شاعران پارسی گوی زلف، چشم و دل یار را در سیاهی و روز هجران و جدایی و دوری را در درازی به شب یلدا تشبیه کرده اند.
در باورهای آیین باستانی، یلدا، شب زاد و زایش مهر است، از این رو ریشه و پیشینه این باور به دیرینه ترین روزگار آیینی ایران باستان در آن سوی هزارهها میرسد(به ایزد مهر و آیین مهر یا روزگار مهرپرستی آریاییان).
یلدا اول زمستان و شب آخر پاییز است که درازترین شبهای سال است و در آن شب یا نزدیک به آن آفتاب به برج جدی تحویل می کند و قدما آن را سخت شوم و نامبارک می انگاشته اند. در بیشتر نقاط ایران در این شب مراسمی انجام می شود.
مهر، کهن ترین باور آریایی است، چرا که آریایی از همان آغاز پیدایش از تاریکی نگران و هراسان بود و سخت می ترسید چرا که دیوها و ددها همه از تاریکی سر برمی آورند و در اندیشه گرفتن جان و خان و مان آریایی بودند و در آن شب های تاریک و بلند و پربیم و هراس، آریایی همواره چشم به افق داشت تا نخستین فروغ روشنایی سربرآورد و دیو و دد ناپدید شود.
در هر صورت اقوام آریایی که همواره از تاریکی هراس داشتند بلندترین، سردترین و تیره ترین سال را جشن می گرفتند. روشنایی و گرمای معتدل را ایزدی و اهورایی می دانستند و تاریکی و سرما را اهریمنی.
در شب یلدا، به پاس گرامی داشت فروغ روشنایی و خورشید و ستیز با شومی و بدشگونی آتش می افروختند، گرد هم می آمدند، جشن می گرفتند، سفره می گستردند و میوه های تازه و خشک می آوردند. بی گمان این سفره رنگ و بوی دینی و آیینی داشت. بسیار گرامی و مقدس بود، از این مهر و فروغ روشنایی و خورشید، برکت می خواستند تا زمستان را به خوشی سپری نمایند. اینگونه بود که شب چله یا شب یلدا، میراث چند هزار ساله آریایی پدیدار شد، ادامه یافت و تا به امروز رسید.
پس از دوران تاریخی و پیدایش آیین آریاییها، شب چله را گرامی داشتند و در گذشته ایرانیان میوه هایی را که تا آن شب سالم مانده بود با آجیل و خوراکی های دیگر فراهم می آوردند و همه با هم پاسی از شب را با شادی و سرور می گذراندند و با این شیوه به پیشواز چله بزرگ می رفتند که از فردای آن روز شروع می شد و تا جشن سده، چهل روز ادامه داشت.
در این شب هر خانواده میوه هایی مانند انار، هندوانه، خربزه، سیب، انگور و به را فراهم می کنند و با خود به جشن شب چله می روند، در میان میوه ها، هندوانه از اهمیت بیشتری برخوردار است زیرا بعضی از آنان براین باورند که اگر مقداری هندوانه را در شب چله بخورند در سرتاسر چله بزرگ و کوچک یعنی زمستانی که در پیش دارند، سرما و بیماری بر آنان اثر نخواهد گذاشت. غیر از میوه گاهی آجیل شیرین و شربت نیز از خوراکی های شب چله است که تا پاسی از شب همه دور هم می نشینند تناول می کنند. گاهی مادر بزرگ ها داستانهای شیرین روزگار گذشته را برای بچه ها تعریف می کنند. پدربزرگ ها شاهنامه می خوانند و از حماسه های افتخارآفرین ایرانیان سخن می گویند. همه با شادی و خرمی شب چله را می گذرانند و با نیایش شب را همراهی می کنند و گاهی آن را به سپیده دم می رسانند.
در شهرها و روستاهای گیلان، شب چله را گرامی می دارند و جشن می گیرند، میوه و آجیل شب چله گیلانی ها عبارت است از: لیمو، پرتقال، انار، هندوانه، فندق، پسته و تخمه.
گیلانی ها خوردن هندوانه را در شب یلدا واجب می دانند، زیرا بر این باورند که هر کس شب چله هندوانه میل کند در زمستان از سرما درامان می ماند و معتقدند هر کس در شب چله، هندوانه بخورد در تابستان احساس تشنگی نمی کند.
آب کونوس، یکی از خوردنی های شب چله است. خربزه، نقل و ببیشته برنج که ترکبی از برنج بو داده، هسته خربزه و هسته هندوانه، دانه و مرجو و همینطور خوج که گلابی محلی است.
در گیلان گالش ها معتقدند که در شب چله، 40 نوع خوراکی باید خورد،د ر دیلمان کدوپخته و نخودبرشته و حلوا و شیرینی درست می کنند ودر جوشر لاهیجان، تره چیده و از آن خورشت درست می کنند.
*مراسم شب چله گیلانی
گیلانیان در این شب اشعار ذیل را زمزمه می کنند:
امشو، شب چله
خانم جیر پله
چاقو بزنیم هندونه کله
یعنی:
امشب شب چله است.
خانم، زیر پله است.
چاقو، به کله(محل اتصال به بوته) هندوانه بزنیم.
گرفتن فال حافظ از جمله آداب شب چله در میان گیلانیان است. تفال به دیوان حافظ در شهرهای گیلان جای ویژه ای دارد، خانواده ها گردهم می آیند و با شور و ذوق فال می خوانند. ابتدا دیوان حافظ را به دست یک یک افراد می دهند که آنان با انگشت میانی دست آن را بگشایند و نیت کنند. یکی دو نفر از افراد کهنسال و باسواد فال می گیرند. فال گیر با عقیده و حرمت فراوان به دیوان حافظ پس از آمادگی و نثار فاتحه به روان خواجه شیرازی می گوید:
ای حافظ شیرازی! ترا به شاخه نوات قسم دئنم، می مراد هدی!
یعنی: ای حافظ شیرازی، ترا به شاخه نباتت سوگند می دهم مرادم را بدهی!
ای خواجه حافظ شیرازی، تو محرم رازی! ما طالب یک فالیم، ترا قسم می دهم به شاخه نباتت که نیت فلانی را روشن کن و بگو که چیست؟ و بعد فال می گیرد و دیوان را به فرد باسواد می دهند تا فال را بخواند.
خواننده فال گاه بیت ها را تفسیر و تعبیر می کند. هر بار سه فال پیاپی می گیرند و سپس درنگ می کنند تا دوباره برای چند تن دیگر فال بگیرند. زیرا عقیده دارند که اگر سه فال پی درپی بیشتر بگیرند حافظ او را نفرین می کند.
در باورهای آیین باستانی، یلدا، شب زاد و زایش مهر است، از این رو ریشه و پیشینه این باور به دیرینه ترین روزگار آیینی ایران باستان در آن سوی هزارهها میرسد(به ایزد مهر و آیین مهر یا روزگار مهرپرستی آریاییان).
یلدا اول زمستان و شب آخر پاییز است که درازترین شبهای سال است و در آن شب یا نزدیک به آن آفتاب به برج جدی تحویل می کند و قدما آن را سخت شوم و نامبارک می انگاشته اند. در بیشتر نقاط ایران در این شب مراسمی انجام می شود.
مهر، کهن ترین باور آریایی است، چرا که آریایی از همان آغاز پیدایش از تاریکی نگران و هراسان بود و سخت می ترسید چرا که دیوها و ددها همه از تاریکی سر برمی آورند و در اندیشه گرفتن جان و خان و مان آریایی بودند و در آن شب های تاریک و بلند و پربیم و هراس، آریایی همواره چشم به افق داشت تا نخستین فروغ روشنایی سربرآورد و دیو و دد ناپدید شود.
در هر صورت اقوام آریایی که همواره از تاریکی هراس داشتند بلندترین، سردترین و تیره ترین سال را جشن می گرفتند. روشنایی و گرمای معتدل را ایزدی و اهورایی می دانستند و تاریکی و سرما را اهریمنی.
در شب یلدا، به پاس گرامی داشت فروغ روشنایی و خورشید و ستیز با شومی و بدشگونی آتش می افروختند، گرد هم می آمدند، جشن می گرفتند، سفره می گستردند و میوه های تازه و خشک می آوردند. بی گمان این سفره رنگ و بوی دینی و آیینی داشت. بسیار گرامی و مقدس بود، از این مهر و فروغ روشنایی و خورشید، برکت می خواستند تا زمستان را به خوشی سپری نمایند. اینگونه بود که شب چله یا شب یلدا، میراث چند هزار ساله آریایی پدیدار شد، ادامه یافت و تا به امروز رسید.
پس از دوران تاریخی و پیدایش آیین آریاییها، شب چله را گرامی داشتند و در گذشته ایرانیان میوه هایی را که تا آن شب سالم مانده بود با آجیل و خوراکی های دیگر فراهم می آوردند و همه با هم پاسی از شب را با شادی و سرور می گذراندند و با این شیوه به پیشواز چله بزرگ می رفتند که از فردای آن روز شروع می شد و تا جشن سده، چهل روز ادامه داشت.
در این شب هر خانواده میوه هایی مانند انار، هندوانه، خربزه، سیب، انگور و به را فراهم می کنند و با خود به جشن شب چله می روند، در میان میوه ها، هندوانه از اهمیت بیشتری برخوردار است زیرا بعضی از آنان براین باورند که اگر مقداری هندوانه را در شب چله بخورند در سرتاسر چله بزرگ و کوچک یعنی زمستانی که در پیش دارند، سرما و بیماری بر آنان اثر نخواهد گذاشت. غیر از میوه گاهی آجیل شیرین و شربت نیز از خوراکی های شب چله است که تا پاسی از شب همه دور هم می نشینند تناول می کنند. گاهی مادر بزرگ ها داستانهای شیرین روزگار گذشته را برای بچه ها تعریف می کنند. پدربزرگ ها شاهنامه می خوانند و از حماسه های افتخارآفرین ایرانیان سخن می گویند. همه با شادی و خرمی شب چله را می گذرانند و با نیایش شب را همراهی می کنند و گاهی آن را به سپیده دم می رسانند.
در شهرها و روستاهای گیلان، شب چله را گرامی می دارند و جشن می گیرند، میوه و آجیل شب چله گیلانی ها عبارت است از: لیمو، پرتقال، انار، هندوانه، فندق، پسته و تخمه.
گیلانی ها خوردن هندوانه را در شب یلدا واجب می دانند، زیرا بر این باورند که هر کس شب چله هندوانه میل کند در زمستان از سرما درامان می ماند و معتقدند هر کس در شب چله، هندوانه بخورد در تابستان احساس تشنگی نمی کند.
آب کونوس، یکی از خوردنی های شب چله است. خربزه، نقل و ببیشته برنج که ترکبی از برنج بو داده، هسته خربزه و هسته هندوانه، دانه و مرجو و همینطور خوج که گلابی محلی است.
در گیلان گالش ها معتقدند که در شب چله، 40 نوع خوراکی باید خورد،د ر دیلمان کدوپخته و نخودبرشته و حلوا و شیرینی درست می کنند ودر جوشر لاهیجان، تره چیده و از آن خورشت درست می کنند.
*مراسم شب چله گیلانی
گیلانیان در این شب اشعار ذیل را زمزمه می کنند:
امشو، شب چله
خانم جیر پله
چاقو بزنیم هندونه کله
یعنی:
امشب شب چله است.
خانم، زیر پله است.
چاقو، به کله(محل اتصال به بوته) هندوانه بزنیم.
گرفتن فال حافظ از جمله آداب شب چله در میان گیلانیان است. تفال به دیوان حافظ در شهرهای گیلان جای ویژه ای دارد، خانواده ها گردهم می آیند و با شور و ذوق فال می خوانند. ابتدا دیوان حافظ را به دست یک یک افراد می دهند که آنان با انگشت میانی دست آن را بگشایند و نیت کنند. یکی دو نفر از افراد کهنسال و باسواد فال می گیرند. فال گیر با عقیده و حرمت فراوان به دیوان حافظ پس از آمادگی و نثار فاتحه به روان خواجه شیرازی می گوید:
ای حافظ شیرازی! ترا به شاخه نوات قسم دئنم، می مراد هدی!
یعنی: ای حافظ شیرازی، ترا به شاخه نباتت سوگند می دهم مرادم را بدهی!
ای خواجه حافظ شیرازی، تو محرم رازی! ما طالب یک فالیم، ترا قسم می دهم به شاخه نباتت که نیت فلانی را روشن کن و بگو که چیست؟ و بعد فال می گیرد و دیوان را به فرد باسواد می دهند تا فال را بخواند.
خواننده فال گاه بیت ها را تفسیر و تعبیر می کند. هر بار سه فال پیاپی می گیرند و سپس درنگ می کنند تا دوباره برای چند تن دیگر فال بگیرند. زیرا عقیده دارند که اگر سه فال پی درپی بیشتر بگیرند حافظ او را نفرین می کند.
*بردن «شب چله ای» برای نو عروسان
بردن «شب چله ای» برای نو عروسان، قصه گویی و ترانه خوانی از جمله آیین هایی است که در گیلان انجام می شود.
در شب چله گرد هم می آیند و پس از خوردن هندوانه می گیرند.
یکی قصه می گوید و دیگران گوش می دهند. بچه ها بازی و پای کوبی می کنند. جوانان برای همسران آینده خود شب چله گری می فرستند که شامل: پرتقال، شیرینی و یک قواره پارچه است.
چنانکه در برخی از نقاط گیلان بر این باورند که همه آبهای جهان در لحظه ای نامعین در این شب می بندند،حالت انجماد پیدا می کنند و هر کس آن لحظه را دریابد هر مرادی داشته باشد و از خدا بخواهد حاصل می شود همچنین این باور را درباره شبهای مقدسی همچون شب عاشورا، شبهای قدر و شب نوروز نیز نقل می کنند که. حاکی از ریشه های آیین و اعتقادی شب چله است.
*فال پوست هندوانه:
پوست هندوانه را میبرند و چهار قسمت میکنند و در یک دست میگیرند و نیت میکنند و از جلو به پشت میاندازند:
اگر 2 قطعه سبز و دو قطعه سفید بیفتد – خیر است،اگر 3 قطعه سبز و یک قطعه سفید بیفتد – خوب است،اگر یک قطعه سبز و 3 قطعه سفید بیفتد – باطل است و سرانجام اگر هر 4 قطعه سبز باشد خیلی خوب است.
به قول اهالی تالش اگر هندوانه را که سردی است بخورند، سرمای زمستان برآنان اثر نمیگذارد.
در ماسوله مراسمی به نام «شم شمی» را به جا میآورند که یک نوع تفعل است.
هر کسی نیتی دارد دم درب خانه یا سرگذر میایستد و به حرفهای رهگذران گوش میدهد. چنانچه حرفهای خوب شنیده باشد آن را به تعبیر برآورده شدن نیت خود قلمداد میکنند و بالعکس.
شب چله را جزو شبهای عزیز دانسته و معتقدند در این شب درختان سرشان را پایین میآورند و در این لحظه اگر شخصی از خواب بیدار شود هر نیتی بکند خواستهاش برآورده میشود.
شال اندازی
در مناطق روستایی کوهستانی از رسوم شایع چهارشنبه سوری بود و گاه حالت نوعی خواستگاری از دختر صاحب خانه را داشت. معمولاً به گوشه شال اینان مقداری شیرینی و آجیل به عنوان هدیه صاحب خانه بسته می شد و شال اندازان بدون مشخص کرن هویت خویش به خانه فرد دیگری می رفتند.
گل گل چهارشنبه
از دیگر مراسم کهن ایرانیان که در گیلان هم با بعضی تغییرات جزیی به آن می پردازند، “چهارشنبه سوری” است که در غروب آخرین سه شنبه سال و در شب چهارشنبه انجام می شود. به این منظور خار، هیمه )هیزوم(بوته، گون و کاه جمع آوری می شد و با درست کردن پشته هایی که معمولاً رو به سمت قبله می نهادند و سپس آتش زدن آنها، از روی آتش می پریدند و هنگام پریدن با خوشحالی می خواندند:
گل گل چهارشنبه به حق پنج شنبه
زردی بشه، سرخی بایه نکبت بشه، دولت بایه
یعنی: ای شعله آتش چهارشنبه، به حق پنج شنبه، زردی و ضعف و بیماری رخت بر بندد و نوبت سرخی و نشاط و خرمی فرا رسد. دوره نکبت و ناکامی به سر آید و دولت و اقبال روی نماید.
این سنت که از روزگار زرتشت و حتی جلوتر بر جای مانده، در دوران اسلامی با اعتقادات مردم در هم آمیخته و رنگ و بویی دینی گرفته است. دود کردن اسپند هم از این رسوم است که سعی می شد از سادات خریداری شود و به هنگام دود کردن آن زمزمه می کردند:
عاطتیل کن، باطیل کن تی مرده ماره بیرون کن اسفند دوکن چاووس بایه مردمار به هوش بایه
گل گل چهارشنبه به حق پنج شنبه
زردی بشه، سرخی بایه نکبت بشه، دولت بایه
یعنی: ای شعله آتش چهارشنبه، به حق پنج شنبه، زردی و ضعف و بیماری رخت بر بندد و نوبت سرخی و نشاط و خرمی فرا رسد. دوره نکبت و ناکامی به سر آید و دولت و اقبال روی نماید.
این سنت که از روزگار زرتشت و حتی جلوتر بر جای مانده، در دوران اسلامی با اعتقادات مردم در هم آمیخته و رنگ و بویی دینی گرفته است. دود کردن اسپند هم از این رسوم است که سعی می شد از سادات خریداری شود و به هنگام دود کردن آن زمزمه می کردند:
عاطتیل کن، باطیل کن تی مرده ماره بیرون کن اسفند دوکن چاووس بایه مردمار به هوش بایه
عروس گوله
نمایش “عروس گوله” نیز از دیگر مراسم قبل از حلول سال نو به شمار می رفت. این نمایش همراه با آواز ریتمیک دارای مفاهیم اخلاقی و آیینی خاصی بود. بازیگران این نمایش معمولاً سه نفر بودند و به نقش غول، پیربابو و نازخانم ظاهر می شدند. نقش نازخانم را بیشتر مواقع پسر جوانی که لباس زنانه پوشیده بود اجرا می کرد.
پیر بابو یا کوسه نقش پیرمردی بود که با غول بر سر تصاحب نازخانم به بحث و جدل می پرداخت. غول هم خود را با کلاهی از کلوش (ساقه برنج)، زنگوله ها و چماق به هیبتی عجیب می آراست. این گروه به منازل مختلف رفته، به ایفای نقش خود می پرداختند و در ازای تهنیت گویی خویش و آرزوی سالی پربرکت و پر یمن برای صاحبخانه، از او هدایایی دریافت می کردند.
پیر بابو یا کوسه نقش پیرمردی بود که با غول بر سر تصاحب نازخانم به بحث و جدل می پرداخت. غول هم خود را با کلاهی از کلوش (ساقه برنج)، زنگوله ها و چماق به هیبتی عجیب می آراست. این گروه به منازل مختلف رفته، به ایفای نقش خود می پرداختند و در ازای تهنیت گویی خویش و آرزوی سالی پربرکت و پر یمن برای صاحبخانه، از او هدایایی دریافت می کردند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر