۱۳۸۸ خرداد ۱۳, چهارشنبه


روزهاي سختي را سپري مي كنم تنها سرگرمي من شده است كار مخصوصا در اين ماههاي سال كه فصل بستن حسابها و برگزاري مجمع عمومي شركتهاست تمام روزها از ساعت 7 صبح تا 12 شب سركارهستم حتي جمعه ها و پنج شنبه ها و حتي روزهاي تعطيل
كارخانه اي كه در آنجا كار ميكنم كاملا خصوصي است و نزديك 400 نفر پرسنل دارد ولي كل واحد حسابداري با من چهار نفر است كه متاسفانه كليه فشار روي من است چون مدير مالي هستي
البته كار من را خسته نكرده است بلكه مسائل و مشكلات فكري من را ويران نموده است .
دست مايه من ويراني منست
نمي دانم و شايد بدانم چرا با اينهمه مشكل دست و پنجه نرم مي كنم و آيا طاقت اينهمه مشكلات را دارم
گاهي بخود مي گويم خود را به بي خيالي بزن و اصلا به هيچ چيز فكر نكن ولي نمي شود
باشد تجربه سخت
و بسيار گران و غير قابل جبران
ولي هنوز خود را نباخته ام و با اميد زنده ام
در اين كره خاكي گاهي براي بالا رفتن بايد كسي را له كني بايد كسي بازنده باشد و در اين ماجرا اين منم كه ............

اميدم را از دست نمي دهم مبارزه مي كنم
گرچه از زندگيم راضي نخواهم بود و سرنوشت هر كس به خود او بستگي دارد و اين زندگي دست مايه منست


امشب از باده خرابم كن و بگذار بميرم
غرق درياي شرابم كن و بگذار بميرم
قصه عشق به گوش من ديوانه چه خواني
بس كن افسانه و خوابم كن و بگذار بميرم
*************************************************************************





هیچ نظری موجود نیست: