۱۳۹۱ خرداد ۶, شنبه

کلاس کائنات ، انسان ، عشق (جلسه ی 26 _ دوست داشتن خود)



سلام سلام سلام .این جلسه از کلاس جادوگری رو با کلامی از اشو شروع می کنم :

" دوست داشتن دشمن، آسان است اما دوست داشتن خود مشکل.بسیار مشکل.تو خودت را خوب می شناسی پس چگونه می توانی خودت را دوست داشته باشی ؟ اما کسی که می تواند به خود عشق بورزد ، می تواند همه را دوست داشته باشد.به خود عشق بورز تا به هر کس دیگر عشق بورزی. اگر بتوانی به خود عشق بورزی، شرط اساسی عشق را تحقق بخشیده ای و از این عشق، صلح و آرامش بر می خیزد و صلح و آرامش دروازه ای است که ما از راه آن پیام خدا را دریافت می کنیم. "



درسته! امروز می خوام درباره ی دوست داشتن خودمون صحبت کنم! شاید به نظر عجیب بیاد اما نود و نه درصد آدمها بدون این که حتی کاملا" آگاه باشن، خودشون رو درست ، دوست ندارند!

_ اگر هنوز آرزوهایی دارین که برآورده نمی شه یعنی ضمیر ناخودآگاهتون شما رو لایق دریافت اون آرزو نمی دونه چون شما به حد کافی خودتون رو دوست ندارید!

_ اگر هر جور بیماری جسمی یا روحی یا فکری به سراغتون اومده یعنی به حد کافی خودتون رو دوست ندارین! کتاب " تعلیم معجزات " میگه: "همه ی امراض، از عدم بخشایش ناشی می شوند.هرگاه بیماریم، باید به پیرامون خویش بنگریم و ببینیم که چه کسی را باید عفو کنیم." حالا من می خوام یادآوری کنم که شاید همه رو عفو کرده باشین اما خودتون رو چه طور؟

_ اگر فکر می کنید اونقدر که باید خوشحال باشید، نیستید یا اینکه هیچ چیز خوشحالتون نمی کنه، باز به همین دلیله!

_ اگر دچار اضطراب، افسردگی، بی هدفی و بی انگیزگی هستین، اگه مدام آدم هایی سر راهتون می یان که مانع شما و آرزوهاتون هستن، برای اینه که نیمه ی تاریکتون ، شما رو بی ارزش می دونه پس آدمها و اتفاقاتی رو سر راهتون قرار می ده که یادتون بندازه شما دوست داشتنی و با ارزش نیستین!

این ها رو گفتم که بدونین بر خلاف تصور، دوست داشتن خود سخت ترین کار در تمرینات ذهنیه. معمولا" توی ریشه یابی همه ی مسایل ، آرزوها، شکست ها و ... " به عدم احترام به خود " می رسیم. ما یک عالم تمرین ذهنی انجام می دیم و موفق می شیم دیگران رو ببخشیم، و دوست بداریم اما وقتی نوبت دوست داشتن خود می شه ، توی اولین تمریناتش کم می آریم! علم روانشناسی هم میگه که درونی ترین احساس هر کس، دوست نداشتن خود اونه و احساس گناه، برای این که اونقدر که باید ، خوب نیست!

به ظاهر قضیه نگاه نکنین،اگه تمرینات خرد کردن ترس ها و نیمه ی تاریک رو درست انجام داده باشین، حتما" به این نتیجه رسیدین که اونقدر که باید خوب نیستم! فقط کافیه یه چراغ روشن کنین و اون رو به پنهانی ترین و تاریک ترین نقاط درونتون ببرین اون وقت حتما" یه دیو بی شاخ و دم می بینین که می گه : " تو اینقدر که باید خوب باشی، نیستی! "

اگه هنوز هم به وجود این دیو در درونتون شک دارین ، صادقانه به خودتون بگین، چند بار تا حالا به خودتون گفتین :" خیلی دوستت دارم؟ چون بی نظیری! " و در مقابل اون چند بار به خودتون گفتین :"همه اش تقصیر خودمه! باز خراب کاری کردم ! و..."

پس این رو به عنوان یک قانون به خاطر بسپرین :



قانون : هر گونه عذاب ( جسمی، روحی و فکری ) به دلیل انزجار از خویشتن و احساس گناهست. دست کشیدن از این نفرت و انزجار، حتی مرض سرطان را نابود می کند." پذیرش خود" کلید دگرگونیهای مثبت است.احساس گناه، همواره جویای مجازات است و مجازات درد می آفریند. (پس هر دردی که در بدن، روح، فکر و احساستون دارین، یا دردی که از برآورده نشدن آرزوتون حس می کنین، به همین دلیله.)



_ تمرین " من باید " :

یک ورق و خودکار دستتون بگیرید و چند جمله بنویسید که با "من باید" شروع میشه.هر چقدر از این " من باید " ها دارید ، بنویسید. مثلا" :

_ من باید پزشکی قبول بشم.

_ من باید حتما" ماهی پونصد هزار تومن در بیارم.

_ من باید حتما" تا دو ماه دیگه برم سر کار.

_ من باید حتما" چاق تر بشم .

و ... بعد جلوی هر کدوم بنویسید " چرا؟ " و بعد جلوی اون جواب رو بنویسید. لطفا" با خودتون صادق باشین حتی اگه جوابها تون مسخره هم باشه عیبی نداره.ممکنه به جوابهایی از این نوع برسین :

_ مادرم گفته باید.... _ چون می ترسم که ... _ چون باید بی نقص و کامل باشم....

_ چون خیلی زشتم... _ چون خیلی بدهیکلم... _ چون خیلی تنبلم... _ چون همه مجبورند که.... _ چون موجود بی ارزشی هستم...



" لوییز هی " میگه " این پاسخ ها نشون میده که گره ی کار شما کجاست!نشون میده که چه چیزی رو محدودیت خودتون می دونین! "هر بار که واژه ی باید را به کار می بریم،ثمره اش اینه که به زبون بی زبونی می گوییم که اشتباه می کنم، اشتباه کرده بودم، یا اشتباه خواهم کرد! حال آنکه من فکر نمی کنم در زندگی به اشتباهات بیشتری نیاز داشته باشیم! "



حالا من از شما می خوام که شما برای همیشه واژه ی " باید " رو از فرهنگ لغاتتون حذف کنید! به جای اون واژه ی " می شد " را بگذارید. چون واژه ی " می شد " به ما حق انتخاب می ده و ابدا" هیچ احساس اشتباه و کم کاری رو در درون ما به وجود نمی آره. حالا تمام جملاتی رو که با " من باید " نوشتین، با " اگر به راستی می خواستم، می شد که ... " شروع کنین و دوباره بنویسید.مثلا" بنویسید :

_ اگر واقعا" می خواستم، می شد که پزشکی قبول بشوم. و بقیه....

این بار می خوام جلوی این جملات بنویسید " پس چرا این کار را نکردم یا نمی کنم؟ " و بعد به تک تک اونها جواب بدین.در پاسخ ممکنه به جوابهایی مثل اینها برسین که :



_ آخه از ته دل نمی خواستم.. _ چون می ترسیدم... _ نمی دونم این کار رو چه طور بکنم... _چون لیاقتش رو نداشتم... _و....



به قول " لوییز هی " معمولا" در می یابیم، خودمان را سالها برای چیزی سرزنش کرده ایم که هرگز نمی خواستیم انجامش بدیم. یا واقعا" انجامش از توان ما بیرون بوده. یا اینکه مدتها از خودمون انتقاد کردیم ، به خاطر چیزی که نظر خودمون نبوده!معمولا" چیزی بوده که شخص دیگری گفته که باید انجامش بدیم و ما برای به دست آوردن تایید دیگران فکر می کنیم فقط زمانی خوب و با ارزشیم که اون رو انجام بدیم! یعنی باز در نهایت می رسیم به احساس " اونقدر که باید خوب نیستم! "

شما هم حتما" تمرین " من باید " رو انجام بدین تا ببینین که در فهرست شما چه چیزهایی هست که میشه با آسودگی کامل حذفش کرد!



چند شیوه که نشانه ی آن است که خودمان را به حد کافی دوست نداریم: ( احساس بی ارزشی )

_اگه مدام به سرزنش و انتقاد خودتون مشغولین.

_ اگه با بد غذایی، مواد مخدر یا الکل با جسم خودتون بد رفتاری می کنین. اگه سیگار می کشین و نمی تونین اون رو کنار بگذارید.

_اگه فکر می کنید دوست داشتنی نیستین.

_اگه بیماری جسمی یا روحی در شما به وجود اومده.

_اگه در مورد چیزهایی که به خیر و صلاحتونه، مسامحه می کنید.

_ اگه در آشفتگی و بی نظمی زندگی می کنید.

_ اگه قرض و فشار واسه خودتون درست کردید.

_ اگه دوستان یا همسری برای خودتون انتخاب کردین که باعث حس تحقیر شدنتون میشه اما نمی تونید اونها رو کنار بگذارید.

_اگه وقتی دوستتون خسته است و مدام غر غر میکنه ، شما دلهره می گیرید که شما چه خطایی کردین که اون این طوری شده.

_ اگه دوستی ارتباطش رو با شما قطع کرده و شما فکر می کنید حتما" باید اشکالی در شما باشه که اینطور شده.

_اگه ازدواج و آشناییتون به جدایی رسیده و شما احساس تباهی و شکست می کنید.

_اگه می ترسید به اضافه حقوق فکر کنید یا اون رو عنوان کنید.

_اگه از این که هیکلتون شبیه مانکن ها نیست احساس حقارت می کنید.

_اگه از صمیمیت می ترسید و نمی گذارید هیچ کس به شما نزدیک بشه.

_اگه برای هر کاری نظر دیگران براتون مهم تر از نظر خودتونه و فقط می تونید کاری رو با جرات انجام بدید که دیگران تاییدش کرده باشند.

_اگه راحت پولتون رو برای دیگران خرج می کنید اما برای خودتون سختگیرید.

_ اگه چاق یا لاغر هستید.

و...

تمرین : لطفا" خیلی دقیق فکر کنید و با خودتون روراست باشید و به این سوال جواب بدید. "_شیوه ی شما برای " بی ارزش دانستن خود " چیه ؟!





تمرین آینه :یه آینه ی کوچک رو توی دست بگیرید و به چشمهای خودتون نگاه کنید و اسم خودتون رو بگید و تکرار کنید : من تو را دقیقا" همان طور که هستی دوست دارم و می پذیرم.

ببینید چه فکرهایی توی ذهنتون می آد؟ (خیلی خوشگل نیستین، نه؟ مگه میشه این آدم توی آینه رو تایید کرد در حالی که هیچ کس دوستش نداره، نه؟ مگه میشه آدم به این بد هیکلی رو دوست داشت، نه ؟ دیگه چی به فکرتون می رسه؟ )

این تمرین برای خیلی ها وحشتناکه. حتی ممکنه گریه تان بگیرد یا دچار خشم بشید.

طبیعیه! یک عمر توی آینه نگاه کردید تا از خودتون انتقاد کنید، اون وقت حالا...! اما این تمرین فوق العاده به شما نشون می ده که مشکل اصلی کجاست! بله ... تایید کامل خودتون در مقابل این آینه ی کوچک و بی آزار خیلی سخته.نه؟این نشون میده که حالا داریم به مشکل ریشه ای راستینمون نگاه می کنیم! این که به اندازه ی کافی خویشتن دوستی نداریم.



تمرین :حالا یک لیست بنویسید از ایرادها و عیبهایی که فکر می کنید ، دارید.آیا احساس می کنید که زیادی چاق، زیادی لاغر، زیادی کوتاه، زیادی کودن، زیادی پیر، زیادی جوان، زیادی زشت ، زیادی تنبل، و "بالاخره زیادی یک چیزی " هستید؟

و در انتها ، آیا آن طور که باید، خوب نیستید، نه؟!



خوب! حالا می خوام یکی از مهمترین قوانین سیستم آرزوها روبگم، تا اهمیت " دوست داشتن خود " رو بفهمین.



قانون 31سیستم آرزوها _ اگر خودمان را به حد کافی دوست نداشته باشیم، با هیچ روشی آرزوهایمان براورده نمی شود! چون اگر در ضمیر نا خودآگاهمان ، خودمان را آنقدر خوب ندانیم که لایق دریافت بهترینها باشیم، پس بچه غول بیشعور تمام سعیش را می کند که ما به آرزوهایمان نرسیم تا بیشتر یادمان بیفتد که لایق دریافت چیزهای خوب نیستیم!



نتیجه :
خوب! همه ی اینها رو گفتم تا به این نتیجه برسم که ریشه ی همه ی مسایل و مشکلات و بیماریها و برآورده نشدن آرزوها ،دوست ندا شتن خودمونه.حالا دیگه لازم نیست که زحمت حل عوارض جنبی از قبیل مشکلات جسمانی، مشکلات مربوط به روابط، مالی یا فقدان خلاقیت رو به خودمون بدیم. اجازه بدید اول بزرگترین مشکل رو حل کنیم و همه ی نیروی خودمون رو صرف حل مشکل " دوست نداشتن خود! " بکنیم. اون وقت می بینید که همه چیز خود به خود درست میشه. تو جلسه ی بعد میگم که باید چی کار کنیم.



خدایا! کمکمان کن تا خودمان را همین طور که هستیم دوست بداریم. آمین!

هیچ نظری موجود نیست: