چشمهاي من
من امروز چشمانم را در خاك وطن خواهم كاشت
من امروز چشمانم را در خاك وطن خواهم كاشت
من آنرا از عمق وجوداز آن چشمه خونين درونآب خواهم دادمن آنرا در گرماي طاقت فرساي ظهر تابستاندر سرماي بيرحم زمستانتيمار خواهم داشتمن درخت چشمان رااحساس خواهم بخشيدتا چونان مادرعاشقانهدرغم فرزند خود نالدمن درختم راخشم خواهم آموختتا بر ياغيان و دزدان خاكمخشم برگيردآتش افروزدمن درختم راايمان خواهم بخشيدتا به آغاز نوراميدوار باشدمن درخت چشمانم رااهورايي خواهم كرد
تا هميشه پاكهميشه جاويد باشدمن درخت چشمانم رااز خون وجودسيراب خواهم كردتا ميوه اش،كه صدهزار از چشم من استپاسبان خاك سرزمينم باشداگر غمها بهم آيندببارد اشك ها از جان و تنهر ميوه اش .و او بارد و هي باردتا زمين سرزمين منپاك پاك از هرچه نابه پاكگردد .تا طلوع سبز و فرح گون بهاري راتا عطر مريم هاي وحشي نهاونديتا سرخي لاله هاي سرخگون دماونديگسترد بر جاي جاي خاك سرزمين منسرزمين جاويدسرزمين پاك اهورايي
تا هميشه پاكهميشه جاويد باشدمن درخت چشمانم رااز خون وجودسيراب خواهم كردتا ميوه اش،كه صدهزار از چشم من استپاسبان خاك سرزمينم باشداگر غمها بهم آيندببارد اشك ها از جان و تنهر ميوه اش .و او بارد و هي باردتا زمين سرزمين منپاك پاك از هرچه نابه پاكگردد .تا طلوع سبز و فرح گون بهاري راتا عطر مريم هاي وحشي نهاونديتا سرخي لاله هاي سرخگون دماونديگسترد بر جاي جاي خاك سرزمين منسرزمين جاويدسرزمين پاك اهورايي
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر