۱۳۹۱ خرداد ۶, شنبه

کلاس کائنات ، انسان ، عشق ( جلسه ی 28 _ خانه تکانی ذهنی)


پودر سفید کننده دندان پودر سفید کننده دندان
قویترین سفید کننده گیاهی در 5 دقیقه
رفع زردی،جرم و تقویت مینای دندان
شامپو رفع سفیدی مو
بیش از 15 سال جوان شوید
با این شامپو دیگر نیازی به رنگ مو ندارید
X
تبلیغات در بلاگ اسکای
شنبه 22 اسفند ماه سال 1388

کلاس کائنات ، انسان ، عشق ( جلسه ی 28 _ خانه تکانی ذهنی)



سلام . امیدوارم شاد، راضی و آسوده باشین! چون خیلی حرف برای گفتن دارم،پس بی مقدمه بریم سراغ بقیه ی تمرینات _ تولد دوباره یا خانه تکانی ذهنی _ که همون جور که می دونین، تمریناتیه که در نهایت باعث " دوست داشتن خود به اندازه ی کافی! " میشه!



4 _ تمرین آزمودن اندیشه ها:
( این در ادامه ی همون تمرین پیدا کردن پیامهای منفیه )



یک قانون ذهنی که ما زیاد ازش حرف زده ایم ، اینه که " به هر چه معتقد باشیم برای ما به حقیقت در می آید. " بر عکس این قانون هم صادقه! یعنی چی ؟! یعنی " هر چیزی که الان در زندگی ما به حقیقت در اومده ( یعنی الان برای ما وجود داره ) نتیجه ی یک فکر و اعتقاد در درون ماست! "پس اگه می خوایم چیزی رو در دنیامون عوض کنیم، باید اون اعتقاد ریشه ای رو که در درون ما اون رو ساخته، تغییر بدیم. این یکی از قوانین سیستم آرزوها هم هست.پس:



قانون 32 سیستم آرزوها _ اگه آرزو داری که چیزی یا کاری انجام بشه اول باید اون اعتقاد ریشه ای رو که در درون توست و مانع انجام اون آرزو می شه ، از بین ببری!



معمولا" ما نمی دونیم چه اعتقاد ریشه ای در درون ما وجود داره که باعث ایجاد شرایط فعلی ما شده.بیشتر ما فقط شرایط بیرونی رو می بینیم . این موضوع، به قول " لوئیز هی " مثل این می مونه که ما ببینیم یه جایی پر از خرده ی شیرینی و خاکه قنده! اما باور نداشته باشیم که خود این خرده های قند و شیرینی علامت اینه که یک تکه نان شیرینی وجود داره! این جا وجود نان شیرینی مثل همون اعتقاد درون ماست که شرایط بیرونی ( ریخته شدن خاکه قند و خرده شیرینی ) رو به وجود آورده!



یک قانون مهم در امور ذهنی _ تا وقتی که کسی نتونه رابطه ی میان تجربه های بیرونی( چیزهایی که تو زندگیمون وجود داره ) و اندیشه های درونی (یه اعتقاد پنهان در درونمون که حتی شاید اون رو در نیمه ی تاریکمون مخفی کرده باشیم) خودش رو پیدا کنه، همچنان در زندگی خودش، به شکل یک قربانی باقی می مونه یعنی قادر نیست هیچ کدوم از آرزوهاش رو به واقعیت برسونه!



خوب! حالا من چند تا از این اندیشه های درونی که باعث ایجاد تجربه های بیرونی برای ما میشه، رو براتون مثال می زنم :



_تجربه ی بیرونی : مشکلات مالی.

اندیشه ی درونی سازنده ی اون : اعتقاد به اینکه " لیاقت پول داشتن را ندارم! "



_ تجربه ی بیرونی : دوست و همدم نداشتن.

اندیشه ی درونی سازنده ی اون :اعتقاد به اینکه " هیچ کس دوستم ندارد! "



_ تجربه ی بیرونی : مشکلات شغلی.

اندیشه ی درونی سازنده ی اون :اعتقاد به اینکه " آنقدر که باید خوب باشم، نیستم!"



_ تجربه ی بیرونی : همواره به جلب رضایت دیگران مشغول بودن.

اندیشه ی درونی سازنده ی اون :اعتقاد به اینکه " هرگز نمی توانم به راه خود بروم! "



و....

چند مثال دیگر _ لوئیز هی در روش تدریس خانه تکانی ذهنی مثالهای جالبی می زنه. من چند تاش رو می گم تا موضوع براتون واضح تر بشه. اون میگه خیلی از اعتقادهایی که در کودکی، توسط اطرافیانمون، به ما داده شده، مفید و مثبت بوده اند اما وقتی بزرگ می شیم دیگه اون ها اعتقادات زایدی می شن که مانع تحقق آرزوهای ما میشن! مثلا" اعتقاد به این که " به غریبه ها اعتماد نکن! " برای یک بچه اندرز خوبی بوده اما برای یک بزرگسال ، تنهایی و انزوا رو به بار می آره!

یا اعتقادی مثل " پسر نباید گریه کند! " مردانی را می آفریند که احساس خود را پنهان می کنند. یا اعتقاد به " دختر نباید از درخت بالا برود! " زنی را می آفریند که می ترسد، قدرت جسمانی خودش را بروز بدهد.اگه در کودکی به ما آموخته باشند که " همه اش تقصیر خودمه! " حالا در بزرگی مدام احساس گناه می کنیم. اگه اوضاع و شرایط کودکی باعث این اعتقاد در ما شده باشه که " هیچ کس دوستم نداره " در این صورت حتما" اگر در بزرگی دوست یا رابطه ای وارد زندگیمون بشه، دوامی نخواهد داشت! اگه در کودکی آموخته باشیم که " همیشه اول باید دیگران رو مد نظر داشت " ممکنه در بزرگی بتونین نقش اعجاب انگیزی در حل مسایل دیگران داشته باشین اما نتونین برای خودتون موفقیتی رو به بار بیارین!





تمرین _ از خودتون بپرسید چه اندیشه هایی در سرم می گذرد، که مشکلات فعلی من را آفریده است؟!

اگه جواب رو نمی دونید، وحشت نکنید. کافیه چند بار ، مدت زمانی آروم بنشینید و این سوال رو در سکوت و آرامش از خودتون بپرسید، خرد درونی شما کم کم جواب رو به شما خواهد داد.اما با خودتون صادق باشین و از جوابهایی که مخالف میلتونه، وحشت نکنید.به این تمرین می گن : تمرین آزمودن اندیشه ها.

بعد از یافتن اندیشه هایی که باعث شرایط بیرونی زندگیتون شده اند، جلوی آینه ، تکرار کنید :" من می خواهم که این اندیشه های منفی به نیستی ازلی خود بر گردند! یعنی به همان جایی که از آنجا آمده اند. من اقتدار دنیای خودم هستم! من به همان چیزی خواهم رسید که اکنون اندیشیدن به آن را بر می گزینم! "

بعد از این تمرین مراقبه کنید تا هر وقت اندیشه های منفی در مورد خودتون به ذهنتون می آید، یا به محض اینکه متوجه شدین، کلام شما ذره ای سیمای منفی داره، بی درنگ جمله ی خودتون رو قطع کنید و به اون فکر بگید : " برو بیرون ! " ( این مثل همون تمرین " بعدی " است که من در پستهای اولم آموزش داده بودم. )



5 _ تمرین داشتن اشتیاق برای دگرگونی:




خوب! پس تا حالا باید متوجه شده باشیم که هر اتفاق بیرونی به خاطر وجود یک سری چیزها در درون خود ماست! پس اگه می خوایم دنیای بیرون رو تغییر بدیم باید اول درون خودمون رو تغییر بدیم! اما بیشتر ما در مقابل این حرف موضع می گیریم و اون رو رد می کنیم! می دونین چرا؟ چون همون اندیشه هایی که در درون ما به صورت اعتقاد در اومدن و دلشون می خواد همچنان در نیمه ی تاریک ما پنهان بمونند، باعث ایجاد مقاومت در برابر دگرگونی می شوند.



راههای مقاومت در برابر دگرگونی :



"لوئیز هی "در درسهای شفای زندگی ، میگه ما مقاومتمون در برابر دگرگونی رو به شکلهای مختلف نشون می دیم تا یه جوری خودمون رو از تغییر دادن خودمون نجات بدیم!!!

**ممکنه بگیم این نگرش احمقانه است!یا زیادی ساده لوحانه است!.شاید حتی از فکر اینکه برای تغییر دنیامون باید خودمون رو تغییر بدیم، دچار خشم بشیم! یا احساس بی صبری بهمون دست بده!

** یا برای شروع تمرینات امروز و فردا کنیم! ( مسامحه کردن که در خیلی از ما هست.)

**یا شروع کنیم به ساخت فرضیاتی مثل اینکه " به هر حال فایده ای نداره!" " دیگران من رو نمی فهمند " یا اینکه " وضع من فرق می کنه " یا اینکه " هیچ کس دیگه ای این کار رو نمی کنه " یا...

**یا به سراغ یه سری اعتقادات بریم که به ما کمک می کنن تا مجبور به پذیرش دگرگونی در خودمون نشیم، مثل اینکه " به وقتی که می گیره، نمی ارزه! " یا " این کار تو خانواده ی من مرسوم نیست! " یا...

**گاهی هم اقتدارمون رو به دیگران می دیم و می گیم " من منتظر طالع سعد هستم. تا حالا بخت با من یار نبوده! " یا " دیگران نمی گذارند که من عوض بشم! " یا " اول دیگران باید عوض بشند! " یا...

**یا از یک سری عقایدی که درباره ی خودمون داریم ، به عنوان بهانه های محدود کننده برای مقاومت در برابر دگرگونی استفاده می کنیم مثل " من زیادی برای این کار پیرم!یا تنبلم! یا زیادی درگیرم! یا زیادی جدی ام! یا خلاصه زیادی یک چیزی هستم که نمی گذاره تغییر کنم!

** یا از روشهای به تاخیر انداختن استفاده کنیم مثلا" بگیم " فکر خوبیه اما الان که وقت انجامش رو ندارم! "یا " فردا بگذره، بعد شروع می کنم! " یا...

** یا از روش تکذیب استفاده کنیم و بگیم "من که ایرادی ندارم که بخوام عوض بشم! " یا " فایده ی عوض شدن چیه ؟ مگه میشه با عوض کردن خودم دنیا رو تغییر بدم؟! " یا..

** یا برای فرار خودمون از تغییر نتیجه می گیریم که اول باید فلانی و فلانی رو تغییر بدم تا همه چی درست بشه! پس همین جا خواهش می کنم فعلا" دوستانتون رو به حال خودشون بگذارید! اغلب وقتی ما بهره ی زیادی از چیزی می بریم می خوایم دیگران رو هم در اون سهیم کنیم اما ممکنه زمان و مکان دیگران، هنوز نرسیده باشه پس به جای گیر دادن به تغییر دیگران از خودمون شروع کنیم!

به هر حال ما مقاومتمون در برابر تغییر رو به شکلهای مختلف نشون می دیم . اما بیشترین عاملی که باعث مقاومت ما میشه " ترس از ایجاد تغییره! "



تمرین _ جلوی آینه بایستید. خودتون رو نگاه کنید و بگوئید " من مشتاقم که عوض بشوم! "

بعد ببینید که چه احساسی به شما دست می ده! اگه مرددید یا مقاومت به خرج می دهید، از خودتون دلیلش را بپرسید و ببینید به چه اعتقاد کهنه ای در درونتون چسبیده اید که مانع دگرگونی شماست؟

اما یادتون باشه تفاوت الان شما با قبلا" باید در این باشه که حالا اصلا" خودتون رو برای تغییراتی که در خودتون لازم می دونید،نباید سرزنش کنین.شما بایدبا آسودگی تغییرات رو بپذیرید. پس دوباره مقابل آینه بایستید و عمیقا" به چشمان خودتون نگاه کنید و گلوی خودتون رو با دست لمس کنید و ده بار با صدای بلند بگوئید: "من مشتاقم که هر گونه مقاومت را کنار بگذارم. "



_ نکته : تاکید دارم که موقع این تمرین گلوتون رو با دستتون لمس کنید! این به خاطر ویژگیهای چاکرای پنجمه که در گلو ی ما وجود داره و دگرگونیها مربوط به اون هستند. ( اما اجازه بدید از این مسایل بعد از ورود به مبحث چاکراها صحبت کنیم. )



_ نکته : چرا این کار ها رو باید جلوی آینه انجام داد؟ _ چون ما در کودکی بیشتر پیامهای منفی ای را که الان به صورت اندیشه های درونیمون در اومده اند، از کسانی گرفته ایم که مستقیم به چشمان ما نگاه کرده اند و به ما پیام منفی داده اند!

و مهمتر اینکه آینه احساسهایی را که درباره ی خود داریم، باز می تاباند.



به هر حال...وقتی جلوی آینه از اشتیاقتون برای تغییر حرف بزنید، متوجه ی نوع مقاومتی که در شما وجود داره می شید! نگران نباشید! به قول " لوئیز هی " هر واکنشی که احساس کنید، نشانه ی اینه که پیشاپیش در فرایند شفا قرار گرفته اید، هر چند شفای کامل هنوز انجام نشده ،اما فرایند تغییر ( شفا) از لحظه ای آغاز شده که درباره ی عوض شدن اندیشیده ایم! فقط مراقب باشین مقاومتتون شما رو از انجام تمرینات دگرگونی باز نداره!





خدایا! کمکمان کن تا مشتاقانه دگرگونیها را بپذیریم! آمین!

هیچ نظری موجود نیست: