۱۳۸۸ اردیبهشت ۵, شنبه

تيره بخت

تيره بخت.

دختري خرد شکايت سر کرد
که مرا حادثه بي مادر کرد

ديگري آمد و در خانه نشست
صحبت از رسم و ره ديگر کرد

موزه ي سرخ مرا دور فکند
جامه ي مادر من در بر کرد

ياره و طوق زر من بفروخت
خود گلوبند ز سيم و زر کرد

سوخت انگشت من از آتش و آب
او به انگشت خود انگشتر کرد

دختر خويش به مکتب بسپرد
نام من ، کودن و بي مشعر کرد

به سخن گفتن من خرده گرفت
روز و شب در دل من نشتر کرد

هر چه من خسته و کاهيده شدم
او جفا و ستم افزون تر کرد

اشک خونين مرا ديد و همي
خنده ها با پسر و دختر کرد

هر دو را دوش به مهماني برد
هر دو را غرق زر و زيور کرد

آن گلوبند گهر را چون ديد
ديده در دامن من ، گوهر کرد

نزد من دختر خود را بوسيد
بوسه اش کار دو صد خنجر کرد

عيب من گفت همه نزد پدر
عيب جوييش مرا مضطر کرد

همه ناراستي و تهمت بود
هر گو اهي که در اين محضر کرد

هر که بد کرد بد انديش سپهر
کار او از همه کس بهتر کرد

تا نبيند پدرم روي مرا
دست بگرفت و به کوي، اندر کرد

شب به جارو و رفويم بگماشت
روزم آواره ي بام و در کرد

پدر از درد من آگاه نشد
هر چه او گفت ز من ، باور کرد

چرخ را عادت ديرين اين بود
که به افتاده نظر کمتر کرد

مادرم مرد و مرا در يم دهر
چو يکي کشتي بي لنگر کرد

آسمان خرمن اميد مرا
ز يکي صاعقه ، خاکستر کرد

چه حکايت کنم از ساقي بخت
که چو خونابه در اين ساغر کرد

مادرم بال و پرم بود و شکست
مرغ پرواز به بال و پر کرد

من سيه روز نبودم ز ازل
هر چه کرد ، اين فلک اخضر کرد

***************************
آسايشگاه خيريه كهريزك از زنان و مردان سالمند از معلولين و ... نگهداري مي نمايد با كمك خود شادي را به آنها ارزاني كنيد

هیچ نظری موجود نیست: