تحصيل علم، برای این است که بھتر تصميم بگيریم. چرا شخصی می تواند سھامی را تحليل کند اما دیگری نمی
تواند؟ بله چون تجربه کسب کرده و به نوعی تحصيل علم نموده. شاید برای بدست آوردن این تجربه ھمه سرمایه
اش را داده، اما شما باید سعی کنيد تا این تجربه ھا را ارزانتر بدست آورید.
در ھر کاری که وارد می شوید باید به یک متخصص تبدیل شوید. و ھمين تخصص شماست که بقای شما را
تضمين می کند. اگر به علم دیگران وابسته باشيد ھميشه حداقل چند گام عقب تر ھستيد. اگر یک متخصص
باشيد و ستون تحليل سھام را در روزنامه ھا بخوانيد، ممکن است با قسمت ھایی موافق و یا مخالف باشيد چون
تکيه شما به خودتان است. اما اگر تخصصی در کار نباشد ھرکه ھرچه بگوید، مجبورید بپذیرید چون نمی دانيد که
چه باید کرد. اگر می خواھيد بدون تخصص در بازار سرمایه به جایی برسيد، از الآن می توانم عاقبتش را به شما
بگویم: سرمایه شما توسط سھامداران بزرگ و کوچک بازار بلعيده می شود...
اما این سه قانون به تنھایی متضمن موفقيت ھای آتی شما در بورس اوراق بھادار یا ھر فعاليت اقتصادی دیگری
نخواھد بود. در اینجا مبحث بسيار مھمی به نام "مدیریت ریسک و سرمایه" مطرح می شود اما مفھوم مدیریت
ریسک و سرمایه چيست؟
از آنجا که دار و ندار شما در بازار، سرمایه شماست، پس ایجاد قوانين و پی گيری سياستھایی که به استفاده
بھينه و ھمچنين حفاظت مطلوب از سرمایه شما منجر شوند، کاملا ضروری بنظر می رسد.
من نيز در اوایل کارم اھميت مدیریت ریسک و سرمایه را در کتابھا و مقالات مختلف می خواندم اما تمایلی به
گوش دادن به این حرفھا نداشتم. علت آن این است که ھمه ما انسانھا روئياھایی داریم که می توانند بسيار
مفيد و یا بسيار مخرب باشند.
رسيدن به ثروت بخشی از روئيای بزرگ من است و ھمين روئيا باعث شد تا در شرایطی که خيلی ھا ممکن بود
با بورس خداحافظی کنند من به دنبال راه چاره بگردم اما کدام بخش از روئيای من ایراد داشت؟ آن بخش که می
خواست زمان زود بگذرد و ثروتمندی از راه برسد.
با بزرگ شدن انتظارات و روئياھای من نسبت به بازدھی کارم، نمی توانستم بپذیرم که ریسک کارم را پایين آورم
چون در این صورت آن بازده روئيایی چند سال دیرتر بدست می آمد و من نمی توانستم این مطلب را بپذیرم که
بازده روئيایی من کم شود.
با اینکه به دیگران توصيه می کردم سرمایه شان را مدیریت کنند اما در دنيای درونم کسی به مدیریت ریسک
اعتقادی نداشت. بالاخره در این راه سنگ بزرگ و محکمی بر سر راه کله من سبز شد و ... بله ھمه سرمایه ام
دود شد و رفت ھوا.
در پایان یک سال کار مداوم، حساب کردم که اگر اصلا کار نکرده بودم الان خيلی بيشتر پول داشتم، گرچه قطعا
این تجربه ھا را نداشتم اما لازم نبود برای بدست آوردن این تجربه ھا ھمه زندگی ام را بدھم. این بھای سنگينی
بود. اما چطور مدیریت ریسک و سرمایه ما را از مھلکه نجات خواھد داد؟
ادامه دارد....
تواند؟ بله چون تجربه کسب کرده و به نوعی تحصيل علم نموده. شاید برای بدست آوردن این تجربه ھمه سرمایه
اش را داده، اما شما باید سعی کنيد تا این تجربه ھا را ارزانتر بدست آورید.
در ھر کاری که وارد می شوید باید به یک متخصص تبدیل شوید. و ھمين تخصص شماست که بقای شما را
تضمين می کند. اگر به علم دیگران وابسته باشيد ھميشه حداقل چند گام عقب تر ھستيد. اگر یک متخصص
باشيد و ستون تحليل سھام را در روزنامه ھا بخوانيد، ممکن است با قسمت ھایی موافق و یا مخالف باشيد چون
تکيه شما به خودتان است. اما اگر تخصصی در کار نباشد ھرکه ھرچه بگوید، مجبورید بپذیرید چون نمی دانيد که
چه باید کرد. اگر می خواھيد بدون تخصص در بازار سرمایه به جایی برسيد، از الآن می توانم عاقبتش را به شما
بگویم: سرمایه شما توسط سھامداران بزرگ و کوچک بازار بلعيده می شود...
اما این سه قانون به تنھایی متضمن موفقيت ھای آتی شما در بورس اوراق بھادار یا ھر فعاليت اقتصادی دیگری
نخواھد بود. در اینجا مبحث بسيار مھمی به نام "مدیریت ریسک و سرمایه" مطرح می شود اما مفھوم مدیریت
ریسک و سرمایه چيست؟
از آنجا که دار و ندار شما در بازار، سرمایه شماست، پس ایجاد قوانين و پی گيری سياستھایی که به استفاده
بھينه و ھمچنين حفاظت مطلوب از سرمایه شما منجر شوند، کاملا ضروری بنظر می رسد.
من نيز در اوایل کارم اھميت مدیریت ریسک و سرمایه را در کتابھا و مقالات مختلف می خواندم اما تمایلی به
گوش دادن به این حرفھا نداشتم. علت آن این است که ھمه ما انسانھا روئياھایی داریم که می توانند بسيار
مفيد و یا بسيار مخرب باشند.
رسيدن به ثروت بخشی از روئيای بزرگ من است و ھمين روئيا باعث شد تا در شرایطی که خيلی ھا ممکن بود
با بورس خداحافظی کنند من به دنبال راه چاره بگردم اما کدام بخش از روئيای من ایراد داشت؟ آن بخش که می
خواست زمان زود بگذرد و ثروتمندی از راه برسد.
با بزرگ شدن انتظارات و روئياھای من نسبت به بازدھی کارم، نمی توانستم بپذیرم که ریسک کارم را پایين آورم
چون در این صورت آن بازده روئيایی چند سال دیرتر بدست می آمد و من نمی توانستم این مطلب را بپذیرم که
بازده روئيایی من کم شود.
با اینکه به دیگران توصيه می کردم سرمایه شان را مدیریت کنند اما در دنيای درونم کسی به مدیریت ریسک
اعتقادی نداشت. بالاخره در این راه سنگ بزرگ و محکمی بر سر راه کله من سبز شد و ... بله ھمه سرمایه ام
دود شد و رفت ھوا.
در پایان یک سال کار مداوم، حساب کردم که اگر اصلا کار نکرده بودم الان خيلی بيشتر پول داشتم، گرچه قطعا
این تجربه ھا را نداشتم اما لازم نبود برای بدست آوردن این تجربه ھا ھمه زندگی ام را بدھم. این بھای سنگينی
بود. اما چطور مدیریت ریسک و سرمایه ما را از مھلکه نجات خواھد داد؟
ادامه دارد....
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر