۱۳۸۹ آبان ۲۸, جمعه

وصيت نادرشاه






اي خردمندان و اي دانشمندان سرزمين من:
 آزادي سرزمين هاي کشور ايران با قدرت شمشير و سپاه من اما پرورش نسل هاي آينده با انديشه هاي روشن و به دور از نابخردي با شما.
 اگر شما مردم را آگاهي بخشيد و آن ها را از خرافه به دور سازيد، ديگر نيازي به شمشير نادر نخواهد بود


شاهنامه فردوسي


از دشمن بزرگ نبايد ترسيد اما باي............................................ . جواني که از آرمان هاي بزرگ ميهني و مردمي خود جدا شد، نه تنها ياريگر کشور نيست بلکه باري به دوش هم ميهن خود است
خردمند، راهنماي من در تمامي زندگي بوده است. اي مردم، در گزينش بزرگان کشور خود تيزبين باشيد و کساني را که نيرنگ کار , بيش خواه و خودخواه و فريبنده هستند را به نزد خود راه ندهيد


پيروزي هند سرفرازيي نبود براي من، دستگيري درازدستان و سرسپردگاني ارزشمند بود که بيست سال کشورم را ويران ساخته و تاراج را تمام بر مردم سرزمينم روا داشتند . اگر به دنبال سرفرازي بودم پادشاهان اروپا را مي توانستم به بردگي بگيرم؛ اما اين از آيين جوانمردي و خوي ايراني من به دور بود


کمربند و تاج سلطنت، نشان نوکري براي سرزمينم است. نادرها بسيار آمده اند و باز خواهند آمد اما ايران و ايراني بايد هميشه در بزرگي و سروري باشد. اين آرزوي همه زندگيم بوده است


هنگامي که برخواستم؛ از ايران، ويرانه اي ساخته بودند و از مردم کشورم بردگاني زبون و همه جا........بود و بيگانه پرستي. سپاه من نشان بزرگي و دليري ايرانيان را در درازناي تاريخ ايران دوباره زنده کرد. سپاه نادر تنها به دنبال نگاهباني کشور و آرامش آن بوده است


براي مرزهاي کشورم هيچ هنگام با کسي گفت و گو نمي کنم بلکه آن را با نيروي خواست خود و فرزندان کشورم به چنگ مي آورم و از آن نگاهباني مي کنم


با خود مي گفتم؛ بايد راهي جست در تاريکي شب هاي نافرنان بر سرزمينم، من هميشه به دنبال نوري باشم, نوري براي رهايي سرزمينم از چنگال بيگانگان، چه آسيب دهشتناکي است که ببيني همه جان و دارايي و آبرويت در دستان بيگانگان قرار گرفته و دستانت بسته است و نمي تواني کاري کني اما همه وجودت براي رهايي در تکاپوست. نيرويي با مهر به ايران از ژرفايم فرياد مي زد؛ تو مي تواني بهبودبخش باشي، حرکتم را با نام ايران آغاز کردم


تمام وجودم و زندگي ام را براي سرفرازي ميهنم بخشيدم ؛به اين اميد که سرفرازي جاويدان براي کشورم کسب کنم. هنگامي که در دشت مغان اردبيل بودم، سوگند ياد کردم که ايراني را سرور و سالار جهان کنم و ايرانيان را از دست درازي دشمنان نگاه بدارم. من وام خويش را به انجام رساندم، آيا ديگران نيز چنين کردند !؟


در سرزميني که ناداري و پس رفت و دست درازي در آن بيداد مي کند، ساختن................................................................ به چه دردي مي خورد. اين پول ها و سرمايه را بايد براي ساختن و پروراندن جواناني دلير و ميهن پرست خرج کرد که نخست ستون يک کشور آزاد را بسازند. خمس و زکات را، به اين جوان ها بدهيد


هیچ نظری موجود نیست: