۱۳۸۷ آبان ۲۹, چهارشنبه


گل در بر و می در کف و معشوق به کام است
سلطان جهانم به چنين روز غلام است
گو شمع مياريد در اين جمع که امشب
در مجلس ما ماه رخ دوست تمام است
در مذهب ما باده حلال است وليکن
بی روی تو ای سرو گل اندام حرام است
گوشم همه بر قول نی و نغمه چنگ است
چشمم همه بر لعل لب و گردش جام است
در مجلس ما عطر مياميز که ما را
هر لحظه ز گيسوی تو خوش بوی مشام است
از چاشنی قند مگو هيچ و ز شکرزان رو که مرا
از لب شيرين تو کام است
تا گنج غمت در دل ويرانه مقيم است
همواره مرا کنج خرابات مقام است
از ننگ چه گويی که مرا نام ز ننگ است
وز نام چه پرسی که مرا ننگ ز نام است
ميخواره و سرگشته و رنديم و نظرباز
وان کس که چو ما نيست در اين شهر کدام است
با محتسبم عيب مگوييد که او نيزپيوسته چو ما
در طلب عيش مدام است
حافظ منشين بی می و معشوق زمانی
که ايام گل و ياسمن و عيد صيام است

هیچ نظری موجود نیست: