برای اینکه مبادا بی احتياطی کرده باشم، چند روز خوب به ھمه سھام بازار نگاه می کردم، ھر روز روزنامه می
خواندم تا از اخبار مطلع شوم و خلاصه سعی می کردم خيلی حرفه ای کار کنم. عاقبت یکی از سھام بازار را که
چند روز ٢% مثبت می خورد انتخاب کردم و به کارگزارم زنگ زدم. بدبختانه کارگزار عزیز موفق به خرید سھام مورد
نظر نيز شد.
فردا صبح دیدم سھامی که خریده ام، در بين مثبت ھای بازار نيست... با حيرت به صفحه مانيتور و قيمتھای
سایت بورس نگاه می کردم و با خود می گفتم: چرا اینجوری شد؟
با خودم گفتم جلوی ضررھا را تا وقتی که کوچک ھستند باید گرفت! دوباره با کارگزار محترم تماس گرفتم و
سفارش فروش دادم. چند روز بعد دوباره آن سھم مثبت شد و من چون در روزنامه ھا می خواندم که عجب سھام
خوبی است و از چند ماه قبل چقدر بالا آمده، دوباره اقدام به خرید کردم اما...
بعدھا یاد گرفتم که برعکس ھمه فکر کنم و سھامی که منفی است را گوشه ذھن داشته باشم تا به وقت اش
خرید کنم. اما این مسئله که واقعا یک سھم باید چه شرایطی داشته باشد تا بتوان گفت وقت خرید آن سھم فرا
رسيده، باعث می شد تا باز ھم ضرر کنم.
وقتی بحرانی در بورس اتفاق می افتد، افرادی که تجربه کافی ندارند، این فرصت را غنيمت دانسته و به جمع
کردن ماھيان بيرون افتاده از آب می پردازند اما غافل از اینکه، این ماھيان اغلب مسمومند.
تمام کارھای من برای بالا بردن بھره وری و بھبود شرایط ، در نھایت با شکست مواجه می شد. در ابتدا تحمل
ریسک برایم ساده تر بود چون تازه نفس بودم اما بعدھا با کوچکتر شدن سرمایه ام و از طرف دیگر بزرگتر شدن
خواسته ھایم برای جبران ضررھا و به سود رسيدن، کارھای عجيب و غریبی می کردم. در ابتدا تمام فکر ما سود
کردن است اما چندی بعد جبران کردن ضررھا.
این روش تصميم گيری باعث شکننده بودن تصميمات من شده بود و به محض اینکه سرمایه باقی مانده را در
معرض خطر می دیدم، از سھم خارج می شدم که البته فروختن آن از نوشتن اش خيلی سخت تر بود.
بعد از شش ماه تلاش حتی یک ھزار تومانی ھم سود نکرده بودم. به تمسخر در بين دوستان می گفتم که
فلان سھم از فردا مثبت می شود چون من آن سھم را امروز فروختم. انگار یک نيرویی به من نگاه می کرد و ھر
چه من انجام می دادم، عکس آن را انجام می داد. به برادرم می گفتم در تالار بورس به جای تابلوی قيمت، مردم
من را تماشا می کنند. نگاه ميکنند من چه ميخرم تا آن را بفروشند.
چرا ھمواره شرایط عکس آنچه که ما انتظار داریم پيش ميرود؟ چرا سھامی که می خریم منفی می شود؟
چرا وقتی می فروشيم دوباره مثبت می شود؟ پس صاحبان این ٢% ھا چه کسانی ھستند؟
ادامه دارد ....
خواندم تا از اخبار مطلع شوم و خلاصه سعی می کردم خيلی حرفه ای کار کنم. عاقبت یکی از سھام بازار را که
چند روز ٢% مثبت می خورد انتخاب کردم و به کارگزارم زنگ زدم. بدبختانه کارگزار عزیز موفق به خرید سھام مورد
نظر نيز شد.
فردا صبح دیدم سھامی که خریده ام، در بين مثبت ھای بازار نيست... با حيرت به صفحه مانيتور و قيمتھای
سایت بورس نگاه می کردم و با خود می گفتم: چرا اینجوری شد؟
با خودم گفتم جلوی ضررھا را تا وقتی که کوچک ھستند باید گرفت! دوباره با کارگزار محترم تماس گرفتم و
سفارش فروش دادم. چند روز بعد دوباره آن سھم مثبت شد و من چون در روزنامه ھا می خواندم که عجب سھام
خوبی است و از چند ماه قبل چقدر بالا آمده، دوباره اقدام به خرید کردم اما...
بعدھا یاد گرفتم که برعکس ھمه فکر کنم و سھامی که منفی است را گوشه ذھن داشته باشم تا به وقت اش
خرید کنم. اما این مسئله که واقعا یک سھم باید چه شرایطی داشته باشد تا بتوان گفت وقت خرید آن سھم فرا
رسيده، باعث می شد تا باز ھم ضرر کنم.
وقتی بحرانی در بورس اتفاق می افتد، افرادی که تجربه کافی ندارند، این فرصت را غنيمت دانسته و به جمع
کردن ماھيان بيرون افتاده از آب می پردازند اما غافل از اینکه، این ماھيان اغلب مسمومند.
تمام کارھای من برای بالا بردن بھره وری و بھبود شرایط ، در نھایت با شکست مواجه می شد. در ابتدا تحمل
ریسک برایم ساده تر بود چون تازه نفس بودم اما بعدھا با کوچکتر شدن سرمایه ام و از طرف دیگر بزرگتر شدن
خواسته ھایم برای جبران ضررھا و به سود رسيدن، کارھای عجيب و غریبی می کردم. در ابتدا تمام فکر ما سود
کردن است اما چندی بعد جبران کردن ضررھا.
این روش تصميم گيری باعث شکننده بودن تصميمات من شده بود و به محض اینکه سرمایه باقی مانده را در
معرض خطر می دیدم، از سھم خارج می شدم که البته فروختن آن از نوشتن اش خيلی سخت تر بود.
بعد از شش ماه تلاش حتی یک ھزار تومانی ھم سود نکرده بودم. به تمسخر در بين دوستان می گفتم که
فلان سھم از فردا مثبت می شود چون من آن سھم را امروز فروختم. انگار یک نيرویی به من نگاه می کرد و ھر
چه من انجام می دادم، عکس آن را انجام می داد. به برادرم می گفتم در تالار بورس به جای تابلوی قيمت، مردم
من را تماشا می کنند. نگاه ميکنند من چه ميخرم تا آن را بفروشند.
چرا ھمواره شرایط عکس آنچه که ما انتظار داریم پيش ميرود؟ چرا سھامی که می خریم منفی می شود؟
چرا وقتی می فروشيم دوباره مثبت می شود؟ پس صاحبان این ٢% ھا چه کسانی ھستند؟
ادامه دارد ....
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر