۱۳۸۷ دی ۱, یکشنبه







همه عمر برندارم سر از اين خمار مستي






كه هنوز من نبودم كه تو در دلم نشستي






(سعدي)

۱ نظر:

Banooy e Aftab گفت...

گر سر بر آرم از این خمار هستی
دل و دین و عقل و هوشم
همه درد آیدش سو
من و این جسم خاکی
همه در گناه زیسته است او
نتوان که سر بلند کرد
نتوان نگه بر آن کرد
تو برو و جمله بگذار
منو این شراب هستی
تو به دوست گر رسیدی
برسان سلام من را