۱۳۹۱ مرداد ۲۳, دوشنبه

عاقبت گرگ زاده گرگ شود

عاقبت گرگ زاده گرگ شود
باب اول در سیرت پادشاهان
حکایت 4


طایفه ی دزدان عرب بر سر کوهی نشسته بودند و منفذ [1] کاروان بسته و رعیت بلدان [2] از مکاید [3] ایشان مرعوب [4] و لشکر سلطان مغلوب به حکم آنکه ملاذی منیع [5] از قلّه کوهی گرفته بودند و ملجا [6] و ماوای [7] خود ساخته مدبران ممالک آن طرف در دفع مضرت ایشان مشاورت همی کردند که اگر این طایفه هم برین نسق [8] روزگاری مداومت نمایند مقاومت ممتنع گردد.


درختی که اکنون گرفتــست پای                           به نیروی شخصی برآید ز جــــــای
وگر همچنان روزگاری هلی [9]                            به گردونش [10] از بیخ بر نگسلی
سر چشمه شاید گرفتن به بیل[11]                     چو پر شد نشایـــد گذشتـــن به پیل


سخن بر این مقرر شد که یکی به تجسس ایشان بر گماشتند و فرصت نگاه می داشتند تا وقتی که بر سر قومی رانده بودند و مقام خالی مانده تنی چند مردان واقع دیده جنگ آزموده را بفرستادند تا در شعب [12] جبل پنهان شدند شبانگاهی که دزدان باز آمدند سفر کرده و غارت آورده سلاح از تن بگشادند و رخت و غنیمت بنهادند نخستین دشمنی که بر سر ایشان تاختن آورد خواب بود، چندان که پاسی [13] از شب در گذشت :

قرص خورشید در سیاهی شد                                 یونس اندر دهان ماهی شد


مردان دلاور از کمین به در جستند و دست یکان یکان بر کتف بستند و بامدادان به درگاه ملک حاضر آوردند همه را به کشتن اشارت فرمود، اتفاقا در آن میان جوانی بد میوه عنفوان شبابش نو رسیده و سبزه گلستان عذارش [14] نو دمیده، یکی از وزرا پای تخت ملک را بوسه داد و روی شفاعت بر زمین نهاد و گفت : «این پسر هنوز از باغ زندگانی بر نخورده و از زیعان [15] جوانی تمتع نیافته، توقّع به کرم و اخلاق خداوندیست که به بخشیدن خون او بر بنده منت نهد» ملک روی از این سخن در هم کشید و موافق رای بلندش نیامد و گفت :

پر تو نیکان نگیرد هر که بنیادش بدست تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبدست
نسل فساد اینان منقطع کردن اولی تر است و بیخ تبار[16] ایشان بر آوردن که آتش نشاندن و اخگر[17] گذاشتن و افعی کشتن و بچه نگه داشتن کار خردمندان نیست.

ابر اگر آب زندگی بارد                                          هرگز از شاخ بید بر نخوری
با فرومایه روزگار مبر                                          کز نی بوریا [18] شکر نخوری


وزیر این سخن بشنید، طوعا و کرها [19] بپسندید و بر حسن رای ملک آفرین خواند و گفت : «آنچه خداوند دام ملکه فرمود عین حقیقت است که اگر در صحبت آن بدان تربیت یافتی؛ طبیعت ایشان گرفتی و یکی از ایشان شدی، اما بنده امیدوارست که در صحبت صالحان تربیت پذیرد و خوی خردمندان گیرد که هنوز طفل است و سیرت بغی [20] و عناد[21] در نهاد او متمکن نشده و در خبرست «کلُّ مولود یولدُ علی الفطرةِ فَاَبواهُ یهوّدانَه وَ یُنصرانه و یُمجّسانِه»[22]

با بدان یار گشت همسر لوط                            خاندان نبوتـــــش گـــُم شد
سگ اصحاب کهف روزی چند                          پی نیکان گرفت و مردم شد


این بگفت و طایفه ای از ندمای ملک با وی به شفاعت یار شدند تا ملک از سر خون او در گذشت و گفت : «بخشیدم اگر چه مصلحت ندیدم»

دانی که چه گفت زال با رستم گرد[23]              دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد
دیدیـــم بسی که آب سرچشمه خرد                  چون بیشتر آمد شتر و بار ببرد


فی الجمله پسر را به ناز و نعمت بر آوردند و استادان به تربیت او نصب کردند تا حسن خطاب و رد جواب و آداب خدمت ملوکش در آموختند و در نظر همگان پسندیده آمد، باری؛ وزیر از شمایل [24] او در حضرت ملک شمّه ای[25] می گفت که تربیت عاقلان در او اثر کرده است و جهل قدیم از جبلت [26] او به در برده ملک را تبسم آمد و گفت :

عاقبت گرگ زاده گرگ شود                                گرچه با آدمی بزرگ شود


سالی دو برین بر آمد؛ طایقه اوباش محلت بدو پیوستند و عقد موافقت بستند تا به وقت فرصت وزیر و هر دو پسرش را بکشت و نعمت بی قیاس برداشت و در مغاره دزدان به جای پدر بنشست و عاصی شد. ملک دست تحسر[27] به دندان گزیدن گرفت و گفت :

شمشیر نیک از آهن بد چون کند کسی             ناکس به تربیت نشود ای حکیم کس
باران که در لطافت طبعش خلاف نیست            در باغ لاله روید و در شوره بوم خس
زمین شوره سنــــبل بر نیـــــــارد                     درو تخـــــــم و عمل ضایــــع مگردان
نکویی با بدان کردن چنــــــان است                  که بـــــــد کردن به جـــــای نیک مردان


--------------------------------------------------------------------------------


پا نوشت ها :
1- راه
2- شهرها
3- حیله‌ها
4- ترسان
5- بلند و محکم
6- پناهگاه
7- جایگاه
8- روش
9- هلی
10- آسمان
11- سرچشمه ای که آبش اندک است.
12- شکاف
13- ثلث و قسمت اول شب
14- صورت
15- تازگی و رونق فزونی
16- خانواده
17- جرقه ی آتش
18- حصیر
19- خواهی نخواهی
20- ظلم
21- سرکشی
22- نیست هیچ مولود جز اینکه به سرشت اسلام زاید پس ابوانش وی را یهودی و نصرانی و جوسی کنند.
23- دلیر و بزرگ
24- خوی ها و عادات
25- اندک
26- ذات و سرشت
27- غم و افسوس خوردن

هیچ نظری موجود نیست: