« تمثیل »
احمد شاملو مرد جاودانه ی شعر امروز در شعر تمثیل از مجموعه ی مرثیه های خاک ژرف اندیشی فلسفی خویش را در مورد حقیقت مرگ و زیستن پس از آن در عصیان فواره ای که با جهش خویش فریاد می زند، آنگونه بیان کرده که زندگان این سوی جهان را به دریغی سرد از زیستن محقرانه ی خویش وا می دارد .
او زیستن عصیانی فواره ای را که پای در خاک دارد اما بلند می پرد تا رهایی را تجربه کرده باشد تمثیل فریاد رهایی قرار می دهد و آن را هم نسل بارانی می بیند که زمین را بارور می کند نه چونان جویبارکی خُرد که پایان مرداب گونه اش ، میراثی باتلاق وار برای بازماندگان است. و از این دست است که خود او – شاملو – بلند می پرد تا اندیشه بالا بلند و شگرفش برای ما میراث رهایی و شَرَف باشد :
در یکی فریاد
زیستن –
]پرواز عصیانی فوّاره ای
که خلاصی اش از خاک
نیست
و رهایی را
تجربه ای می کند [
و شکوه مردن
در فوّاره ی فریادی –
] زمینت
دیوانه آسا
با خویش می کشد
تا باروری را
دستمایه ای کند
که شهیدان و عاصیان
یارانند
که باروری را
بارانند
بارآورانند [
زمین را
باران برکت ها شدن –
]مرگ فواره
از این دست است. [
ورنه خاک
از تو
باتلاقی خواهد شد
چون به گونه ی جوباران حقیر
مرده باشی
فریادی شو
تا باران
وگرنه
مرداران
برگرفته از پیک خبری ایرانیان/ جای پای عشق. پیرایه یغمایی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر