نوشته شده در تاريخ چهارشنبه 30 آذر1390 توسط نادر | 16 نظر
درود
یه یادبودی هم داشته باشیم از سیاوش زندگانی و مهستی.
یکی از عواملی که همواره نوازندگان رو علی الخصوص رنج میده مسئله خانواده و کنار اومدن با یک نوازندست.
اون دوران(یعنی پیش از انقلاب) من یکبار هم عرض کرده بودم تفکر هنرمندان و اون امنیت اجتماعی و مادی طوری بود که اکثرا گرایش داشتند درحال زندگی کنند.مخصوصا هنرمند سرشناس که تکلیفش از صبح تا شب مشخص بود.یا در ذهن ایده ترانه و نغمه جدیدی رو میپروروند و یا بزم شبانه و مهمانیهای مفصل از طرف نزدیکان و اهل هنر و یا اشخاص متعین و هنردوست همیشه بود و همه باهم هوای همدیگرو داشتند و یا خب پایگاه قرص و محکمی مثل رادیو بود که هم از لحاظ مطرح شدن هنرمند و هم از لحاظ ساپورت مالی و هم از جنبه مدیریتی و برنامه ریزی و روتین پیش رفتن کار درخور اهل هنر بود و بنظر من در همین ۳۰ سال هم مقایسه کنیم میبینیم برای یک هنرمندی چون دوبلر و مجری و شومن و نوازنده و خواننده رادیو یکی از اساسیترین و عالی ترین رتبه هنری هست.
بله عرض میکردم اون زمان هرچند کم و بیش درحد امکان پیش میرفت ولی هنرمند بلاتکلیف نبود و خیلی ارج و قرب داشت و زندگی شخصی هم میچرخید.
یکی از مواردی که سیاوش زندگانی همچون مرحوم اسداله ملک و همچون دیگر هنرمندان ما جز خصوصیات مشترکشون بود از این جهت بود که اصلا انگیزه و دنیای مادی قوی نداشتند.و خیلی راحتتر بگم پول بازی براشون معنی نداشت و اصلا در این خطها نبودند.اونچه که مهم بود از این قرار بود که زندگی بچرخه.
متاسفانه خانواده با چنین خصلتی از هنرمند کنار نخواهند اومد.همسر اول سیاوش زندگانی و همینطور فرزندان اون مرحوم از نوع زندگی پدر راضی نبودند.امید زندگانی میگفت مگه پدر من چی داشت وقتی فوت کرد.یه خونه اجاره ای و یه ویولن در تمام دنیا.زندگیش ویولنش بود نه اونچه که حالا ما انتظار داشتیم.تکیه کلام آقای زندگانی این بود که اجاره نشینی خوش نشینی.البته بیراه نمیگفت! این ضرب المثلیست که قدیمی هست و در اون دوران بیربط این ضرب المثل ساخته نشد.برای اینکه اون موقع واقعا همینطور بود اجاره نشینی خوش نشینی.اصلا در این فاجعه های اجتماعی و اقتصادی نبودیم.در همون دوره هم هنرمندان ما درسته متعین نبودند و کم بود امثال یاحقی و ... ولی آسایش زندگی و آسایش خیال و فکر و انگیزه آهنگسازی و فعالیتهای گشترده و کنسرتها و بزمهای دهن پرکن و حتی بسیاری در خارج از کشور.برای اینکه اول از همه روح هنرمند رو زیر پا له نمیکردند و دوم از اینکه در میومد و ایده هنرمند این بود که هرچی هم در میومد براحتی خرج میکرد و یا عطا میکرد.چنانچه که باید گفت هزاران درود و آرامش به روح مهوش که اون موقع هرچی در میاورد خرج ۶۰ خانوار بی سرپرست رو میداد و یا همین خواننده خوش صدای معروف لاله زار مثل سوسن که خیلی ها رو من دیدم از دست و دلبازی و مردم داریش میگفتند و همینطور دو تا بچه رو از اون موقع به عنوان پسر خونده بزرگش کرد.
من میتونم خیلی هنرمندان رو مثال بزنم که از نزدیک لمسشون کردم و میبینم هم اکنون هم در نهایت نداری بسیار سخاوتمند هستند و اصلا در خط پول جمع کردن نیستند و زندگی سختی هم میگذرونند به اعتبار چی به اعتبار آبرو و هنرمند بودن و بزرگمنشی که از جانب مردم دارند و این واقعیته و جنبه خود نمایی هرگز نداره.این مطلبی که عرض میکنم به عمد گفتم که نسل امروز بتونه این قضیه رو باور کنه و ۱۰۰٪ هم باور کنه و هنوز هم هنرمندان چنین هستند و مخصوصا هنرمندان قدیمی که شما میشناسید.مثال بارز دیگه بزنم تختی ورزشکار شهیر ایران چه زندگی داشت؟ هیچی یه اعصاب خراب یه زندگی متلاطم و اختلاف شدید با همسر از طرفی پرهیز از آبرو ریزی،دوم نبود خرج خونه و امکانات رفاهی و سوم اینکه به عنوانی که اسطوره اخلاق و ورزش بود هرکسی به ایشون پناه میاورد و خیلی آروم اگر تقاضای پول و کمکی داشت با احترام و در عینی که تختی محرم دل اونهاست تختی هم هرچی از دستش برمیومد میکرد.این خصلت هنرمند و یا حالا ورزشکار دلسوختست.عاقبت تختی چی بود؟ هیچی نهایتا خودکشی در هتل آتلانتیک.وقتی برفرض من نوعی٬ حرف از پرویز یاحقی و عظمت اسداله ملک میگم کم نیست.وقتی من عباس شاپوری رو دیدم و در کنارش آموختم و لمسش کردم میگم که اونچه که میگن در تواضع و مناعت طبع آرامش روح و دلسوختگی و محبت و بی چون و چرا و دست رد نزدن در این هنرمند هست و یا امثال زندگانی و یا خوانساری و یا گلپا! که در زندگی تواضع و محبت و عشق رو پیشه کردند همه از خصلت خود هنرمند هست وگرنه خیلی مشکلات در زندگی داشتند بسیار کمبودها داشتند و دارند.همین الان رو عرض میکنم.هنرمندان جوون که امروزه به عنوان نوازنده و خواننده مطرح هستند هم همینطور.متاسفانه این میراث خانمانسوزی هست که گریبان تمامی هنرمندان رو گرفته.
بعد از انقلاب که هیچی میبینید ملکی که رادیو رو قبضه کرده بود و یا یاحقی که سرشناسترین ویولنیست ایران بود و یا سیاوش زندگانی که کم نیست با هنرمندی مثل مهستی و هایده بطور رسمی اجرا داشت و جمال وفایی که روزی نبود در بزمی نباشه و زندگیش از نظر کیفیتی بد بگذره میبینیم که هرکسی به چه روزی افتاده.
سیاوش زندگانی هم که عرض کردم.اینچنین زندگی در افسردگی و عزلت گذشت.یعنی همه چی یک شبه برگشت و به کام هنرمندان بیشتر از همه خوش نبود چرا که ذاتا هنرمند به سمت پول نمیره و به سمت مقام و تعریف و تمجید نمیره بلکه پول باید به سمتش بیاد و مقام و منصبها خودشون باید به سمتشون بیاد و چنانچه که دیدیم پس از انقلاب اینطور نبود و هنرمند همون اخلاق اون دوره رو با خودش به این دوره آورد و به روز سیاه کشیده شد.
اما باز یه خاطره کوتاهی که تقریبا به ۱۴ سال پیش برمیگرده.اولین بار بود که از نزدیک با سیاوش زندگانی صحبت میکردم
نمیدونم حرف من چطور پیش رفت که حرف از بعد انقلاب و احوال ایشون که امثال من و مردم دیگر خبری از هنرمندان و بخصوص سیاوش زنگانی نداشتند مطرح شد.خلاصه اون چه که یادمه این بود که ایشون در مورد سال ۶۴ صحبت میکرد که از طرف آشنایان به مهمانی جشن تولد دعوت شد و سازش رو هم همراه خودش آورده بود و تعریف میکردند که ما نفهمیدیم چطور شد کمیته ریخت اونجا و حالا کی خبر داده بود و یا همسایه و کسی... اون پاسدار به قول معروف اومد سمت من گفت این چیه تو این جعبه؟ گفتم ویولن. شروع کرد بد و بیراه گفتن که مردک هرزه و ... وسط جنگه جوونای ما دارن تو جبهه شهید میشن تو اینجا بزن و بکوب راه انداختی! حالا بماند که بقول ایشون چه بر سر اون ویولن اومد و بگفته سیاوش زندگانی ارزش اون ساز در زمانی که تهیه کرده بود بیست هزار تومن بود و بسیار افسوس اون ساز رو میخورد در اون لحظه.
من تردید داشتم که این مطالب رو بنویسم در این وبلاگ ولی خب دیگه از دستم در رفته .ولی البته بعدها کتابها در مورد سرگذشت هنرمندان پس از انقلاب درج خواهد شد.از شاپوری و افتتاح و ذبیحی و امثال یاحقی و خالدی و لشگری که چه شد.
مهستی یکی از پرکشش ترین صداهای موسیقی ما رو داشت.خیلی جنس صدای زیبا و مخملی داشت بویژه اینکه اگر دقت کنید در مقایسه با هایده صدای مهستی همیشه یه سوزی داره که صدای هایده نداشت.از این جهت این موضوع قابل درک هست اگر که ترانه هایی که مهستی خونده بود و بعد هایده بازخونی کرد دقت کنیم به این ویژگی پی میبریم.تصنیفهای بسیار جاویدانی مهستی بجای گذاشت با بهترین نوازنده ها و ارکسترها و علی الخصوص ترانه سراها.
در زمینه موسیقی پاپ باید بگم موسیقی پاپ ایرانی یعنی مهستی.ترانه هایی که هم زمان شاه اجرا شد و هم بعد از انقلاب بسیار عالی و درخور هر دل شادی و در خور هرنوع بزمی.یعنی اگر بخوبی پاپ ایرانی رو مثال بخواهیم بزنیم مهستی هست.به معنای واقعی مردم پسند و در عین حال تکنیکی و پراحساس.
کلمه تکنیک گویا خیلی از مخاطبین وبلاگها رو اذیت میکنه.خیلی ساده بگم هر هنرمندی اگر ادعا بر این دارد که برفرض کار مهستی و یا هایده تکنیکی نبوده سازشون رو بردارند و به عنوان مثال ترانه قمار مهستی در همایون و یا ترانه هایی که هایده در سه گاه اجرا کرده رو امتحان کنند و شنونده غیر هنری! باید قاضی مطلب باشد طوری که اگر جایی اجرا کرد همه او رو تشویق کنند و لذت ببرند.شنونده غیر هنری تاکید روح اله خالقی بود چرا که میگفت قطعه ای که از لحاظ تکنیک برتر باشه امکان نداره که شنونده غیر هنری از اون لذت نبره مگر اینکه آهنگسازی و نوازندگی و خوانندگی بلد نباشه.و البته تصنیفهای معروف و زبان زد
من برای اینکه زیبایی تصنیف خوانی مهستی رو مثال بزنم تصنیف زیبای عشق پاک رو تقدیم میکنم.اوورتور ارکستر این تصنیف مشابه تصنیف خانم حمیراست که به نام باردگر صبرم عطا کن در خارج از ایران اجرا کرده بودند هست.تصنیفی در سه گاه
خدا تنهایی و غمگینیم را دید باز
دل امیدواری را به من بخشید باز
فرستاد او همانی را
که تا دیدم دو چشمش را
دلم لرزید باز
خدایا عاشقش هستم
خدا دستم به دامانت
نگیر او را دگر از من
که میگیرم گریبانت
خدایا حق من یک عشق پاک و خالی از رنگ است
خدایا حق من عشقی جدا از رنگ نیرنگ است
.......
تصنیف عشق پاک_مهستی
اما برای اینکه با سبک و پنجه سیاوش زندگانی آشنا بشید ابتدا تکنوازان شماره ۳۳۸ رو میذارم که شور بسیار زیبایی رو ایشون نواخته و از این رو با سبک و پنجه ایشون آشنا میشید.
شور_سیاوش زندگانی_برنامه تکنوازان
اینبار چند تکنوازی از سیاوش زندگانی به شما تقدیم میکنم
چهارمضراب بسیار زیبای سه گاه_سیاوش زندگانی
چهارمضراب ماهور
بداهه ای در ابوعطا
قطعه ویدئویی از کنسرت مهستی و سیاوش زندگانی در تالار رودکی رو تقدیم میکنم که در مایه شوشتری اجرا شده
کنسرت تالار رودکی_مهستی و زندگانی
این قطعه ویدئویی مربوط به کنسرت مهستی و زندگانی هست که با درآمد و چهارمضراب سه گاه آغاز میشود و در ادامه تصنیف ساقی ببین اثری از همایون خرم اجرا میگردد
کنسرت مهستی و زندگانی
در انتها ترانه بسیار زیبای مستی (مستی ام درد منو...) که در آلبوم مستی خانم مهستی با همنوازی حبیب اله بدیعی اجرا شده و به صورت بزمی هم اجرا گردیده تقدیم شما میکنم.اثری کاملا زیبا و بینظیر هست.درآمد زیبای مرحوم بدیعی ادامه ترانه رو محیا میکنه
مستی ام درد منو دیگه دوا نمیکنه(بزمی) مهستی و بدیعی
قطعه ویدئویی باز سیاوش زندگانی تقدیم میکنم که در مایه سه گاه هست و این رو مثل دیگر آثار پاپک آپلود کرده.پاپک یکی از انسانهای هنردوست هست که خیلی زحمت کشیده و منسجم از هر هنرمندی کاری رو ارائه داده.ولی من هرگز نفهمیدم این پاپک کی هست در این فضای اینترنت و تابحال در هیچ وبلاگی هم این شخص رو ندیدم
ویدئوی سولوی سه گاه سیاوش زندگانی
در آخر باید بگم که ترانه هایی که سیاوش زندگانی با هایده و مهستی همکاری داشته اند رو جدا در مطلبی جدا خواهم گذاشت و تقدیم خواهم کرد
تصویر بسیار زیبای سیاوش زندگانی وبلاگ آوای ماندگار به من لطف کردند و باید بگم که انسانهای خوب در کشور ما ایران خیلی ارزشمندند بخصوص که در این جامعه بزرگ پراکنده هستند افرادی مثل جناب رنجبر و باران ،محسن و آقای اردکانی سعید انصاری جناب معتمدی محمد آذر عزیز، نسیم احمدیان و جناب کامران خان دانش پژوه و یا فرهاد رحیمی گرامی و یا آزاده حسینی و شبگرد مشوق اصلی من در اینترنت اینها حیفن که در این روزگار باشند.آرتین و پاپک هم یادم نمیره حالا تصور کنیم در هر رشته ای و هر زمینه ای ما در ایران چنین افرادی داریم.عرق شرم و خجالت از پیشونی من میریزه که اگر اینها با این همه لطف خدایی نکرده مشکلی در زندگی و یا زندگی روزمره داشته باشند حالا از هرجت و یا زیر دست اشخاصی خرد بشن و یا تحقیر بشن
یکی از عواملی که همواره نوازندگان رو علی الخصوص رنج میده مسئله خانواده و کنار اومدن با یک نوازندست.
اون دوران(یعنی پیش از انقلاب) من یکبار هم عرض کرده بودم تفکر هنرمندان و اون امنیت اجتماعی و مادی طوری بود که اکثرا گرایش داشتند درحال زندگی کنند.مخصوصا هنرمند سرشناس که تکلیفش از صبح تا شب مشخص بود.یا در ذهن ایده ترانه و نغمه جدیدی رو میپروروند و یا بزم شبانه و مهمانیهای مفصل از طرف نزدیکان و اهل هنر و یا اشخاص متعین و هنردوست همیشه بود و همه باهم هوای همدیگرو داشتند و یا خب پایگاه قرص و محکمی مثل رادیو بود که هم از لحاظ مطرح شدن هنرمند و هم از لحاظ ساپورت مالی و هم از جنبه مدیریتی و برنامه ریزی و روتین پیش رفتن کار درخور اهل هنر بود و بنظر من در همین ۳۰ سال هم مقایسه کنیم میبینیم برای یک هنرمندی چون دوبلر و مجری و شومن و نوازنده و خواننده رادیو یکی از اساسیترین و عالی ترین رتبه هنری هست.
بله عرض میکردم اون زمان هرچند کم و بیش درحد امکان پیش میرفت ولی هنرمند بلاتکلیف نبود و خیلی ارج و قرب داشت و زندگی شخصی هم میچرخید.
یکی از مواردی که سیاوش زندگانی همچون مرحوم اسداله ملک و همچون دیگر هنرمندان ما جز خصوصیات مشترکشون بود از این جهت بود که اصلا انگیزه و دنیای مادی قوی نداشتند.و خیلی راحتتر بگم پول بازی براشون معنی نداشت و اصلا در این خطها نبودند.اونچه که مهم بود از این قرار بود که زندگی بچرخه.
متاسفانه خانواده با چنین خصلتی از هنرمند کنار نخواهند اومد.همسر اول سیاوش زندگانی و همینطور فرزندان اون مرحوم از نوع زندگی پدر راضی نبودند.امید زندگانی میگفت مگه پدر من چی داشت وقتی فوت کرد.یه خونه اجاره ای و یه ویولن در تمام دنیا.زندگیش ویولنش بود نه اونچه که حالا ما انتظار داشتیم.تکیه کلام آقای زندگانی این بود که اجاره نشینی خوش نشینی.البته بیراه نمیگفت! این ضرب المثلیست که قدیمی هست و در اون دوران بیربط این ضرب المثل ساخته نشد.برای اینکه اون موقع واقعا همینطور بود اجاره نشینی خوش نشینی.اصلا در این فاجعه های اجتماعی و اقتصادی نبودیم.در همون دوره هم هنرمندان ما درسته متعین نبودند و کم بود امثال یاحقی و ... ولی آسایش زندگی و آسایش خیال و فکر و انگیزه آهنگسازی و فعالیتهای گشترده و کنسرتها و بزمهای دهن پرکن و حتی بسیاری در خارج از کشور.برای اینکه اول از همه روح هنرمند رو زیر پا له نمیکردند و دوم از اینکه در میومد و ایده هنرمند این بود که هرچی هم در میومد براحتی خرج میکرد و یا عطا میکرد.چنانچه که باید گفت هزاران درود و آرامش به روح مهوش که اون موقع هرچی در میاورد خرج ۶۰ خانوار بی سرپرست رو میداد و یا همین خواننده خوش صدای معروف لاله زار مثل سوسن که خیلی ها رو من دیدم از دست و دلبازی و مردم داریش میگفتند و همینطور دو تا بچه رو از اون موقع به عنوان پسر خونده بزرگش کرد.
من میتونم خیلی هنرمندان رو مثال بزنم که از نزدیک لمسشون کردم و میبینم هم اکنون هم در نهایت نداری بسیار سخاوتمند هستند و اصلا در خط پول جمع کردن نیستند و زندگی سختی هم میگذرونند به اعتبار چی به اعتبار آبرو و هنرمند بودن و بزرگمنشی که از جانب مردم دارند و این واقعیته و جنبه خود نمایی هرگز نداره.این مطلبی که عرض میکنم به عمد گفتم که نسل امروز بتونه این قضیه رو باور کنه و ۱۰۰٪ هم باور کنه و هنوز هم هنرمندان چنین هستند و مخصوصا هنرمندان قدیمی که شما میشناسید.مثال بارز دیگه بزنم تختی ورزشکار شهیر ایران چه زندگی داشت؟ هیچی یه اعصاب خراب یه زندگی متلاطم و اختلاف شدید با همسر از طرفی پرهیز از آبرو ریزی،دوم نبود خرج خونه و امکانات رفاهی و سوم اینکه به عنوانی که اسطوره اخلاق و ورزش بود هرکسی به ایشون پناه میاورد و خیلی آروم اگر تقاضای پول و کمکی داشت با احترام و در عینی که تختی محرم دل اونهاست تختی هم هرچی از دستش برمیومد میکرد.این خصلت هنرمند و یا حالا ورزشکار دلسوختست.عاقبت تختی چی بود؟ هیچی نهایتا خودکشی در هتل آتلانتیک.وقتی برفرض من نوعی٬ حرف از پرویز یاحقی و عظمت اسداله ملک میگم کم نیست.وقتی من عباس شاپوری رو دیدم و در کنارش آموختم و لمسش کردم میگم که اونچه که میگن در تواضع و مناعت طبع آرامش روح و دلسوختگی و محبت و بی چون و چرا و دست رد نزدن در این هنرمند هست و یا امثال زندگانی و یا خوانساری و یا گلپا! که در زندگی تواضع و محبت و عشق رو پیشه کردند همه از خصلت خود هنرمند هست وگرنه خیلی مشکلات در زندگی داشتند بسیار کمبودها داشتند و دارند.همین الان رو عرض میکنم.هنرمندان جوون که امروزه به عنوان نوازنده و خواننده مطرح هستند هم همینطور.متاسفانه این میراث خانمانسوزی هست که گریبان تمامی هنرمندان رو گرفته.
بعد از انقلاب که هیچی میبینید ملکی که رادیو رو قبضه کرده بود و یا یاحقی که سرشناسترین ویولنیست ایران بود و یا سیاوش زندگانی که کم نیست با هنرمندی مثل مهستی و هایده بطور رسمی اجرا داشت و جمال وفایی که روزی نبود در بزمی نباشه و زندگیش از نظر کیفیتی بد بگذره میبینیم که هرکسی به چه روزی افتاده.
سیاوش زندگانی هم که عرض کردم.اینچنین زندگی در افسردگی و عزلت گذشت.یعنی همه چی یک شبه برگشت و به کام هنرمندان بیشتر از همه خوش نبود چرا که ذاتا هنرمند به سمت پول نمیره و به سمت مقام و تعریف و تمجید نمیره بلکه پول باید به سمتش بیاد و مقام و منصبها خودشون باید به سمتشون بیاد و چنانچه که دیدیم پس از انقلاب اینطور نبود و هنرمند همون اخلاق اون دوره رو با خودش به این دوره آورد و به روز سیاه کشیده شد.
اما باز یه خاطره کوتاهی که تقریبا به ۱۴ سال پیش برمیگرده.اولین بار بود که از نزدیک با سیاوش زندگانی صحبت میکردم
نمیدونم حرف من چطور پیش رفت که حرف از بعد انقلاب و احوال ایشون که امثال من و مردم دیگر خبری از هنرمندان و بخصوص سیاوش زنگانی نداشتند مطرح شد.خلاصه اون چه که یادمه این بود که ایشون در مورد سال ۶۴ صحبت میکرد که از طرف آشنایان به مهمانی جشن تولد دعوت شد و سازش رو هم همراه خودش آورده بود و تعریف میکردند که ما نفهمیدیم چطور شد کمیته ریخت اونجا و حالا کی خبر داده بود و یا همسایه و کسی... اون پاسدار به قول معروف اومد سمت من گفت این چیه تو این جعبه؟ گفتم ویولن. شروع کرد بد و بیراه گفتن که مردک هرزه و ... وسط جنگه جوونای ما دارن تو جبهه شهید میشن تو اینجا بزن و بکوب راه انداختی! حالا بماند که بقول ایشون چه بر سر اون ویولن اومد و بگفته سیاوش زندگانی ارزش اون ساز در زمانی که تهیه کرده بود بیست هزار تومن بود و بسیار افسوس اون ساز رو میخورد در اون لحظه.
من تردید داشتم که این مطالب رو بنویسم در این وبلاگ ولی خب دیگه از دستم در رفته .ولی البته بعدها کتابها در مورد سرگذشت هنرمندان پس از انقلاب درج خواهد شد.از شاپوری و افتتاح و ذبیحی و امثال یاحقی و خالدی و لشگری که چه شد.
مهستی یکی از پرکشش ترین صداهای موسیقی ما رو داشت.خیلی جنس صدای زیبا و مخملی داشت بویژه اینکه اگر دقت کنید در مقایسه با هایده صدای مهستی همیشه یه سوزی داره که صدای هایده نداشت.از این جهت این موضوع قابل درک هست اگر که ترانه هایی که مهستی خونده بود و بعد هایده بازخونی کرد دقت کنیم به این ویژگی پی میبریم.تصنیفهای بسیار جاویدانی مهستی بجای گذاشت با بهترین نوازنده ها و ارکسترها و علی الخصوص ترانه سراها.
در زمینه موسیقی پاپ باید بگم موسیقی پاپ ایرانی یعنی مهستی.ترانه هایی که هم زمان شاه اجرا شد و هم بعد از انقلاب بسیار عالی و درخور هر دل شادی و در خور هرنوع بزمی.یعنی اگر بخوبی پاپ ایرانی رو مثال بخواهیم بزنیم مهستی هست.به معنای واقعی مردم پسند و در عین حال تکنیکی و پراحساس.
کلمه تکنیک گویا خیلی از مخاطبین وبلاگها رو اذیت میکنه.خیلی ساده بگم هر هنرمندی اگر ادعا بر این دارد که برفرض کار مهستی و یا هایده تکنیکی نبوده سازشون رو بردارند و به عنوان مثال ترانه قمار مهستی در همایون و یا ترانه هایی که هایده در سه گاه اجرا کرده رو امتحان کنند و شنونده غیر هنری! باید قاضی مطلب باشد طوری که اگر جایی اجرا کرد همه او رو تشویق کنند و لذت ببرند.شنونده غیر هنری تاکید روح اله خالقی بود چرا که میگفت قطعه ای که از لحاظ تکنیک برتر باشه امکان نداره که شنونده غیر هنری از اون لذت نبره مگر اینکه آهنگسازی و نوازندگی و خوانندگی بلد نباشه.و البته تصنیفهای معروف و زبان زد
من برای اینکه زیبایی تصنیف خوانی مهستی رو مثال بزنم تصنیف زیبای عشق پاک رو تقدیم میکنم.اوورتور ارکستر این تصنیف مشابه تصنیف خانم حمیراست که به نام باردگر صبرم عطا کن در خارج از ایران اجرا کرده بودند هست.تصنیفی در سه گاه
خدا تنهایی و غمگینیم را دید باز
دل امیدواری را به من بخشید باز
فرستاد او همانی را
که تا دیدم دو چشمش را
دلم لرزید باز
خدایا عاشقش هستم
خدا دستم به دامانت
نگیر او را دگر از من
که میگیرم گریبانت
خدایا حق من یک عشق پاک و خالی از رنگ است
خدایا حق من عشقی جدا از رنگ نیرنگ است
.......
تصنیف عشق پاک_مهستی
اما برای اینکه با سبک و پنجه سیاوش زندگانی آشنا بشید ابتدا تکنوازان شماره ۳۳۸ رو میذارم که شور بسیار زیبایی رو ایشون نواخته و از این رو با سبک و پنجه ایشون آشنا میشید.
شور_سیاوش زندگانی_برنامه تکنوازان
اینبار چند تکنوازی از سیاوش زندگانی به شما تقدیم میکنم
چهارمضراب بسیار زیبای سه گاه_سیاوش زندگانی
چهارمضراب ماهور
بداهه ای در ابوعطا
قطعه ویدئویی از کنسرت مهستی و سیاوش زندگانی در تالار رودکی رو تقدیم میکنم که در مایه شوشتری اجرا شده
کنسرت تالار رودکی_مهستی و زندگانی
این قطعه ویدئویی مربوط به کنسرت مهستی و زندگانی هست که با درآمد و چهارمضراب سه گاه آغاز میشود و در ادامه تصنیف ساقی ببین اثری از همایون خرم اجرا میگردد
کنسرت مهستی و زندگانی
در انتها ترانه بسیار زیبای مستی (مستی ام درد منو...) که در آلبوم مستی خانم مهستی با همنوازی حبیب اله بدیعی اجرا شده و به صورت بزمی هم اجرا گردیده تقدیم شما میکنم.اثری کاملا زیبا و بینظیر هست.درآمد زیبای مرحوم بدیعی ادامه ترانه رو محیا میکنه
مستی ام درد منو دیگه دوا نمیکنه(بزمی) مهستی و بدیعی
قطعه ویدئویی باز سیاوش زندگانی تقدیم میکنم که در مایه سه گاه هست و این رو مثل دیگر آثار پاپک آپلود کرده.پاپک یکی از انسانهای هنردوست هست که خیلی زحمت کشیده و منسجم از هر هنرمندی کاری رو ارائه داده.ولی من هرگز نفهمیدم این پاپک کی هست در این فضای اینترنت و تابحال در هیچ وبلاگی هم این شخص رو ندیدم
ویدئوی سولوی سه گاه سیاوش زندگانی
در آخر باید بگم که ترانه هایی که سیاوش زندگانی با هایده و مهستی همکاری داشته اند رو جدا در مطلبی جدا خواهم گذاشت و تقدیم خواهم کرد
تصویر بسیار زیبای سیاوش زندگانی وبلاگ آوای ماندگار به من لطف کردند و باید بگم که انسانهای خوب در کشور ما ایران خیلی ارزشمندند بخصوص که در این جامعه بزرگ پراکنده هستند افرادی مثل جناب رنجبر و باران ،محسن و آقای اردکانی سعید انصاری جناب معتمدی محمد آذر عزیز، نسیم احمدیان و جناب کامران خان دانش پژوه و یا فرهاد رحیمی گرامی و یا آزاده حسینی و شبگرد مشوق اصلی من در اینترنت اینها حیفن که در این روزگار باشند.آرتین و پاپک هم یادم نمیره حالا تصور کنیم در هر رشته ای و هر زمینه ای ما در ایران چنین افرادی داریم.عرق شرم و خجالت از پیشونی من میریزه که اگر اینها با این همه لطف خدایی نکرده مشکلی در زندگی و یا زندگی روزمره داشته باشند حالا از هرجت و یا زیر دست اشخاصی خرد بشن و یا تحقیر بشن
نوشته شده در تاريخ جمعه 18 آذر1390 توسط نادر | 10 نظر
روح دوباره موسیقی ملی ایران با آواز علیرضا فریدون پور به گوش میرسد
آواز فریدون پور در وبلاگ رادیو گلها
شنبه، ۲۴ دسامبر ۲۰۱۱ کنسرت گلپا و حمیرا در گردهمایی بزرگ ایرانی در لاس وگاس کریسمس ۲۰۱۱ برگزار خواهد شد.
مکان این کنسرت در زیر آمده است:
Paris Hotel & Casino
3645 Las Vegas Blvd S
Las Vegas, NV 89109-4321,
United States
+ نوشته شده در یکشنبه سی ام بهمن 1390ساعت 19:49 توسط حمید رضا پارسا 09122028912 در تهران بزرگ
| آرشیو نظرات
..
تصنیف سازم سوزم با صدای الهه اجرای زنده ارکستر سمفونیک مرتضی حنانه
حال مرتضی حنانه نیز برای موسیقی ایرانی که ازقضا چنین ویژگی رو دارد تعریف کرد.
ابتدا یادآور یکی از پستهای وبلاگ میشوم که درباره ارکستر کمی توضیح داده بودم.در کنار اینکه مطلب مفصل این پست رو مطالعه میفرمایید.نگاهی هم بر اون مطلب داشته باشید.
نگاهی کوتاه بر مطلب گذشته وبلاگ در این باره
ارکستر سمفونیک فارابی:
ارکستر سمفونیک فارابی اولین ارکستر سمفونیک موسیقی ملی ایران و دومین ارکستر سمفونیک در ایران است که مرتضی حنانه موسس و رهبر این ارکستر بود و ارکستر سمفونیک تهران که البته به آثار کلاسیک میپرداخت.
مرتضی حنانه خوشبختانه آثار بسیار خوبی رو در موسیقی ملی ایران و در ارکستر سمفونیک موسیقی ملی بجای گذاشت.
ایشون دقیقا همون معنای سمفونیک رو برای قطعات ایرانی قائل شد.بطوریکه اجرای ارکستر برای هر اجرا شامل چند موومان بود و دراصل از چند بخش تشکیل میشد.
موومانهایی که در آثار ایرانی برای سمفونیک بکار میروند عموما همان ساختارهای غالب بر موسیقی ملی هست.یعنی ابتدا پیش درآمد و یا اوورتو.سپس رنگ.سپس تصنیف.سپس ساز سولو.سپس آواز.در نشست آواز دوباره تصنیف بهمراه ارکستر.که شما ملاحظه میکنید تعریف قطعه کامل چیست.قطعه کامل قطعه ای هست که در ارکستر سمفونیک تعریف میشود.واژه تصنیف و فرق آن با ترانه دقیقا از همینجا متمایز میشود.تصنیف را عموما در ارکستر در نشست آواز میخوانند و تصنیف شامل موومان و قسمتهای مختلف هست یعنی اوورتور دارد و میتواند یک تصنیف کامل شامل رنگ مخصوص به خود و یا آواز مخصوص به خود و یا اجرای سولوی مخصوص به خود داشته باشد.این تعریف تصنیف هست و همچنین همانطور که عرض شد ویژگیهای یک قطعه کامل.در اجرای سمفونیک نظر بر اینست که همانند آداب غذا خوردن که شامل پیش غذا،غذای اصلی،نوشیدنی و در انتها دسر میباشد،در موسیقی نیز چنین انگیزه ای وجود دارد بطوریکه اگر این قسمتها اجرا نشوند میتوان گفت موسیقی ناقص هست و در اصل اگر شام شما در انتها دسر نداشته باشد میگویند شام ناقص.یعنی باید همگی اینها برای تعریف یک شام و یا یک موسیقی کامل همانند یک مقاله داستانی و یا توصیفی قسمتهای مشخص خود را داشته باشد.کامل ترین و اصیلترین نوع موسیقی آن هم در قالب موسیقی ملی ارکستراسیون سمفونیک میباشد.سازها از هر لحاظ چه فیزیک و چه صدادهی استاندارد و تنظیم شده و قطعات کاملا تنظیم و پارتیتور شده و آکوردها و زیرصداها و کششها و حالات صدا کاملا سنجیده و تنظیم شده میباشد.در فرانسوی اصطلاحا فونکسیون میگویند.یعنی نقش هر ساز به دقت مشخص شده است.اهمیت اجراهای همنوازی و با به اصطلاح فرانسوی اونیسون،هارمونی،اجرای کنترپوان و فوگ از مهمترین ویژگیهای ارکستر سمفونیک میباشد.ارکستر فارابی آقای حنانه و ارکستر سمفونیک تهران به رهبری دیگر هنرمندانی چون دهلوی و فخرالدینی و رهبری و ... که اینجانب آشنایی کامل ندارم عالی ترین رتبه موسیقی اصیل و ملی ماست.
برای دانلود و جمع آوری آثار ارزشمند ارکستر سمفونیک فارابی با خوانندگانی از قبیل مرضیه الهه و پوران و شهیدی و... شما رو ارجاع میدم به وبلاگ گلبانگ.محسن گرامی بسیار زحمت شیدند و این آثار رو جمع آوری و در نهایت در اختیار ما گذاشتند.برای اثربخش بودن این آثار مطلبی مفصل اینچنین نوشتم و هم اکنون بهترین زمان دانلود این آثار میباشد.
ارجاع به وبلاگ گلبانگ و دانلود آثار ارکستر سمفونیک فارابی به رهبری مرتضی حنانه
ارکستر فرامرز پایور:
در اینباره کلی باید بنویسم.باید گفت بسیار خوشوقت هستیم که بالاخره استادی چون پایور هم در موسیقی ملی ایران تجربه کردیم.اما اینبار حرف از موسیقی ملی ایران نیست.بلکه حرف از موسیقی ایرانی است.آقای پایور یکی از فرهیخته ترین هنرمندان و باسوادترین هنرمندان ماست.ایشون اول از اینکه نه به عنوان نوازنده سنتور بلکه تئوریسین ساز سنتور هستند و همچون مقام روح اله خالقی رو در هنر موسیقی دارند.بطور کلی عرض کنم خدمتتون ما چند تئوریسین موسیقی در ایران داشتیم.یکی کلنل وزیری.دوم و از همه مهمتر مرحوم خالقی.سوم مرحوم صبا.چهارم جناب آقای پایور خدا بیامرز.البته تئوریسین تنبک میگویند تهرانی است.تئوریسین ویولن ایرانی مرحوم تجویدی است.و یا در تار ..... غیره و غیره.ولی تئوریسین موسیقی با تئوریسین یک ساز کمی متفاوت است از لحاظ اینکه شخص چه اندازه محدوده هنری و همچنین تا چه اندازه صاحب نظر بودن در کاری را عهده دارد.استاد پایور در علم ارکستراسیون.در تئوری سنتور.در تئوری برخی مفاهیم که از قضا اشخاصی مثل حنانه و یا وزیری تاکید داشتند مثل پیش درآمد و مثل رنگ و یا مفاهیم اینچنینی تاکید داشتند و یا مثلا والس که کلنل وزیری تاکید داشت.مقصود از این گفتار بر اینست که محدوده کاری آقای پایور و درایت و رای ایشون وسیع بود.
نکته مهمی که باید اینجانب عرض کنم که پیشتر هم راجع به جایگاه هنرمندان ویولنیست عرض کردم و بسیار تاکید کردم اینست که جایگاه هنرمندان رو اشتباه نگیریم.اینکه پایور تئوریسین سنتور بود خیلی فرق داره با اینکه نوازنده بسیار عالی بود و با احساس میزد.این قضیه جداست.اینکه استاد پایور ارکستراسیون قوی داشت خیلی فرق داره که آهنگساز بسیار خوبی بود.خیر اینطور نیست.در اون مقاله هم عرض کردم.استاد صبا و یا آقای خالقی تئوریسین بودند و خیلی هم لطف بر این موسیقی داشتند اما نوازندگی آنها با جرات کامل بگویم یک قران نمی ارزد.تعارف و تشریفات هم نداریم.آهنگسازی مخصوصا صبا که اصلا فرای ذهن و احساسات لطیف امروزی ماست.بهرحال...
اما ویژگی ارکستر آقای پایور
فکری که آقای پایور داشت این بود که چرا سازهای محلی ما باید اینقدر ناشناخته و بی کیفیت باشند؟ سازی مثل سه تار! مثل کمانچه مثل نی و یا قیچک.اینها سازهای ارکستر موسیقی ملی نبودند و جز سازهای محلی به حساب می آیند و اصالتی آنچنان ندارند.معنی اصالت هم که پیش تر به شما عرض کردم که چیست.
آقای پایور در این فکر بود که گوشه های آوازی ما و همینطور این ردیف آوازی ما به خصوص گوشه هایی که صبا وارد ردیف کرد(مثل متعلقات دشتی) چطور همگی تدوین یافتند و به نسبت سرو سامان گرفتند و هرچند غیر قابل هضم اما تدوین یافتند.در نهایت شناسایی شدند و بر روی برخی نغمات خاص کار شد و دوم میراثی بود که سینه به سینه از گوشه و کنارهای این مملکت جمع آوری شد و توسط آنها به نت و نوارهای صوتی جاویدان ماند.
اما چرا سازهای محلی ما نباید سرو سامان بگیرند؟ چه ایرادی دارد که بر سازهای محلی تحقیق شود و دوم آنکه بر روی آنها محک سازشناسی و استانداردها و همینطور فیزیک و فرکانسها بررسی شود.چه ایراد دارد که این سازها اصالت پیدا کنند؟ و برفرض سازی مثل قیچک که مربوط به سیستان و بلوچستان است برای مردمی چون خوزستان و یا تهران و آذربایجان قابل شناسایی و عرضه باشند و یا سازی محلی چون نی که مختص اصفهان است.
از این روی علم سازشناسی و استانداردها بر روی سازهای محلی از سالهای تقریبا میتوان گفت بعد ۵۰ شروع و تفحص شد.
اولین بررسی آنکه فجایع بوجود آمد!! چرا؟؟ چون هیچ آبروریزی بالاتر از این نبود که پس از بررسی ها متوجه شدند چرا سازی مثل سه تار چنین فیزیک و چنین صدا دهی دارد! متوجه شدند که این ساز را به این دلیل کوچک و کم حجم و بدون صدادهی مخصوص ارکستر ساختند که آن زمان(یعنی قاجار) موسیقی حرام بود و لباسها آن موقع عبا و قبا بود و شخصی که کوچکترین تمایلی داشت که سازی بزند مجبور بود این ساز را طوری مستتر کند که اولا کسی در کوچه و خیابان نفهمد او ساز حمل میکند و به این ترتیب باید آن را در آستین عبا(تاکید میکنم!!) در آستین عبای خود پنهان میکرد تا بدون آزار حمل شود و دوم آنکه باید صدایی داشته باشد که اگر کسی در اتاق خود ساز میزند همسایه بغلی و یا اتاق بغل نتواند پی ببرد که صدای سازی می آید! از این رو اصطلاح معروف که هنوز هم بکار میبرند که سه تار و کمانچه سازی است که صدایش برای یک نفر کم و برای دو نفر زیاد است!
کمانچه هم به همین ترتیب و دقیقا همین ماجرا
سازهای دیگر محلی و نام برده هم بهمین ترتیب.اصلا ازلحاظ حجمی و صدادهی و مهمتر از همه علم هارمونی در ارکستراسیون هیچ سنخیتی با ارکستر موسیقی ملی و ساختار آن ندارند.و آن موقع آقای خالقی متوجه شد که این سازها از لحاظ و فیزیکی و علم سازشناسی سازهای خوب اما استاندارد ارکستری و معیارهای علمی را ندارد.تصور کنید که از ما بپرسند آقا این ساز کمانچه چرا کاسش به این شکل و یا حجم صداش به این شکل است؟ ما در کمال شرمندگی باید بگیم بر هیچ مبنا بلکه بخاطر خفقان دوران قاجار! خب این یعنی بی اصالتی یعنی بدبختی سازهای محلی ما و یعنی مفلوک بودن دوران قبل از موسیقی ملی.هرگز نمیتوانیم بگوییم فلان سازشناس بر اساس این تجربه و یا بر اساس این الگو و این نوآوری چنین طراحی داشته بلکه باید با گونه سرخ بگوییم بر فلان اساس نامربوط!
خب بپردازیم به ارکستر پایور.
آقای پایور خیلی مرد بود.این نتایج اولیه حاصل شد.بعد ایشون گفت پس من به عنوان هنرمند اینجا چه کاره هستم.از اینجا بزرگی پایور معنا پیدا کرد.استاد پایور چون هارمونی و ارکستراسیون رو بخوبی بلد بود گفت از هر ساز یک یا دو تا انتخاب میکنم و با استفاده از شیوه های صدادهی و ارکستراسیون شروع میکنم تا صدادهی از این سازها بگیرم.ایشون چقدر لطف بر سر موسیقی ما دارند.ایشون سه تار رو برای ارکستر اصالت بخشید.ایشون نی رو اصالت بخشید.بخوبی توانست برای ارکستر از نی صدا بگیرد که هارمونی داشته باشد.که گویی همان ارکستر مجلل مرتضی حنانه است و با همان ملاحت اما از لحاظ صدای ساز متفاوت.از نظر احساس هم البته متفاوت.یعنی ارکستر مجلسی موسیقی ملی جایگاه خودش رو داشت و ارکستراسیون پایور هم جایگاه خودش.و اینها همه مکمل هم بودند.مکملهای موسیقی ایرانی ما.
اینکه برخی از دوستان هنرمند ما کم لطفی میکنند و نظر شخصیشون رو راجع به کار آقای پایور میدهند برای من حداقل غیر قابل تحمل هست.برخی میگویند پایور تنها کسی بود که با انتخاب یک ساز از هر ساز ارکستر تشکیل داد و بهترین صدادهی را میگرفت درصورتی که آقای تجویدی و دهلوی و حنانه و ...ارکسترهای سیاه لشگری تشکیل میدادند و برفرض ۱۰۰ تا ویولنیست داشت و ۲۰ تا نوازنده ابوا و ۵ تا نوازنده تار و ... اینطور حرف زدنها ناشی از کم لطفی این افراد است.که متاسفانه همین اشخاص هنرمندان سرشناس هم ازقضا هستند.پس بفرمایند اصلا نمیدونند ارکستراسیون چی هست! سیاه لشگری یعنی چه؟ ۱۰۰ تا ویولنیست یعنی چه؟ تنظیم کننده ارکستر برای تک تک این سازها نقش در نظر گرفته است و بطوریکه امکان دارد ۲۰ ویولنیست اونیسیون و همنوازی یک نت را بزنند و درمقابل ۲۰ ویولنیست دیگر کنترپوان آن را بزنند و اینکه حتی چند کنترپوان مختلف بزنند و یا از اکتاوهای مختلف بزنند و دوم اینکه امکان دارد برای هر ۳ ویولنیست برفرض یک نوع کشش و حالت صدایی را در نظر بگیرد یعنی برفرض نوانس صدا از قوی به ضعیف و بقیه برعکس و آن یکی خشک و مقطع و دسته دیگر به صورت زیر صدا همین کار را بکنند و یا دسته دیگر به صورت آرپژ این کار را بکنند. و به مراتب همین روند برای سازهای دیگر!
این چه حرفی هست که برخی هنرمندان میزننند من تعجب میکنم.حرف از سیاه لشگری یعنی چه؟برخی اوقات شک میکنم که آخه در این سه دهه چه اتفاقی افتاده که اینگونه نظرهای نسنجیده و مضحک و به تمام معنا مضحک بازگو میشود.
اما مقصود از این گفتار این بود که آقای پایور چگونه توانست با سازهای محدود همان صدادهی را ایجاد کند و حجم صدا را پر کند و گویی ارکستر کاملا سمفونیک و مفصل است!! بله این شگفتی کار پایور نشات گرفته از آشنایی او با همان منطقهای ارکستری یعنی بکارگیری کنترپوان و هارمونی و ... است
اما چرا استاد پایور مثل ارکستر سمفونیک حنانه و یا ارکسترهای کوچکتر مثل ارکستر مجلسی گلها بقول دوستان سیاه لشگری راه نینداخت و برفرض ۲۰ تا کمانچه کش و ۲۰ تا نوازنده نی و قیچک نداشت.
دلیل خیلی واضح و منطقی است.برای اینکه سازهای محلی ما اولا از لحاظ صدادهی و تنوع بسیار بسیار محدود هستند.دوم آنکه عرض کردم به خودی خود استاندارد نیستند.
یکی از ایده های بسیار ارزشمندی که من برای آقای شجریان قائل هستم.همین تفکر و ایده ایشون در اختراع سازهاست.البته من با ایده ایشون موافقم نه با سازسازی ایشون که اصلا استاندارد و مبنا نداره!
ایده این هنرمند،آقای شجریان خیلی منطقی بود ایشون گفت این یک معضل بزرگی هست اگر که بخواهیم ارکستری بر مبنای سازهای محلی تشکیل بدهیم و فاقد صدادهی باشیم.یعنی ما جایگزینی برای سازی مثل ویولنسل در سازهای محلی نداریم.ما سازی به عنوان آلتو نداریم.ما سازی به غیر از عود برای صداهای باس نداریم.اگر سازهایی با صدای باس داشته باشیم و یا مثلا سوپرانو اینها یا مضرابی هستند و یا کششی و آرشه ای.ولی نه هر دو!
حرفی بسیار منطقی و درست است.حرفی بکر و چالش بر انگیزست.ما جایگزین این سازهای استانداردی چون کنترباس و ویولنسل نداریم.ویا ابوا و قره نی.اگر هم داشته باشیم غیر استاندارد است.و فاقد شاخصهای ارکستری است.بماند که ایشون دست به ساز سازی زدند و متاسفانه باز بدون استاندارد و بدون مبنا.
سازهای اختراعی ایشون منطقی و استاندارد نیست.آقایان راسخ و قنبری مهر و ... که از سازشناسان و سازندگان مطرح و مقامدار سطح جهانی هستند این مطلب را نمیپذیرند.دوم آنکه سازی مثل ویولنسل طراحی کردند که اولا نحوه گرفتن ساز و ابعاد ساز و فواصل و انگشت گذاری ساز دقیقا همان ویولنسل است.و اینکه سرپنجه ساز رو عوض کردند و مثل سرپنجه تار گذاشتند که دقیقا اشتباه همینجاست.سرپنجه ساز ویولنسل و ویولن ازقضا بهترین نوع و گوشی های مخصوص سازهای زهی میباشد که برای کوک کردن مناسب است و نه سرپنجه تار! بجای اینکه پیشرفت کنیم و عیب رو برطرف کنیم دقیقا ماست مالی کردیم و تازه عیب رو جایگزین مزیت کردیم! این دیگه شاهکاره واقعا!
اما برای نتیجه گیری از ارکستر پایور باید عرض کنم.بعلت نبود سازهای محلی در صداها و استانداردها ایشون با ایده ای به تعداد محدودی از نوازندگان بسنده کرد و بقدری خوب کار ارکسترال را با سازهای محلی پیش برد که یک روند مثبت در موسیقی ما به حساب می آمد.
ارکستر پایور از لحاظ اندازه و صدادهی کوچک و میتوان گفت نه ارکستر مجلسی بود و نه ارکستر سمفونیک.اما این صدا دهی که ایشون از کار کشید اولا کاملا پر و درحد یک ارکستر مجلسی قوی بود.دوم از آنکه ایشون بقدری این روند رو تسریع کرد یعنی آنکه محتوای هنری ارکستر پایور ویژگیهای ارکستر سمفونیک را داشت.یعنی همان ویژگیهای قطعه کامل که در بالا به آن اشاره کردم! اجرا از پیش درآمد ارکسترال و دوم رنگ ارکسترال و بعد آواز و ساز سولو و سپس تصنیف ارکسترال و دوم تغییر ریتمها و حالات و قطعات مختلف و ضربیهای مختلف همگی موومان به حساب میآیند یعنی بخشهای مختلفی از یک قطعه.یعنی تصنیفی به معنای واقعی.با شروع پیش درآمد مفصل.با رنگ و در نهایت آواز و خاتمه ای مشخص.همگی موومان بندی شده بود.دقیقا عین کار مرتضی حنانه.عین کار تمامی ارکسترهای سمفونیک جهان.اجرا دارای موومان و بخشهای مختلف و مفصل بود.عرض کردم که تصنیف از کجا شکل میگرید و فرق آن با ترانه چیست.دقیقا همین نکات است.همین ویژگیهای ارکستری.
پس کار فرامرز پایور یک نوآوری در موسیقی ملی ما بود.اصالت بخشیدن به سازهای محلی و تشکیل ارکستری مجلسی با ویژگیهای سمفونیک و با شکلی جدید و اصولی و منطقی.در آن سازهای ارکستر سمفونیک دیده نمیشود.اما ویژگیهای ساختار سمفونیک را دارد.در آن به سازهای محلی بها قائل شده اند.اصول رعایت شده اند.ناکام ماندن راه پایور و ارکستر پایور فقدان سازها و طیفهای صدادهی سازهای محلی ما بود.دوم همراهی نکردن آقایان سنتگرا برای برطرف کردن عیب سازها و اصالت بخشیدن به سازهای محلی.همراهی نکردن با استاد پایور.
تا جایی که امروز میبینیم دف و دهل و کوزه وارد موسیقی ما شده اند.که به سازهای بیابانی از نظر استاد پایور گفته میشد.امان از دست ناظریها و شجریانیها و ...در این زمانه هرچه میکشیم از آنهاست.تخریب آواز.تخریب تصنیف.نابود کردن ترانه.نابود کردن سازهای استاندارد و اصیل.نابود کردن موسیقی اصیل.عیبجویی های بیجا.
تلاش در سنت شکنی و استاندارد کردن سازهای محلی
نکته بعد آنکه چند سال پیش آقای قنبری مهر شروع کرد به برطرف کردن عیبهای اساسی فیزیک سازهای محلی ما.تار از نظر صدا و فیزیک صدا هیچ موردی ندارد.بسیار هم ظریف و بسیار هم حساب شده و منطقی.از لحاظ فیزیک چوب و ساختار هم مشکلی ندارد.اما تنها عیب آن همان دلایل نبود امکانات و ارزیابی های استاندارد هست.این فاجعه هست که بعد از ۱۰۰۰ سال هنوز برای پرده های تار از روده گوسفند استفاده میکنند.این فاجعه است که هنوز پوست نقاره تار باید از روده گاو و گوسفند باشد.که در هوای مرطوب برفرض شمال کشور ما این ساز عملا بلا استفاده است.اگر ما سنت گرا نیسیتیم پس باید عیب این سازهای دیرینه را برطرف کنیم و استاندارد کنیم.استانداردی که اگر هرجای جهان این ساز مطرح شد و مورد بررسی قرار گرفت هیچ عیب و نقصی نتوان برای آن لحاظ کرد.سه تار به همین شکل.آقایان زحمت بخودشان نمیدهند این کوک سه تار رو عوض کنند.تا کی باید این کوک عهد آنتیک رو به دوش کشید.آخه یعنی به این اندازه ما عقب مانده هستیم که باید کوک سه تار ما به این شکل باشد.حتی نمیتوانستند از ویولن الهام بگیرند؟! متاسفانه این تعصب و پیش داوریها بیش از پیش باعث شده این سازهای محلی هرگز اصیل نشوند و هرگز استاندارد موسیقی ملی را نداشته باشند.
آقای قنبری مهر چه تغییرات خوبی را بر تار و سه تار انجام داد.سرپنجه سه تار رو عوض کرد و از گیتار الهام گرفت.که اولا دقیق کوک میکند و دوم سیم هرگز پاره نمیشود.ساختار سه تار را عوض کرد تا همان زخمه های دلنشین را داشته باشد و همینطور از لحاظ فیزیک سازی استاندارد باشد.پرده های سه تار و تار رو عوض کرد و بجای آن از پرده هایی با جنس مخصوص استفاده کرد که دیگه بجای این روده های گوسفند فرسوده نشود و پاره نشود و جابجا هم نشود و ضمنا پینهای زیر دسته تار موجب محدود شدن فعالیت دست نشود.و یا از فرت های فلزی برای تار استفاده کرد که مانند گیتار کاشته شده بود و ازقضا صدای بسیار خوبی هم پیدا کرده بود و این فواصل استاندارد بود.سر پنجه تار رو تغییر داد.تراش داخل چوب سه تار رو پرداخت کاری کرد و حجم آن را استاندارد کرد.
اما چه حاصل! همین آقایانی که امروزه ساز الکی میسازند شروع کردند ک آقا شما دارید سنت شکنی میکنید! شما اصالت تار رو نابود میکنید.بعد این آقایون با این طرز تفکر میان ساز اختراع میکنند.بدون اینکه تحصیلات سز شناسی اصلا داشته باشند و اصلا بدانند الگو برداری یعنی چه.نه اینکه همان ویولنسل را تحویل بدهند و فقط نمای آن را عوض کنند.این دیگه مسخرست.صدای فاخر ویولنسل رو تازه مفلوک میکنند و به زیر استاندارد میکشانند.
آقای قنبری مهر و یا راسخ و اکبریها و ... اینها تخصص در فیزیک ساز و ساخت ساز دارند.آقای قنبری مهر که از طرف شاه فرستاده شد به ایتالیا که بر روی سازهای مختلف کار کند و آموزش تخصصی ببیند. و مراحل عالی را بگذراند.ضمنا نمونه سه تار آقای قنبری مهر دست کیوان ساکت است.
اما گویا آقایون سه دهه اخیر زیاد منطق متوجه نیستند و از جایگاه خود سواستفاده میکنند.
این موسیقی ملی با افکار اینها به گند کشیده شد.
* نکاتی که در نتیجه این بحث حاصل کردم اینست که اولا سازهای ارکستر ملی ما اصیلترین سازهای ایرانی هستند و استاندارد جهانی هستند و توان هر نوع کشش و لحن و ملودی و زیر صدا را دارند.کاملا استاندارد و اصیل هستند
دوم از اینکه هر نوع موسیقی اگر ارکستر مجلسی و ارکستر سمفونیک داشته باشد آن موسیقی پیشرفت خواهد کرد.ما نمیتوانیم بگوییم که موسیقی ما در سطح جهان مطرح شود در صورتی که اولا هنرمندان امروزی مملکت ما از ارکستراسیون که سر در نمی آورند و دوم از ساز شناسی سر در نمی آورند و دیگر آنکه ویژگیهای ارکستراسیون مثل کنترپوان رو از ویژگیهای غیر ایرانی میدانند! یعنی چه؟!
انگار آقایون اصلا مغزشون مشکل پیدا کرده.همین کارهارو کردند که حسین دهلوی خانه نشین شد.علی رهبری از این مملکت رفت.روحانی ها بر نخواهند گشت.
آقای تنبک نواز امروزی حسین تهرانی را قبول ندارد و به قول خودش سنت شکنی میکند.امروزه کسی به شیوه عبادی ساز نمیزند.ما گویی تخصص در این داریم که هرچه ازقضا دستاورد مثبت تلقی میشود نابود کنیم.ارکستراسیون ملی که ازقضا استاندارد بود را نابود کردند و آنچه نا استاندارد هست جایگزین کردند.چطور در گامها و فواصل از تئوری موسیقی پیروی میکنیم و از دیگر ویژگیهای این موسیقی و تئوری آن نباید پیروی کرد.
میگویند غربی است.فلانی شرقی است.ما ایرانی هستیم
این سطح فکر مسخره در همه جنبه های زندگی ما نهفته شده.غربی!
ما تصور میکنیم دنیا سه قسمت است.یکی غرب است که همانند یک دهکده است.یکی شرق است که آن هم یک دهکده است.یکی هم ایران که از همه انها مستثنا و یک کشور است.
غربی یعنی چه آقا! چه کسی گفته فرهنگ فرانسه و موسیقی فرانسه با انگلستان یکسان است؟ چه کسی گفته کشور چک با سوئد سنخیتی دارد؟! مگه ویولن ساز ایتالیا نیست؟ پس چرا کشور روسیه وفرانسه و تمامی کشورهای در موسیقی خودشان از این ساز استفاده میکنند ولی تا نوبت به ایران یرسد غربی و شرقی میشود؟! مگه ما چه هستیم؟ تخم دو زرده گذاشته ایم؟کجای موسیقی ما اصالت دارد.حرف از موسیقی دوران صفویه بزنیم که باید گریه کنیم.باید شرمنده شویم وآب شویم برویم زیر زمین.فلاکت در این مملکت بیداد میکرد آقا.
مگر چین و فیلیپین که کشور شرقی است برای موسیقی کشور خود از ویولن و پیانو و قره نی استفاده نمیکند؟ آیا ما ملی گرا تر از انگلیس هستیم؟ همه در موسیقی از تئوری موسیقی و دستاوردها و استانداردهای آن پیروی میکنند و بعلاوه اینکه سازهای محلی خود را استاندارد میکنند و مانند ارکستر ملی خودمان در ارکستر جای میدهند.مانند سنتور و تار و تنبک و قانون و عود.که چه زحمتها حسین ملک و فرامرز پایور و میلاد کیایی کشیدند و سازندگانی مثل راسخ بر این ساز سنتور کار کردند.چه سازندگان ساز یهودی در این سالها بر سازهایی مثل سنتور و تار کار کردند و آن را تعدیل دادند و معیار استاندارد از هرلحاظ به آن بخشیدند.
از یهودیها در این مملکت باید بگم.ما هرچه از موسیقی داریم آن هم در دوران خفقان از یهودیها داریم.مثل یحیی.که سازنده درجه ۱ تار بود.فرهیخته! موسیقی ما را یهودیها حفظ کردند.اگر آنها نبودند هیچ چیز در این موسیقی نمیماند.
برای دانلود ارکستر فرهنگ و هنر فرامرز پایور میتوانید به وبلاگ فرامرز پایور رجوع کنید و از این وبلاگ درخواست بفرمایید تا آثاری رو در اینباره به شما لطف کنند
نتیجه گیری::
تنها راه پیشرفت موسیقی ایرانی ما.معیار موسیقی ملی است.مگر میشود شما از تئوری و منطق موسیقی جهانی فاصله بگیرید و طبق مقدمه این مقاله که دستاورد فیثاغورسها و باخها و فیزیکدانان است خلاف آن عمل کرده و تازه بگوییم موسقی ما اصیل و منطقی است.اگر منطق و اصول را فیثاغورس و متخصصین ساز و ارکستر تعیین میکنند پس آنچه که شما میگویید مزخرفی بیش نیست.
کاری با موسیقی ما کردند که به جای خلق اثر و زایش هنر به گوشه گرایی و ردیف بازی و دور افتادن از تئوری موسیقی منجر شده است.دوری از منطق موسیقی.
گوشه و مقام که جز تئوری به حساب نمی آید.تا کی باید دم از دستگاههای بی مبنا مثل نوا و راست پنجگاه زد و حرف از ۲۵۰ گوشه در دستگاه شور! اگر موسیقی منطق است پس چرا طی این همه سال پارادوکس گوشه ها و تفهیم گوشه ها برای سرشناسترین هنرمندان موسیقی ما جا نیفتاده؟ این چه منطقیست.آقای خالقی ردیف و مقام را دست هبندی کرد و دیگر هنرمندان همچنین ردیف را ایجاد کردند اول از اینکه نغمات و اتودهای آوایی حفظ شود و برای تدریس آوایی و لحنها به هنرجو منتقل شود دوم از اینکه سیر مقامی آن برای برخی از گوشه ها!! نه همه آنها مشخص شد و یک چهارچوب تقریبا منطقی را بوجود آوردند.نه دیگه مثل امروز! که همه موسیقی ما شده فلان گوشه و فلان مقام. آخ دانستن گوشه حاج محمد صادقخانی که یک گوشه آوازی است به چه درد میخورد.فلان گوشه اصلا با رضوی هیچ تفاوتی ندارد فقط یک عر زیادی وسط آن زده شده.این شد تئوری؟ این شد منطق؟ این ادامه راه فیثاغورس هست؟ این اصالت موسیقی ما هست؟ هرجا بگوییم گوشه حاج محمدصادقخانی تفاوتش با فلان گوشه فقط در یک عر زدن اضافی فرق دارد همه به ما میخندند.
این مسائل هست که موسیقی ما پیشرفت نخواهد کرد.مسخره کردن ارکستراسیون توسط آقایون.غربی و شرقی دانستن ساز و تئوری من درآوردی موسیقی اینها همگی از بدبختیهای این قشر هنری امروزی بخصوص است.قشر موسیقی سنتی.قشری که نه تنها کار ارکستری بلد نیستند و آشنایی ندارند بلکه یک بداهه شیرین هم نمیتوانند بزنند و بخوانند.
کسی اگر محتوای تصنیف ایرانی و ترانه ایرانی و آواز ایرانی را نفهمد و ارکستر مجلسی و ارکستر سمفونیک را نتواند تشخیص دهد هیچ پیشرفتی در موسیقی ما نه در خود ایران بلکه در جهان نخواهد داشت.چقدر زمان قدیم ما در خارج از مرزها شناخته شده بودیم.چقدر اشخاص برجسته مثل علی رهبری و دهلوی و همایون خرم و تجویدی در سطح جهان شناخته شده بودند و تحصیل کرده بودند.چه اشخاصی مثل یاحقی ها ظهور کردند.وقتی شما سمفونیک نداشته باشید و ساز متعارف و قابل درکی نداشته باشید چطور میتوانید برای جهان حرفی برای گفتن داشته باشید.کسی که فوگ و کنترپوان را دستاورد غرب میداند! حالا من نمدونم این غرب دقیقا کدام کشور است؟! دیگر چه حرفی در هنر موسیقی خواهد داشت.کسی حرفی خواهد داشت که بتواند آن ویژگی و دستاورد را به نحو عالی مال خود کند و از آن بهره برداری کند.الان فرانسه میگوید فلان مبحث متعلق به ماست و فلان ساز متعلق به ماست.و با ایتالیاییها و آلمانیها سر جنگ دارند و سعی میکنند از ارکستراسیون دستاودهای موسیقی بهترین استفاده را بکنند تا خود را مطرحتر سازند.موسیقی کشور خود و لحن فرهنگی خود را مانند میخ محکم کنند.از سازها بهترین استفاده را بکنند.اما ایرانیها دقیقا برعکس.میگوییم ویولن مال ما نیست.فلوت و قره نی مال ما نیست.موسیقی مال ما نیست.فلان ارکستر مال ما نیست.در صورتی که خوشبختانه همه این سازهای ارکسترال ملی ما چقدر بازتاب خوبی در موسیقی ما داشتند.قضاوتش با شما!.بیش از آن کمانچه مفلوک و قیچک سرخورده.
عبادی سه تار را سه تار کرد.نه آقای ایکس در دوران امروزی که چرند نوازی میکند.عبادی بود که گفت من باید بهترین حجم و ظریف ترین صدا را از زخمه بر این سه تار بگیرم.پس این ایده یعنی اصالت بخشیدن.تجویدی و یاحقی ویولن ایرانی را ویولن کرد.فیزیک سنتور کامل و استاندارد شد.به همت چه کسی؟ خودتان میدانید.
در آخر آنچه که باید بگویم.تحول ارکسترال و بطور کل تاریخچه فرهنگی موسیقی ایران به چند دوره برمیگردد.
*دوران قبل از وزیری
*دوران وزیری و خالقی( اشاعه موسیقی ملی آوازی ۱۳۲۳-۱۳۵۷ـ ارکسترال مجلسی،آثار بزمی،آثار بداهه و سولو)
*دوران کار سمفونیک و با پرویز محمود و مرتضی حنانه (آثار ارکسترال سمفونیک تا سال ۱۳۵۲/رهبران حنانه،دهلوی،فخرالدینی،علی رهبری،فریدون ناصری)
*دوران فرامرز پایور که کوتاهترین دوران بود.
* نابودی موسیقی ملی بعد از پایور
در انتهی مطلب دو اثر هم باز از الهه و ارکستر موسیقی ملی تقدیمتون میکنم که امیدوارم لذت ببرید.
تصنیف آوای تنهایی که آواز این اثر را استاد اکبر گلپایگانی بسیار دل انگیز و زیبا و استثنایی خوانده است.این تصنیف با صدای الهه به شما تقدیم میگردد
تصنیف آوای تنهایی_الهه و ارکستر موسیقی ملی
تصنیفی بسیار زیبا بنام پرندوش با صدای الهه
حال مرتضی حنانه نیز برای موسیقی ایرانی که ازقضا چنین ویژگی رو دارد تعریف کرد.
ابتدا یادآور یکی از پستهای وبلاگ میشوم که درباره ارکستر کمی توضیح داده بودم.در کنار اینکه مطلب مفصل این پست رو مطالعه میفرمایید.نگاهی هم بر اون مطلب داشته باشید.
نگاهی کوتاه بر مطلب گذشته وبلاگ در این باره
ارکستر سمفونیک فارابی:
ارکستر سمفونیک فارابی اولین ارکستر سمفونیک موسیقی ملی ایران و دومین ارکستر سمفونیک در ایران است که مرتضی حنانه موسس و رهبر این ارکستر بود و ارکستر سمفونیک تهران که البته به آثار کلاسیک میپرداخت.
مرتضی حنانه خوشبختانه آثار بسیار خوبی رو در موسیقی ملی ایران و در ارکستر سمفونیک موسیقی ملی بجای گذاشت.
ایشون دقیقا همون معنای سمفونیک رو برای قطعات ایرانی قائل شد.بطوریکه اجرای ارکستر برای هر اجرا شامل چند موومان بود و دراصل از چند بخش تشکیل میشد.
موومانهایی که در آثار ایرانی برای سمفونیک بکار میروند عموما همان ساختارهای غالب بر موسیقی ملی هست.یعنی ابتدا پیش درآمد و یا اوورتو.سپس رنگ.سپس تصنیف.سپس ساز سولو.سپس آواز.در نشست آواز دوباره تصنیف بهمراه ارکستر.که شما ملاحظه میکنید تعریف قطعه کامل چیست.قطعه کامل قطعه ای هست که در ارکستر سمفونیک تعریف میشود.واژه تصنیف و فرق آن با ترانه دقیقا از همینجا متمایز میشود.تصنیف را عموما در ارکستر در نشست آواز میخوانند و تصنیف شامل موومان و قسمتهای مختلف هست یعنی اوورتور دارد و میتواند یک تصنیف کامل شامل رنگ مخصوص به خود و یا آواز مخصوص به خود و یا اجرای سولوی مخصوص به خود داشته باشد.این تعریف تصنیف هست و همچنین همانطور که عرض شد ویژگیهای یک قطعه کامل.در اجرای سمفونیک نظر بر اینست که همانند آداب غذا خوردن که شامل پیش غذا،غذای اصلی،نوشیدنی و در انتها دسر میباشد،در موسیقی نیز چنین انگیزه ای وجود دارد بطوریکه اگر این قسمتها اجرا نشوند میتوان گفت موسیقی ناقص هست و در اصل اگر شام شما در انتها دسر نداشته باشد میگویند شام ناقص.یعنی باید همگی اینها برای تعریف یک شام و یا یک موسیقی کامل همانند یک مقاله داستانی و یا توصیفی قسمتهای مشخص خود را داشته باشد.کامل ترین و اصیلترین نوع موسیقی آن هم در قالب موسیقی ملی ارکستراسیون سمفونیک میباشد.سازها از هر لحاظ چه فیزیک و چه صدادهی استاندارد و تنظیم شده و قطعات کاملا تنظیم و پارتیتور شده و آکوردها و زیرصداها و کششها و حالات صدا کاملا سنجیده و تنظیم شده میباشد.در فرانسوی اصطلاحا فونکسیون میگویند.یعنی نقش هر ساز به دقت مشخص شده است.اهمیت اجراهای همنوازی و با به اصطلاح فرانسوی اونیسون،هارمونی،اجرای کنترپوان و فوگ از مهمترین ویژگیهای ارکستر سمفونیک میباشد.ارکستر فارابی آقای حنانه و ارکستر سمفونیک تهران به رهبری دیگر هنرمندانی چون دهلوی و فخرالدینی و رهبری و ... که اینجانب آشنایی کامل ندارم عالی ترین رتبه موسیقی اصیل و ملی ماست.
برای دانلود و جمع آوری آثار ارزشمند ارکستر سمفونیک فارابی با خوانندگانی از قبیل مرضیه الهه و پوران و شهیدی و... شما رو ارجاع میدم به وبلاگ گلبانگ.محسن گرامی بسیار زحمت شیدند و این آثار رو جمع آوری و در نهایت در اختیار ما گذاشتند.برای اثربخش بودن این آثار مطلبی مفصل اینچنین نوشتم و هم اکنون بهترین زمان دانلود این آثار میباشد.
ارجاع به وبلاگ گلبانگ و دانلود آثار ارکستر سمفونیک فارابی به رهبری مرتضی حنانه
ارکستر فرامرز پایور:
در اینباره کلی باید بنویسم.باید گفت بسیار خوشوقت هستیم که بالاخره استادی چون پایور هم در موسیقی ملی ایران تجربه کردیم.اما اینبار حرف از موسیقی ملی ایران نیست.بلکه حرف از موسیقی ایرانی است.آقای پایور یکی از فرهیخته ترین هنرمندان و باسوادترین هنرمندان ماست.ایشون اول از اینکه نه به عنوان نوازنده سنتور بلکه تئوریسین ساز سنتور هستند و همچون مقام روح اله خالقی رو در هنر موسیقی دارند.بطور کلی عرض کنم خدمتتون ما چند تئوریسین موسیقی در ایران داشتیم.یکی کلنل وزیری.دوم و از همه مهمتر مرحوم خالقی.سوم مرحوم صبا.چهارم جناب آقای پایور خدا بیامرز.البته تئوریسین تنبک میگویند تهرانی است.تئوریسین ویولن ایرانی مرحوم تجویدی است.و یا در تار ..... غیره و غیره.ولی تئوریسین موسیقی با تئوریسین یک ساز کمی متفاوت است از لحاظ اینکه شخص چه اندازه محدوده هنری و همچنین تا چه اندازه صاحب نظر بودن در کاری را عهده دارد.استاد پایور در علم ارکستراسیون.در تئوری سنتور.در تئوری برخی مفاهیم که از قضا اشخاصی مثل حنانه و یا وزیری تاکید داشتند مثل پیش درآمد و مثل رنگ و یا مفاهیم اینچنینی تاکید داشتند و یا مثلا والس که کلنل وزیری تاکید داشت.مقصود از این گفتار بر اینست که محدوده کاری آقای پایور و درایت و رای ایشون وسیع بود.
نکته مهمی که باید اینجانب عرض کنم که پیشتر هم راجع به جایگاه هنرمندان ویولنیست عرض کردم و بسیار تاکید کردم اینست که جایگاه هنرمندان رو اشتباه نگیریم.اینکه پایور تئوریسین سنتور بود خیلی فرق داره با اینکه نوازنده بسیار عالی بود و با احساس میزد.این قضیه جداست.اینکه استاد پایور ارکستراسیون قوی داشت خیلی فرق داره که آهنگساز بسیار خوبی بود.خیر اینطور نیست.در اون مقاله هم عرض کردم.استاد صبا و یا آقای خالقی تئوریسین بودند و خیلی هم لطف بر این موسیقی داشتند اما نوازندگی آنها با جرات کامل بگویم یک قران نمی ارزد.تعارف و تشریفات هم نداریم.آهنگسازی مخصوصا صبا که اصلا فرای ذهن و احساسات لطیف امروزی ماست.بهرحال...
اما ویژگی ارکستر آقای پایور
فکری که آقای پایور داشت این بود که چرا سازهای محلی ما باید اینقدر ناشناخته و بی کیفیت باشند؟ سازی مثل سه تار! مثل کمانچه مثل نی و یا قیچک.اینها سازهای ارکستر موسیقی ملی نبودند و جز سازهای محلی به حساب می آیند و اصالتی آنچنان ندارند.معنی اصالت هم که پیش تر به شما عرض کردم که چیست.
آقای پایور در این فکر بود که گوشه های آوازی ما و همینطور این ردیف آوازی ما به خصوص گوشه هایی که صبا وارد ردیف کرد(مثل متعلقات دشتی) چطور همگی تدوین یافتند و به نسبت سرو سامان گرفتند و هرچند غیر قابل هضم اما تدوین یافتند.در نهایت شناسایی شدند و بر روی برخی نغمات خاص کار شد و دوم میراثی بود که سینه به سینه از گوشه و کنارهای این مملکت جمع آوری شد و توسط آنها به نت و نوارهای صوتی جاویدان ماند.
اما چرا سازهای محلی ما نباید سرو سامان بگیرند؟ چه ایرادی دارد که بر سازهای محلی تحقیق شود و دوم آنکه بر روی آنها محک سازشناسی و استانداردها و همینطور فیزیک و فرکانسها بررسی شود.چه ایراد دارد که این سازها اصالت پیدا کنند؟ و برفرض سازی مثل قیچک که مربوط به سیستان و بلوچستان است برای مردمی چون خوزستان و یا تهران و آذربایجان قابل شناسایی و عرضه باشند و یا سازی محلی چون نی که مختص اصفهان است.
از این روی علم سازشناسی و استانداردها بر روی سازهای محلی از سالهای تقریبا میتوان گفت بعد ۵۰ شروع و تفحص شد.
اولین بررسی آنکه فجایع بوجود آمد!! چرا؟؟ چون هیچ آبروریزی بالاتر از این نبود که پس از بررسی ها متوجه شدند چرا سازی مثل سه تار چنین فیزیک و چنین صدا دهی دارد! متوجه شدند که این ساز را به این دلیل کوچک و کم حجم و بدون صدادهی مخصوص ارکستر ساختند که آن زمان(یعنی قاجار) موسیقی حرام بود و لباسها آن موقع عبا و قبا بود و شخصی که کوچکترین تمایلی داشت که سازی بزند مجبور بود این ساز را طوری مستتر کند که اولا کسی در کوچه و خیابان نفهمد او ساز حمل میکند و به این ترتیب باید آن را در آستین عبا(تاکید میکنم!!) در آستین عبای خود پنهان میکرد تا بدون آزار حمل شود و دوم آنکه باید صدایی داشته باشد که اگر کسی در اتاق خود ساز میزند همسایه بغلی و یا اتاق بغل نتواند پی ببرد که صدای سازی می آید! از این رو اصطلاح معروف که هنوز هم بکار میبرند که سه تار و کمانچه سازی است که صدایش برای یک نفر کم و برای دو نفر زیاد است!
کمانچه هم به همین ترتیب و دقیقا همین ماجرا
سازهای دیگر محلی و نام برده هم بهمین ترتیب.اصلا ازلحاظ حجمی و صدادهی و مهمتر از همه علم هارمونی در ارکستراسیون هیچ سنخیتی با ارکستر موسیقی ملی و ساختار آن ندارند.و آن موقع آقای خالقی متوجه شد که این سازها از لحاظ و فیزیکی و علم سازشناسی سازهای خوب اما استاندارد ارکستری و معیارهای علمی را ندارد.تصور کنید که از ما بپرسند آقا این ساز کمانچه چرا کاسش به این شکل و یا حجم صداش به این شکل است؟ ما در کمال شرمندگی باید بگیم بر هیچ مبنا بلکه بخاطر خفقان دوران قاجار! خب این یعنی بی اصالتی یعنی بدبختی سازهای محلی ما و یعنی مفلوک بودن دوران قبل از موسیقی ملی.هرگز نمیتوانیم بگوییم فلان سازشناس بر اساس این تجربه و یا بر اساس این الگو و این نوآوری چنین طراحی داشته بلکه باید با گونه سرخ بگوییم بر فلان اساس نامربوط!
خب بپردازیم به ارکستر پایور.
آقای پایور خیلی مرد بود.این نتایج اولیه حاصل شد.بعد ایشون گفت پس من به عنوان هنرمند اینجا چه کاره هستم.از اینجا بزرگی پایور معنا پیدا کرد.استاد پایور چون هارمونی و ارکستراسیون رو بخوبی بلد بود گفت از هر ساز یک یا دو تا انتخاب میکنم و با استفاده از شیوه های صدادهی و ارکستراسیون شروع میکنم تا صدادهی از این سازها بگیرم.ایشون چقدر لطف بر سر موسیقی ما دارند.ایشون سه تار رو برای ارکستر اصالت بخشید.ایشون نی رو اصالت بخشید.بخوبی توانست برای ارکستر از نی صدا بگیرد که هارمونی داشته باشد.که گویی همان ارکستر مجلل مرتضی حنانه است و با همان ملاحت اما از لحاظ صدای ساز متفاوت.از نظر احساس هم البته متفاوت.یعنی ارکستر مجلسی موسیقی ملی جایگاه خودش رو داشت و ارکستراسیون پایور هم جایگاه خودش.و اینها همه مکمل هم بودند.مکملهای موسیقی ایرانی ما.
اینکه برخی از دوستان هنرمند ما کم لطفی میکنند و نظر شخصیشون رو راجع به کار آقای پایور میدهند برای من حداقل غیر قابل تحمل هست.برخی میگویند پایور تنها کسی بود که با انتخاب یک ساز از هر ساز ارکستر تشکیل داد و بهترین صدادهی را میگرفت درصورتی که آقای تجویدی و دهلوی و حنانه و ...ارکسترهای سیاه لشگری تشکیل میدادند و برفرض ۱۰۰ تا ویولنیست داشت و ۲۰ تا نوازنده ابوا و ۵ تا نوازنده تار و ... اینطور حرف زدنها ناشی از کم لطفی این افراد است.که متاسفانه همین اشخاص هنرمندان سرشناس هم ازقضا هستند.پس بفرمایند اصلا نمیدونند ارکستراسیون چی هست! سیاه لشگری یعنی چه؟ ۱۰۰ تا ویولنیست یعنی چه؟ تنظیم کننده ارکستر برای تک تک این سازها نقش در نظر گرفته است و بطوریکه امکان دارد ۲۰ ویولنیست اونیسیون و همنوازی یک نت را بزنند و درمقابل ۲۰ ویولنیست دیگر کنترپوان آن را بزنند و اینکه حتی چند کنترپوان مختلف بزنند و یا از اکتاوهای مختلف بزنند و دوم اینکه امکان دارد برای هر ۳ ویولنیست برفرض یک نوع کشش و حالت صدایی را در نظر بگیرد یعنی برفرض نوانس صدا از قوی به ضعیف و بقیه برعکس و آن یکی خشک و مقطع و دسته دیگر به صورت زیر صدا همین کار را بکنند و یا دسته دیگر به صورت آرپژ این کار را بکنند. و به مراتب همین روند برای سازهای دیگر!
این چه حرفی هست که برخی هنرمندان میزننند من تعجب میکنم.حرف از سیاه لشگری یعنی چه؟برخی اوقات شک میکنم که آخه در این سه دهه چه اتفاقی افتاده که اینگونه نظرهای نسنجیده و مضحک و به تمام معنا مضحک بازگو میشود.
اما مقصود از این گفتار این بود که آقای پایور چگونه توانست با سازهای محدود همان صدادهی را ایجاد کند و حجم صدا را پر کند و گویی ارکستر کاملا سمفونیک و مفصل است!! بله این شگفتی کار پایور نشات گرفته از آشنایی او با همان منطقهای ارکستری یعنی بکارگیری کنترپوان و هارمونی و ... است
اما چرا استاد پایور مثل ارکستر سمفونیک حنانه و یا ارکسترهای کوچکتر مثل ارکستر مجلسی گلها بقول دوستان سیاه لشگری راه نینداخت و برفرض ۲۰ تا کمانچه کش و ۲۰ تا نوازنده نی و قیچک نداشت.
دلیل خیلی واضح و منطقی است.برای اینکه سازهای محلی ما اولا از لحاظ صدادهی و تنوع بسیار بسیار محدود هستند.دوم آنکه عرض کردم به خودی خود استاندارد نیستند.
یکی از ایده های بسیار ارزشمندی که من برای آقای شجریان قائل هستم.همین تفکر و ایده ایشون در اختراع سازهاست.البته من با ایده ایشون موافقم نه با سازسازی ایشون که اصلا استاندارد و مبنا نداره!
ایده این هنرمند،آقای شجریان خیلی منطقی بود ایشون گفت این یک معضل بزرگی هست اگر که بخواهیم ارکستری بر مبنای سازهای محلی تشکیل بدهیم و فاقد صدادهی باشیم.یعنی ما جایگزینی برای سازی مثل ویولنسل در سازهای محلی نداریم.ما سازی به عنوان آلتو نداریم.ما سازی به غیر از عود برای صداهای باس نداریم.اگر سازهایی با صدای باس داشته باشیم و یا مثلا سوپرانو اینها یا مضرابی هستند و یا کششی و آرشه ای.ولی نه هر دو!
حرفی بسیار منطقی و درست است.حرفی بکر و چالش بر انگیزست.ما جایگزین این سازهای استانداردی چون کنترباس و ویولنسل نداریم.ویا ابوا و قره نی.اگر هم داشته باشیم غیر استاندارد است.و فاقد شاخصهای ارکستری است.بماند که ایشون دست به ساز سازی زدند و متاسفانه باز بدون استاندارد و بدون مبنا.
سازهای اختراعی ایشون منطقی و استاندارد نیست.آقایان راسخ و قنبری مهر و ... که از سازشناسان و سازندگان مطرح و مقامدار سطح جهانی هستند این مطلب را نمیپذیرند.دوم آنکه سازی مثل ویولنسل طراحی کردند که اولا نحوه گرفتن ساز و ابعاد ساز و فواصل و انگشت گذاری ساز دقیقا همان ویولنسل است.و اینکه سرپنجه ساز رو عوض کردند و مثل سرپنجه تار گذاشتند که دقیقا اشتباه همینجاست.سرپنجه ساز ویولنسل و ویولن ازقضا بهترین نوع و گوشی های مخصوص سازهای زهی میباشد که برای کوک کردن مناسب است و نه سرپنجه تار! بجای اینکه پیشرفت کنیم و عیب رو برطرف کنیم دقیقا ماست مالی کردیم و تازه عیب رو جایگزین مزیت کردیم! این دیگه شاهکاره واقعا!
اما برای نتیجه گیری از ارکستر پایور باید عرض کنم.بعلت نبود سازهای محلی در صداها و استانداردها ایشون با ایده ای به تعداد محدودی از نوازندگان بسنده کرد و بقدری خوب کار ارکسترال را با سازهای محلی پیش برد که یک روند مثبت در موسیقی ما به حساب می آمد.
ارکستر پایور از لحاظ اندازه و صدادهی کوچک و میتوان گفت نه ارکستر مجلسی بود و نه ارکستر سمفونیک.اما این صدا دهی که ایشون از کار کشید اولا کاملا پر و درحد یک ارکستر مجلسی قوی بود.دوم از آنکه ایشون بقدری این روند رو تسریع کرد یعنی آنکه محتوای هنری ارکستر پایور ویژگیهای ارکستر سمفونیک را داشت.یعنی همان ویژگیهای قطعه کامل که در بالا به آن اشاره کردم! اجرا از پیش درآمد ارکسترال و دوم رنگ ارکسترال و بعد آواز و ساز سولو و سپس تصنیف ارکسترال و دوم تغییر ریتمها و حالات و قطعات مختلف و ضربیهای مختلف همگی موومان به حساب میآیند یعنی بخشهای مختلفی از یک قطعه.یعنی تصنیفی به معنای واقعی.با شروع پیش درآمد مفصل.با رنگ و در نهایت آواز و خاتمه ای مشخص.همگی موومان بندی شده بود.دقیقا عین کار مرتضی حنانه.عین کار تمامی ارکسترهای سمفونیک جهان.اجرا دارای موومان و بخشهای مختلف و مفصل بود.عرض کردم که تصنیف از کجا شکل میگرید و فرق آن با ترانه چیست.دقیقا همین نکات است.همین ویژگیهای ارکستری.
پس کار فرامرز پایور یک نوآوری در موسیقی ملی ما بود.اصالت بخشیدن به سازهای محلی و تشکیل ارکستری مجلسی با ویژگیهای سمفونیک و با شکلی جدید و اصولی و منطقی.در آن سازهای ارکستر سمفونیک دیده نمیشود.اما ویژگیهای ساختار سمفونیک را دارد.در آن به سازهای محلی بها قائل شده اند.اصول رعایت شده اند.ناکام ماندن راه پایور و ارکستر پایور فقدان سازها و طیفهای صدادهی سازهای محلی ما بود.دوم همراهی نکردن آقایان سنتگرا برای برطرف کردن عیب سازها و اصالت بخشیدن به سازهای محلی.همراهی نکردن با استاد پایور.
تا جایی که امروز میبینیم دف و دهل و کوزه وارد موسیقی ما شده اند.که به سازهای بیابانی از نظر استاد پایور گفته میشد.امان از دست ناظریها و شجریانیها و ...در این زمانه هرچه میکشیم از آنهاست.تخریب آواز.تخریب تصنیف.نابود کردن ترانه.نابود کردن سازهای استاندارد و اصیل.نابود کردن موسیقی اصیل.عیبجویی های بیجا.
تلاش در سنت شکنی و استاندارد کردن سازهای محلی
نکته بعد آنکه چند سال پیش آقای قنبری مهر شروع کرد به برطرف کردن عیبهای اساسی فیزیک سازهای محلی ما.تار از نظر صدا و فیزیک صدا هیچ موردی ندارد.بسیار هم ظریف و بسیار هم حساب شده و منطقی.از لحاظ فیزیک چوب و ساختار هم مشکلی ندارد.اما تنها عیب آن همان دلایل نبود امکانات و ارزیابی های استاندارد هست.این فاجعه هست که بعد از ۱۰۰۰ سال هنوز برای پرده های تار از روده گوسفند استفاده میکنند.این فاجعه است که هنوز پوست نقاره تار باید از روده گاو و گوسفند باشد.که در هوای مرطوب برفرض شمال کشور ما این ساز عملا بلا استفاده است.اگر ما سنت گرا نیسیتیم پس باید عیب این سازهای دیرینه را برطرف کنیم و استاندارد کنیم.استانداردی که اگر هرجای جهان این ساز مطرح شد و مورد بررسی قرار گرفت هیچ عیب و نقصی نتوان برای آن لحاظ کرد.سه تار به همین شکل.آقایان زحمت بخودشان نمیدهند این کوک سه تار رو عوض کنند.تا کی باید این کوک عهد آنتیک رو به دوش کشید.آخه یعنی به این اندازه ما عقب مانده هستیم که باید کوک سه تار ما به این شکل باشد.حتی نمیتوانستند از ویولن الهام بگیرند؟! متاسفانه این تعصب و پیش داوریها بیش از پیش باعث شده این سازهای محلی هرگز اصیل نشوند و هرگز استاندارد موسیقی ملی را نداشته باشند.
آقای قنبری مهر چه تغییرات خوبی را بر تار و سه تار انجام داد.سرپنجه سه تار رو عوض کرد و از گیتار الهام گرفت.که اولا دقیق کوک میکند و دوم سیم هرگز پاره نمیشود.ساختار سه تار را عوض کرد تا همان زخمه های دلنشین را داشته باشد و همینطور از لحاظ فیزیک سازی استاندارد باشد.پرده های سه تار و تار رو عوض کرد و بجای آن از پرده هایی با جنس مخصوص استفاده کرد که دیگه بجای این روده های گوسفند فرسوده نشود و پاره نشود و جابجا هم نشود و ضمنا پینهای زیر دسته تار موجب محدود شدن فعالیت دست نشود.و یا از فرت های فلزی برای تار استفاده کرد که مانند گیتار کاشته شده بود و ازقضا صدای بسیار خوبی هم پیدا کرده بود و این فواصل استاندارد بود.سر پنجه تار رو تغییر داد.تراش داخل چوب سه تار رو پرداخت کاری کرد و حجم آن را استاندارد کرد.
اما چه حاصل! همین آقایانی که امروزه ساز الکی میسازند شروع کردند ک آقا شما دارید سنت شکنی میکنید! شما اصالت تار رو نابود میکنید.بعد این آقایون با این طرز تفکر میان ساز اختراع میکنند.بدون اینکه تحصیلات سز شناسی اصلا داشته باشند و اصلا بدانند الگو برداری یعنی چه.نه اینکه همان ویولنسل را تحویل بدهند و فقط نمای آن را عوض کنند.این دیگه مسخرست.صدای فاخر ویولنسل رو تازه مفلوک میکنند و به زیر استاندارد میکشانند.
آقای قنبری مهر و یا راسخ و اکبریها و ... اینها تخصص در فیزیک ساز و ساخت ساز دارند.آقای قنبری مهر که از طرف شاه فرستاده شد به ایتالیا که بر روی سازهای مختلف کار کند و آموزش تخصصی ببیند. و مراحل عالی را بگذراند.ضمنا نمونه سه تار آقای قنبری مهر دست کیوان ساکت است.
اما گویا آقایون سه دهه اخیر زیاد منطق متوجه نیستند و از جایگاه خود سواستفاده میکنند.
این موسیقی ملی با افکار اینها به گند کشیده شد.
* نکاتی که در نتیجه این بحث حاصل کردم اینست که اولا سازهای ارکستر ملی ما اصیلترین سازهای ایرانی هستند و استاندارد جهانی هستند و توان هر نوع کشش و لحن و ملودی و زیر صدا را دارند.کاملا استاندارد و اصیل هستند
دوم از اینکه هر نوع موسیقی اگر ارکستر مجلسی و ارکستر سمفونیک داشته باشد آن موسیقی پیشرفت خواهد کرد.ما نمیتوانیم بگوییم که موسیقی ما در سطح جهان مطرح شود در صورتی که اولا هنرمندان امروزی مملکت ما از ارکستراسیون که سر در نمی آورند و دوم از ساز شناسی سر در نمی آورند و دیگر آنکه ویژگیهای ارکستراسیون مثل کنترپوان رو از ویژگیهای غیر ایرانی میدانند! یعنی چه؟!
انگار آقایون اصلا مغزشون مشکل پیدا کرده.همین کارهارو کردند که حسین دهلوی خانه نشین شد.علی رهبری از این مملکت رفت.روحانی ها بر نخواهند گشت.
آقای تنبک نواز امروزی حسین تهرانی را قبول ندارد و به قول خودش سنت شکنی میکند.امروزه کسی به شیوه عبادی ساز نمیزند.ما گویی تخصص در این داریم که هرچه ازقضا دستاورد مثبت تلقی میشود نابود کنیم.ارکستراسیون ملی که ازقضا استاندارد بود را نابود کردند و آنچه نا استاندارد هست جایگزین کردند.چطور در گامها و فواصل از تئوری موسیقی پیروی میکنیم و از دیگر ویژگیهای این موسیقی و تئوری آن نباید پیروی کرد.
میگویند غربی است.فلانی شرقی است.ما ایرانی هستیم
این سطح فکر مسخره در همه جنبه های زندگی ما نهفته شده.غربی!
ما تصور میکنیم دنیا سه قسمت است.یکی غرب است که همانند یک دهکده است.یکی شرق است که آن هم یک دهکده است.یکی هم ایران که از همه انها مستثنا و یک کشور است.
غربی یعنی چه آقا! چه کسی گفته فرهنگ فرانسه و موسیقی فرانسه با انگلستان یکسان است؟ چه کسی گفته کشور چک با سوئد سنخیتی دارد؟! مگه ویولن ساز ایتالیا نیست؟ پس چرا کشور روسیه وفرانسه و تمامی کشورهای در موسیقی خودشان از این ساز استفاده میکنند ولی تا نوبت به ایران یرسد غربی و شرقی میشود؟! مگه ما چه هستیم؟ تخم دو زرده گذاشته ایم؟کجای موسیقی ما اصالت دارد.حرف از موسیقی دوران صفویه بزنیم که باید گریه کنیم.باید شرمنده شویم وآب شویم برویم زیر زمین.فلاکت در این مملکت بیداد میکرد آقا.
مگر چین و فیلیپین که کشور شرقی است برای موسیقی کشور خود از ویولن و پیانو و قره نی استفاده نمیکند؟ آیا ما ملی گرا تر از انگلیس هستیم؟ همه در موسیقی از تئوری موسیقی و دستاوردها و استانداردهای آن پیروی میکنند و بعلاوه اینکه سازهای محلی خود را استاندارد میکنند و مانند ارکستر ملی خودمان در ارکستر جای میدهند.مانند سنتور و تار و تنبک و قانون و عود.که چه زحمتها حسین ملک و فرامرز پایور و میلاد کیایی کشیدند و سازندگانی مثل راسخ بر این ساز سنتور کار کردند.چه سازندگان ساز یهودی در این سالها بر سازهایی مثل سنتور و تار کار کردند و آن را تعدیل دادند و معیار استاندارد از هرلحاظ به آن بخشیدند.
از یهودیها در این مملکت باید بگم.ما هرچه از موسیقی داریم آن هم در دوران خفقان از یهودیها داریم.مثل یحیی.که سازنده درجه ۱ تار بود.فرهیخته! موسیقی ما را یهودیها حفظ کردند.اگر آنها نبودند هیچ چیز در این موسیقی نمیماند.
برای دانلود ارکستر فرهنگ و هنر فرامرز پایور میتوانید به وبلاگ فرامرز پایور رجوع کنید و از این وبلاگ درخواست بفرمایید تا آثاری رو در اینباره به شما لطف کنند
نتیجه گیری::
تنها راه پیشرفت موسیقی ایرانی ما.معیار موسیقی ملی است.مگر میشود شما از تئوری و منطق موسیقی جهانی فاصله بگیرید و طبق مقدمه این مقاله که دستاورد فیثاغورسها و باخها و فیزیکدانان است خلاف آن عمل کرده و تازه بگوییم موسقی ما اصیل و منطقی است.اگر منطق و اصول را فیثاغورس و متخصصین ساز و ارکستر تعیین میکنند پس آنچه که شما میگویید مزخرفی بیش نیست.
کاری با موسیقی ما کردند که به جای خلق اثر و زایش هنر به گوشه گرایی و ردیف بازی و دور افتادن از تئوری موسیقی منجر شده است.دوری از منطق موسیقی.
گوشه و مقام که جز تئوری به حساب نمی آید.تا کی باید دم از دستگاههای بی مبنا مثل نوا و راست پنجگاه زد و حرف از ۲۵۰ گوشه در دستگاه شور! اگر موسیقی منطق است پس چرا طی این همه سال پارادوکس گوشه ها و تفهیم گوشه ها برای سرشناسترین هنرمندان موسیقی ما جا نیفتاده؟ این چه منطقیست.آقای خالقی ردیف و مقام را دست هبندی کرد و دیگر هنرمندان همچنین ردیف را ایجاد کردند اول از اینکه نغمات و اتودهای آوایی حفظ شود و برای تدریس آوایی و لحنها به هنرجو منتقل شود دوم از اینکه سیر مقامی آن برای برخی از گوشه ها!! نه همه آنها مشخص شد و یک چهارچوب تقریبا منطقی را بوجود آوردند.نه دیگه مثل امروز! که همه موسیقی ما شده فلان گوشه و فلان مقام. آخ دانستن گوشه حاج محمد صادقخانی که یک گوشه آوازی است به چه درد میخورد.فلان گوشه اصلا با رضوی هیچ تفاوتی ندارد فقط یک عر زیادی وسط آن زده شده.این شد تئوری؟ این شد منطق؟ این ادامه راه فیثاغورس هست؟ این اصالت موسیقی ما هست؟ هرجا بگوییم گوشه حاج محمدصادقخانی تفاوتش با فلان گوشه فقط در یک عر زدن اضافی فرق دارد همه به ما میخندند.
این مسائل هست که موسیقی ما پیشرفت نخواهد کرد.مسخره کردن ارکستراسیون توسط آقایون.غربی و شرقی دانستن ساز و تئوری من درآوردی موسیقی اینها همگی از بدبختیهای این قشر هنری امروزی بخصوص است.قشر موسیقی سنتی.قشری که نه تنها کار ارکستری بلد نیستند و آشنایی ندارند بلکه یک بداهه شیرین هم نمیتوانند بزنند و بخوانند.
کسی اگر محتوای تصنیف ایرانی و ترانه ایرانی و آواز ایرانی را نفهمد و ارکستر مجلسی و ارکستر سمفونیک را نتواند تشخیص دهد هیچ پیشرفتی در موسیقی ما نه در خود ایران بلکه در جهان نخواهد داشت.چقدر زمان قدیم ما در خارج از مرزها شناخته شده بودیم.چقدر اشخاص برجسته مثل علی رهبری و دهلوی و همایون خرم و تجویدی در سطح جهان شناخته شده بودند و تحصیل کرده بودند.چه اشخاصی مثل یاحقی ها ظهور کردند.وقتی شما سمفونیک نداشته باشید و ساز متعارف و قابل درکی نداشته باشید چطور میتوانید برای جهان حرفی برای گفتن داشته باشید.کسی که فوگ و کنترپوان را دستاورد غرب میداند! حالا من نمدونم این غرب دقیقا کدام کشور است؟! دیگر چه حرفی در هنر موسیقی خواهد داشت.کسی حرفی خواهد داشت که بتواند آن ویژگی و دستاورد را به نحو عالی مال خود کند و از آن بهره برداری کند.الان فرانسه میگوید فلان مبحث متعلق به ماست و فلان ساز متعلق به ماست.و با ایتالیاییها و آلمانیها سر جنگ دارند و سعی میکنند از ارکستراسیون دستاودهای موسیقی بهترین استفاده را بکنند تا خود را مطرحتر سازند.موسیقی کشور خود و لحن فرهنگی خود را مانند میخ محکم کنند.از سازها بهترین استفاده را بکنند.اما ایرانیها دقیقا برعکس.میگوییم ویولن مال ما نیست.فلوت و قره نی مال ما نیست.موسیقی مال ما نیست.فلان ارکستر مال ما نیست.در صورتی که خوشبختانه همه این سازهای ارکسترال ملی ما چقدر بازتاب خوبی در موسیقی ما داشتند.قضاوتش با شما!.بیش از آن کمانچه مفلوک و قیچک سرخورده.
عبادی سه تار را سه تار کرد.نه آقای ایکس در دوران امروزی که چرند نوازی میکند.عبادی بود که گفت من باید بهترین حجم و ظریف ترین صدا را از زخمه بر این سه تار بگیرم.پس این ایده یعنی اصالت بخشیدن.تجویدی و یاحقی ویولن ایرانی را ویولن کرد.فیزیک سنتور کامل و استاندارد شد.به همت چه کسی؟ خودتان میدانید.
در آخر آنچه که باید بگویم.تحول ارکسترال و بطور کل تاریخچه فرهنگی موسیقی ایران به چند دوره برمیگردد.
*دوران قبل از وزیری
*دوران وزیری و خالقی( اشاعه موسیقی ملی آوازی ۱۳۲۳-۱۳۵۷ـ ارکسترال مجلسی،آثار بزمی،آثار بداهه و سولو)
*دوران کار سمفونیک و با پرویز محمود و مرتضی حنانه (آثار ارکسترال سمفونیک تا سال ۱۳۵۲/رهبران حنانه،دهلوی،فخرالدینی،علی رهبری،فریدون ناصری)
*دوران فرامرز پایور که کوتاهترین دوران بود.
* نابودی موسیقی ملی بعد از پایور
در انتهی مطلب دو اثر هم باز از الهه و ارکستر موسیقی ملی تقدیمتون میکنم که امیدوارم لذت ببرید.
تصنیف آوای تنهایی که آواز این اثر را استاد اکبر گلپایگانی بسیار دل انگیز و زیبا و استثنایی خوانده است.این تصنیف با صدای الهه به شما تقدیم میگردد
تصنیف آوای تنهایی_الهه و ارکستر موسیقی ملی
تصنیفی بسیار زیبا بنام پرندوش با صدای الهه
درود
ابتدا یک قطعه ویدوئویی رو که مربوط به
مراسم سال آقای منصور صارمی هست رو تقدیمتون میکنم.همین قسمتهایی رو که من
به طور تقسیم شده از این مراسم کم کم برای شما میذارم اگر بخوبی جمع آوری
کنید بسیار ارزشمند هست و تمامی این ویدئو رو میتونید دریافت کنید گرچه سطح
کیفیتش پایینتر هست.در اینجا مرحوم ملک با سازش آواز آقای رفعتی رو در
مایه شور همراهی میکنه که خب این اجرا جز یادگاری از آخرین اجراهای ملک هست
که طبیعتا ایشون سال بعدش پس از ۸ ماه بستری در بیمارستان فوت میکنند.من
یادمه یک یا دو تا از شاگردانی که ما نمیشناختیم بالای سر استاد بود و
نمیذاشتند ما یه شب بالای سر استادمون بمونیم و همه رو رد میکردند و من
نفهمیدم اینها چه کسی بودند.بعدا از یکی از دوستانی که هم دوره من بود
پرسیدم بعدا مثل اینکه ایشون گفت آقای بابک بختیاری یکی از اون افراد
بود.واقعیتش رو نمیدونم.اگر که ایشون بود خدا حفظش کنه.ولی من موندم این حق
رو باید به شاگردان ملک میدادند که اتفاقا همه شاگردان ملک استاد رو دوست
داشتند از صمیم قلب.بهرحال ما نفهمیدیم بابک بختیاری چطوریه که هم با پرویز
یاحقی صمیمیت داشته و هم اسداله ملک.
ویدوئویی از همراهی اسداله ملک و آواز آقای رفعتی در مراسم منصور صارمی
تصویری از میلاد کیایی،منوچهر همایونپور،نواب صفا و انوشیروان روحانی در حال اشک ریختن
مطلبی رو که درنظر گرفته بودم درباره مدولاسیون هست.
در تئوری موسیقی مدولاسیون در اثر تغییر گام بوجود میاد که در این صورت قطعه دچار تغییر لحن و حالت میشه اما در همین تئوری موسیقی برای موسیقی شرق همیشه من دیدم به صورت ضمیمه درج شده که مدولاسیون در موسیقی شرقی نه فقط در اثر تغییر گام بلکه در اثر تغییر حالت بوجود میاد.چنانچه که شما میبینید در گامی که شما عراق افشار رو اجرا میکنید میتونید درآمد بیات ترک رو اجرا کنید و یا باز در فواصل رهاب میتونید بیات ترک رو اجرا کنید و یا در گام اصفهان شوشتری رو اجرا کنید.هر دسته که مثال زدم در یک گام هست اما شامل چندین حالت و یا لحن و یا گوشه هست.پیشتر هم عرض کردم گوشه در موسیقی ایرانی همان لحن هست.بارزترین مثال گام شور هست.در گام شور چندین لحن وجود دارد که چون خود این لحنها بسیار گسترده هستند و دربرگیرنده لحنهای دیگر مربوط به خود هستند اصطلاحا دستگاه میگویند. همانطور که عرض کردم گام شور شامل چندین دستگاه و لحن هست مثل ابوعطا،افشاری،بیات ترک،دشتی و خود شور که همه اینها در یک گام هستند یعنی گام شور.
اما در ایرانی همونطور که در بالا اشاره شد نه تنها به تغییر لحن مدولاسیون میگیم بلکه به تغییر گام هم مانند موسیقیهای دیگر مدولاسیون داریم.مثل شوشتری و منصوری که ناگهان تغییر گام میده.یا گوشه عشاق در دشتی و یا اصفهان که علامت فوصل عوض میشه.بوسلیک.عراق افشار در گام افشاری.اما چون مثلا عشاق از نظر لحنی مشخص هست که باید در ادامه دشتی و یا اصفهان باشد و یا همینطور عراق در ادامه افشاری که از لحاظ لحنی در یک دستگاه لحنی هست اصطلاحا مدولاسیون نمیگویند چون این همان مقام یا سیر ردیفی هست و نمیشه از لحاظ تعریفی با تئوری موسیقی قیاس کرد.همون تعریفی که بگیم مدولاسیون یعنی تغییر لحن، بیشتر به موسیقی ایرانی ملموس هست.
برفرض اجرای گوشه سلمک در گام شور موجب تعویض گام میگردد اما چون از حاظ لحنی همان لحن شور هست دیگر به آن مدولاسیون نمیگوییم.یعنی تغییر گام در اینجا اصطلاحا موجب مدولاسیون نمیشود چون در موسیقی ما لحن بر گام غلبه دارد و گام را پوشش میدهد.
به عنوان مثال اگر شور ر را درنظر بگیریم زمانیکه به درجه سلمک میرسیم ناگهان تغییر گام میدهیم و باید گفت سلمک شور ر همان درآمد شور سل هست!
یا سلمک شور لا درآمد شور ر هست.که در وبلاگ ایرج هم عرض کردم همینجا برای شور راست کوک و چپ کوک ایجاد میشود. پس در اینجا علی رغم تغییر گام ما مدولاسیون نداریم به این دلیل که اگرچه گام شور ر به شور سل تبدیل شده اما لحن آن همان شور است.
اما اگر بخوام مثالی بزنم هم از تغییر گام و هم از تغییر لحن، مثال بارزش گوشه دلکش یا همان سلمک در گام ماهور و دستگاه ماهور هست.وقتی شما دلکش رو در دستگاه ماهور اجرا میکنید دراصل وارد شور و یا همان گوشه سلمک میشید که در اینجا گام ماهور یا ماژور به گام شور تغییر کرده و همینطور لحن دستگاهی آن هم عوض میشود یعنی لحن ماهور تبدیل به شور میشود. همینطور گوشه نیریز و شکسته که تغییر گام میدهد.
اما جا دارد که یکی از بهترین مدولاسیونهای مثال زدنی رو تقدیم شما کنم.اول از اینکه خیلی مدولاسیون بکری هست و دوم اینکه مدولاسیون طبق تعریف تئوری موسیقیش تغییر گام زیبایی داده یعنی اجرای همایون به ماهور! به نظر اذیت کننده و غیر قابل هضم میاد ولی اینکار رو فضل اله توکل در نهایت زیبایی احساسی، پیشتر تقدیم شما کرده است.به این قطعه با همنوازی اسداله ملک و فضل اله توکل گوش کنید
مرحوم اسداله ملک_فضل اله توکل/مدولاسیون همایون و ماهور
پیچیدگی در این مبحث در موسیقی ایرانی به دلیل غلبه لحن بر گام موجب دشواری و غیر قابل هضم بودن مسئله شده.همین پارادوکسهای غیر قابل حل در موسیقی ما باعث شده که قابل تحلیل و قابل مطرح شدن نباشه و این عقب ماندگی رو به بار میاره.از نظر من باید اساس موسیقی ما دچار تحول بشه و این مباحث دایره وار که هیچ نتیجه ای نداره و پارادوکسی بیش نیست از حوزه موسیقی ملی حتما خارج بشه.مباحثی مثل مدولاسیون باید دوباره به خوبی تعریف بشه . مبنا برای آن قائل بشیم.باید طوری مبنا بندی شود که با تئوری موسیقی حتما متناسب باشد.دوم از اینکه مباحثی مثل نوا و راست پنجگاه به عنوان دستگاه باید از ردیف حتما حذف بشه.و پیشتر همایون خرم این کار را کرده است و در ردیفی که منتشر کرده بودند تنها نام نوا و راستپنجگاه در آن دیده نمیشد.به این دلیل که اصلا دستگاه نیست و مبنای دستگاهی نداره.بلکه فقط مربوط به تمرین تغییر لحنها و تسلط به تغییر حالات هست.از نظر اینجانب اتود آوایی هست.اتود لحن هست.
گوشه ها باید مثل همین کاری که اینجانب میکنم حتما مبنایی داشته باشد.به ندرت در کتابی دیده شده که سه تعریف گوشه،مقام و دستگاه رو بتونه تمییز کنه.و اینجانب سعی کردم با تحقیق و تحلیل این تعاریف رو مشخص کنم. و مشخص کنم که گوشه لحن خاصی بیش نیست و ارزش تئوری موسیقی هرگز نداره مگر اینکه ارزش مقامی و یا پله ای که همان سیر ردیفی باشه بخواهیم در نظر بگیریم.گوشه ها اتودها و تمرینهای آوایی و لحنی هستند و نه تئوری موسیقی.از این رو یاد گرفتن و تشخیص گوشه ها به عنوان سواد موسیقی نیست.آنچه که اهمیت زیاد باید داد گام هست.
به این مباحث روح اله خالقی توجه داشت و اون زمان سعی میشد بر به صورت علمی و نه محلی و سنتی به موسیقی پرداخته بشه.
بحث در مورد مدولاسیون بود.مدولاسیون به تعریف ایرانی که اگر بگوییم تغییر لحن بحث پیچیده ای نیست.آنچنان علمی هم نیست و نسبی هست.در این سه دهه بقدری در گوش ما کردند که فلان استاد در حوزه موسیقی سنتی قادر هست ماهور را اصفهام کند و اصفهان را سه گاه کند و ... ما هرچه گوش کردیم دیدیم از قضا تغییر لحنهایی که ایشون اجرا میکنند اولا نازلتر از آن چیزیست که اساتید قدیم موسیقی ملی ما اجرا میکردند.دوم از آنکه در تغییر لحن بقدری ضعیف عمل میکردند که موسیقی از زیبایی می افتاد و همچنین گوش شنونده دائم دچار سردرگمی بود و همینطور اگر فرود به دستگاه رو درنظر نمیگرفتیم کلا دستگاه و چهارچوب گم شده بود. اینها فاجعه هایی بودند که خوانندگان اخیر دست زدند.افتخاری نیست که از دشتی دائما به شوشتری گریز زد و تکرار چند باره اینکار موجب اذیت شنونده میشه.
از این رو گفتن اینکه چه کسی در تغییر لحن مهارت بیشتری دارد افتخار نیست و مهارت بزرگی هم نیست.برای یک هنرمند انس گرفته به موسیقی مدولاسیون بقدری آسان هست و بقدری پیش پا افتاده هست که هرگز جز سواد به حساب نمیاد.آنچه که در تغییر لحن اول از همه نشان دهنده تجربه و مهارت هست زیبایی و حسی بودن کار هست.همیشه گریز از ابوعطا به سه گاه زیبا نیست و اگر این کار فرموله بشه هرگز ارزش شنیداری ندارد.بلکه به نوع قطعه و اقتضای قطعه بستگی دارد.این یعنی تجربه و مهارت.باید درخور گوش و احساس شنونده باشد و باید زیبایی کار معیار اول موسیقی باشد.هنرمند کسی است که زیبایی بیافریند.تکنیک همان ظرافت و زیباییست.
از این رو برای اینکه ثابت کنم به شنوندگان محترم که مدولاسیون و تغییر لحن ازقضا هرگز کار پیچیده و دشواری نیست و بلکه نسبی و تجربی هست قطعه ای رو که خودم امروز با موبایل به عنوان بداهه ضبط کردم تقدیمتون میکنم.از این رو این قطعه رو تقدیم میکنم که به اشخاصی که فکر میکنند استادی در موسیقی به اینجور ترفندها هست،بیهوده فکر نکنند.از این رو بیشترین مدولاسیون رو با قشنگترین احساس اینجانب با افتخار تمام تقدیم شما میکنم.شرط زیبایی کار هست.اگر قطعه گوش شما رو دچار شوک و اذیت کنه نشون میده که اینجانب در این کار ضعیف هستم.استاد بودن در موسیقی چیز دیگریست که در مخیله برخی هنربندها نمیگنجد
بداهه ای از مدولاسیون شوشتری،گام شکسته،رهاب،مخالف سه گاه،عراق ،اشاره به افشاری،بوسلیک،سه گاه
ویدوئویی از همراهی اسداله ملک و آواز آقای رفعتی در مراسم منصور صارمی
تصویری از میلاد کیایی،منوچهر همایونپور،نواب صفا و انوشیروان روحانی در حال اشک ریختن
مطلبی رو که درنظر گرفته بودم درباره مدولاسیون هست.
در تئوری موسیقی مدولاسیون در اثر تغییر گام بوجود میاد که در این صورت قطعه دچار تغییر لحن و حالت میشه اما در همین تئوری موسیقی برای موسیقی شرق همیشه من دیدم به صورت ضمیمه درج شده که مدولاسیون در موسیقی شرقی نه فقط در اثر تغییر گام بلکه در اثر تغییر حالت بوجود میاد.چنانچه که شما میبینید در گامی که شما عراق افشار رو اجرا میکنید میتونید درآمد بیات ترک رو اجرا کنید و یا باز در فواصل رهاب میتونید بیات ترک رو اجرا کنید و یا در گام اصفهان شوشتری رو اجرا کنید.هر دسته که مثال زدم در یک گام هست اما شامل چندین حالت و یا لحن و یا گوشه هست.پیشتر هم عرض کردم گوشه در موسیقی ایرانی همان لحن هست.بارزترین مثال گام شور هست.در گام شور چندین لحن وجود دارد که چون خود این لحنها بسیار گسترده هستند و دربرگیرنده لحنهای دیگر مربوط به خود هستند اصطلاحا دستگاه میگویند. همانطور که عرض کردم گام شور شامل چندین دستگاه و لحن هست مثل ابوعطا،افشاری،بیات ترک،دشتی و خود شور که همه اینها در یک گام هستند یعنی گام شور.
اما در ایرانی همونطور که در بالا اشاره شد نه تنها به تغییر لحن مدولاسیون میگیم بلکه به تغییر گام هم مانند موسیقیهای دیگر مدولاسیون داریم.مثل شوشتری و منصوری که ناگهان تغییر گام میده.یا گوشه عشاق در دشتی و یا اصفهان که علامت فوصل عوض میشه.بوسلیک.عراق افشار در گام افشاری.اما چون مثلا عشاق از نظر لحنی مشخص هست که باید در ادامه دشتی و یا اصفهان باشد و یا همینطور عراق در ادامه افشاری که از لحاظ لحنی در یک دستگاه لحنی هست اصطلاحا مدولاسیون نمیگویند چون این همان مقام یا سیر ردیفی هست و نمیشه از لحاظ تعریفی با تئوری موسیقی قیاس کرد.همون تعریفی که بگیم مدولاسیون یعنی تغییر لحن، بیشتر به موسیقی ایرانی ملموس هست.
برفرض اجرای گوشه سلمک در گام شور موجب تعویض گام میگردد اما چون از حاظ لحنی همان لحن شور هست دیگر به آن مدولاسیون نمیگوییم.یعنی تغییر گام در اینجا اصطلاحا موجب مدولاسیون نمیشود چون در موسیقی ما لحن بر گام غلبه دارد و گام را پوشش میدهد.
به عنوان مثال اگر شور ر را درنظر بگیریم زمانیکه به درجه سلمک میرسیم ناگهان تغییر گام میدهیم و باید گفت سلمک شور ر همان درآمد شور سل هست!
یا سلمک شور لا درآمد شور ر هست.که در وبلاگ ایرج هم عرض کردم همینجا برای شور راست کوک و چپ کوک ایجاد میشود. پس در اینجا علی رغم تغییر گام ما مدولاسیون نداریم به این دلیل که اگرچه گام شور ر به شور سل تبدیل شده اما لحن آن همان شور است.
اما اگر بخوام مثالی بزنم هم از تغییر گام و هم از تغییر لحن، مثال بارزش گوشه دلکش یا همان سلمک در گام ماهور و دستگاه ماهور هست.وقتی شما دلکش رو در دستگاه ماهور اجرا میکنید دراصل وارد شور و یا همان گوشه سلمک میشید که در اینجا گام ماهور یا ماژور به گام شور تغییر کرده و همینطور لحن دستگاهی آن هم عوض میشود یعنی لحن ماهور تبدیل به شور میشود. همینطور گوشه نیریز و شکسته که تغییر گام میدهد.
اما جا دارد که یکی از بهترین مدولاسیونهای مثال زدنی رو تقدیم شما کنم.اول از اینکه خیلی مدولاسیون بکری هست و دوم اینکه مدولاسیون طبق تعریف تئوری موسیقیش تغییر گام زیبایی داده یعنی اجرای همایون به ماهور! به نظر اذیت کننده و غیر قابل هضم میاد ولی اینکار رو فضل اله توکل در نهایت زیبایی احساسی، پیشتر تقدیم شما کرده است.به این قطعه با همنوازی اسداله ملک و فضل اله توکل گوش کنید
مرحوم اسداله ملک_فضل اله توکل/مدولاسیون همایون و ماهور
پیچیدگی در این مبحث در موسیقی ایرانی به دلیل غلبه لحن بر گام موجب دشواری و غیر قابل هضم بودن مسئله شده.همین پارادوکسهای غیر قابل حل در موسیقی ما باعث شده که قابل تحلیل و قابل مطرح شدن نباشه و این عقب ماندگی رو به بار میاره.از نظر من باید اساس موسیقی ما دچار تحول بشه و این مباحث دایره وار که هیچ نتیجه ای نداره و پارادوکسی بیش نیست از حوزه موسیقی ملی حتما خارج بشه.مباحثی مثل مدولاسیون باید دوباره به خوبی تعریف بشه . مبنا برای آن قائل بشیم.باید طوری مبنا بندی شود که با تئوری موسیقی حتما متناسب باشد.دوم از اینکه مباحثی مثل نوا و راست پنجگاه به عنوان دستگاه باید از ردیف حتما حذف بشه.و پیشتر همایون خرم این کار را کرده است و در ردیفی که منتشر کرده بودند تنها نام نوا و راستپنجگاه در آن دیده نمیشد.به این دلیل که اصلا دستگاه نیست و مبنای دستگاهی نداره.بلکه فقط مربوط به تمرین تغییر لحنها و تسلط به تغییر حالات هست.از نظر اینجانب اتود آوایی هست.اتود لحن هست.
گوشه ها باید مثل همین کاری که اینجانب میکنم حتما مبنایی داشته باشد.به ندرت در کتابی دیده شده که سه تعریف گوشه،مقام و دستگاه رو بتونه تمییز کنه.و اینجانب سعی کردم با تحقیق و تحلیل این تعاریف رو مشخص کنم. و مشخص کنم که گوشه لحن خاصی بیش نیست و ارزش تئوری موسیقی هرگز نداره مگر اینکه ارزش مقامی و یا پله ای که همان سیر ردیفی باشه بخواهیم در نظر بگیریم.گوشه ها اتودها و تمرینهای آوایی و لحنی هستند و نه تئوری موسیقی.از این رو یاد گرفتن و تشخیص گوشه ها به عنوان سواد موسیقی نیست.آنچه که اهمیت زیاد باید داد گام هست.
به این مباحث روح اله خالقی توجه داشت و اون زمان سعی میشد بر به صورت علمی و نه محلی و سنتی به موسیقی پرداخته بشه.
بحث در مورد مدولاسیون بود.مدولاسیون به تعریف ایرانی که اگر بگوییم تغییر لحن بحث پیچیده ای نیست.آنچنان علمی هم نیست و نسبی هست.در این سه دهه بقدری در گوش ما کردند که فلان استاد در حوزه موسیقی سنتی قادر هست ماهور را اصفهام کند و اصفهان را سه گاه کند و ... ما هرچه گوش کردیم دیدیم از قضا تغییر لحنهایی که ایشون اجرا میکنند اولا نازلتر از آن چیزیست که اساتید قدیم موسیقی ملی ما اجرا میکردند.دوم از آنکه در تغییر لحن بقدری ضعیف عمل میکردند که موسیقی از زیبایی می افتاد و همچنین گوش شنونده دائم دچار سردرگمی بود و همینطور اگر فرود به دستگاه رو درنظر نمیگرفتیم کلا دستگاه و چهارچوب گم شده بود. اینها فاجعه هایی بودند که خوانندگان اخیر دست زدند.افتخاری نیست که از دشتی دائما به شوشتری گریز زد و تکرار چند باره اینکار موجب اذیت شنونده میشه.
از این رو گفتن اینکه چه کسی در تغییر لحن مهارت بیشتری دارد افتخار نیست و مهارت بزرگی هم نیست.برای یک هنرمند انس گرفته به موسیقی مدولاسیون بقدری آسان هست و بقدری پیش پا افتاده هست که هرگز جز سواد به حساب نمیاد.آنچه که در تغییر لحن اول از همه نشان دهنده تجربه و مهارت هست زیبایی و حسی بودن کار هست.همیشه گریز از ابوعطا به سه گاه زیبا نیست و اگر این کار فرموله بشه هرگز ارزش شنیداری ندارد.بلکه به نوع قطعه و اقتضای قطعه بستگی دارد.این یعنی تجربه و مهارت.باید درخور گوش و احساس شنونده باشد و باید زیبایی کار معیار اول موسیقی باشد.هنرمند کسی است که زیبایی بیافریند.تکنیک همان ظرافت و زیباییست.
از این رو برای اینکه ثابت کنم به شنوندگان محترم که مدولاسیون و تغییر لحن ازقضا هرگز کار پیچیده و دشواری نیست و بلکه نسبی و تجربی هست قطعه ای رو که خودم امروز با موبایل به عنوان بداهه ضبط کردم تقدیمتون میکنم.از این رو این قطعه رو تقدیم میکنم که به اشخاصی که فکر میکنند استادی در موسیقی به اینجور ترفندها هست،بیهوده فکر نکنند.از این رو بیشترین مدولاسیون رو با قشنگترین احساس اینجانب با افتخار تمام تقدیم شما میکنم.شرط زیبایی کار هست.اگر قطعه گوش شما رو دچار شوک و اذیت کنه نشون میده که اینجانب در این کار ضعیف هستم.استاد بودن در موسیقی چیز دیگریست که در مخیله برخی هنربندها نمیگنجد
بداهه ای از مدولاسیون شوشتری،گام شکسته،رهاب،مخالف سه گاه،عراق ،اشاره به افشاری،بوسلیک،سه گاه
نوشته شده در تاريخ جمعه 16 دی1390 توسط نادر | 8 نظر
درود
من مطلبی رو در فایل آفیس نوشتم که
درباره نکاتی هست و باید هنرمندان و هنرجویان اونها رو رعایت کنند.از
آنجایی که این مطالب ریز و همینطور از نظر من فرهنگی رو نمیشه در وبلاگ
نوشت و امکان بلوکه شدن هست من برای دانلود میذارم که هرکس صلاح دید
استفاده کنه.
سخنی با نوازندگان و آوازه خوانان محترم درباره صدا و بزم و نکات مهم
مجله هنری و فرهنگی اینترنتی قدیمی ها ۶ فعلا در تعلیق!
سخنی با نوازندگان و آوازه خوانان محترم درباره صدا و بزم و نکات مهم
مجله هنری و فرهنگی اینترنتی قدیمی ها ۶ فعلا در تعلیق!
+ نوشته شده در یکشنبه سی ام بهمن 1390ساعت 19:49 توسط حمید رضا پارسا 09122028912 در تهران بزرگ
| آرشیو نظرات
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 11 بهمن1390 توسط نادر | 11 نظر
درود
من متاسفانه بخاطر نوشتن این مطالب
سنگین و پرحجم و همینطور وقایعی که در بهمن ماه باید زیاد به اونها پرداخت
از جمله اسداله ملک و دیگر هنرمندانی که در این ماه بودند و وقایعی چه خوش و
چه بد رو این ماه حکایت میکنه.
قرار بود راجع به اکبر گلپایگانی بنویسم و همینطور قولی هم به یکی از وبلاگ نویسان محترم داده بودم که این مطلب به ایشون تقدیم بشه.ولی این گرفتاریها و پرحجم بودن برخی مطالب بسیار وقت و حوصله من رو گرفت
هر خواننده ای وقتی میخواد شروع کنه کاری رو ارائه بده از همون اول خودش رو به مردم معرفی میکنه.یه خواننده از اول میگه من میخوام فقط موسیقی پاپ کار کنم.یک خواننده میگه من میخوام آثار قدیمی رو بازخوانی کنم.یک خواننده میگه من میخوام آوازهای طولانی رو در کارنامم داشته باشم.یکی هم میگه من علاقه ای بیشتر و به کارهای ردیفی دارم.یک خواننده ای هم میگه من فقط میخوام در آواز جدید باشم و هرآنچه که تکرار شده و قالب مشخص و ثابتی داره اجرا نکنم
گلپا از اون دسته خوانندگانی بود که میگفت من فقط اومدم حرف جدید بزنم و ضمنا احساسم رو نشون بدم.ما در کارنامه اکبر گلپایگانی ندیدیم که ایشون حتی یک بار گوشه کرشمه رو در دستگاههای مختلف اجرا کنه
من ندیدم گلپا گوشه شهناز رو اجرا کنه.بلکه همیشه سلمک و قرچه بوده
تابحال دیده نشده گلپا ساقی نامه یا همون صوفی نامه بخونه و دیده نشده که ایشون مثنوی افشاری و بیات ترک و سه گاه بخونه
چرا که گلپا معتقد بود این گوشه ها قالب و وزن مشخصی دارند و هیچگونه امکان تغییری هم ندارند و هرکسی اگر بخواد این گوشه ها را اجرا کند میبایست دقیقا همان را بخواند و حق تغییر دادن آن را ندارد.و ما مشاهده کردیم که هرکسی مثنوی خوانده خب مشخص هست قالب و اوج و فرودها و وزنش دقیقا همان هست و یا کرشمه.یعنی هر خواننده ای اگر این کار بکند همان قالب هست فقط جنس صدا متفاوت است.از نظر گلپا این کار تکرار مکرراتست.
اگر برفرض شهیدی یک مثنوی افشاری خوانده و همینطور ادیب خوانساری هم قبلا خوانده پس دیگر نیاز نیست دوباره شعری را در همان قالب ما اجرا کنیم.چون تکرار مکرراتست.همان بهتر که صدای مثنوی بیات ترک ذبیحی و دردشتی در گوش ما طنین انداز باشد و از آنها لذت ببریم.
عرض کردم این قالبها تغییر ناپذیرند.
اما دیدیم که گلپا مثنوی شور خواند و دیدیم که مثنوی دشتی خواند.چون قبلا اجرا نشده بود و همچنین طنین و زیبایی خاصی این دو اجرا از گلپا به جای مانده است که فکر میکنم اگر کسی دیگر بخواهد مثنوی شور و یا دشتی اجرا کند ناخداگاه شنونده او را با گلپا قیاس میکند و قضاوت میکند.
احتمالا خیلی زیاد در مورد سه گاه اکبر گلپایگانی شنیدیم.خیلی زیاد گفته شده و خودشون هم تاکید میکنند که من سه گاه های مختلفی اجرا کردم که هرکدوم واقعا جاویدان و جز آوازهای برتر شدند.بیشترین احساس رو از صدای گلپا باید در دستگاه سه گاه شنید.یعنی صدای گلپا در سه گاه شکوفه میزند و اصلا جلوه دیگری دارد.
حتی ترانه هایی که ایشون در سه گاه اجرا کردند و یا مخالف سه گاه.خیلی حس عجیب و پر شور و عشقی به انسان دست میدهد.من برای مثال ترانه وطن رو که در دستگاه سه گاه اجرا گردیده به شما تقدیم میکنم.فکر نمیکنم کسی بتواند اینقدر احساس سه گاه را به کمال میرساند
ترانه وطن در سه گاه_گلپا
من ندیدم استاد گلپا اثری رو بازخوانی کرده باشند غیر از دو اثر که خیلی هم خاطراتی هست.ترانه ای رو ایشون بازخوانی کردند که پیشتر مازیار خوانده بود و در دستگاه ماهور هم هست.البته کمی حالت و برخی کلمات شعر رو عوض کردند و مایه خود گلپایی در آن ایجاد کردند.ترانه ای که با این شعر هست:
توی تنهایی غربت
جایی که با سختی اونجا کردم عادت
واسه کوه و خاک و دشتم
و ...
یکی هم ترانه گلپونه ها بود که البته این اثری رو که خانم میرافشار شعرش رو گفته بودند و ایرج بسطامی خوند تصنیف هست و مایه تصنیفی داره.اما استاد گلپا ترانه همین اثر رو خوندند
دیگه کار دیگری نبود که بخواد بازخوانی باشه.
از استادی گلپا و خدمات گلپا بر سر آواز این موسیقی ملی ما زیاد گفتیم و زیاد هم گفته شده.
یکی دیگر از ویژگیهایی که گلپا در همان ابتدا به مردم اعلام کرد که چطور خواننده ای خواهد بود این بود که ایشون از اول گفتند من آواز و ترانه رو در عشق میبینم.تمامی آثار گلپا مضمون عاشقانه و بسیار از آوازها که از اشعار رهی معیری و اکثرا عراقی بوده مضمون حتی عارفانه داشته.
عشق و محبت دو ویژگی ترک نشدنی از آثار گلپا هست.البته به شخصه سلیقه من هم در موسیقی اینچنین هست.یعنی موسیقی را فقط برای خلق محبت و عشق و ظرافت و زیبایی میبینم.موسیقی باید حرف از رمانتیک بودن بزند.موسیقی باید حرف از لطافت روح بزند.ادبیات هم چنین است.موسیقی سیاسی و ... البته به سلیقه اینجانب اولا معنی هنری ندارد و دوم به چه درد شنونده میخورد.آیا بدرد کنسرت میخورد و آیا بدرد در خلوت گوش دادن میخورد؟ و آیا آرامشی را به مخاطب وارد میکند؟
البته عرض کردم من از جنبه ای این نکته رو خدمتتون گفتم وگرنه موسیقی بافتهای مختلفی دارد.
صدای گلپا یک صدای مرد پسند هست.وقتی گلپا با قدرت صدایش بر فرض ترانه سنگین و بزمی نقش غم را میخواند این دقیقا همان نوع ترانه و همان نوع صدای مردانه ایست که بخصوص در بزم انسان احساس سنگینی و شادابی و جذبه میکند.
هر انسانی از صدای اینچنین مردانه ای لذت نمیبرد.در همان زمان هم دیده شده که گلپا هرکسی را مجذوب آواز و ترانه اش نمیکند.اشخاصی که وقار را طوری دیگر تعریف میکنند و مردانگی را به چیز دیگر ربط میدهند و احساس را غیر از محبت و عشق میدانند و افکاری نامتعارف به خیلی از مسائل دارند نتیجش میشود همین موسیقی امروز. مقصود از اینکه صدا صدایی مردانه و پرامید و پر احساس است.صدایی که از نظر من پیر را امید میبخشد و قدرت را به او بازمیگرداند و جوان را پرهیجان و با وقار و سنگین حفظ میکند.صدایی که در آن حرف از شکستن و خمودگی نیست.در اشعارش هم اینچنین است.گریه و خنده و سکوت و هیجان برای من شنونده در صدای گلپا و آثار او یافت میشود.
گلپا که امروزه در منزل خود پذیرای مردم هنردوست و هنرجویان آواز است در حیاط خانه به آموزش برخی نکات آوازی و ردیفی میپردازد.آن هم به صورت رایگان.اشخاصی از او استفاده میکنند و اشخاصی از او راهنمایی میگیرند.اشخاصی بدنبال خاطره های گذشته هستند.
گلپا متواضع است و همچنین استادی بسیار پرمحتوا و پر از اطلاعات.زمانی اگر کسی بخواهد با او ملاقاتی داشته باشد به سختی مجالی برای هم صحبت با او شدن دارد.در عرض ۵ دقیقه دائما تماس و بازدید دارند.فلان تیمسار.فلان دکتر و فلان هنرمند و فلان ارتشبد و... طرفدار زیاد دارد و جویای حال او هستند.
نمونه ای از تدریس استاد گلپا رو برای شما میذارم که ببینید.خانم جوانی که از شاگردان آقای شجریان و خانم پریسا بوده است و جلساتی را نیز نزد گلپا میگذراند.نام این هنرجو را نمیگویم که موجب اذیت نشود.
تدریس قسمتهایی از نوا در حیاط منزل استاد گلپا
جایزه انساندوستی برای چنین هنرمندی از جانب فرانسه بسیار شایسته است.هنرجویان چه آواز و چه نوازنده باید از امثال گلپاها استفاده کنند و قدر او را بدانند.افکار هنری او را سرمنشا قرار دهند و با بینش باز و بدون بخل و بینشی مثبت برای پیشبرد نفس خود و همچنین موسیقی گرانبها تلاش کنند
چون در وبلاگ استاد اکبر گلپا و همچنین وبلاگ خانم حسینی یادبودی از فرهنگ شریف و نوازندگی او داشتیم در اینجا ترانه کمیاب گل گریه را که با آهنگسازی فرهنگ شریف و شعر بیژن ترقی با صدای گلپا مزین شده تقدیم میکنم
این اجرا بسیار خاص و زیبا میباشد.در اواسط این ترانه فرهنگ شریف با تار خود و بیژن ترقی با دکلمه اشعار خود این ترانه را همراهی میکنند
تشکر از فرهاد رحیمی بابت این ترانه که لطف کردند
وقتی تو باغ چشات
دونه دونه گل گریه وا میشه
عشقمون رسوا میشه
...
ترانه گل گریه.اثری از فرهنگ شریف،گلپایگانی،بیژن ترقی
قرار بود راجع به اکبر گلپایگانی بنویسم و همینطور قولی هم به یکی از وبلاگ نویسان محترم داده بودم که این مطلب به ایشون تقدیم بشه.ولی این گرفتاریها و پرحجم بودن برخی مطالب بسیار وقت و حوصله من رو گرفت
هر خواننده ای وقتی میخواد شروع کنه کاری رو ارائه بده از همون اول خودش رو به مردم معرفی میکنه.یه خواننده از اول میگه من میخوام فقط موسیقی پاپ کار کنم.یک خواننده میگه من میخوام آثار قدیمی رو بازخوانی کنم.یک خواننده میگه من میخوام آوازهای طولانی رو در کارنامم داشته باشم.یکی هم میگه من علاقه ای بیشتر و به کارهای ردیفی دارم.یک خواننده ای هم میگه من فقط میخوام در آواز جدید باشم و هرآنچه که تکرار شده و قالب مشخص و ثابتی داره اجرا نکنم
گلپا از اون دسته خوانندگانی بود که میگفت من فقط اومدم حرف جدید بزنم و ضمنا احساسم رو نشون بدم.ما در کارنامه اکبر گلپایگانی ندیدیم که ایشون حتی یک بار گوشه کرشمه رو در دستگاههای مختلف اجرا کنه
من ندیدم گلپا گوشه شهناز رو اجرا کنه.بلکه همیشه سلمک و قرچه بوده
تابحال دیده نشده گلپا ساقی نامه یا همون صوفی نامه بخونه و دیده نشده که ایشون مثنوی افشاری و بیات ترک و سه گاه بخونه
چرا که گلپا معتقد بود این گوشه ها قالب و وزن مشخصی دارند و هیچگونه امکان تغییری هم ندارند و هرکسی اگر بخواد این گوشه ها را اجرا کند میبایست دقیقا همان را بخواند و حق تغییر دادن آن را ندارد.و ما مشاهده کردیم که هرکسی مثنوی خوانده خب مشخص هست قالب و اوج و فرودها و وزنش دقیقا همان هست و یا کرشمه.یعنی هر خواننده ای اگر این کار بکند همان قالب هست فقط جنس صدا متفاوت است.از نظر گلپا این کار تکرار مکرراتست.
اگر برفرض شهیدی یک مثنوی افشاری خوانده و همینطور ادیب خوانساری هم قبلا خوانده پس دیگر نیاز نیست دوباره شعری را در همان قالب ما اجرا کنیم.چون تکرار مکرراتست.همان بهتر که صدای مثنوی بیات ترک ذبیحی و دردشتی در گوش ما طنین انداز باشد و از آنها لذت ببریم.
عرض کردم این قالبها تغییر ناپذیرند.
اما دیدیم که گلپا مثنوی شور خواند و دیدیم که مثنوی دشتی خواند.چون قبلا اجرا نشده بود و همچنین طنین و زیبایی خاصی این دو اجرا از گلپا به جای مانده است که فکر میکنم اگر کسی دیگر بخواهد مثنوی شور و یا دشتی اجرا کند ناخداگاه شنونده او را با گلپا قیاس میکند و قضاوت میکند.
احتمالا خیلی زیاد در مورد سه گاه اکبر گلپایگانی شنیدیم.خیلی زیاد گفته شده و خودشون هم تاکید میکنند که من سه گاه های مختلفی اجرا کردم که هرکدوم واقعا جاویدان و جز آوازهای برتر شدند.بیشترین احساس رو از صدای گلپا باید در دستگاه سه گاه شنید.یعنی صدای گلپا در سه گاه شکوفه میزند و اصلا جلوه دیگری دارد.
حتی ترانه هایی که ایشون در سه گاه اجرا کردند و یا مخالف سه گاه.خیلی حس عجیب و پر شور و عشقی به انسان دست میدهد.من برای مثال ترانه وطن رو که در دستگاه سه گاه اجرا گردیده به شما تقدیم میکنم.فکر نمیکنم کسی بتواند اینقدر احساس سه گاه را به کمال میرساند
ترانه وطن در سه گاه_گلپا
من ندیدم استاد گلپا اثری رو بازخوانی کرده باشند غیر از دو اثر که خیلی هم خاطراتی هست.ترانه ای رو ایشون بازخوانی کردند که پیشتر مازیار خوانده بود و در دستگاه ماهور هم هست.البته کمی حالت و برخی کلمات شعر رو عوض کردند و مایه خود گلپایی در آن ایجاد کردند.ترانه ای که با این شعر هست:
توی تنهایی غربت
جایی که با سختی اونجا کردم عادت
واسه کوه و خاک و دشتم
و ...
یکی هم ترانه گلپونه ها بود که البته این اثری رو که خانم میرافشار شعرش رو گفته بودند و ایرج بسطامی خوند تصنیف هست و مایه تصنیفی داره.اما استاد گلپا ترانه همین اثر رو خوندند
دیگه کار دیگری نبود که بخواد بازخوانی باشه.
از استادی گلپا و خدمات گلپا بر سر آواز این موسیقی ملی ما زیاد گفتیم و زیاد هم گفته شده.
یکی دیگر از ویژگیهایی که گلپا در همان ابتدا به مردم اعلام کرد که چطور خواننده ای خواهد بود این بود که ایشون از اول گفتند من آواز و ترانه رو در عشق میبینم.تمامی آثار گلپا مضمون عاشقانه و بسیار از آوازها که از اشعار رهی معیری و اکثرا عراقی بوده مضمون حتی عارفانه داشته.
عشق و محبت دو ویژگی ترک نشدنی از آثار گلپا هست.البته به شخصه سلیقه من هم در موسیقی اینچنین هست.یعنی موسیقی را فقط برای خلق محبت و عشق و ظرافت و زیبایی میبینم.موسیقی باید حرف از رمانتیک بودن بزند.موسیقی باید حرف از لطافت روح بزند.ادبیات هم چنین است.موسیقی سیاسی و ... البته به سلیقه اینجانب اولا معنی هنری ندارد و دوم به چه درد شنونده میخورد.آیا بدرد کنسرت میخورد و آیا بدرد در خلوت گوش دادن میخورد؟ و آیا آرامشی را به مخاطب وارد میکند؟
البته عرض کردم من از جنبه ای این نکته رو خدمتتون گفتم وگرنه موسیقی بافتهای مختلفی دارد.
صدای گلپا یک صدای مرد پسند هست.وقتی گلپا با قدرت صدایش بر فرض ترانه سنگین و بزمی نقش غم را میخواند این دقیقا همان نوع ترانه و همان نوع صدای مردانه ایست که بخصوص در بزم انسان احساس سنگینی و شادابی و جذبه میکند.
هر انسانی از صدای اینچنین مردانه ای لذت نمیبرد.در همان زمان هم دیده شده که گلپا هرکسی را مجذوب آواز و ترانه اش نمیکند.اشخاصی که وقار را طوری دیگر تعریف میکنند و مردانگی را به چیز دیگر ربط میدهند و احساس را غیر از محبت و عشق میدانند و افکاری نامتعارف به خیلی از مسائل دارند نتیجش میشود همین موسیقی امروز. مقصود از اینکه صدا صدایی مردانه و پرامید و پر احساس است.صدایی که از نظر من پیر را امید میبخشد و قدرت را به او بازمیگرداند و جوان را پرهیجان و با وقار و سنگین حفظ میکند.صدایی که در آن حرف از شکستن و خمودگی نیست.در اشعارش هم اینچنین است.گریه و خنده و سکوت و هیجان برای من شنونده در صدای گلپا و آثار او یافت میشود.
گلپا که امروزه در منزل خود پذیرای مردم هنردوست و هنرجویان آواز است در حیاط خانه به آموزش برخی نکات آوازی و ردیفی میپردازد.آن هم به صورت رایگان.اشخاصی از او استفاده میکنند و اشخاصی از او راهنمایی میگیرند.اشخاصی بدنبال خاطره های گذشته هستند.
گلپا متواضع است و همچنین استادی بسیار پرمحتوا و پر از اطلاعات.زمانی اگر کسی بخواهد با او ملاقاتی داشته باشد به سختی مجالی برای هم صحبت با او شدن دارد.در عرض ۵ دقیقه دائما تماس و بازدید دارند.فلان تیمسار.فلان دکتر و فلان هنرمند و فلان ارتشبد و... طرفدار زیاد دارد و جویای حال او هستند.
نمونه ای از تدریس استاد گلپا رو برای شما میذارم که ببینید.خانم جوانی که از شاگردان آقای شجریان و خانم پریسا بوده است و جلساتی را نیز نزد گلپا میگذراند.نام این هنرجو را نمیگویم که موجب اذیت نشود.
تدریس قسمتهایی از نوا در حیاط منزل استاد گلپا
جایزه انساندوستی برای چنین هنرمندی از جانب فرانسه بسیار شایسته است.هنرجویان چه آواز و چه نوازنده باید از امثال گلپاها استفاده کنند و قدر او را بدانند.افکار هنری او را سرمنشا قرار دهند و با بینش باز و بدون بخل و بینشی مثبت برای پیشبرد نفس خود و همچنین موسیقی گرانبها تلاش کنند
چون در وبلاگ استاد اکبر گلپا و همچنین وبلاگ خانم حسینی یادبودی از فرهنگ شریف و نوازندگی او داشتیم در اینجا ترانه کمیاب گل گریه را که با آهنگسازی فرهنگ شریف و شعر بیژن ترقی با صدای گلپا مزین شده تقدیم میکنم
این اجرا بسیار خاص و زیبا میباشد.در اواسط این ترانه فرهنگ شریف با تار خود و بیژن ترقی با دکلمه اشعار خود این ترانه را همراهی میکنند
تشکر از فرهاد رحیمی بابت این ترانه که لطف کردند
وقتی تو باغ چشات
دونه دونه گل گریه وا میشه
عشقمون رسوا میشه
...
ترانه گل گریه.اثری از فرهنگ شریف،گلپایگانی،بیژن ترقی
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 4 بهمن1390 توسط نادر | 16 نظر
مطلبی که اینبار توضیح میدم اول از اینکه برای تاکید و تفهیم بیشتر به مخاطبین درباره موسیقی ملی ایران و ارکستر موسیقی ملی ایران و ضمنا ارکستر سمفونیک ایران هست.در این اثنا یادبودی از اسداله ملک و الهه با توجه به مطلب خواهم داشت.ضمنا در این مطلب تاکید بر آن خواهم داشت که موسیقی اصیل یعنی چه؟ موسیقی ملی چیست و سنت چیست.موسیقی محلی چیست.
مقدمه:
موسیقی ایران همانطور که بارها تاکید داشتم مربوط به قرنها و شاید به قول مورخین هزاران سال پیش باشد.موسیقی ما همان حالت و دستگاهی و گوشه های خود را تاکنون حفظ کرده و با هرنوع تغییری باز میتوان گفت از نظر مایه همان است.اما باید توجه داشت موسیقی به عنوان یک هنر و منطق که توسط ریاضی دانهایی چون فیثاغورس که نت و فرکانسها رو دسته بندی کرد و فواصل رو باید گفت از فیثاغورس داریم و همینطور هنرمندان دیگری که تئوری موسیقی رو بنا کردند هنر موسیقی را فراتر از آنچه که قومی و محلی و بقول امروزی سنتی باشد کشاند.عنوان اینکه موسیقی زاده منطق و احساس هست حرفی بود که این دانشمندان ریاضی چون فیاغورس و یا حتی دانشمندان ایرانی ما چون پورسینا و فارابی مطرح کردند.هنرمندان،دانشمندان و محققین صوت و فیزیک نه تنها در تئوری موسیقی بلکه در ساخت ساز،فیزیک ساز،صدادهی ساز و بعدها هنرمندان خوش ذوقی که در کاربرد این سازها و بقولی در ارکستراسیون، منطقی را بنا کردند.صداها را تنظیم کردند.احساسها را تنظیم کردند.قطعات را تنظیم کردند و در حجم صداها پیچ و خمهایی را ایجاد کردند و زیرصداها را ایجاد کردند.آکوردها را تنظیم کردند.نهایتا حرف از کنترپوان و فوگ و هارمونی زدند و تئوری ساختند که اینها همگی مطابق احساس و منطق صداهی سازها و ملودی ها میباشد.
اما این همه زحمت نهایتش به چه درد میخوره؟ اینکه ما یعنی موسیقی ایرانی که کلی ازش تعریف و تمجید میکنیم بی نصیب از این زحمات نباشه.بتوانیم این موسیقی رو در قالب این ارکسترها و در قالب این سازها و در قالب این منطق موسیقی جای دهیم.اگر طبق گفته های بالا و زحمات این دانشمندان ریاضی بتوانیم نتیجه بگیریم موسیقی زاده منطق و احساس هست پس باید این موسیقی ایرانی ما در منطق جایی داشته باشد.باید منطقی باشد.باید از اصالت موسیقی تبعیت کند.هر نوع موسیقی که سازگار با علم ارکستراسیون و سازگار با تئوری موسیقی باشد آن موسیقی بهترین موسیقی،بقول عرفان دوستها عارفانه ترین موسیقی،احساسی ترین موسیقی و اصیلترین موسیقی خواهد بود. موسیقی اصیل به این معناست.وگرنه اصالت در موسیقی معنایی ندارد.اصالت به این معناست که شما با آنچه که در علم تئوری و فواصل موسیقی و با علم ارکستراسیون بدست آمده چقدر سازگاری داشته باشد.این یعنی اصالت آن موسیقی.موسیقی اصیل ایرانی باید در این قالب جای داشته باشد.اصالت بغیر از این در موسیقی معنایی ندارد.موسیقی با تفکیک سیاسی مرزها جداست و اصالت را به نژاد و تیره و مذهب و سابقه محلی و تاریخی نمیشناسد.اصالت را به مطابقت آن با دستاوردهای علم موسیقی میشناسد.
بنابر این مقدمه صحبت اصلی اینست که موسیقی ما با داشتن سابقه ای طولانی و چند صدساله یا چند هزارساله متاسفانه بدلیل امکانات کم و همینطور مکتوب و مطابق نبودن آن با منطق موسیقی و این عقب ماندگی فرهنگی چنینست که نمیتوان گفت موسیقی اصیل.چه اصالتی؟ اصالت که به سن و سال نیست.اصالت که به سنت نیست.اصالت به محلی بودن نیست.از اینکه اینقدر فرهنگ سیاسی کشور ما پایین بود که موسیقی را حرام بدانند و نگذارند هنرمندی هنر خود را بروز دهد.از اینکه سازندگان ساز رو در محذوریت قرار دهند و از اینکه اجازه تحقیق و بررسی در ساختار موسیقی به ما ندهند و موسیقی به اندازه چند صد سال از علم و دستاوردهایش عقب باشد بطوریکه هنرمندان بزرگ دنیا ۸۰۰ سال پیش آثار خود را به صورت نت تعریف کردند و حتی پارتیتور برای آنها معنا داشت و حتی به ساختار ارکستری هم دست یافته بودند ما حتی نت هم نمیدانستیم که چه بود.این یعنی بی اصالتی.کجای این موسیقی اصالت دارد.موسیقی محلی خراسان ما کجا اصالت دارد.موسیقی خوزستان ما کجا اصالت دارد.با چه مدرکی؟ طبق چه اصولی؟ کدام ارکستر؟ اصلا کدام هنرمند؟ ما حتی هنرمندان دوره قاجار رو هم نمیشناسیم چه برسد به موسیقی آن دوران.حرفی از اصالت نمانده است.نقل و قول فلان توریست خارجی از موسیقی ما و یا فلان سفرنامه درباره موسیقی ما و یا فلان گردشگر و محقق درباره موسیقی ما که استناد نمیشود.اینها نقل وقول هستند.استناد یعنی اینکه حداقل ما بدانیم هنرمندی بنام ایکس در دوران قاجار کمانچه کش بسیار ماهری بود با فلان آثار.اما حتی این هم نمیدانیم.پس نقل و قول مدرک نیست.
اما میرسیم به دورانی که رژیم سیاسی عوض میشود.دوران کسروی ها.دوران محمد علی فروغی ها و دوران علامه دهخداها و کلنل وزیری ها.آخه یکی از معیارهایی که میگن فلان حکومت دیکتاتوری هست و یا نیست اینه که بگن آیا در آن حکومت دانشمند و محققی ظهور کرده یا خیر؟ آیا در آن دوران عمران و صنعتی بوده یا خیر؟ که مونتسکیو جامعه شناس فرانسوی این حرف رو میزد.از این طریق میتوان فهمید آیا رژیم رضا شاه دیکتاتوری بوده یا خیر.خیلی فرمول مشخص و منطقی هست.
بهرحال از این بحث بگذریم.
میرسیم به دوران سال ۱۳۰۰ و رژیم پهلوی و ظهور کلنل وزیری،بنان،روح اله خالقی،ادیب خوانساری،ملوک ضرابی و قمر.ببینید فورا در شرایط آزادی حتی خواننده زن هم ظهور کرد! فورا موسیقی رشد کرد.فورا فلسفه و ادبیات و موسیقی و عمران و صنعت در ایران شکل گرفت
موسیقی ملی ایران/ارکستر مجلسی:
عرض کردم تمامی دوران گفته شده تا همان قبل از دوران وزیری همگی موسیقی ایرانی بودند و هستند ولی اصالتی ندارند.بلکه موسیقیهای محلی.موسیقی های تحت خفقان.موسیقیهایی که مجال رشد نداشتند نام دارند.
بزرگ ترین شخصیت تاریخی موسیقی ما کلنل وزیری است.کسی که توانست تئوری موسیقی را به ایران بیاورد.کسی که توانست تمامی فواصل را برای موسیقی ما تعریف کند.تمامی قطعات را تعریف و نام گذاری کند.نت برای مستند کردن آثار بوجود آمد.تمام فعالیتهای موسیقی و تغییرات و اجراها و تنظیمها ثبت شد.خیلی واضح بگم خدمت شما ما الان بخوبی میدانیم که در خود دوران وزیری به قطعه ای با ریتم ۴/۲ و یا ۴/۳ چهارمضراب میگفتند و این درویش خان بود که او هم تحصیل کرده بود باعث شد چهارمضراب از ریتمی که مخرج آن ۴ است یعنی همان ریتمهای ساده به ریتم ۸/۶ تغییر پیدا کند.چنانچه که این تغییر و این اصلاحیه در موسیقی ما برای همیشه ثابت و مشخص و مستند ماند. و ما به ریتم ۸/۶ الگو دار و دارای جمله الگویی چهارمضراب میگوییم! پس این موسیقی اصالت دارد.و همه چیز مکتوب و همه اصلحات و وقایع تاریخی با تمام جزئیات درج و بررسی شده است.علم سازشناسی و فیزیک ساز و تاریخ سازشناسی به این مملکت اومد.صداها دسته بندی شد.علم ارکستراسیون با همت خالقی و وزیری و دیگر هنرمندانی که اگر نام ببرم باید کلی بنویسم ارکستراسیون را تجزیه و تحلیل کرد و آن را با موسیقی و لحن ایرانی سنجید و بر روی نغمات کار شد.تا اینکه بقدری شرایط محیا شد و تا زمانیکه حتی انتشار آن برای دوردست ترین انسان ایرانی در خراسان،تهران،آذربایجان،خوزستان و بلوچستان از طریق رادیو محیا شد تا اینکه سال ۱۳۲۳ مرحوم روح اله خالقی استاد فرهیخته موسیقی ما بنیاد موسیقی ملی ایران را نام نهاد.موسیقی که برای همه مردم ایران و در دسترس همه ایرانیان بود.ارکستراسیون موسیقی ملی ایران تشکیل شد و هنرستان موسیقی با گرایش موسیقی ملی وارد کار شد.در ادامه همین جریانات سبک و اساس موسیقی ما تعیین گردید بنام سبک موسیقی ملی ایران.با ارکستری مشخص.سازهایی تعریف شده.صدادهی و فواصلی تعریف شده و زمینه آوازی مشخص.اساتید ادیب خوانساری،بنان از اولین هنرمندان آوازی موسیقی ملی ایران بودند.خانم وزیری و خانم ضرابی ظهور کردند و بعدها شاهد روح انگیز و روحبخش و دلکش و مرضیه و شمس بودیم.ترانه و نغمه در موسیقی ما تعریف شد.تصنیفها و قطعات ارکسترال تعریف شد.سازهای ملی تعریف شد.بداهه نوازی تعریف شد.ردیف موسیقی تعریف شد.مطابقت آن با تئوری موسیقی سازگار و تعریف شد و همچنان به ادامه و تحقیق برای سازگاری بیشتر با اصالت موسیقی ادامه میافت.
به اختصار از دستاوردهای موسیقی ملی ایران و سبک موسیقی ملی ایران عرض میکنم
محدوده قطعات موسیقی ملی ایران: شامل آواز،ترانه،تصنیف،قطعه ضربی،پیش درآمد،رنگ،چهارمضراب،والس،رومانس،کنترپوان،فوگ
سازهای اصیل و ملی ایران:پیانو،سنتور،ویولن،تار،تنبک،قانون،عود،کنترباس،ابوا،قره نی،ویولنسل،فلوت
محدوده نوازندگی: ارکستر مجلسی موسیقی ملی،همنوازی،سولو نوازی و ارکستر سمفونیک موسیقی ملی
کارنامه مستند از اجراها: گلها،آرشیوهای موسیقی ایرانی،نوایی از موسیقی ملی،ارکستر صبا و ...
گرایش عمده موسیقی ملی ایران:ارکسترال،بزمی،بداهه
ارکستر مجلسی با ارکستر سمفونیک تفاوت دارد و هم از نظر ابعاد و چیدمان و هارمونی بسیار متفاوت است.در ارکستر مجلسی کار مختصر و منحصرا برای یک قطعه صرف مانند یک تصنیف محض و یا یک پیش درآمد و اوورتور محض و یا زیرصدایی خاص از آن استفاده میشود.موسیقی گلها که کارنامه طلایی موسیقی ملی ایران است.از ویژگیهای ارکستر مجلسی موسیقی ملی حکایت میکند.این ویژگی ساختاری استاندارد در همه دنیا به یک روال است.ارکسترهای مرحوم استادم اسداله ملک.ارکسترهای تجویدی و شاپوری.ارکسترهای همایون خرم.ارکستر مرحوم خالدی.اینها همگی ارکسترهای مجلسی موسیقی ملی بودند.ارکستر اصلی موسیقی ملی ما ارکستر مجلسی بود.که اصلیترین ارکستر آن هم ارکستر هنرستان موسیقی ملی و در ادامه ارکستر رادیو بود.
اینبار اثری از الهه و ارکستر موسیقی ملی(مجلسی) رو تقدیمتون میکنم.تکنواز ارکستر اسداله ملک میباشد.نام تصنیف ستاره شبهای من نام دارد.آهنگساز اسداله ملک
تصنیف ستاره شبهای من اثری از الهه و ارکستر مجلسی موسیقی ملی/تکنواز ارکستر اسداله ملک
اما بپردازیم به اینکه موسیقی ملی ایران تا جایی پیشرفت کرد که توانست برای موسیقی ملی ارکستر سمفونیک تشکیل دهد و سبک موسیقی ملی را فراتر از ارکستر مجلسی بلکه تا ارکستر سمفونیک بالا ببرد
یک نمونه باز ارکستر موسیقی ملی تقدیمتون میکنم.فکر میکنم این ارکستر به رهبری عباس شاپوری و یا تجویدی باشد.در اواسط تصنیف الهه با سولوی احتمالا عباس شاپوری رومانسی رو اجرا میکنند و باز به تصنیف برمیگردند.رومانس هم که عرض کردم با آواز تفاوت دارد.رومانس همان شعر ترانه است و وزن ترانه را دارد اما از ضرب آن را می اندازند.یعنی متر ندارد.تحریر و چهچهه آواز را هم ندارد.بلکه ترانه ایست که از ضرب افتاده باشد.این اثر بسیار زیباست.الهه صدایش بسیار غوغا کنندست.نمیدانم از الهه چه بگویم.تا زمانیکه خواننده ای مثل الهه و رویا و پوران ظهور نکنند و با احساس خودشان تصنیف و ترانه نخوانند هیچ ارکستری اصلا بدرد نمیخوره.
تصنیفی بسیار زیبا از الهه و همکاری ارکستر ملی ایران و رومانس و سولوی عباس شاپوری و الهه
ارکستر سمفونیک:
موسیقی ملی ایران رو از لحاظ وسعت صدادهی و نوازندگی بررسی کردیم که به ارکستر اصلی آن به صورت مجلسی و همنوازی و سولو منتهی گردید.
اینجا موسیقی ملی ایران فراتر از بنیاد روح اله خالقی و وزیری میرود.اینجا یعنی مطرح کردن موسیقی ایرانی و اصیل کردن موسیقی ملی در سطح جهان.
مرتضی حنانه بزرگمرد موسیقی ایران اولین کسی که ارکستر سمفونیک را در سبک موسیقی ملی تعریف کرد.
ارکستر سمفونیک هم بر اساس سازهای ملی ایران و هم بر اساس سازهای جهانی تعریف میگردد و سعی در صدادهی بجا از سازها داشته باشد
سمفونیک شامل طیف وسیعی از سازهای بادی میباشد که از لحاظ فیزیک و سازشناسی و صدادهی استاندارد هستند.فاگوت،ترومبون و هورن و سازهای دیگر که به ذهنم نمیرسد سازهایی هستند که در سازهای موسیقی ملی و ارکستر مجلسی تعریف نشده اند بلکه سازهای جهانی هستند و بویژه اینکه در ارکستر سمفونیک موسیقی ملی تمامی سازهای ملی ارکستر مجلسی مانند تار،ویولن،سنتور،پیانو و تنبک موجود میباشند.
ابتدا یک تصنیف از الهه با همراهی ارکستر سمفونیک رو تقدیمتون میکنم.تکنواز ارکستر اسداله ملک میباشد.یکی از زیبترین و پرکشش ترین تصنیفهایی هست که من شنیده ام.بسیار زیبا
خوش آن زمان که در دلم بهار رویا بود
دو چشم پر امید من بسوی فردا بود
ز ساز سینه تار آرزو چو بگسسته
کبوتر امید من ز دام جان رسته
دلم شکسته
دلم شکسته
...
تصنیف دلم شکسته با صدای الهه به همراهی ارکستر سمفونیک/تکنواز ارکستر اسداله ملک
سازهای بکار رفته در ارکستر سمفونیک در همه دنیا یکسان است و ارکستر سمفونیک یک ارکستر بین المللی میباشد و در همه موسیقی کشورهای دنیا مطرح است.
ساختار ارکستر سمفونیک اونطور که در ابتدا مطرح بود و ما تعریف مشخصی ازش داریم این هست که ساختار موسیقی آن هم شکلی خاص هست.یعنی اینکه چند موومان میباشد و بسیار گسترده هست.موومان هم حالا خیلی مختصر بخوام بگم چه هست یعنی اینکه مایه قطعه ریتم قطعه و حالت قطعه زمانیکه تغییر کنه و در اصل بخشهای مختلفی رو که از یک اجرا تشکیل بدهند موومانهای مختلفی رو ایجاد میکنند.
تصنیف دیگری به شما تقدیم میکنم با صدای الهه و همراهی ارکستر سمفونیک به رهبری منوچهر لشگری.منوچهر لشگری عموی برادران لشگری میباشد.ایشون نوازنده ویولن و آهنگساز چیره دستی بودند.این اجرا یکی از اجراهای استثنایی میباشد.شعر این اثر و سنگینی کلام و هضم شدن شعر در موسیقی و موزون شدن آن و بار احساسی این اثر در مایه اصفهان کاری بس شگفت و عظیم هست.
ای زاهدان، ای صوفیان، ای ناصحان خوش زبان
دست کدامین از شما بسته در میخانه ها
فکری کنید ای عارفان
این عاشق دیوانه را
...
تصنیف از خانه تا میخانه با صدای الهه و همراهی ارکستر سمفونیک به رهبری منوچهر لشگری
این آقایان لشگری خیلی بر سر موسیقی ما لطف دارند.بارها من تاکید کردم و بسیار مطالب در اینباره نوشتم.
یک تصنیف باز با صدای الهه تقدیمتون میکنم که یکی از کنسرتهای ارکستر سمفونیک به رهبری آقای حنانه هست.اسم این تصنیف سازم و سوزم نام دارد.اجرای کامل این ارکستر رو که با همکاری الهه و هایده تنظیم شده و قطعات کامل به همراه اوورتور و تکنوازی دارد را میتوانید از وبلاگ مرغ سحر درخواست بفرمایید که به شما لطف کنند.
لاله سان با دل خود به شب سازم و سوزم
تا نسیم آید از آن صحرا که جان بازم و سوزم
شمعی و گرد تو بی پروا
به پروازم و سوزم
+ نوشته شده در یکشنبه سی ام بهمن 1390ساعت 19:48 توسط حمید رضا پارسا 09122028912 در تهران بزرگ
| آرشیو نظرات
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 4 بهمن1390 توسط نادر | 16 نظر
11 بهمن ماه اسداله ملک به خاک برگشت/مطلبی به رسم یادبود از اسداله ملک در وبلاگ رادیو گلها
درود به هنردوستان موسیقی ملی ایران
مطلبی که اینبار توضیح میدم اول از اینکه برای تاکید و تفهیم بیشتر به مخاطبین درباره موسیقی ملی ایران و ارکستر موسیقی ملی ایران و ضمنا ارکستر سمفونیک ایران هست.در این اثنا یادبودی از اسداله ملک و الهه با توجه به مطلب خواهم داشت.ضمنا در این مطلب تاکید بر آن خواهم داشت که موسیقی اصیل یعنی چه؟ موسیقی ملی چیست و سنت چیست.موسیقی محلی چیست.
مقدمه:
موسیقی ایران همانطور که بارها تاکید داشتم مربوط به قرنها و شاید به قول مورخین هزاران سال پیش باشد.موسیقی ما همان حالت و دستگاهی و گوشه های خود را تاکنون حفظ کرده و با هرنوع تغییری باز میتوان گفت از نظر مایه همان است.اما باید توجه داشت موسیقی به عنوان یک هنر و منطق که توسط ریاضی دانهایی چون فیثاغورس که نت و فرکانسها رو دسته بندی کرد و فواصل رو باید گفت از فیثاغورس داریم و همینطور هنرمندان دیگری که تئوری موسیقی رو بنا کردند هنر موسیقی را فراتر از آنچه که قومی و محلی و بقول امروزی سنتی باشد کشاند.عنوان اینکه موسیقی زاده منطق و احساس هست حرفی بود که این دانشمندان ریاضی چون فیاغورس و یا حتی دانشمندان ایرانی ما چون پورسینا و فارابی مطرح کردند.هنرمندان،دانشمندان و محققین صوت و فیزیک نه تنها در تئوری موسیقی بلکه در ساخت ساز،فیزیک ساز،صدادهی ساز و بعدها هنرمندان خوش ذوقی که در کاربرد این سازها و بقولی در ارکستراسیون، منطقی را بنا کردند.صداها را تنظیم کردند.احساسها را تنظیم کردند.قطعات را تنظیم کردند و در حجم صداها پیچ و خمهایی را ایجاد کردند و زیرصداها را ایجاد کردند.آکوردها را تنظیم کردند.نهایتا حرف از کنترپوان و فوگ و هارمونی زدند و تئوری ساختند که اینها همگی مطابق احساس و منطق صداهی سازها و ملودی ها میباشد.
اما این همه زحمت نهایتش به چه درد میخوره؟ اینکه ما یعنی موسیقی ایرانی که کلی ازش تعریف و تمجید میکنیم بی نصیب از این زحمات نباشه.بتوانیم این موسیقی رو در قالب این ارکسترها و در قالب این سازها و در قالب این منطق موسیقی جای دهیم.اگر طبق گفته های بالا و زحمات این دانشمندان ریاضی بتوانیم نتیجه بگیریم موسیقی زاده منطق و احساس هست پس باید این موسیقی ایرانی ما در منطق جایی داشته باشد.باید منطقی باشد.باید از اصالت موسیقی تبعیت کند.هر نوع موسیقی که سازگار با علم ارکستراسیون و سازگار با تئوری موسیقی باشد آن موسیقی بهترین موسیقی،بقول عرفان دوستها عارفانه ترین موسیقی،احساسی ترین موسیقی و اصیلترین موسیقی خواهد بود. موسیقی اصیل به این معناست.وگرنه اصالت در موسیقی معنایی ندارد.اصالت به این معناست که شما با آنچه که در علم تئوری و فواصل موسیقی و با علم ارکستراسیون بدست آمده چقدر سازگاری داشته باشد.این یعنی اصالت آن موسیقی.موسیقی اصیل ایرانی باید در این قالب جای داشته باشد.اصالت بغیر از این در موسیقی معنایی ندارد.موسیقی با تفکیک سیاسی مرزها جداست و اصالت را به نژاد و تیره و مذهب و سابقه محلی و تاریخی نمیشناسد.اصالت را به مطابقت آن با دستاوردهای علم موسیقی میشناسد.
بنابر این مقدمه صحبت اصلی اینست که موسیقی ما با داشتن سابقه ای طولانی و چند صدساله یا چند هزارساله متاسفانه بدلیل امکانات کم و همینطور مکتوب و مطابق نبودن آن با منطق موسیقی و این عقب ماندگی فرهنگی چنینست که نمیتوان گفت موسیقی اصیل.چه اصالتی؟ اصالت که به سن و سال نیست.اصالت که به سنت نیست.اصالت به محلی بودن نیست.از اینکه اینقدر فرهنگ سیاسی کشور ما پایین بود که موسیقی را حرام بدانند و نگذارند هنرمندی هنر خود را بروز دهد.از اینکه سازندگان ساز رو در محذوریت قرار دهند و از اینکه اجازه تحقیق و بررسی در ساختار موسیقی به ما ندهند و موسیقی به اندازه چند صد سال از علم و دستاوردهایش عقب باشد بطوریکه هنرمندان بزرگ دنیا ۸۰۰ سال پیش آثار خود را به صورت نت تعریف کردند و حتی پارتیتور برای آنها معنا داشت و حتی به ساختار ارکستری هم دست یافته بودند ما حتی نت هم نمیدانستیم که چه بود.این یعنی بی اصالتی.کجای این موسیقی اصالت دارد.موسیقی محلی خراسان ما کجا اصالت دارد.موسیقی خوزستان ما کجا اصالت دارد.با چه مدرکی؟ طبق چه اصولی؟ کدام ارکستر؟ اصلا کدام هنرمند؟ ما حتی هنرمندان دوره قاجار رو هم نمیشناسیم چه برسد به موسیقی آن دوران.حرفی از اصالت نمانده است.نقل و قول فلان توریست خارجی از موسیقی ما و یا فلان سفرنامه درباره موسیقی ما و یا فلان گردشگر و محقق درباره موسیقی ما که استناد نمیشود.اینها نقل وقول هستند.استناد یعنی اینکه حداقل ما بدانیم هنرمندی بنام ایکس در دوران قاجار کمانچه کش بسیار ماهری بود با فلان آثار.اما حتی این هم نمیدانیم.پس نقل و قول مدرک نیست.
اما میرسیم به دورانی که رژیم سیاسی عوض میشود.دوران کسروی ها.دوران محمد علی فروغی ها و دوران علامه دهخداها و کلنل وزیری ها.آخه یکی از معیارهایی که میگن فلان حکومت دیکتاتوری هست و یا نیست اینه که بگن آیا در آن حکومت دانشمند و محققی ظهور کرده یا خیر؟ آیا در آن دوران عمران و صنعتی بوده یا خیر؟ که مونتسکیو جامعه شناس فرانسوی این حرف رو میزد.از این طریق میتوان فهمید آیا رژیم رضا شاه دیکتاتوری بوده یا خیر.خیلی فرمول مشخص و منطقی هست.
بهرحال از این بحث بگذریم.
میرسیم به دوران سال ۱۳۰۰ و رژیم پهلوی و ظهور کلنل وزیری،بنان،روح اله خالقی،ادیب خوانساری،ملوک ضرابی و قمر.ببینید فورا در شرایط آزادی حتی خواننده زن هم ظهور کرد! فورا موسیقی رشد کرد.فورا فلسفه و ادبیات و موسیقی و عمران و صنعت در ایران شکل گرفت
موسیقی ملی ایران/ارکستر مجلسی:
عرض کردم تمامی دوران گفته شده تا همان قبل از دوران وزیری همگی موسیقی ایرانی بودند و هستند ولی اصالتی ندارند.بلکه موسیقیهای محلی.موسیقی های تحت خفقان.موسیقیهایی که مجال رشد نداشتند نام دارند.
بزرگ ترین شخصیت تاریخی موسیقی ما کلنل وزیری است.کسی که توانست تئوری موسیقی را به ایران بیاورد.کسی که توانست تمامی فواصل را برای موسیقی ما تعریف کند.تمامی قطعات را تعریف و نام گذاری کند.نت برای مستند کردن آثار بوجود آمد.تمام فعالیتهای موسیقی و تغییرات و اجراها و تنظیمها ثبت شد.خیلی واضح بگم خدمت شما ما الان بخوبی میدانیم که در خود دوران وزیری به قطعه ای با ریتم ۴/۲ و یا ۴/۳ چهارمضراب میگفتند و این درویش خان بود که او هم تحصیل کرده بود باعث شد چهارمضراب از ریتمی که مخرج آن ۴ است یعنی همان ریتمهای ساده به ریتم ۸/۶ تغییر پیدا کند.چنانچه که این تغییر و این اصلاحیه در موسیقی ما برای همیشه ثابت و مشخص و مستند ماند. و ما به ریتم ۸/۶ الگو دار و دارای جمله الگویی چهارمضراب میگوییم! پس این موسیقی اصالت دارد.و همه چیز مکتوب و همه اصلحات و وقایع تاریخی با تمام جزئیات درج و بررسی شده است.علم سازشناسی و فیزیک ساز و تاریخ سازشناسی به این مملکت اومد.صداها دسته بندی شد.علم ارکستراسیون با همت خالقی و وزیری و دیگر هنرمندانی که اگر نام ببرم باید کلی بنویسم ارکستراسیون را تجزیه و تحلیل کرد و آن را با موسیقی و لحن ایرانی سنجید و بر روی نغمات کار شد.تا اینکه بقدری شرایط محیا شد و تا زمانیکه حتی انتشار آن برای دوردست ترین انسان ایرانی در خراسان،تهران،آذربایجان،خوزستان و بلوچستان از طریق رادیو محیا شد تا اینکه سال ۱۳۲۳ مرحوم روح اله خالقی استاد فرهیخته موسیقی ما بنیاد موسیقی ملی ایران را نام نهاد.موسیقی که برای همه مردم ایران و در دسترس همه ایرانیان بود.ارکستراسیون موسیقی ملی ایران تشکیل شد و هنرستان موسیقی با گرایش موسیقی ملی وارد کار شد.در ادامه همین جریانات سبک و اساس موسیقی ما تعیین گردید بنام سبک موسیقی ملی ایران.با ارکستری مشخص.سازهایی تعریف شده.صدادهی و فواصلی تعریف شده و زمینه آوازی مشخص.اساتید ادیب خوانساری،بنان از اولین هنرمندان آوازی موسیقی ملی ایران بودند.خانم وزیری و خانم ضرابی ظهور کردند و بعدها شاهد روح انگیز و روحبخش و دلکش و مرضیه و شمس بودیم.ترانه و نغمه در موسیقی ما تعریف شد.تصنیفها و قطعات ارکسترال تعریف شد.سازهای ملی تعریف شد.بداهه نوازی تعریف شد.ردیف موسیقی تعریف شد.مطابقت آن با تئوری موسیقی سازگار و تعریف شد و همچنان به ادامه و تحقیق برای سازگاری بیشتر با اصالت موسیقی ادامه میافت.
به اختصار از دستاوردهای موسیقی ملی ایران و سبک موسیقی ملی ایران عرض میکنم
محدوده قطعات موسیقی ملی ایران: شامل آواز،ترانه،تصنیف،قطعه ضربی،پیش درآمد،رنگ،چهارمضراب،والس،رومانس،کنترپوان،فوگ
سازهای اصیل و ملی ایران:پیانو،سنتور،ویولن،تار،تنبک،قانون،عود،کنترباس،ابوا،قره نی،ویولنسل،فلوت
محدوده نوازندگی: ارکستر مجلسی موسیقی ملی،همنوازی،سولو نوازی و ارکستر سمفونیک موسیقی ملی
کارنامه مستند از اجراها: گلها،آرشیوهای موسیقی ایرانی،نوایی از موسیقی ملی،ارکستر صبا و ...
گرایش عمده موسیقی ملی ایران:ارکسترال،بزمی،بداهه
ارکستر مجلسی با ارکستر سمفونیک تفاوت دارد و هم از نظر ابعاد و چیدمان و هارمونی بسیار متفاوت است.در ارکستر مجلسی کار مختصر و منحصرا برای یک قطعه صرف مانند یک تصنیف محض و یا یک پیش درآمد و اوورتور محض و یا زیرصدایی خاص از آن استفاده میشود.موسیقی گلها که کارنامه طلایی موسیقی ملی ایران است.از ویژگیهای ارکستر مجلسی موسیقی ملی حکایت میکند.این ویژگی ساختاری استاندارد در همه دنیا به یک روال است.ارکسترهای مرحوم استادم اسداله ملک.ارکسترهای تجویدی و شاپوری.ارکسترهای همایون خرم.ارکستر مرحوم خالدی.اینها همگی ارکسترهای مجلسی موسیقی ملی بودند.ارکستر اصلی موسیقی ملی ما ارکستر مجلسی بود.که اصلیترین ارکستر آن هم ارکستر هنرستان موسیقی ملی و در ادامه ارکستر رادیو بود.
اینبار اثری از الهه و ارکستر موسیقی ملی(مجلسی) رو تقدیمتون میکنم.تکنواز ارکستر اسداله ملک میباشد.نام تصنیف ستاره شبهای من نام دارد.آهنگساز اسداله ملک
تصنیف ستاره شبهای من اثری از الهه و ارکستر مجلسی موسیقی ملی/تکنواز ارکستر اسداله ملک
اما بپردازیم به اینکه موسیقی ملی ایران تا جایی پیشرفت کرد که توانست برای موسیقی ملی ارکستر سمفونیک تشکیل دهد و سبک موسیقی ملی را فراتر از ارکستر مجلسی بلکه تا ارکستر سمفونیک بالا ببرد
یک نمونه باز ارکستر موسیقی ملی تقدیمتون میکنم.فکر میکنم این ارکستر به رهبری عباس شاپوری و یا تجویدی باشد.در اواسط تصنیف الهه با سولوی احتمالا عباس شاپوری رومانسی رو اجرا میکنند و باز به تصنیف برمیگردند.رومانس هم که عرض کردم با آواز تفاوت دارد.رومانس همان شعر ترانه است و وزن ترانه را دارد اما از ضرب آن را می اندازند.یعنی متر ندارد.تحریر و چهچهه آواز را هم ندارد.بلکه ترانه ایست که از ضرب افتاده باشد.این اثر بسیار زیباست.الهه صدایش بسیار غوغا کنندست.نمیدانم از الهه چه بگویم.تا زمانیکه خواننده ای مثل الهه و رویا و پوران ظهور نکنند و با احساس خودشان تصنیف و ترانه نخوانند هیچ ارکستری اصلا بدرد نمیخوره.
تصنیفی بسیار زیبا از الهه و همکاری ارکستر ملی ایران و رومانس و سولوی عباس شاپوری و الهه
ارکستر سمفونیک:
موسیقی ملی ایران رو از لحاظ وسعت صدادهی و نوازندگی بررسی کردیم که به ارکستر اصلی آن به صورت مجلسی و همنوازی و سولو منتهی گردید.
اینجا موسیقی ملی ایران فراتر از بنیاد روح اله خالقی و وزیری میرود.اینجا یعنی مطرح کردن موسیقی ایرانی و اصیل کردن موسیقی ملی در سطح جهان.
مرتضی حنانه بزرگمرد موسیقی ایران اولین کسی که ارکستر سمفونیک را در سبک موسیقی ملی تعریف کرد.
ارکستر سمفونیک هم بر اساس سازهای ملی ایران و هم بر اساس سازهای جهانی تعریف میگردد و سعی در صدادهی بجا از سازها داشته باشد
سمفونیک شامل طیف وسیعی از سازهای بادی میباشد که از لحاظ فیزیک و سازشناسی و صدادهی استاندارد هستند.فاگوت،ترومبون و هورن و سازهای دیگر که به ذهنم نمیرسد سازهایی هستند که در سازهای موسیقی ملی و ارکستر مجلسی تعریف نشده اند بلکه سازهای جهانی هستند و بویژه اینکه در ارکستر سمفونیک موسیقی ملی تمامی سازهای ملی ارکستر مجلسی مانند تار،ویولن،سنتور،پیانو و تنبک موجود میباشند.
ابتدا یک تصنیف از الهه با همراهی ارکستر سمفونیک رو تقدیمتون میکنم.تکنواز ارکستر اسداله ملک میباشد.یکی از زیبترین و پرکشش ترین تصنیفهایی هست که من شنیده ام.بسیار زیبا
خوش آن زمان که در دلم بهار رویا بود
دو چشم پر امید من بسوی فردا بود
ز ساز سینه تار آرزو چو بگسسته
کبوتر امید من ز دام جان رسته
دلم شکسته
دلم شکسته
...
تصنیف دلم شکسته با صدای الهه به همراهی ارکستر سمفونیک/تکنواز ارکستر اسداله ملک
سازهای بکار رفته در ارکستر سمفونیک در همه دنیا یکسان است و ارکستر سمفونیک یک ارکستر بین المللی میباشد و در همه موسیقی کشورهای دنیا مطرح است.
ساختار ارکستر سمفونیک اونطور که در ابتدا مطرح بود و ما تعریف مشخصی ازش داریم این هست که ساختار موسیقی آن هم شکلی خاص هست.یعنی اینکه چند موومان میباشد و بسیار گسترده هست.موومان هم حالا خیلی مختصر بخوام بگم چه هست یعنی اینکه مایه قطعه ریتم قطعه و حالت قطعه زمانیکه تغییر کنه و در اصل بخشهای مختلفی رو که از یک اجرا تشکیل بدهند موومانهای مختلفی رو ایجاد میکنند.
تصنیف دیگری به شما تقدیم میکنم با صدای الهه و همراهی ارکستر سمفونیک به رهبری منوچهر لشگری.منوچهر لشگری عموی برادران لشگری میباشد.ایشون نوازنده ویولن و آهنگساز چیره دستی بودند.این اجرا یکی از اجراهای استثنایی میباشد.شعر این اثر و سنگینی کلام و هضم شدن شعر در موسیقی و موزون شدن آن و بار احساسی این اثر در مایه اصفهان کاری بس شگفت و عظیم هست.
ای زاهدان، ای صوفیان، ای ناصحان خوش زبان
دست کدامین از شما بسته در میخانه ها
فکری کنید ای عارفان
این عاشق دیوانه را
...
تصنیف از خانه تا میخانه با صدای الهه و همراهی ارکستر سمفونیک به رهبری منوچهر لشگری
این آقایان لشگری خیلی بر سر موسیقی ما لطف دارند.بارها من تاکید کردم و بسیار مطالب در اینباره نوشتم.
یک تصنیف باز با صدای الهه تقدیمتون میکنم که یکی از کنسرتهای ارکستر سمفونیک به رهبری آقای حنانه هست.اسم این تصنیف سازم و سوزم نام دارد.اجرای کامل این ارکستر رو که با همکاری الهه و هایده تنظیم شده و قطعات کامل به همراه اوورتور و تکنوازی دارد را میتوانید از وبلاگ مرغ سحر درخواست بفرمایید که به شما لطف کنند.
لاله سان با دل خود به شب سازم و سوزم
تا نسیم آید از آن صحرا که جان بازم و سوزم
شمعی و گرد تو بی پروا
به پروازم و سوزم
...
تصنیف سازم سوزم با صدای الهه اجرای زنده ارکستر سمفونیک مرتضی حنانه
حال مرتضی حنانه نیز برای موسیقی ایرانی که ازقضا چنین ویژگی رو دارد تعریف کرد.
ابتدا یادآور یکی از پستهای وبلاگ میشوم که درباره ارکستر کمی توضیح داده بودم.در کنار اینکه مطلب مفصل این پست رو مطالعه میفرمایید.نگاهی هم بر اون مطلب داشته باشید.
نگاهی کوتاه بر مطلب گذشته وبلاگ در این باره
ارکستر سمفونیک فارابی:
ارکستر سمفونیک فارابی اولین ارکستر سمفونیک موسیقی ملی ایران و دومین ارکستر سمفونیک در ایران است که مرتضی حنانه موسس و رهبر این ارکستر بود و ارکستر سمفونیک تهران که البته به آثار کلاسیک میپرداخت.
مرتضی حنانه خوشبختانه آثار بسیار خوبی رو در موسیقی ملی ایران و در ارکستر سمفونیک موسیقی ملی بجای گذاشت.
ایشون دقیقا همون معنای سمفونیک رو برای قطعات ایرانی قائل شد.بطوریکه اجرای ارکستر برای هر اجرا شامل چند موومان بود و دراصل از چند بخش تشکیل میشد.
موومانهایی که در آثار ایرانی برای سمفونیک بکار میروند عموما همان ساختارهای غالب بر موسیقی ملی هست.یعنی ابتدا پیش درآمد و یا اوورتو.سپس رنگ.سپس تصنیف.سپس ساز سولو.سپس آواز.در نشست آواز دوباره تصنیف بهمراه ارکستر.که شما ملاحظه میکنید تعریف قطعه کامل چیست.قطعه کامل قطعه ای هست که در ارکستر سمفونیک تعریف میشود.واژه تصنیف و فرق آن با ترانه دقیقا از همینجا متمایز میشود.تصنیف را عموما در ارکستر در نشست آواز میخوانند و تصنیف شامل موومان و قسمتهای مختلف هست یعنی اوورتور دارد و میتواند یک تصنیف کامل شامل رنگ مخصوص به خود و یا آواز مخصوص به خود و یا اجرای سولوی مخصوص به خود داشته باشد.این تعریف تصنیف هست و همچنین همانطور که عرض شد ویژگیهای یک قطعه کامل.در اجرای سمفونیک نظر بر اینست که همانند آداب غذا خوردن که شامل پیش غذا،غذای اصلی،نوشیدنی و در انتها دسر میباشد،در موسیقی نیز چنین انگیزه ای وجود دارد بطوریکه اگر این قسمتها اجرا نشوند میتوان گفت موسیقی ناقص هست و در اصل اگر شام شما در انتها دسر نداشته باشد میگویند شام ناقص.یعنی باید همگی اینها برای تعریف یک شام و یا یک موسیقی کامل همانند یک مقاله داستانی و یا توصیفی قسمتهای مشخص خود را داشته باشد.کامل ترین و اصیلترین نوع موسیقی آن هم در قالب موسیقی ملی ارکستراسیون سمفونیک میباشد.سازها از هر لحاظ چه فیزیک و چه صدادهی استاندارد و تنظیم شده و قطعات کاملا تنظیم و پارتیتور شده و آکوردها و زیرصداها و کششها و حالات صدا کاملا سنجیده و تنظیم شده میباشد.در فرانسوی اصطلاحا فونکسیون میگویند.یعنی نقش هر ساز به دقت مشخص شده است.اهمیت اجراهای همنوازی و با به اصطلاح فرانسوی اونیسون،هارمونی،اجرای کنترپوان و فوگ از مهمترین ویژگیهای ارکستر سمفونیک میباشد.ارکستر فارابی آقای حنانه و ارکستر سمفونیک تهران به رهبری دیگر هنرمندانی چون دهلوی و فخرالدینی و رهبری و ... که اینجانب آشنایی کامل ندارم عالی ترین رتبه موسیقی اصیل و ملی ماست.
برای دانلود و جمع آوری آثار ارزشمند ارکستر سمفونیک فارابی با خوانندگانی از قبیل مرضیه الهه و پوران و شهیدی و... شما رو ارجاع میدم به وبلاگ گلبانگ.محسن گرامی بسیار زحمت شیدند و این آثار رو جمع آوری و در نهایت در اختیار ما گذاشتند.برای اثربخش بودن این آثار مطلبی مفصل اینچنین نوشتم و هم اکنون بهترین زمان دانلود این آثار میباشد.
ارجاع به وبلاگ گلبانگ و دانلود آثار ارکستر سمفونیک فارابی به رهبری مرتضی حنانه
ارکستر فرامرز پایور:
در اینباره کلی باید بنویسم.باید گفت بسیار خوشوقت هستیم که بالاخره استادی چون پایور هم در موسیقی ملی ایران تجربه کردیم.اما اینبار حرف از موسیقی ملی ایران نیست.بلکه حرف از موسیقی ایرانی است.آقای پایور یکی از فرهیخته ترین هنرمندان و باسوادترین هنرمندان ماست.ایشون اول از اینکه نه به عنوان نوازنده سنتور بلکه تئوریسین ساز سنتور هستند و همچون مقام روح اله خالقی رو در هنر موسیقی دارند.بطور کلی عرض کنم خدمتتون ما چند تئوریسین موسیقی در ایران داشتیم.یکی کلنل وزیری.دوم و از همه مهمتر مرحوم خالقی.سوم مرحوم صبا.چهارم جناب آقای پایور خدا بیامرز.البته تئوریسین تنبک میگویند تهرانی است.تئوریسین ویولن ایرانی مرحوم تجویدی است.و یا در تار ..... غیره و غیره.ولی تئوریسین موسیقی با تئوریسین یک ساز کمی متفاوت است از لحاظ اینکه شخص چه اندازه محدوده هنری و همچنین تا چه اندازه صاحب نظر بودن در کاری را عهده دارد.استاد پایور در علم ارکستراسیون.در تئوری سنتور.در تئوری برخی مفاهیم که از قضا اشخاصی مثل حنانه و یا وزیری تاکید داشتند مثل پیش درآمد و مثل رنگ و یا مفاهیم اینچنینی تاکید داشتند و یا مثلا والس که کلنل وزیری تاکید داشت.مقصود از این گفتار بر اینست که محدوده کاری آقای پایور و درایت و رای ایشون وسیع بود.
نکته مهمی که باید اینجانب عرض کنم که پیشتر هم راجع به جایگاه هنرمندان ویولنیست عرض کردم و بسیار تاکید کردم اینست که جایگاه هنرمندان رو اشتباه نگیریم.اینکه پایور تئوریسین سنتور بود خیلی فرق داره با اینکه نوازنده بسیار عالی بود و با احساس میزد.این قضیه جداست.اینکه استاد پایور ارکستراسیون قوی داشت خیلی فرق داره که آهنگساز بسیار خوبی بود.خیر اینطور نیست.در اون مقاله هم عرض کردم.استاد صبا و یا آقای خالقی تئوریسین بودند و خیلی هم لطف بر این موسیقی داشتند اما نوازندگی آنها با جرات کامل بگویم یک قران نمی ارزد.تعارف و تشریفات هم نداریم.آهنگسازی مخصوصا صبا که اصلا فرای ذهن و احساسات لطیف امروزی ماست.بهرحال...
اما ویژگی ارکستر آقای پایور
فکری که آقای پایور داشت این بود که چرا سازهای محلی ما باید اینقدر ناشناخته و بی کیفیت باشند؟ سازی مثل سه تار! مثل کمانچه مثل نی و یا قیچک.اینها سازهای ارکستر موسیقی ملی نبودند و جز سازهای محلی به حساب می آیند و اصالتی آنچنان ندارند.معنی اصالت هم که پیش تر به شما عرض کردم که چیست.
آقای پایور در این فکر بود که گوشه های آوازی ما و همینطور این ردیف آوازی ما به خصوص گوشه هایی که صبا وارد ردیف کرد(مثل متعلقات دشتی) چطور همگی تدوین یافتند و به نسبت سرو سامان گرفتند و هرچند غیر قابل هضم اما تدوین یافتند.در نهایت شناسایی شدند و بر روی برخی نغمات خاص کار شد و دوم میراثی بود که سینه به سینه از گوشه و کنارهای این مملکت جمع آوری شد و توسط آنها به نت و نوارهای صوتی جاویدان ماند.
اما چرا سازهای محلی ما نباید سرو سامان بگیرند؟ چه ایرادی دارد که بر سازهای محلی تحقیق شود و دوم آنکه بر روی آنها محک سازشناسی و استانداردها و همینطور فیزیک و فرکانسها بررسی شود.چه ایراد دارد که این سازها اصالت پیدا کنند؟ و برفرض سازی مثل قیچک که مربوط به سیستان و بلوچستان است برای مردمی چون خوزستان و یا تهران و آذربایجان قابل شناسایی و عرضه باشند و یا سازی محلی چون نی که مختص اصفهان است.
از این روی علم سازشناسی و استانداردها بر روی سازهای محلی از سالهای تقریبا میتوان گفت بعد ۵۰ شروع و تفحص شد.
اولین بررسی آنکه فجایع بوجود آمد!! چرا؟؟ چون هیچ آبروریزی بالاتر از این نبود که پس از بررسی ها متوجه شدند چرا سازی مثل سه تار چنین فیزیک و چنین صدا دهی دارد! متوجه شدند که این ساز را به این دلیل کوچک و کم حجم و بدون صدادهی مخصوص ارکستر ساختند که آن زمان(یعنی قاجار) موسیقی حرام بود و لباسها آن موقع عبا و قبا بود و شخصی که کوچکترین تمایلی داشت که سازی بزند مجبور بود این ساز را طوری مستتر کند که اولا کسی در کوچه و خیابان نفهمد او ساز حمل میکند و به این ترتیب باید آن را در آستین عبا(تاکید میکنم!!) در آستین عبای خود پنهان میکرد تا بدون آزار حمل شود و دوم آنکه باید صدایی داشته باشد که اگر کسی در اتاق خود ساز میزند همسایه بغلی و یا اتاق بغل نتواند پی ببرد که صدای سازی می آید! از این رو اصطلاح معروف که هنوز هم بکار میبرند که سه تار و کمانچه سازی است که صدایش برای یک نفر کم و برای دو نفر زیاد است!
کمانچه هم به همین ترتیب و دقیقا همین ماجرا
سازهای دیگر محلی و نام برده هم بهمین ترتیب.اصلا ازلحاظ حجمی و صدادهی و مهمتر از همه علم هارمونی در ارکستراسیون هیچ سنخیتی با ارکستر موسیقی ملی و ساختار آن ندارند.و آن موقع آقای خالقی متوجه شد که این سازها از لحاظ و فیزیکی و علم سازشناسی سازهای خوب اما استاندارد ارکستری و معیارهای علمی را ندارد.تصور کنید که از ما بپرسند آقا این ساز کمانچه چرا کاسش به این شکل و یا حجم صداش به این شکل است؟ ما در کمال شرمندگی باید بگیم بر هیچ مبنا بلکه بخاطر خفقان دوران قاجار! خب این یعنی بی اصالتی یعنی بدبختی سازهای محلی ما و یعنی مفلوک بودن دوران قبل از موسیقی ملی.هرگز نمیتوانیم بگوییم فلان سازشناس بر اساس این تجربه و یا بر اساس این الگو و این نوآوری چنین طراحی داشته بلکه باید با گونه سرخ بگوییم بر فلان اساس نامربوط!
خب بپردازیم به ارکستر پایور.
آقای پایور خیلی مرد بود.این نتایج اولیه حاصل شد.بعد ایشون گفت پس من به عنوان هنرمند اینجا چه کاره هستم.از اینجا بزرگی پایور معنا پیدا کرد.استاد پایور چون هارمونی و ارکستراسیون رو بخوبی بلد بود گفت از هر ساز یک یا دو تا انتخاب میکنم و با استفاده از شیوه های صدادهی و ارکستراسیون شروع میکنم تا صدادهی از این سازها بگیرم.ایشون چقدر لطف بر سر موسیقی ما دارند.ایشون سه تار رو برای ارکستر اصالت بخشید.ایشون نی رو اصالت بخشید.بخوبی توانست برای ارکستر از نی صدا بگیرد که هارمونی داشته باشد.که گویی همان ارکستر مجلل مرتضی حنانه است و با همان ملاحت اما از لحاظ صدای ساز متفاوت.از نظر احساس هم البته متفاوت.یعنی ارکستر مجلسی موسیقی ملی جایگاه خودش رو داشت و ارکستراسیون پایور هم جایگاه خودش.و اینها همه مکمل هم بودند.مکملهای موسیقی ایرانی ما.
اینکه برخی از دوستان هنرمند ما کم لطفی میکنند و نظر شخصیشون رو راجع به کار آقای پایور میدهند برای من حداقل غیر قابل تحمل هست.برخی میگویند پایور تنها کسی بود که با انتخاب یک ساز از هر ساز ارکستر تشکیل داد و بهترین صدادهی را میگرفت درصورتی که آقای تجویدی و دهلوی و حنانه و ...ارکسترهای سیاه لشگری تشکیل میدادند و برفرض ۱۰۰ تا ویولنیست داشت و ۲۰ تا نوازنده ابوا و ۵ تا نوازنده تار و ... اینطور حرف زدنها ناشی از کم لطفی این افراد است.که متاسفانه همین اشخاص هنرمندان سرشناس هم ازقضا هستند.پس بفرمایند اصلا نمیدونند ارکستراسیون چی هست! سیاه لشگری یعنی چه؟ ۱۰۰ تا ویولنیست یعنی چه؟ تنظیم کننده ارکستر برای تک تک این سازها نقش در نظر گرفته است و بطوریکه امکان دارد ۲۰ ویولنیست اونیسیون و همنوازی یک نت را بزنند و درمقابل ۲۰ ویولنیست دیگر کنترپوان آن را بزنند و اینکه حتی چند کنترپوان مختلف بزنند و یا از اکتاوهای مختلف بزنند و دوم اینکه امکان دارد برای هر ۳ ویولنیست برفرض یک نوع کشش و حالت صدایی را در نظر بگیرد یعنی برفرض نوانس صدا از قوی به ضعیف و بقیه برعکس و آن یکی خشک و مقطع و دسته دیگر به صورت زیر صدا همین کار را بکنند و یا دسته دیگر به صورت آرپژ این کار را بکنند. و به مراتب همین روند برای سازهای دیگر!
این چه حرفی هست که برخی هنرمندان میزننند من تعجب میکنم.حرف از سیاه لشگری یعنی چه؟برخی اوقات شک میکنم که آخه در این سه دهه چه اتفاقی افتاده که اینگونه نظرهای نسنجیده و مضحک و به تمام معنا مضحک بازگو میشود.
اما مقصود از این گفتار این بود که آقای پایور چگونه توانست با سازهای محدود همان صدادهی را ایجاد کند و حجم صدا را پر کند و گویی ارکستر کاملا سمفونیک و مفصل است!! بله این شگفتی کار پایور نشات گرفته از آشنایی او با همان منطقهای ارکستری یعنی بکارگیری کنترپوان و هارمونی و ... است
اما چرا استاد پایور مثل ارکستر سمفونیک حنانه و یا ارکسترهای کوچکتر مثل ارکستر مجلسی گلها بقول دوستان سیاه لشگری راه نینداخت و برفرض ۲۰ تا کمانچه کش و ۲۰ تا نوازنده نی و قیچک نداشت.
دلیل خیلی واضح و منطقی است.برای اینکه سازهای محلی ما اولا از لحاظ صدادهی و تنوع بسیار بسیار محدود هستند.دوم آنکه عرض کردم به خودی خود استاندارد نیستند.
یکی از ایده های بسیار ارزشمندی که من برای آقای شجریان قائل هستم.همین تفکر و ایده ایشون در اختراع سازهاست.البته من با ایده ایشون موافقم نه با سازسازی ایشون که اصلا استاندارد و مبنا نداره!
ایده این هنرمند،آقای شجریان خیلی منطقی بود ایشون گفت این یک معضل بزرگی هست اگر که بخواهیم ارکستری بر مبنای سازهای محلی تشکیل بدهیم و فاقد صدادهی باشیم.یعنی ما جایگزینی برای سازی مثل ویولنسل در سازهای محلی نداریم.ما سازی به عنوان آلتو نداریم.ما سازی به غیر از عود برای صداهای باس نداریم.اگر سازهایی با صدای باس داشته باشیم و یا مثلا سوپرانو اینها یا مضرابی هستند و یا کششی و آرشه ای.ولی نه هر دو!
حرفی بسیار منطقی و درست است.حرفی بکر و چالش بر انگیزست.ما جایگزین این سازهای استانداردی چون کنترباس و ویولنسل نداریم.ویا ابوا و قره نی.اگر هم داشته باشیم غیر استاندارد است.و فاقد شاخصهای ارکستری است.بماند که ایشون دست به ساز سازی زدند و متاسفانه باز بدون استاندارد و بدون مبنا.
سازهای اختراعی ایشون منطقی و استاندارد نیست.آقایان راسخ و قنبری مهر و ... که از سازشناسان و سازندگان مطرح و مقامدار سطح جهانی هستند این مطلب را نمیپذیرند.دوم آنکه سازی مثل ویولنسل طراحی کردند که اولا نحوه گرفتن ساز و ابعاد ساز و فواصل و انگشت گذاری ساز دقیقا همان ویولنسل است.و اینکه سرپنجه ساز رو عوض کردند و مثل سرپنجه تار گذاشتند که دقیقا اشتباه همینجاست.سرپنجه ساز ویولنسل و ویولن ازقضا بهترین نوع و گوشی های مخصوص سازهای زهی میباشد که برای کوک کردن مناسب است و نه سرپنجه تار! بجای اینکه پیشرفت کنیم و عیب رو برطرف کنیم دقیقا ماست مالی کردیم و تازه عیب رو جایگزین مزیت کردیم! این دیگه شاهکاره واقعا!
اما برای نتیجه گیری از ارکستر پایور باید عرض کنم.بعلت نبود سازهای محلی در صداها و استانداردها ایشون با ایده ای به تعداد محدودی از نوازندگان بسنده کرد و بقدری خوب کار ارکسترال را با سازهای محلی پیش برد که یک روند مثبت در موسیقی ما به حساب می آمد.
ارکستر پایور از لحاظ اندازه و صدادهی کوچک و میتوان گفت نه ارکستر مجلسی بود و نه ارکستر سمفونیک.اما این صدا دهی که ایشون از کار کشید اولا کاملا پر و درحد یک ارکستر مجلسی قوی بود.دوم از آنکه ایشون بقدری این روند رو تسریع کرد یعنی آنکه محتوای هنری ارکستر پایور ویژگیهای ارکستر سمفونیک را داشت.یعنی همان ویژگیهای قطعه کامل که در بالا به آن اشاره کردم! اجرا از پیش درآمد ارکسترال و دوم رنگ ارکسترال و بعد آواز و ساز سولو و سپس تصنیف ارکسترال و دوم تغییر ریتمها و حالات و قطعات مختلف و ضربیهای مختلف همگی موومان به حساب میآیند یعنی بخشهای مختلفی از یک قطعه.یعنی تصنیفی به معنای واقعی.با شروع پیش درآمد مفصل.با رنگ و در نهایت آواز و خاتمه ای مشخص.همگی موومان بندی شده بود.دقیقا عین کار مرتضی حنانه.عین کار تمامی ارکسترهای سمفونیک جهان.اجرا دارای موومان و بخشهای مختلف و مفصل بود.عرض کردم که تصنیف از کجا شکل میگرید و فرق آن با ترانه چیست.دقیقا همین نکات است.همین ویژگیهای ارکستری.
پس کار فرامرز پایور یک نوآوری در موسیقی ملی ما بود.اصالت بخشیدن به سازهای محلی و تشکیل ارکستری مجلسی با ویژگیهای سمفونیک و با شکلی جدید و اصولی و منطقی.در آن سازهای ارکستر سمفونیک دیده نمیشود.اما ویژگیهای ساختار سمفونیک را دارد.در آن به سازهای محلی بها قائل شده اند.اصول رعایت شده اند.ناکام ماندن راه پایور و ارکستر پایور فقدان سازها و طیفهای صدادهی سازهای محلی ما بود.دوم همراهی نکردن آقایان سنتگرا برای برطرف کردن عیب سازها و اصالت بخشیدن به سازهای محلی.همراهی نکردن با استاد پایور.
تا جایی که امروز میبینیم دف و دهل و کوزه وارد موسیقی ما شده اند.که به سازهای بیابانی از نظر استاد پایور گفته میشد.امان از دست ناظریها و شجریانیها و ...در این زمانه هرچه میکشیم از آنهاست.تخریب آواز.تخریب تصنیف.نابود کردن ترانه.نابود کردن سازهای استاندارد و اصیل.نابود کردن موسیقی اصیل.عیبجویی های بیجا.
تلاش در سنت شکنی و استاندارد کردن سازهای محلی
نکته بعد آنکه چند سال پیش آقای قنبری مهر شروع کرد به برطرف کردن عیبهای اساسی فیزیک سازهای محلی ما.تار از نظر صدا و فیزیک صدا هیچ موردی ندارد.بسیار هم ظریف و بسیار هم حساب شده و منطقی.از لحاظ فیزیک چوب و ساختار هم مشکلی ندارد.اما تنها عیب آن همان دلایل نبود امکانات و ارزیابی های استاندارد هست.این فاجعه هست که بعد از ۱۰۰۰ سال هنوز برای پرده های تار از روده گوسفند استفاده میکنند.این فاجعه است که هنوز پوست نقاره تار باید از روده گاو و گوسفند باشد.که در هوای مرطوب برفرض شمال کشور ما این ساز عملا بلا استفاده است.اگر ما سنت گرا نیسیتیم پس باید عیب این سازهای دیرینه را برطرف کنیم و استاندارد کنیم.استانداردی که اگر هرجای جهان این ساز مطرح شد و مورد بررسی قرار گرفت هیچ عیب و نقصی نتوان برای آن لحاظ کرد.سه تار به همین شکل.آقایان زحمت بخودشان نمیدهند این کوک سه تار رو عوض کنند.تا کی باید این کوک عهد آنتیک رو به دوش کشید.آخه یعنی به این اندازه ما عقب مانده هستیم که باید کوک سه تار ما به این شکل باشد.حتی نمیتوانستند از ویولن الهام بگیرند؟! متاسفانه این تعصب و پیش داوریها بیش از پیش باعث شده این سازهای محلی هرگز اصیل نشوند و هرگز استاندارد موسیقی ملی را نداشته باشند.
آقای قنبری مهر چه تغییرات خوبی را بر تار و سه تار انجام داد.سرپنجه سه تار رو عوض کرد و از گیتار الهام گرفت.که اولا دقیق کوک میکند و دوم سیم هرگز پاره نمیشود.ساختار سه تار را عوض کرد تا همان زخمه های دلنشین را داشته باشد و همینطور از لحاظ فیزیک سازی استاندارد باشد.پرده های سه تار و تار رو عوض کرد و بجای آن از پرده هایی با جنس مخصوص استفاده کرد که دیگه بجای این روده های گوسفند فرسوده نشود و پاره نشود و جابجا هم نشود و ضمنا پینهای زیر دسته تار موجب محدود شدن فعالیت دست نشود.و یا از فرت های فلزی برای تار استفاده کرد که مانند گیتار کاشته شده بود و ازقضا صدای بسیار خوبی هم پیدا کرده بود و این فواصل استاندارد بود.سر پنجه تار رو تغییر داد.تراش داخل چوب سه تار رو پرداخت کاری کرد و حجم آن را استاندارد کرد.
اما چه حاصل! همین آقایانی که امروزه ساز الکی میسازند شروع کردند ک آقا شما دارید سنت شکنی میکنید! شما اصالت تار رو نابود میکنید.بعد این آقایون با این طرز تفکر میان ساز اختراع میکنند.بدون اینکه تحصیلات سز شناسی اصلا داشته باشند و اصلا بدانند الگو برداری یعنی چه.نه اینکه همان ویولنسل را تحویل بدهند و فقط نمای آن را عوض کنند.این دیگه مسخرست.صدای فاخر ویولنسل رو تازه مفلوک میکنند و به زیر استاندارد میکشانند.
آقای قنبری مهر و یا راسخ و اکبریها و ... اینها تخصص در فیزیک ساز و ساخت ساز دارند.آقای قنبری مهر که از طرف شاه فرستاده شد به ایتالیا که بر روی سازهای مختلف کار کند و آموزش تخصصی ببیند. و مراحل عالی را بگذراند.ضمنا نمونه سه تار آقای قنبری مهر دست کیوان ساکت است.
اما گویا آقایون سه دهه اخیر زیاد منطق متوجه نیستند و از جایگاه خود سواستفاده میکنند.
این موسیقی ملی با افکار اینها به گند کشیده شد.
* نکاتی که در نتیجه این بحث حاصل کردم اینست که اولا سازهای ارکستر ملی ما اصیلترین سازهای ایرانی هستند و استاندارد جهانی هستند و توان هر نوع کشش و لحن و ملودی و زیر صدا را دارند.کاملا استاندارد و اصیل هستند
دوم از اینکه هر نوع موسیقی اگر ارکستر مجلسی و ارکستر سمفونیک داشته باشد آن موسیقی پیشرفت خواهد کرد.ما نمیتوانیم بگوییم که موسیقی ما در سطح جهان مطرح شود در صورتی که اولا هنرمندان امروزی مملکت ما از ارکستراسیون که سر در نمی آورند و دوم از ساز شناسی سر در نمی آورند و دیگر آنکه ویژگیهای ارکستراسیون مثل کنترپوان رو از ویژگیهای غیر ایرانی میدانند! یعنی چه؟!
انگار آقایون اصلا مغزشون مشکل پیدا کرده.همین کارهارو کردند که حسین دهلوی خانه نشین شد.علی رهبری از این مملکت رفت.روحانی ها بر نخواهند گشت.
آقای تنبک نواز امروزی حسین تهرانی را قبول ندارد و به قول خودش سنت شکنی میکند.امروزه کسی به شیوه عبادی ساز نمیزند.ما گویی تخصص در این داریم که هرچه ازقضا دستاورد مثبت تلقی میشود نابود کنیم.ارکستراسیون ملی که ازقضا استاندارد بود را نابود کردند و آنچه نا استاندارد هست جایگزین کردند.چطور در گامها و فواصل از تئوری موسیقی پیروی میکنیم و از دیگر ویژگیهای این موسیقی و تئوری آن نباید پیروی کرد.
میگویند غربی است.فلانی شرقی است.ما ایرانی هستیم
این سطح فکر مسخره در همه جنبه های زندگی ما نهفته شده.غربی!
ما تصور میکنیم دنیا سه قسمت است.یکی غرب است که همانند یک دهکده است.یکی شرق است که آن هم یک دهکده است.یکی هم ایران که از همه انها مستثنا و یک کشور است.
غربی یعنی چه آقا! چه کسی گفته فرهنگ فرانسه و موسیقی فرانسه با انگلستان یکسان است؟ چه کسی گفته کشور چک با سوئد سنخیتی دارد؟! مگه ویولن ساز ایتالیا نیست؟ پس چرا کشور روسیه وفرانسه و تمامی کشورهای در موسیقی خودشان از این ساز استفاده میکنند ولی تا نوبت به ایران یرسد غربی و شرقی میشود؟! مگه ما چه هستیم؟ تخم دو زرده گذاشته ایم؟کجای موسیقی ما اصالت دارد.حرف از موسیقی دوران صفویه بزنیم که باید گریه کنیم.باید شرمنده شویم وآب شویم برویم زیر زمین.فلاکت در این مملکت بیداد میکرد آقا.
مگر چین و فیلیپین که کشور شرقی است برای موسیقی کشور خود از ویولن و پیانو و قره نی استفاده نمیکند؟ آیا ما ملی گرا تر از انگلیس هستیم؟ همه در موسیقی از تئوری موسیقی و دستاوردها و استانداردهای آن پیروی میکنند و بعلاوه اینکه سازهای محلی خود را استاندارد میکنند و مانند ارکستر ملی خودمان در ارکستر جای میدهند.مانند سنتور و تار و تنبک و قانون و عود.که چه زحمتها حسین ملک و فرامرز پایور و میلاد کیایی کشیدند و سازندگانی مثل راسخ بر این ساز سنتور کار کردند.چه سازندگان ساز یهودی در این سالها بر سازهایی مثل سنتور و تار کار کردند و آن را تعدیل دادند و معیار استاندارد از هرلحاظ به آن بخشیدند.
از یهودیها در این مملکت باید بگم.ما هرچه از موسیقی داریم آن هم در دوران خفقان از یهودیها داریم.مثل یحیی.که سازنده درجه ۱ تار بود.فرهیخته! موسیقی ما را یهودیها حفظ کردند.اگر آنها نبودند هیچ چیز در این موسیقی نمیماند.
برای دانلود ارکستر فرهنگ و هنر فرامرز پایور میتوانید به وبلاگ فرامرز پایور رجوع کنید و از این وبلاگ درخواست بفرمایید تا آثاری رو در اینباره به شما لطف کنند
نتیجه گیری::
تنها راه پیشرفت موسیقی ایرانی ما.معیار موسیقی ملی است.مگر میشود شما از تئوری و منطق موسیقی جهانی فاصله بگیرید و طبق مقدمه این مقاله که دستاورد فیثاغورسها و باخها و فیزیکدانان است خلاف آن عمل کرده و تازه بگوییم موسقی ما اصیل و منطقی است.اگر منطق و اصول را فیثاغورس و متخصصین ساز و ارکستر تعیین میکنند پس آنچه که شما میگویید مزخرفی بیش نیست.
کاری با موسیقی ما کردند که به جای خلق اثر و زایش هنر به گوشه گرایی و ردیف بازی و دور افتادن از تئوری موسیقی منجر شده است.دوری از منطق موسیقی.
گوشه و مقام که جز تئوری به حساب نمی آید.تا کی باید دم از دستگاههای بی مبنا مثل نوا و راست پنجگاه زد و حرف از ۲۵۰ گوشه در دستگاه شور! اگر موسیقی منطق است پس چرا طی این همه سال پارادوکس گوشه ها و تفهیم گوشه ها برای سرشناسترین هنرمندان موسیقی ما جا نیفتاده؟ این چه منطقیست.آقای خالقی ردیف و مقام را دست هبندی کرد و دیگر هنرمندان همچنین ردیف را ایجاد کردند اول از اینکه نغمات و اتودهای آوایی حفظ شود و برای تدریس آوایی و لحنها به هنرجو منتقل شود دوم از اینکه سیر مقامی آن برای برخی از گوشه ها!! نه همه آنها مشخص شد و یک چهارچوب تقریبا منطقی را بوجود آوردند.نه دیگه مثل امروز! که همه موسیقی ما شده فلان گوشه و فلان مقام. آخ دانستن گوشه حاج محمد صادقخانی که یک گوشه آوازی است به چه درد میخورد.فلان گوشه اصلا با رضوی هیچ تفاوتی ندارد فقط یک عر زیادی وسط آن زده شده.این شد تئوری؟ این شد منطق؟ این ادامه راه فیثاغورس هست؟ این اصالت موسیقی ما هست؟ هرجا بگوییم گوشه حاج محمدصادقخانی تفاوتش با فلان گوشه فقط در یک عر زدن اضافی فرق دارد همه به ما میخندند.
این مسائل هست که موسیقی ما پیشرفت نخواهد کرد.مسخره کردن ارکستراسیون توسط آقایون.غربی و شرقی دانستن ساز و تئوری من درآوردی موسیقی اینها همگی از بدبختیهای این قشر هنری امروزی بخصوص است.قشر موسیقی سنتی.قشری که نه تنها کار ارکستری بلد نیستند و آشنایی ندارند بلکه یک بداهه شیرین هم نمیتوانند بزنند و بخوانند.
کسی اگر محتوای تصنیف ایرانی و ترانه ایرانی و آواز ایرانی را نفهمد و ارکستر مجلسی و ارکستر سمفونیک را نتواند تشخیص دهد هیچ پیشرفتی در موسیقی ما نه در خود ایران بلکه در جهان نخواهد داشت.چقدر زمان قدیم ما در خارج از مرزها شناخته شده بودیم.چقدر اشخاص برجسته مثل علی رهبری و دهلوی و همایون خرم و تجویدی در سطح جهان شناخته شده بودند و تحصیل کرده بودند.چه اشخاصی مثل یاحقی ها ظهور کردند.وقتی شما سمفونیک نداشته باشید و ساز متعارف و قابل درکی نداشته باشید چطور میتوانید برای جهان حرفی برای گفتن داشته باشید.کسی که فوگ و کنترپوان را دستاورد غرب میداند! حالا من نمدونم این غرب دقیقا کدام کشور است؟! دیگر چه حرفی در هنر موسیقی خواهد داشت.کسی حرفی خواهد داشت که بتواند آن ویژگی و دستاورد را به نحو عالی مال خود کند و از آن بهره برداری کند.الان فرانسه میگوید فلان مبحث متعلق به ماست و فلان ساز متعلق به ماست.و با ایتالیاییها و آلمانیها سر جنگ دارند و سعی میکنند از ارکستراسیون دستاودهای موسیقی بهترین استفاده را بکنند تا خود را مطرحتر سازند.موسیقی کشور خود و لحن فرهنگی خود را مانند میخ محکم کنند.از سازها بهترین استفاده را بکنند.اما ایرانیها دقیقا برعکس.میگوییم ویولن مال ما نیست.فلوت و قره نی مال ما نیست.موسیقی مال ما نیست.فلان ارکستر مال ما نیست.در صورتی که خوشبختانه همه این سازهای ارکسترال ملی ما چقدر بازتاب خوبی در موسیقی ما داشتند.قضاوتش با شما!.بیش از آن کمانچه مفلوک و قیچک سرخورده.
عبادی سه تار را سه تار کرد.نه آقای ایکس در دوران امروزی که چرند نوازی میکند.عبادی بود که گفت من باید بهترین حجم و ظریف ترین صدا را از زخمه بر این سه تار بگیرم.پس این ایده یعنی اصالت بخشیدن.تجویدی و یاحقی ویولن ایرانی را ویولن کرد.فیزیک سنتور کامل و استاندارد شد.به همت چه کسی؟ خودتان میدانید.
در آخر آنچه که باید بگویم.تحول ارکسترال و بطور کل تاریخچه فرهنگی موسیقی ایران به چند دوره برمیگردد.
*دوران قبل از وزیری
*دوران وزیری و خالقی( اشاعه موسیقی ملی آوازی ۱۳۲۳-۱۳۵۷ـ ارکسترال مجلسی،آثار بزمی،آثار بداهه و سولو)
*دوران کار سمفونیک و با پرویز محمود و مرتضی حنانه (آثار ارکسترال سمفونیک تا سال ۱۳۵۲/رهبران حنانه،دهلوی،فخرالدینی،علی رهبری،فریدون ناصری)
*دوران فرامرز پایور که کوتاهترین دوران بود.
* نابودی موسیقی ملی بعد از پایور
در انتهی مطلب دو اثر هم باز از الهه و ارکستر موسیقی ملی تقدیمتون میکنم که امیدوارم لذت ببرید.
تصنیف آوای تنهایی که آواز این اثر را استاد اکبر گلپایگانی بسیار دل انگیز و زیبا و استثنایی خوانده است.این تصنیف با صدای الهه به شما تقدیم میگردد
تصنیف آوای تنهایی_الهه و ارکستر موسیقی ملی
تصنیفی بسیار زیبا بنام پرندوش با صدای الهه
مطلبی که اینبار توضیح میدم اول از اینکه برای تاکید و تفهیم بیشتر به مخاطبین درباره موسیقی ملی ایران و ارکستر موسیقی ملی ایران و ضمنا ارکستر سمفونیک ایران هست.در این اثنا یادبودی از اسداله ملک و الهه با توجه به مطلب خواهم داشت.ضمنا در این مطلب تاکید بر آن خواهم داشت که موسیقی اصیل یعنی چه؟ موسیقی ملی چیست و سنت چیست.موسیقی محلی چیست.
مقدمه:
موسیقی ایران همانطور که بارها تاکید داشتم مربوط به قرنها و شاید به قول مورخین هزاران سال پیش باشد.موسیقی ما همان حالت و دستگاهی و گوشه های خود را تاکنون حفظ کرده و با هرنوع تغییری باز میتوان گفت از نظر مایه همان است.اما باید توجه داشت موسیقی به عنوان یک هنر و منطق که توسط ریاضی دانهایی چون فیثاغورس که نت و فرکانسها رو دسته بندی کرد و فواصل رو باید گفت از فیثاغورس داریم و همینطور هنرمندان دیگری که تئوری موسیقی رو بنا کردند هنر موسیقی را فراتر از آنچه که قومی و محلی و بقول امروزی سنتی باشد کشاند.عنوان اینکه موسیقی زاده منطق و احساس هست حرفی بود که این دانشمندان ریاضی چون فیاغورس و یا حتی دانشمندان ایرانی ما چون پورسینا و فارابی مطرح کردند.هنرمندان،دانشمندان و محققین صوت و فیزیک نه تنها در تئوری موسیقی بلکه در ساخت ساز،فیزیک ساز،صدادهی ساز و بعدها هنرمندان خوش ذوقی که در کاربرد این سازها و بقولی در ارکستراسیون، منطقی را بنا کردند.صداها را تنظیم کردند.احساسها را تنظیم کردند.قطعات را تنظیم کردند و در حجم صداها پیچ و خمهایی را ایجاد کردند و زیرصداها را ایجاد کردند.آکوردها را تنظیم کردند.نهایتا حرف از کنترپوان و فوگ و هارمونی زدند و تئوری ساختند که اینها همگی مطابق احساس و منطق صداهی سازها و ملودی ها میباشد.
اما این همه زحمت نهایتش به چه درد میخوره؟ اینکه ما یعنی موسیقی ایرانی که کلی ازش تعریف و تمجید میکنیم بی نصیب از این زحمات نباشه.بتوانیم این موسیقی رو در قالب این ارکسترها و در قالب این سازها و در قالب این منطق موسیقی جای دهیم.اگر طبق گفته های بالا و زحمات این دانشمندان ریاضی بتوانیم نتیجه بگیریم موسیقی زاده منطق و احساس هست پس باید این موسیقی ایرانی ما در منطق جایی داشته باشد.باید منطقی باشد.باید از اصالت موسیقی تبعیت کند.هر نوع موسیقی که سازگار با علم ارکستراسیون و سازگار با تئوری موسیقی باشد آن موسیقی بهترین موسیقی،بقول عرفان دوستها عارفانه ترین موسیقی،احساسی ترین موسیقی و اصیلترین موسیقی خواهد بود. موسیقی اصیل به این معناست.وگرنه اصالت در موسیقی معنایی ندارد.اصالت به این معناست که شما با آنچه که در علم تئوری و فواصل موسیقی و با علم ارکستراسیون بدست آمده چقدر سازگاری داشته باشد.این یعنی اصالت آن موسیقی.موسیقی اصیل ایرانی باید در این قالب جای داشته باشد.اصالت بغیر از این در موسیقی معنایی ندارد.موسیقی با تفکیک سیاسی مرزها جداست و اصالت را به نژاد و تیره و مذهب و سابقه محلی و تاریخی نمیشناسد.اصالت را به مطابقت آن با دستاوردهای علم موسیقی میشناسد.
بنابر این مقدمه صحبت اصلی اینست که موسیقی ما با داشتن سابقه ای طولانی و چند صدساله یا چند هزارساله متاسفانه بدلیل امکانات کم و همینطور مکتوب و مطابق نبودن آن با منطق موسیقی و این عقب ماندگی فرهنگی چنینست که نمیتوان گفت موسیقی اصیل.چه اصالتی؟ اصالت که به سن و سال نیست.اصالت که به سنت نیست.اصالت به محلی بودن نیست.از اینکه اینقدر فرهنگ سیاسی کشور ما پایین بود که موسیقی را حرام بدانند و نگذارند هنرمندی هنر خود را بروز دهد.از اینکه سازندگان ساز رو در محذوریت قرار دهند و از اینکه اجازه تحقیق و بررسی در ساختار موسیقی به ما ندهند و موسیقی به اندازه چند صد سال از علم و دستاوردهایش عقب باشد بطوریکه هنرمندان بزرگ دنیا ۸۰۰ سال پیش آثار خود را به صورت نت تعریف کردند و حتی پارتیتور برای آنها معنا داشت و حتی به ساختار ارکستری هم دست یافته بودند ما حتی نت هم نمیدانستیم که چه بود.این یعنی بی اصالتی.کجای این موسیقی اصالت دارد.موسیقی محلی خراسان ما کجا اصالت دارد.موسیقی خوزستان ما کجا اصالت دارد.با چه مدرکی؟ طبق چه اصولی؟ کدام ارکستر؟ اصلا کدام هنرمند؟ ما حتی هنرمندان دوره قاجار رو هم نمیشناسیم چه برسد به موسیقی آن دوران.حرفی از اصالت نمانده است.نقل و قول فلان توریست خارجی از موسیقی ما و یا فلان سفرنامه درباره موسیقی ما و یا فلان گردشگر و محقق درباره موسیقی ما که استناد نمیشود.اینها نقل وقول هستند.استناد یعنی اینکه حداقل ما بدانیم هنرمندی بنام ایکس در دوران قاجار کمانچه کش بسیار ماهری بود با فلان آثار.اما حتی این هم نمیدانیم.پس نقل و قول مدرک نیست.
اما میرسیم به دورانی که رژیم سیاسی عوض میشود.دوران کسروی ها.دوران محمد علی فروغی ها و دوران علامه دهخداها و کلنل وزیری ها.آخه یکی از معیارهایی که میگن فلان حکومت دیکتاتوری هست و یا نیست اینه که بگن آیا در آن حکومت دانشمند و محققی ظهور کرده یا خیر؟ آیا در آن دوران عمران و صنعتی بوده یا خیر؟ که مونتسکیو جامعه شناس فرانسوی این حرف رو میزد.از این طریق میتوان فهمید آیا رژیم رضا شاه دیکتاتوری بوده یا خیر.خیلی فرمول مشخص و منطقی هست.
بهرحال از این بحث بگذریم.
میرسیم به دوران سال ۱۳۰۰ و رژیم پهلوی و ظهور کلنل وزیری،بنان،روح اله خالقی،ادیب خوانساری،ملوک ضرابی و قمر.ببینید فورا در شرایط آزادی حتی خواننده زن هم ظهور کرد! فورا موسیقی رشد کرد.فورا فلسفه و ادبیات و موسیقی و عمران و صنعت در ایران شکل گرفت
موسیقی ملی ایران/ارکستر مجلسی:
عرض کردم تمامی دوران گفته شده تا همان قبل از دوران وزیری همگی موسیقی ایرانی بودند و هستند ولی اصالتی ندارند.بلکه موسیقیهای محلی.موسیقی های تحت خفقان.موسیقیهایی که مجال رشد نداشتند نام دارند.
بزرگ ترین شخصیت تاریخی موسیقی ما کلنل وزیری است.کسی که توانست تئوری موسیقی را به ایران بیاورد.کسی که توانست تمامی فواصل را برای موسیقی ما تعریف کند.تمامی قطعات را تعریف و نام گذاری کند.نت برای مستند کردن آثار بوجود آمد.تمام فعالیتهای موسیقی و تغییرات و اجراها و تنظیمها ثبت شد.خیلی واضح بگم خدمت شما ما الان بخوبی میدانیم که در خود دوران وزیری به قطعه ای با ریتم ۴/۲ و یا ۴/۳ چهارمضراب میگفتند و این درویش خان بود که او هم تحصیل کرده بود باعث شد چهارمضراب از ریتمی که مخرج آن ۴ است یعنی همان ریتمهای ساده به ریتم ۸/۶ تغییر پیدا کند.چنانچه که این تغییر و این اصلاحیه در موسیقی ما برای همیشه ثابت و مشخص و مستند ماند. و ما به ریتم ۸/۶ الگو دار و دارای جمله الگویی چهارمضراب میگوییم! پس این موسیقی اصالت دارد.و همه چیز مکتوب و همه اصلحات و وقایع تاریخی با تمام جزئیات درج و بررسی شده است.علم سازشناسی و فیزیک ساز و تاریخ سازشناسی به این مملکت اومد.صداها دسته بندی شد.علم ارکستراسیون با همت خالقی و وزیری و دیگر هنرمندانی که اگر نام ببرم باید کلی بنویسم ارکستراسیون را تجزیه و تحلیل کرد و آن را با موسیقی و لحن ایرانی سنجید و بر روی نغمات کار شد.تا اینکه بقدری شرایط محیا شد و تا زمانیکه حتی انتشار آن برای دوردست ترین انسان ایرانی در خراسان،تهران،آذربایجان،خوزستان و بلوچستان از طریق رادیو محیا شد تا اینکه سال ۱۳۲۳ مرحوم روح اله خالقی استاد فرهیخته موسیقی ما بنیاد موسیقی ملی ایران را نام نهاد.موسیقی که برای همه مردم ایران و در دسترس همه ایرانیان بود.ارکستراسیون موسیقی ملی ایران تشکیل شد و هنرستان موسیقی با گرایش موسیقی ملی وارد کار شد.در ادامه همین جریانات سبک و اساس موسیقی ما تعیین گردید بنام سبک موسیقی ملی ایران.با ارکستری مشخص.سازهایی تعریف شده.صدادهی و فواصلی تعریف شده و زمینه آوازی مشخص.اساتید ادیب خوانساری،بنان از اولین هنرمندان آوازی موسیقی ملی ایران بودند.خانم وزیری و خانم ضرابی ظهور کردند و بعدها شاهد روح انگیز و روحبخش و دلکش و مرضیه و شمس بودیم.ترانه و نغمه در موسیقی ما تعریف شد.تصنیفها و قطعات ارکسترال تعریف شد.سازهای ملی تعریف شد.بداهه نوازی تعریف شد.ردیف موسیقی تعریف شد.مطابقت آن با تئوری موسیقی سازگار و تعریف شد و همچنان به ادامه و تحقیق برای سازگاری بیشتر با اصالت موسیقی ادامه میافت.
به اختصار از دستاوردهای موسیقی ملی ایران و سبک موسیقی ملی ایران عرض میکنم
محدوده قطعات موسیقی ملی ایران: شامل آواز،ترانه،تصنیف،قطعه ضربی،پیش درآمد،رنگ،چهارمضراب،والس،رومانس،کنترپوان،فوگ
سازهای اصیل و ملی ایران:پیانو،سنتور،ویولن،تار،تنبک،قانون،عود،کنترباس،ابوا،قره نی،ویولنسل،فلوت
محدوده نوازندگی: ارکستر مجلسی موسیقی ملی،همنوازی،سولو نوازی و ارکستر سمفونیک موسیقی ملی
کارنامه مستند از اجراها: گلها،آرشیوهای موسیقی ایرانی،نوایی از موسیقی ملی،ارکستر صبا و ...
گرایش عمده موسیقی ملی ایران:ارکسترال،بزمی،بداهه
ارکستر مجلسی با ارکستر سمفونیک تفاوت دارد و هم از نظر ابعاد و چیدمان و هارمونی بسیار متفاوت است.در ارکستر مجلسی کار مختصر و منحصرا برای یک قطعه صرف مانند یک تصنیف محض و یا یک پیش درآمد و اوورتور محض و یا زیرصدایی خاص از آن استفاده میشود.موسیقی گلها که کارنامه طلایی موسیقی ملی ایران است.از ویژگیهای ارکستر مجلسی موسیقی ملی حکایت میکند.این ویژگی ساختاری استاندارد در همه دنیا به یک روال است.ارکسترهای مرحوم استادم اسداله ملک.ارکسترهای تجویدی و شاپوری.ارکسترهای همایون خرم.ارکستر مرحوم خالدی.اینها همگی ارکسترهای مجلسی موسیقی ملی بودند.ارکستر اصلی موسیقی ملی ما ارکستر مجلسی بود.که اصلیترین ارکستر آن هم ارکستر هنرستان موسیقی ملی و در ادامه ارکستر رادیو بود.
اینبار اثری از الهه و ارکستر موسیقی ملی(مجلسی) رو تقدیمتون میکنم.تکنواز ارکستر اسداله ملک میباشد.نام تصنیف ستاره شبهای من نام دارد.آهنگساز اسداله ملک
تصنیف ستاره شبهای من اثری از الهه و ارکستر مجلسی موسیقی ملی/تکنواز ارکستر اسداله ملک
اما بپردازیم به اینکه موسیقی ملی ایران تا جایی پیشرفت کرد که توانست برای موسیقی ملی ارکستر سمفونیک تشکیل دهد و سبک موسیقی ملی را فراتر از ارکستر مجلسی بلکه تا ارکستر سمفونیک بالا ببرد
یک نمونه باز ارکستر موسیقی ملی تقدیمتون میکنم.فکر میکنم این ارکستر به رهبری عباس شاپوری و یا تجویدی باشد.در اواسط تصنیف الهه با سولوی احتمالا عباس شاپوری رومانسی رو اجرا میکنند و باز به تصنیف برمیگردند.رومانس هم که عرض کردم با آواز تفاوت دارد.رومانس همان شعر ترانه است و وزن ترانه را دارد اما از ضرب آن را می اندازند.یعنی متر ندارد.تحریر و چهچهه آواز را هم ندارد.بلکه ترانه ایست که از ضرب افتاده باشد.این اثر بسیار زیباست.الهه صدایش بسیار غوغا کنندست.نمیدانم از الهه چه بگویم.تا زمانیکه خواننده ای مثل الهه و رویا و پوران ظهور نکنند و با احساس خودشان تصنیف و ترانه نخوانند هیچ ارکستری اصلا بدرد نمیخوره.
تصنیفی بسیار زیبا از الهه و همکاری ارکستر ملی ایران و رومانس و سولوی عباس شاپوری و الهه
ارکستر سمفونیک:
موسیقی ملی ایران رو از لحاظ وسعت صدادهی و نوازندگی بررسی کردیم که به ارکستر اصلی آن به صورت مجلسی و همنوازی و سولو منتهی گردید.
اینجا موسیقی ملی ایران فراتر از بنیاد روح اله خالقی و وزیری میرود.اینجا یعنی مطرح کردن موسیقی ایرانی و اصیل کردن موسیقی ملی در سطح جهان.
مرتضی حنانه بزرگمرد موسیقی ایران اولین کسی که ارکستر سمفونیک را در سبک موسیقی ملی تعریف کرد.
ارکستر سمفونیک هم بر اساس سازهای ملی ایران و هم بر اساس سازهای جهانی تعریف میگردد و سعی در صدادهی بجا از سازها داشته باشد
سمفونیک شامل طیف وسیعی از سازهای بادی میباشد که از لحاظ فیزیک و سازشناسی و صدادهی استاندارد هستند.فاگوت،ترومبون و هورن و سازهای دیگر که به ذهنم نمیرسد سازهایی هستند که در سازهای موسیقی ملی و ارکستر مجلسی تعریف نشده اند بلکه سازهای جهانی هستند و بویژه اینکه در ارکستر سمفونیک موسیقی ملی تمامی سازهای ملی ارکستر مجلسی مانند تار،ویولن،سنتور،پیانو و تنبک موجود میباشند.
ابتدا یک تصنیف از الهه با همراهی ارکستر سمفونیک رو تقدیمتون میکنم.تکنواز ارکستر اسداله ملک میباشد.یکی از زیبترین و پرکشش ترین تصنیفهایی هست که من شنیده ام.بسیار زیبا
خوش آن زمان که در دلم بهار رویا بود
دو چشم پر امید من بسوی فردا بود
ز ساز سینه تار آرزو چو بگسسته
کبوتر امید من ز دام جان رسته
دلم شکسته
دلم شکسته
...
تصنیف دلم شکسته با صدای الهه به همراهی ارکستر سمفونیک/تکنواز ارکستر اسداله ملک
سازهای بکار رفته در ارکستر سمفونیک در همه دنیا یکسان است و ارکستر سمفونیک یک ارکستر بین المللی میباشد و در همه موسیقی کشورهای دنیا مطرح است.
ساختار ارکستر سمفونیک اونطور که در ابتدا مطرح بود و ما تعریف مشخصی ازش داریم این هست که ساختار موسیقی آن هم شکلی خاص هست.یعنی اینکه چند موومان میباشد و بسیار گسترده هست.موومان هم حالا خیلی مختصر بخوام بگم چه هست یعنی اینکه مایه قطعه ریتم قطعه و حالت قطعه زمانیکه تغییر کنه و در اصل بخشهای مختلفی رو که از یک اجرا تشکیل بدهند موومانهای مختلفی رو ایجاد میکنند.
تصنیف دیگری به شما تقدیم میکنم با صدای الهه و همراهی ارکستر سمفونیک به رهبری منوچهر لشگری.منوچهر لشگری عموی برادران لشگری میباشد.ایشون نوازنده ویولن و آهنگساز چیره دستی بودند.این اجرا یکی از اجراهای استثنایی میباشد.شعر این اثر و سنگینی کلام و هضم شدن شعر در موسیقی و موزون شدن آن و بار احساسی این اثر در مایه اصفهان کاری بس شگفت و عظیم هست.
ای زاهدان، ای صوفیان، ای ناصحان خوش زبان
دست کدامین از شما بسته در میخانه ها
فکری کنید ای عارفان
این عاشق دیوانه را
...
تصنیف از خانه تا میخانه با صدای الهه و همراهی ارکستر سمفونیک به رهبری منوچهر لشگری
این آقایان لشگری خیلی بر سر موسیقی ما لطف دارند.بارها من تاکید کردم و بسیار مطالب در اینباره نوشتم.
یک تصنیف باز با صدای الهه تقدیمتون میکنم که یکی از کنسرتهای ارکستر سمفونیک به رهبری آقای حنانه هست.اسم این تصنیف سازم و سوزم نام دارد.اجرای کامل این ارکستر رو که با همکاری الهه و هایده تنظیم شده و قطعات کامل به همراه اوورتور و تکنوازی دارد را میتوانید از وبلاگ مرغ سحر درخواست بفرمایید که به شما لطف کنند.
لاله سان با دل خود به شب سازم و سوزم
تا نسیم آید از آن صحرا که جان بازم و سوزم
شمعی و گرد تو بی پروا
به پروازم و سوزم
...
تصنیف سازم سوزم با صدای الهه اجرای زنده ارکستر سمفونیک مرتضی حنانه
حال مرتضی حنانه نیز برای موسیقی ایرانی که ازقضا چنین ویژگی رو دارد تعریف کرد.
ابتدا یادآور یکی از پستهای وبلاگ میشوم که درباره ارکستر کمی توضیح داده بودم.در کنار اینکه مطلب مفصل این پست رو مطالعه میفرمایید.نگاهی هم بر اون مطلب داشته باشید.
نگاهی کوتاه بر مطلب گذشته وبلاگ در این باره
ارکستر سمفونیک فارابی:
ارکستر سمفونیک فارابی اولین ارکستر سمفونیک موسیقی ملی ایران و دومین ارکستر سمفونیک در ایران است که مرتضی حنانه موسس و رهبر این ارکستر بود و ارکستر سمفونیک تهران که البته به آثار کلاسیک میپرداخت.
مرتضی حنانه خوشبختانه آثار بسیار خوبی رو در موسیقی ملی ایران و در ارکستر سمفونیک موسیقی ملی بجای گذاشت.
ایشون دقیقا همون معنای سمفونیک رو برای قطعات ایرانی قائل شد.بطوریکه اجرای ارکستر برای هر اجرا شامل چند موومان بود و دراصل از چند بخش تشکیل میشد.
موومانهایی که در آثار ایرانی برای سمفونیک بکار میروند عموما همان ساختارهای غالب بر موسیقی ملی هست.یعنی ابتدا پیش درآمد و یا اوورتو.سپس رنگ.سپس تصنیف.سپس ساز سولو.سپس آواز.در نشست آواز دوباره تصنیف بهمراه ارکستر.که شما ملاحظه میکنید تعریف قطعه کامل چیست.قطعه کامل قطعه ای هست که در ارکستر سمفونیک تعریف میشود.واژه تصنیف و فرق آن با ترانه دقیقا از همینجا متمایز میشود.تصنیف را عموما در ارکستر در نشست آواز میخوانند و تصنیف شامل موومان و قسمتهای مختلف هست یعنی اوورتور دارد و میتواند یک تصنیف کامل شامل رنگ مخصوص به خود و یا آواز مخصوص به خود و یا اجرای سولوی مخصوص به خود داشته باشد.این تعریف تصنیف هست و همچنین همانطور که عرض شد ویژگیهای یک قطعه کامل.در اجرای سمفونیک نظر بر اینست که همانند آداب غذا خوردن که شامل پیش غذا،غذای اصلی،نوشیدنی و در انتها دسر میباشد،در موسیقی نیز چنین انگیزه ای وجود دارد بطوریکه اگر این قسمتها اجرا نشوند میتوان گفت موسیقی ناقص هست و در اصل اگر شام شما در انتها دسر نداشته باشد میگویند شام ناقص.یعنی باید همگی اینها برای تعریف یک شام و یا یک موسیقی کامل همانند یک مقاله داستانی و یا توصیفی قسمتهای مشخص خود را داشته باشد.کامل ترین و اصیلترین نوع موسیقی آن هم در قالب موسیقی ملی ارکستراسیون سمفونیک میباشد.سازها از هر لحاظ چه فیزیک و چه صدادهی استاندارد و تنظیم شده و قطعات کاملا تنظیم و پارتیتور شده و آکوردها و زیرصداها و کششها و حالات صدا کاملا سنجیده و تنظیم شده میباشد.در فرانسوی اصطلاحا فونکسیون میگویند.یعنی نقش هر ساز به دقت مشخص شده است.اهمیت اجراهای همنوازی و با به اصطلاح فرانسوی اونیسون،هارمونی،اجرای کنترپوان و فوگ از مهمترین ویژگیهای ارکستر سمفونیک میباشد.ارکستر فارابی آقای حنانه و ارکستر سمفونیک تهران به رهبری دیگر هنرمندانی چون دهلوی و فخرالدینی و رهبری و ... که اینجانب آشنایی کامل ندارم عالی ترین رتبه موسیقی اصیل و ملی ماست.
برای دانلود و جمع آوری آثار ارزشمند ارکستر سمفونیک فارابی با خوانندگانی از قبیل مرضیه الهه و پوران و شهیدی و... شما رو ارجاع میدم به وبلاگ گلبانگ.محسن گرامی بسیار زحمت شیدند و این آثار رو جمع آوری و در نهایت در اختیار ما گذاشتند.برای اثربخش بودن این آثار مطلبی مفصل اینچنین نوشتم و هم اکنون بهترین زمان دانلود این آثار میباشد.
ارجاع به وبلاگ گلبانگ و دانلود آثار ارکستر سمفونیک فارابی به رهبری مرتضی حنانه
ارکستر فرامرز پایور:
در اینباره کلی باید بنویسم.باید گفت بسیار خوشوقت هستیم که بالاخره استادی چون پایور هم در موسیقی ملی ایران تجربه کردیم.اما اینبار حرف از موسیقی ملی ایران نیست.بلکه حرف از موسیقی ایرانی است.آقای پایور یکی از فرهیخته ترین هنرمندان و باسوادترین هنرمندان ماست.ایشون اول از اینکه نه به عنوان نوازنده سنتور بلکه تئوریسین ساز سنتور هستند و همچون مقام روح اله خالقی رو در هنر موسیقی دارند.بطور کلی عرض کنم خدمتتون ما چند تئوریسین موسیقی در ایران داشتیم.یکی کلنل وزیری.دوم و از همه مهمتر مرحوم خالقی.سوم مرحوم صبا.چهارم جناب آقای پایور خدا بیامرز.البته تئوریسین تنبک میگویند تهرانی است.تئوریسین ویولن ایرانی مرحوم تجویدی است.و یا در تار ..... غیره و غیره.ولی تئوریسین موسیقی با تئوریسین یک ساز کمی متفاوت است از لحاظ اینکه شخص چه اندازه محدوده هنری و همچنین تا چه اندازه صاحب نظر بودن در کاری را عهده دارد.استاد پایور در علم ارکستراسیون.در تئوری سنتور.در تئوری برخی مفاهیم که از قضا اشخاصی مثل حنانه و یا وزیری تاکید داشتند مثل پیش درآمد و مثل رنگ و یا مفاهیم اینچنینی تاکید داشتند و یا مثلا والس که کلنل وزیری تاکید داشت.مقصود از این گفتار بر اینست که محدوده کاری آقای پایور و درایت و رای ایشون وسیع بود.
نکته مهمی که باید اینجانب عرض کنم که پیشتر هم راجع به جایگاه هنرمندان ویولنیست عرض کردم و بسیار تاکید کردم اینست که جایگاه هنرمندان رو اشتباه نگیریم.اینکه پایور تئوریسین سنتور بود خیلی فرق داره با اینکه نوازنده بسیار عالی بود و با احساس میزد.این قضیه جداست.اینکه استاد پایور ارکستراسیون قوی داشت خیلی فرق داره که آهنگساز بسیار خوبی بود.خیر اینطور نیست.در اون مقاله هم عرض کردم.استاد صبا و یا آقای خالقی تئوریسین بودند و خیلی هم لطف بر این موسیقی داشتند اما نوازندگی آنها با جرات کامل بگویم یک قران نمی ارزد.تعارف و تشریفات هم نداریم.آهنگسازی مخصوصا صبا که اصلا فرای ذهن و احساسات لطیف امروزی ماست.بهرحال...
اما ویژگی ارکستر آقای پایور
فکری که آقای پایور داشت این بود که چرا سازهای محلی ما باید اینقدر ناشناخته و بی کیفیت باشند؟ سازی مثل سه تار! مثل کمانچه مثل نی و یا قیچک.اینها سازهای ارکستر موسیقی ملی نبودند و جز سازهای محلی به حساب می آیند و اصالتی آنچنان ندارند.معنی اصالت هم که پیش تر به شما عرض کردم که چیست.
آقای پایور در این فکر بود که گوشه های آوازی ما و همینطور این ردیف آوازی ما به خصوص گوشه هایی که صبا وارد ردیف کرد(مثل متعلقات دشتی) چطور همگی تدوین یافتند و به نسبت سرو سامان گرفتند و هرچند غیر قابل هضم اما تدوین یافتند.در نهایت شناسایی شدند و بر روی برخی نغمات خاص کار شد و دوم میراثی بود که سینه به سینه از گوشه و کنارهای این مملکت جمع آوری شد و توسط آنها به نت و نوارهای صوتی جاویدان ماند.
اما چرا سازهای محلی ما نباید سرو سامان بگیرند؟ چه ایرادی دارد که بر سازهای محلی تحقیق شود و دوم آنکه بر روی آنها محک سازشناسی و استانداردها و همینطور فیزیک و فرکانسها بررسی شود.چه ایراد دارد که این سازها اصالت پیدا کنند؟ و برفرض سازی مثل قیچک که مربوط به سیستان و بلوچستان است برای مردمی چون خوزستان و یا تهران و آذربایجان قابل شناسایی و عرضه باشند و یا سازی محلی چون نی که مختص اصفهان است.
از این روی علم سازشناسی و استانداردها بر روی سازهای محلی از سالهای تقریبا میتوان گفت بعد ۵۰ شروع و تفحص شد.
اولین بررسی آنکه فجایع بوجود آمد!! چرا؟؟ چون هیچ آبروریزی بالاتر از این نبود که پس از بررسی ها متوجه شدند چرا سازی مثل سه تار چنین فیزیک و چنین صدا دهی دارد! متوجه شدند که این ساز را به این دلیل کوچک و کم حجم و بدون صدادهی مخصوص ارکستر ساختند که آن زمان(یعنی قاجار) موسیقی حرام بود و لباسها آن موقع عبا و قبا بود و شخصی که کوچکترین تمایلی داشت که سازی بزند مجبور بود این ساز را طوری مستتر کند که اولا کسی در کوچه و خیابان نفهمد او ساز حمل میکند و به این ترتیب باید آن را در آستین عبا(تاکید میکنم!!) در آستین عبای خود پنهان میکرد تا بدون آزار حمل شود و دوم آنکه باید صدایی داشته باشد که اگر کسی در اتاق خود ساز میزند همسایه بغلی و یا اتاق بغل نتواند پی ببرد که صدای سازی می آید! از این رو اصطلاح معروف که هنوز هم بکار میبرند که سه تار و کمانچه سازی است که صدایش برای یک نفر کم و برای دو نفر زیاد است!
کمانچه هم به همین ترتیب و دقیقا همین ماجرا
سازهای دیگر محلی و نام برده هم بهمین ترتیب.اصلا ازلحاظ حجمی و صدادهی و مهمتر از همه علم هارمونی در ارکستراسیون هیچ سنخیتی با ارکستر موسیقی ملی و ساختار آن ندارند.و آن موقع آقای خالقی متوجه شد که این سازها از لحاظ و فیزیکی و علم سازشناسی سازهای خوب اما استاندارد ارکستری و معیارهای علمی را ندارد.تصور کنید که از ما بپرسند آقا این ساز کمانچه چرا کاسش به این شکل و یا حجم صداش به این شکل است؟ ما در کمال شرمندگی باید بگیم بر هیچ مبنا بلکه بخاطر خفقان دوران قاجار! خب این یعنی بی اصالتی یعنی بدبختی سازهای محلی ما و یعنی مفلوک بودن دوران قبل از موسیقی ملی.هرگز نمیتوانیم بگوییم فلان سازشناس بر اساس این تجربه و یا بر اساس این الگو و این نوآوری چنین طراحی داشته بلکه باید با گونه سرخ بگوییم بر فلان اساس نامربوط!
خب بپردازیم به ارکستر پایور.
آقای پایور خیلی مرد بود.این نتایج اولیه حاصل شد.بعد ایشون گفت پس من به عنوان هنرمند اینجا چه کاره هستم.از اینجا بزرگی پایور معنا پیدا کرد.استاد پایور چون هارمونی و ارکستراسیون رو بخوبی بلد بود گفت از هر ساز یک یا دو تا انتخاب میکنم و با استفاده از شیوه های صدادهی و ارکستراسیون شروع میکنم تا صدادهی از این سازها بگیرم.ایشون چقدر لطف بر سر موسیقی ما دارند.ایشون سه تار رو برای ارکستر اصالت بخشید.ایشون نی رو اصالت بخشید.بخوبی توانست برای ارکستر از نی صدا بگیرد که هارمونی داشته باشد.که گویی همان ارکستر مجلل مرتضی حنانه است و با همان ملاحت اما از لحاظ صدای ساز متفاوت.از نظر احساس هم البته متفاوت.یعنی ارکستر مجلسی موسیقی ملی جایگاه خودش رو داشت و ارکستراسیون پایور هم جایگاه خودش.و اینها همه مکمل هم بودند.مکملهای موسیقی ایرانی ما.
اینکه برخی از دوستان هنرمند ما کم لطفی میکنند و نظر شخصیشون رو راجع به کار آقای پایور میدهند برای من حداقل غیر قابل تحمل هست.برخی میگویند پایور تنها کسی بود که با انتخاب یک ساز از هر ساز ارکستر تشکیل داد و بهترین صدادهی را میگرفت درصورتی که آقای تجویدی و دهلوی و حنانه و ...ارکسترهای سیاه لشگری تشکیل میدادند و برفرض ۱۰۰ تا ویولنیست داشت و ۲۰ تا نوازنده ابوا و ۵ تا نوازنده تار و ... اینطور حرف زدنها ناشی از کم لطفی این افراد است.که متاسفانه همین اشخاص هنرمندان سرشناس هم ازقضا هستند.پس بفرمایند اصلا نمیدونند ارکستراسیون چی هست! سیاه لشگری یعنی چه؟ ۱۰۰ تا ویولنیست یعنی چه؟ تنظیم کننده ارکستر برای تک تک این سازها نقش در نظر گرفته است و بطوریکه امکان دارد ۲۰ ویولنیست اونیسیون و همنوازی یک نت را بزنند و درمقابل ۲۰ ویولنیست دیگر کنترپوان آن را بزنند و اینکه حتی چند کنترپوان مختلف بزنند و یا از اکتاوهای مختلف بزنند و دوم اینکه امکان دارد برای هر ۳ ویولنیست برفرض یک نوع کشش و حالت صدایی را در نظر بگیرد یعنی برفرض نوانس صدا از قوی به ضعیف و بقیه برعکس و آن یکی خشک و مقطع و دسته دیگر به صورت زیر صدا همین کار را بکنند و یا دسته دیگر به صورت آرپژ این کار را بکنند. و به مراتب همین روند برای سازهای دیگر!
این چه حرفی هست که برخی هنرمندان میزننند من تعجب میکنم.حرف از سیاه لشگری یعنی چه؟برخی اوقات شک میکنم که آخه در این سه دهه چه اتفاقی افتاده که اینگونه نظرهای نسنجیده و مضحک و به تمام معنا مضحک بازگو میشود.
اما مقصود از این گفتار این بود که آقای پایور چگونه توانست با سازهای محدود همان صدادهی را ایجاد کند و حجم صدا را پر کند و گویی ارکستر کاملا سمفونیک و مفصل است!! بله این شگفتی کار پایور نشات گرفته از آشنایی او با همان منطقهای ارکستری یعنی بکارگیری کنترپوان و هارمونی و ... است
اما چرا استاد پایور مثل ارکستر سمفونیک حنانه و یا ارکسترهای کوچکتر مثل ارکستر مجلسی گلها بقول دوستان سیاه لشگری راه نینداخت و برفرض ۲۰ تا کمانچه کش و ۲۰ تا نوازنده نی و قیچک نداشت.
دلیل خیلی واضح و منطقی است.برای اینکه سازهای محلی ما اولا از لحاظ صدادهی و تنوع بسیار بسیار محدود هستند.دوم آنکه عرض کردم به خودی خود استاندارد نیستند.
یکی از ایده های بسیار ارزشمندی که من برای آقای شجریان قائل هستم.همین تفکر و ایده ایشون در اختراع سازهاست.البته من با ایده ایشون موافقم نه با سازسازی ایشون که اصلا استاندارد و مبنا نداره!
ایده این هنرمند،آقای شجریان خیلی منطقی بود ایشون گفت این یک معضل بزرگی هست اگر که بخواهیم ارکستری بر مبنای سازهای محلی تشکیل بدهیم و فاقد صدادهی باشیم.یعنی ما جایگزینی برای سازی مثل ویولنسل در سازهای محلی نداریم.ما سازی به عنوان آلتو نداریم.ما سازی به غیر از عود برای صداهای باس نداریم.اگر سازهایی با صدای باس داشته باشیم و یا مثلا سوپرانو اینها یا مضرابی هستند و یا کششی و آرشه ای.ولی نه هر دو!
حرفی بسیار منطقی و درست است.حرفی بکر و چالش بر انگیزست.ما جایگزین این سازهای استانداردی چون کنترباس و ویولنسل نداریم.ویا ابوا و قره نی.اگر هم داشته باشیم غیر استاندارد است.و فاقد شاخصهای ارکستری است.بماند که ایشون دست به ساز سازی زدند و متاسفانه باز بدون استاندارد و بدون مبنا.
سازهای اختراعی ایشون منطقی و استاندارد نیست.آقایان راسخ و قنبری مهر و ... که از سازشناسان و سازندگان مطرح و مقامدار سطح جهانی هستند این مطلب را نمیپذیرند.دوم آنکه سازی مثل ویولنسل طراحی کردند که اولا نحوه گرفتن ساز و ابعاد ساز و فواصل و انگشت گذاری ساز دقیقا همان ویولنسل است.و اینکه سرپنجه ساز رو عوض کردند و مثل سرپنجه تار گذاشتند که دقیقا اشتباه همینجاست.سرپنجه ساز ویولنسل و ویولن ازقضا بهترین نوع و گوشی های مخصوص سازهای زهی میباشد که برای کوک کردن مناسب است و نه سرپنجه تار! بجای اینکه پیشرفت کنیم و عیب رو برطرف کنیم دقیقا ماست مالی کردیم و تازه عیب رو جایگزین مزیت کردیم! این دیگه شاهکاره واقعا!
اما برای نتیجه گیری از ارکستر پایور باید عرض کنم.بعلت نبود سازهای محلی در صداها و استانداردها ایشون با ایده ای به تعداد محدودی از نوازندگان بسنده کرد و بقدری خوب کار ارکسترال را با سازهای محلی پیش برد که یک روند مثبت در موسیقی ما به حساب می آمد.
ارکستر پایور از لحاظ اندازه و صدادهی کوچک و میتوان گفت نه ارکستر مجلسی بود و نه ارکستر سمفونیک.اما این صدا دهی که ایشون از کار کشید اولا کاملا پر و درحد یک ارکستر مجلسی قوی بود.دوم از آنکه ایشون بقدری این روند رو تسریع کرد یعنی آنکه محتوای هنری ارکستر پایور ویژگیهای ارکستر سمفونیک را داشت.یعنی همان ویژگیهای قطعه کامل که در بالا به آن اشاره کردم! اجرا از پیش درآمد ارکسترال و دوم رنگ ارکسترال و بعد آواز و ساز سولو و سپس تصنیف ارکسترال و دوم تغییر ریتمها و حالات و قطعات مختلف و ضربیهای مختلف همگی موومان به حساب میآیند یعنی بخشهای مختلفی از یک قطعه.یعنی تصنیفی به معنای واقعی.با شروع پیش درآمد مفصل.با رنگ و در نهایت آواز و خاتمه ای مشخص.همگی موومان بندی شده بود.دقیقا عین کار مرتضی حنانه.عین کار تمامی ارکسترهای سمفونیک جهان.اجرا دارای موومان و بخشهای مختلف و مفصل بود.عرض کردم که تصنیف از کجا شکل میگرید و فرق آن با ترانه چیست.دقیقا همین نکات است.همین ویژگیهای ارکستری.
پس کار فرامرز پایور یک نوآوری در موسیقی ملی ما بود.اصالت بخشیدن به سازهای محلی و تشکیل ارکستری مجلسی با ویژگیهای سمفونیک و با شکلی جدید و اصولی و منطقی.در آن سازهای ارکستر سمفونیک دیده نمیشود.اما ویژگیهای ساختار سمفونیک را دارد.در آن به سازهای محلی بها قائل شده اند.اصول رعایت شده اند.ناکام ماندن راه پایور و ارکستر پایور فقدان سازها و طیفهای صدادهی سازهای محلی ما بود.دوم همراهی نکردن آقایان سنتگرا برای برطرف کردن عیب سازها و اصالت بخشیدن به سازهای محلی.همراهی نکردن با استاد پایور.
تا جایی که امروز میبینیم دف و دهل و کوزه وارد موسیقی ما شده اند.که به سازهای بیابانی از نظر استاد پایور گفته میشد.امان از دست ناظریها و شجریانیها و ...در این زمانه هرچه میکشیم از آنهاست.تخریب آواز.تخریب تصنیف.نابود کردن ترانه.نابود کردن سازهای استاندارد و اصیل.نابود کردن موسیقی اصیل.عیبجویی های بیجا.
تلاش در سنت شکنی و استاندارد کردن سازهای محلی
نکته بعد آنکه چند سال پیش آقای قنبری مهر شروع کرد به برطرف کردن عیبهای اساسی فیزیک سازهای محلی ما.تار از نظر صدا و فیزیک صدا هیچ موردی ندارد.بسیار هم ظریف و بسیار هم حساب شده و منطقی.از لحاظ فیزیک چوب و ساختار هم مشکلی ندارد.اما تنها عیب آن همان دلایل نبود امکانات و ارزیابی های استاندارد هست.این فاجعه هست که بعد از ۱۰۰۰ سال هنوز برای پرده های تار از روده گوسفند استفاده میکنند.این فاجعه است که هنوز پوست نقاره تار باید از روده گاو و گوسفند باشد.که در هوای مرطوب برفرض شمال کشور ما این ساز عملا بلا استفاده است.اگر ما سنت گرا نیسیتیم پس باید عیب این سازهای دیرینه را برطرف کنیم و استاندارد کنیم.استانداردی که اگر هرجای جهان این ساز مطرح شد و مورد بررسی قرار گرفت هیچ عیب و نقصی نتوان برای آن لحاظ کرد.سه تار به همین شکل.آقایان زحمت بخودشان نمیدهند این کوک سه تار رو عوض کنند.تا کی باید این کوک عهد آنتیک رو به دوش کشید.آخه یعنی به این اندازه ما عقب مانده هستیم که باید کوک سه تار ما به این شکل باشد.حتی نمیتوانستند از ویولن الهام بگیرند؟! متاسفانه این تعصب و پیش داوریها بیش از پیش باعث شده این سازهای محلی هرگز اصیل نشوند و هرگز استاندارد موسیقی ملی را نداشته باشند.
آقای قنبری مهر چه تغییرات خوبی را بر تار و سه تار انجام داد.سرپنجه سه تار رو عوض کرد و از گیتار الهام گرفت.که اولا دقیق کوک میکند و دوم سیم هرگز پاره نمیشود.ساختار سه تار را عوض کرد تا همان زخمه های دلنشین را داشته باشد و همینطور از لحاظ فیزیک سازی استاندارد باشد.پرده های سه تار و تار رو عوض کرد و بجای آن از پرده هایی با جنس مخصوص استفاده کرد که دیگه بجای این روده های گوسفند فرسوده نشود و پاره نشود و جابجا هم نشود و ضمنا پینهای زیر دسته تار موجب محدود شدن فعالیت دست نشود.و یا از فرت های فلزی برای تار استفاده کرد که مانند گیتار کاشته شده بود و ازقضا صدای بسیار خوبی هم پیدا کرده بود و این فواصل استاندارد بود.سر پنجه تار رو تغییر داد.تراش داخل چوب سه تار رو پرداخت کاری کرد و حجم آن را استاندارد کرد.
اما چه حاصل! همین آقایانی که امروزه ساز الکی میسازند شروع کردند ک آقا شما دارید سنت شکنی میکنید! شما اصالت تار رو نابود میکنید.بعد این آقایون با این طرز تفکر میان ساز اختراع میکنند.بدون اینکه تحصیلات سز شناسی اصلا داشته باشند و اصلا بدانند الگو برداری یعنی چه.نه اینکه همان ویولنسل را تحویل بدهند و فقط نمای آن را عوض کنند.این دیگه مسخرست.صدای فاخر ویولنسل رو تازه مفلوک میکنند و به زیر استاندارد میکشانند.
آقای قنبری مهر و یا راسخ و اکبریها و ... اینها تخصص در فیزیک ساز و ساخت ساز دارند.آقای قنبری مهر که از طرف شاه فرستاده شد به ایتالیا که بر روی سازهای مختلف کار کند و آموزش تخصصی ببیند. و مراحل عالی را بگذراند.ضمنا نمونه سه تار آقای قنبری مهر دست کیوان ساکت است.
اما گویا آقایون سه دهه اخیر زیاد منطق متوجه نیستند و از جایگاه خود سواستفاده میکنند.
این موسیقی ملی با افکار اینها به گند کشیده شد.
* نکاتی که در نتیجه این بحث حاصل کردم اینست که اولا سازهای ارکستر ملی ما اصیلترین سازهای ایرانی هستند و استاندارد جهانی هستند و توان هر نوع کشش و لحن و ملودی و زیر صدا را دارند.کاملا استاندارد و اصیل هستند
دوم از اینکه هر نوع موسیقی اگر ارکستر مجلسی و ارکستر سمفونیک داشته باشد آن موسیقی پیشرفت خواهد کرد.ما نمیتوانیم بگوییم که موسیقی ما در سطح جهان مطرح شود در صورتی که اولا هنرمندان امروزی مملکت ما از ارکستراسیون که سر در نمی آورند و دوم از ساز شناسی سر در نمی آورند و دیگر آنکه ویژگیهای ارکستراسیون مثل کنترپوان رو از ویژگیهای غیر ایرانی میدانند! یعنی چه؟!
انگار آقایون اصلا مغزشون مشکل پیدا کرده.همین کارهارو کردند که حسین دهلوی خانه نشین شد.علی رهبری از این مملکت رفت.روحانی ها بر نخواهند گشت.
آقای تنبک نواز امروزی حسین تهرانی را قبول ندارد و به قول خودش سنت شکنی میکند.امروزه کسی به شیوه عبادی ساز نمیزند.ما گویی تخصص در این داریم که هرچه ازقضا دستاورد مثبت تلقی میشود نابود کنیم.ارکستراسیون ملی که ازقضا استاندارد بود را نابود کردند و آنچه نا استاندارد هست جایگزین کردند.چطور در گامها و فواصل از تئوری موسیقی پیروی میکنیم و از دیگر ویژگیهای این موسیقی و تئوری آن نباید پیروی کرد.
میگویند غربی است.فلانی شرقی است.ما ایرانی هستیم
این سطح فکر مسخره در همه جنبه های زندگی ما نهفته شده.غربی!
ما تصور میکنیم دنیا سه قسمت است.یکی غرب است که همانند یک دهکده است.یکی شرق است که آن هم یک دهکده است.یکی هم ایران که از همه انها مستثنا و یک کشور است.
غربی یعنی چه آقا! چه کسی گفته فرهنگ فرانسه و موسیقی فرانسه با انگلستان یکسان است؟ چه کسی گفته کشور چک با سوئد سنخیتی دارد؟! مگه ویولن ساز ایتالیا نیست؟ پس چرا کشور روسیه وفرانسه و تمامی کشورهای در موسیقی خودشان از این ساز استفاده میکنند ولی تا نوبت به ایران یرسد غربی و شرقی میشود؟! مگه ما چه هستیم؟ تخم دو زرده گذاشته ایم؟کجای موسیقی ما اصالت دارد.حرف از موسیقی دوران صفویه بزنیم که باید گریه کنیم.باید شرمنده شویم وآب شویم برویم زیر زمین.فلاکت در این مملکت بیداد میکرد آقا.
مگر چین و فیلیپین که کشور شرقی است برای موسیقی کشور خود از ویولن و پیانو و قره نی استفاده نمیکند؟ آیا ما ملی گرا تر از انگلیس هستیم؟ همه در موسیقی از تئوری موسیقی و دستاوردها و استانداردهای آن پیروی میکنند و بعلاوه اینکه سازهای محلی خود را استاندارد میکنند و مانند ارکستر ملی خودمان در ارکستر جای میدهند.مانند سنتور و تار و تنبک و قانون و عود.که چه زحمتها حسین ملک و فرامرز پایور و میلاد کیایی کشیدند و سازندگانی مثل راسخ بر این ساز سنتور کار کردند.چه سازندگان ساز یهودی در این سالها بر سازهایی مثل سنتور و تار کار کردند و آن را تعدیل دادند و معیار استاندارد از هرلحاظ به آن بخشیدند.
از یهودیها در این مملکت باید بگم.ما هرچه از موسیقی داریم آن هم در دوران خفقان از یهودیها داریم.مثل یحیی.که سازنده درجه ۱ تار بود.فرهیخته! موسیقی ما را یهودیها حفظ کردند.اگر آنها نبودند هیچ چیز در این موسیقی نمیماند.
برای دانلود ارکستر فرهنگ و هنر فرامرز پایور میتوانید به وبلاگ فرامرز پایور رجوع کنید و از این وبلاگ درخواست بفرمایید تا آثاری رو در اینباره به شما لطف کنند
نتیجه گیری::
تنها راه پیشرفت موسیقی ایرانی ما.معیار موسیقی ملی است.مگر میشود شما از تئوری و منطق موسیقی جهانی فاصله بگیرید و طبق مقدمه این مقاله که دستاورد فیثاغورسها و باخها و فیزیکدانان است خلاف آن عمل کرده و تازه بگوییم موسقی ما اصیل و منطقی است.اگر منطق و اصول را فیثاغورس و متخصصین ساز و ارکستر تعیین میکنند پس آنچه که شما میگویید مزخرفی بیش نیست.
کاری با موسیقی ما کردند که به جای خلق اثر و زایش هنر به گوشه گرایی و ردیف بازی و دور افتادن از تئوری موسیقی منجر شده است.دوری از منطق موسیقی.
گوشه و مقام که جز تئوری به حساب نمی آید.تا کی باید دم از دستگاههای بی مبنا مثل نوا و راست پنجگاه زد و حرف از ۲۵۰ گوشه در دستگاه شور! اگر موسیقی منطق است پس چرا طی این همه سال پارادوکس گوشه ها و تفهیم گوشه ها برای سرشناسترین هنرمندان موسیقی ما جا نیفتاده؟ این چه منطقیست.آقای خالقی ردیف و مقام را دست هبندی کرد و دیگر هنرمندان همچنین ردیف را ایجاد کردند اول از اینکه نغمات و اتودهای آوایی حفظ شود و برای تدریس آوایی و لحنها به هنرجو منتقل شود دوم از اینکه سیر مقامی آن برای برخی از گوشه ها!! نه همه آنها مشخص شد و یک چهارچوب تقریبا منطقی را بوجود آوردند.نه دیگه مثل امروز! که همه موسیقی ما شده فلان گوشه و فلان مقام. آخ دانستن گوشه حاج محمد صادقخانی که یک گوشه آوازی است به چه درد میخورد.فلان گوشه اصلا با رضوی هیچ تفاوتی ندارد فقط یک عر زیادی وسط آن زده شده.این شد تئوری؟ این شد منطق؟ این ادامه راه فیثاغورس هست؟ این اصالت موسیقی ما هست؟ هرجا بگوییم گوشه حاج محمدصادقخانی تفاوتش با فلان گوشه فقط در یک عر زدن اضافی فرق دارد همه به ما میخندند.
این مسائل هست که موسیقی ما پیشرفت نخواهد کرد.مسخره کردن ارکستراسیون توسط آقایون.غربی و شرقی دانستن ساز و تئوری من درآوردی موسیقی اینها همگی از بدبختیهای این قشر هنری امروزی بخصوص است.قشر موسیقی سنتی.قشری که نه تنها کار ارکستری بلد نیستند و آشنایی ندارند بلکه یک بداهه شیرین هم نمیتوانند بزنند و بخوانند.
کسی اگر محتوای تصنیف ایرانی و ترانه ایرانی و آواز ایرانی را نفهمد و ارکستر مجلسی و ارکستر سمفونیک را نتواند تشخیص دهد هیچ پیشرفتی در موسیقی ما نه در خود ایران بلکه در جهان نخواهد داشت.چقدر زمان قدیم ما در خارج از مرزها شناخته شده بودیم.چقدر اشخاص برجسته مثل علی رهبری و دهلوی و همایون خرم و تجویدی در سطح جهان شناخته شده بودند و تحصیل کرده بودند.چه اشخاصی مثل یاحقی ها ظهور کردند.وقتی شما سمفونیک نداشته باشید و ساز متعارف و قابل درکی نداشته باشید چطور میتوانید برای جهان حرفی برای گفتن داشته باشید.کسی که فوگ و کنترپوان را دستاورد غرب میداند! حالا من نمدونم این غرب دقیقا کدام کشور است؟! دیگر چه حرفی در هنر موسیقی خواهد داشت.کسی حرفی خواهد داشت که بتواند آن ویژگی و دستاورد را به نحو عالی مال خود کند و از آن بهره برداری کند.الان فرانسه میگوید فلان مبحث متعلق به ماست و فلان ساز متعلق به ماست.و با ایتالیاییها و آلمانیها سر جنگ دارند و سعی میکنند از ارکستراسیون دستاودهای موسیقی بهترین استفاده را بکنند تا خود را مطرحتر سازند.موسیقی کشور خود و لحن فرهنگی خود را مانند میخ محکم کنند.از سازها بهترین استفاده را بکنند.اما ایرانیها دقیقا برعکس.میگوییم ویولن مال ما نیست.فلوت و قره نی مال ما نیست.موسیقی مال ما نیست.فلان ارکستر مال ما نیست.در صورتی که خوشبختانه همه این سازهای ارکسترال ملی ما چقدر بازتاب خوبی در موسیقی ما داشتند.قضاوتش با شما!.بیش از آن کمانچه مفلوک و قیچک سرخورده.
عبادی سه تار را سه تار کرد.نه آقای ایکس در دوران امروزی که چرند نوازی میکند.عبادی بود که گفت من باید بهترین حجم و ظریف ترین صدا را از زخمه بر این سه تار بگیرم.پس این ایده یعنی اصالت بخشیدن.تجویدی و یاحقی ویولن ایرانی را ویولن کرد.فیزیک سنتور کامل و استاندارد شد.به همت چه کسی؟ خودتان میدانید.
در آخر آنچه که باید بگویم.تحول ارکسترال و بطور کل تاریخچه فرهنگی موسیقی ایران به چند دوره برمیگردد.
*دوران قبل از وزیری
*دوران وزیری و خالقی( اشاعه موسیقی ملی آوازی ۱۳۲۳-۱۳۵۷ـ ارکسترال مجلسی،آثار بزمی،آثار بداهه و سولو)
*دوران کار سمفونیک و با پرویز محمود و مرتضی حنانه (آثار ارکسترال سمفونیک تا سال ۱۳۵۲/رهبران حنانه،دهلوی،فخرالدینی،علی رهبری،فریدون ناصری)
*دوران فرامرز پایور که کوتاهترین دوران بود.
* نابودی موسیقی ملی بعد از پایور
در انتهی مطلب دو اثر هم باز از الهه و ارکستر موسیقی ملی تقدیمتون میکنم که امیدوارم لذت ببرید.
تصنیف آوای تنهایی که آواز این اثر را استاد اکبر گلپایگانی بسیار دل انگیز و زیبا و استثنایی خوانده است.این تصنیف با صدای الهه به شما تقدیم میگردد
تصنیف آوای تنهایی_الهه و ارکستر موسیقی ملی
تصنیفی بسیار زیبا بنام پرندوش با صدای الهه
+ نوشته شده در یکشنبه سی ام بهمن 1390ساعت 19:46 توسط حمید رضا پارسا 09122028912 در تهران بزرگ
| آرشیو نظرات
ه مناسبت 10 آبان، روز ايزدبانوي اساطير ايران؛آناهيتا «سرود آب ها»،
نيايش ايرانيان باستان در جشن آبانگان گروه فرهنگ، آرزو رسولي _ آناهيتا،
آناهيد، ناهيد، نام هاي زيبايي كه هنوز بسياري از دختران ايراني را با آنها
مي نامند، يادآور بزرگ ترين ايزدبانوي اساطير ايران، «اَردوي سوره
اَناهيتا Ardavi – Sura Anāhita» است كه نام آن با آب و آباداني عجين شده
است. ماه آبان از آن اوست و روز آبان (= دهم) از ماه آبان جشن آبانگان به
افتخار او و در ستايش او برگزار مي شده است. ايزدبانويي با شخصيتي بسيار
برجسته كه جاي مهمي در آيين هاي ايران باستان به خود اختصاص مي دهد و قدمت
ستايش او به دوره هاي بسيار پيشين و حتي به زمان پيش از زردشت مي رسد. شان
نزول القاب ايزدبانوي اساطير ايران «اَردَوي» به معني رطوبت، در آغاز، نام
رودخانه مقدسي بوده است و سپس، نام رودخانه، شخصيت خدايي پيدا كرده است.
او را همتاي ايزدبانوي سَرَسوَتي Sarasvati در آيين ودايي مي دانند و برخي
بر اين عقيده اند كه «اردوي» در اصل صفت «سرسوتي» بوده است كه در هند به
رودخانه كوچك مقدسي به نام «مذيدسا Madhyadesa » در ناحيه پنجاب كنوني
اطلاق مي شد. در ايران، بر اثر تغييرات معمول گويشي اين نام به هَرَخوَتي
Haraxvati تبديل شد. در اوستا، اين نام به ناحيه اي كه هرخوتي (رَخوذ يا
رُخَج) خوانده مي شود، اطلاق شد. ناحيه اي كه رودخانه ها و درياچه هاي
فراوان دارد و در افغانستان كنوني است. در آغاز، هرخوتي مظهر رودخانه عظيم
اساطيري بود كه از بلندي هاي كوه مقدس «هَرا» سرازير مي شد و به درياي
«فراخكرت» مي ريخت و سرچشمه تمام آب هاي دنيا بود. ايرانيان كشاورز و گله
دار همان گونه كه هر كوه بزرگي را كه در كوهپايه آن زندگي مي كردند، كوه
هرا و هر درياي پهناوري را فراخكرت مي خواندند، هر رودخانه حيات بخشي را
نيز با اسم هرخوتي مي شناختند. اندك اندك نام ايزد سرسوتي فراموش شد و دو
صفت آن، «اردوي» و «سوره» جاي آن را گرفتند. سوره يا سورا، بخش ديگر نام
اين ايزدبانو، به معني «نيرومند» و «پرزور» است كه كاملا برازنده صفت
رودخانه اي پر آب و تند و تيز است. اما سومين لقب او، اَناهيتا، كه در
كتيبه اردشير دوم هخامنشي و در بسياري از متن ها به همين صورت خلاصه شده مي
آيد، ظاهرا در زمان هخامنشيان بر نام اين ايزدبانو افزوده شده و به معني
«پاكي» و «بي آلايشي» است. همانند خود آب كه مظهر پاكي و پاك كننده آلودگي
است. ويژگيهاي ايزدبانوي اساطير ايران اردو سوره اناهيتا كه نخست بر
رودخانه اردوي سروري داشت كم كم بر همه آب ها سروري يافت و بنا بر متن
پهلوي «بُندَهِشن» پدر و مادر آنها شد و از اَپام نَبات (= ايزد آب ها) نيز
پيشي گرفت و شخصيت اپام نبات در شخصيت او تحليل رفت. تا جايي كه نيايش به
درگاه او، «آبان يشت» يعني «سرود آب ها» خوانده مي شود و يشت پنجم اوستاست.
اين يشت يكي از طولاني ترين و شايد باستاني ترين يشت ها باشد. در اين يشت،
او زني است جوان، خوش اندام، بلند بالا، زيبا چهره، با بازوان سپيد و
اندامي برازنده، كمربند تنگ بر ميان بسته، به جواهر آراسته، با طوقي زرين
بر گردن، گوشواري چهارگوش در گوش، تاجي با صد ستاره هشت گوش بر سر، كفش
هايي درخشان درپا، با بالاپوشي زرين و پرچين از پوست سگ آبي. چنين تجسمي
احتمالا نشان از اين دارد كه تنديس هايي از او در دوره هخامنشي وجود داشته
است. آناهيتا؛ ايزدبانوي نيرومندي، زيبايي و خردمندي و الهه عشق و باروري
اين ايزدبانو با صفات نيرومندي، زيبايي و خردمندي به صورت الهه عشق و
باروري نيز در مي آيد؛ زيرا چشمه حيات از وجود او مي جوشد و بدين گونه
«مادر _ خدا» نيز مي شود، و به عنوان ايزدبانوي باروري، زنان در هنگام
زايمان براي زايش خوب و دختران براي يافتن شوهر مناسب به درگاه او استغاثه
مي كنند. او نطفه مردان را پاك مي كند و زهدان زنان را براي زايش آماده مي
سازد و سبب جاري شدن شيري مي شود كه نوزاد را نيرو مي بخشد. همانند سرسوتي
هندي سبب فراواني غلات و زاد و ولد گاو و گوسفند است. اردوي سوره اناهيتا
مال و ثروت دنيايي همچون اسب، گردونه، اسلحه و لوازم خانگي نيز مي بخشد.
جنگجويان به درگاهش دعا مي خوانند تا در نبرد پيروزي يابند و دشمن را سركوب
كنند. گرچه اين صفات اخير شايد چندان با مظهر رودخانه بودن هماهنگ نباشد.
اَناهيد گردونه اي دارد با چهار اسب سفيد. اسب هاي گردونه او ابر، باران،
برف و تگرگ هستند. او در بلندترين طبقه آسمان جاي گزيده است و بر كرانه هر
درياچه اي، خانه اي آراسته با صد پنجره درخشان و هزار ستون خوش تراش دارد.
او از فراز ابرهاي آسمان، به فرمان اهورامزدا، باران و برف و تگرگ را فرو
مي باراند. در بند سوم يشت پنج در توصيف صفات رودخانه اي اين ايزدبانو
آمده است: «بدان هنگام كه اردوي سوره اناهيتا _ آن دارنده هزار چشمه و هزار
رود _ هر يك به درازاي چهل روز راه مردي چابك سوار _ به سوي درياي فراخكرت
روان شود، سراسر كرانه هاي آن دريا به جوش در افتد و ميانه آن برآيد. اوست
كه در بزرگي همچند همه آب هاي روي زمين است و به نيرومندي روان شود.»
بامدادان تا غروب، هنگام شايسته نيايش و نثار به درگاه آناهيتا از زمان هاي
بسيار كهن قايل به وجود گونه اي پيوند آسماني و ايزدي ميان آب از يك سو و
خرد يا عقل از سوي ديگر بودند. از اين رو، مرسوم بود روحانيون و شاگردان
آنان به درگاه اردوي سوره دعا كنند تا از خرد و دانش بهره مند شوند. مناسب
ترين و بهترين وقت براي انجام دادن مراسم مذهبي نيز بامدادان بود. در
بندهاي 91 و 95 يشت پنجم از زبان اين ايزدبانو آمده است كه از هنگام برآمدن
خورشيد تا به گاه فرو رفتن خورشيد هنگام نيايش و نثار زوهر (نوعي فديه
ديني) به درگاه اوست و پس از آن، شايسته ستايش ديوان خواهد بود. اين
ايزدبانوي پاكي و بي آلايشي كه از هر گونه بدي، نقصان و بيماري به دور
بود، در بندهاي 92 و 93 همين يشت قدغن مي كند كه ديوانگان و بدخلقان و دروغ
گويان و بزدلان و حسودان و نيز جذاميان و نابينايان و ناشنوايان و ديگر
معلولان از آنچه نذر او مي شود، مصرف كنند. آناهيتا؛نگهدار نطفه پسران
موعود زردشت او ياور «سپندارمد»، امشاسپند موكل بر زمين و نيز نگهدار نطفه
زردشت در درياچه «كيانسه» است، نطفه اي كه بعدها نجات بخشان دين زردشتي و
پسران موعود زردشت، اوشيدر، اوشيدر ماه و سوشيانس، از آن به وجود خواهند
آمد. از تمام اين صفات و نقش ها چنين بر مي آيد كه اناهيد خداي محبوبي بوده
و هميشه علاقه و احترام عميق پيروان بسياري را به خود جلب كرده است. تنديس
هاي باروري را كه به الهه مادر موسوم اند و نمونه هايي از آن از تپه سراب
كرمانشاه (با قدمتي در حدود نه هزار سال قبل از ميلاد) و در كاوش هاي ناحيه
شوش به دست آمده است، تجسمي از اين ايزدبانو مي دانند. بازمانده معابد و
آيين هاي مربوط به آناهيتا او همتاي ايراني آفروديت، الهه عشق و زيبايي در
يونان و ايشتر، الهه بابلي، به شمار مي رود. آيين هاي مربوط به اين
ايزدبانو با پاكي و طهارت آميخته بوده است. براي اين ايزدبانو معابدي بر
پا مي شده است و در آنها دوشيزگاني خدمت مي كرده اند كه تعهد پاكدامني
داشته اند. از ميان اين معابد، معابد همدان و شوش و كنگاور از همه مجلل تر
بوده است. معابد اناهيتا معمولا در كنار رودي برپا مي شده و احتمال مي رود
كه قلعه ها و زيارتگاه هايي كه با اسامي دختر و بي بي امروزه مشهور است و
معمولا در كنار آنها آبي جاري است، بقاياي معابد اناهيتا باشند. برخي حتي
سفره هاي نذري با نام بي بي (همچون بي بي سه شنبه) را بازمانده آيين هاي
مربوط به اناهيتا مي دانند. قدر و اهميت ايزدبانوي اساطيري ايران در تاريخ و
اساطير و اديان ايراني اناهيتا بايد در آغاز سلسله ساساني كه اجدادشان در
استخر به معبد او وابسته بودند، نقش مهمي بازي كرده باشد. اردشير بابكان
سرسلسله ساساني خود، نگهبان معبد اناهيتاي استخر (در نزديكي تخت جمشيد)
بوده است. از دوره اشكانيان نيز سكه هايي با نقش اين ايزدبانو به جا مانده
است. پرستش اناهيتا در شاهنشاهي هخامنشي هم بسيار مهم بوده است. كِلِمِنس
اسكندريه اي در كتاب تاريخ خود مي گويد كه اردشير دوم مجسمه هاي اناهيتا را
در سراسر كشور برپا كرده بود. همچنين از اين دوره سنگ هايي قيمتي با نقش
ايزدبانويي تاج بر سر يا زني ايستاده به جا مانده كه آن را اناهيتا تشخيص
داده اند. در تاريخ اساطيري نيز قهرمانان بزرگ اساطيري همچون هوشنگ، جمشيد،
فريدون، كيخسرو و گرشاسب به درگاه اين ايزدبانو دعا كرده و او را به ياري
طلبيده اند. در قدر و اهميت اين ايزدبانو همان بس كه ايرانيان قديم و
زردشتيان احترام ويژه اي براي آب قايل بودند و هر گونه ناپاكي را از آب ها
به دور مي داشتند. آنان هيچگاه در آب جاري شست و شو نمي كردند و چنان در
پاك نگهداشتن آب ها مي كوشيدند كه به گفته پژوهشگران، در دوره هايي كه در
اغلب كشورهاي جهان بيماري هاي واگير قربانيان زيادي گرفت، در سرزمين ايران
هيچگاه هيچ گونه بيماري همه گيري شايع نشد.
منابع: _ آموزگار، ژاله؛ تاريخ اساطيري ايران؛ تهران: سمت، 1380. _ بويس
، مري؛ تاريخ كيش زرتشت؛ ترجمه همايون صنعتي زاده؛ تهران: توس، 1374. _ __
؛ «ديانت زرتشتي در دوران متاخر» از كتاب «ديانت زرتشتي»؛ ترجمه دكتر
فريدون وهمن؛ تهران: بنياد فرهنگ ايران، 1348. _ پورداود، ابراهيم؛ يشت ها،
ج 1؛ تهران: طهوري، 1347. _ كريستن سن، آرتور؛ نمونه هاي نخستين انسان و
نخستين شهريار در تاريخ افسانه اي ايرانيان؛ ترجمه ژاله آموزگار _ احمد
تفضلي؛ تهران: نشر چشمه، 1377. _ موله، ماريان؛ ايران باستان؛ ترجمه ژاله
آموزگار؛ تهران: توس، 1365. _ ويدن گرن، گئو؛ دين هاي ايران؛ ترجمه دكتر
منوچهر فرهنگ؛ ويراسته آرزو رسولي؛ تهران: آگاهان ايده، 1377. _ هينلز،
جان؛ شناخت اساطير ايران؛ ترجمه ژاله آموزگار _ احمد تفضلي؛ تهران: نشر
چشمه، 1375.
+ نوشته شده در چهارشنبه نوزدهم بهمن 1390ساعت 17:40 توسط حمید رضا پارسا 09122028912 در تهران بزرگ
| آرشیو نظرات
Personal Managment
| ||||||||
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر