۱۳۹۱ مرداد ۲۳, دوشنبه

کلاس کائنات ، انسان ، عشق (جلسه ی 7_ بچه غول بیشعور)


سلام به همه دوستان خوبم.

وقتی به دنیای خاکی اومدیم، زندگی رو به ما دادند، اسباب و لوازم بازی زندگی رو هم ،به ما دادند. (این اسباب و لوازم همون ابر و باد و مه و خورشید و فلک هستند، که در کارند تا ...) اما نوع بازی را تعیین نکردند و به انتخاب ما گذاشتند.انسان تنها موجودیه که انتخاب می کنه که چی باشه و چطور باشه.اما خروس و مار و سنگ و دریا و ... نمی تونند انتخاب کنند که چیزی غیر از آنچه که هستند، باشند. ما بر اساس فکر هامون انتخاب می کنیم.چون این فکر هستش که باور رو می سازه. یه قانون کلی وجود داره که می گه هر فکری در اثر تکرار و تلقین به باور تبدیل می شه و هر باوری ، خلق می شه.برای همینه که اگه مدام فکر های منفی بکنیم حوادث منفی می سازیم.



فکر------------------------باور----------------------خلق


برای همین هم به ذهن ، که بلند مرتبه ترین کمال نفس انسانه، می گن نفس ناطقه یا نفس معجزه گر.چون خلاقه و معجزه می کنه! دانشمند ها می گند که ذهن یک ماه قبل از تشکیل قلب در جنین به وجود می یاد و تا حدودا" بین 24 تا 48 ساعت بعد از مرگ هم باقی میمونه!! البته اندیشه ی ما چون انرژیه و انرژی از بین نمی ره ، حتی بعد از مرگ هم باقی می مونه.



حتما" شنیدین که ما یه ضمیر خود آگاه داریم و یه ضمیر نا خود آگاه.ضمیر خود آگاه شامل پنج حس ماست بعلاوه ی قدرت شعور و تصمیم گیری ما و...ضمیر نا خود آگاه شامل عواطف و احساسات، خاطرات ما، رویاها و تصاویر ما و سیستم عصبی خود مختاره.(اون قسمت از اعمال فیزیکی ما که تحت کنترل ما نیست ، تحت کنترل ضمیر نا خود آگاهه.)



خوب ببخشید یه کم سخت شد.چون می دونم همه تون می تونین این ها رو از توی کتابها خیلی کامل تر و علمی تر بخونین ، پس ساده و خودمونی می گم، باشه؟اصلا" چون خیلی درسمون علمی شد بگذارین واستون یه قصه بگم! می خوام در باره ی چراغ جادو و یه بچه غول بیشعور حرف بزنم! این همون چراغیه که از غول توی اون، هرچی بخوایم واسمون آماده می کنه!



چراغ جادو ذهن ماست و بچه غول بیشعور ، ضمیر ناخود آگاه ما!





دانشمند ها به ضمیر نا خود آگاه می گند بچه غول بیشعور! می دونی چرا؟

میگن ضمیر ناخود آگاه بچه است چون منطق سرش نمی شه!

میگن ضمیر نا خود آگاه غوله چون مثل غول قدرت جادویی داره و هر چیزی رو می سازه!

میگن ضمیر نا خود آگاه بی شعوره چون معنی واقعی چیز ها رو تشخیص نمی ده و یه جور هایی فرق بین خوب و بد رو نمی دونه!فقط دستوری رو که بهش داده میشه انجام می ده و خلق می کنه!



هر فکری که در اثر تکرار و تلقین به باور تبدیل می شه، مثل یه درخواست از غول چراغ می مونه!در واقع بچه غول ما، وظیفه داره همه ی باورهای ما رو بسازه و خلق کنه! هیچ کاری هم به خوب یا بد بودنشون نداره! یعنی اگه ما اینقدر به یه فکر منفی فکر کنیم که باورش کنیم،اون طبق وظیفه اش، جادوگری می کنه و همون فکر منفی رو برامون خلق می کنه! هیچ کاری هم نداره که ما از ترسمون هی به اون فکر منفی فکر کردیم، اما دلمون نمی خواسته که همه چی اون طوری منفی باشه!



مثلا" اگه یه نفر مدام به خودش بگه من خیلی فراموش کارم! همه چی رو هی از یاد می برم! بعد از چند بار تکرار شدن این حرف، این به یه باور تبدیل میشه.تا یه فکری به باور تبدیل بشه، بچه غول بیشعور (ضمیر نا خود آگاه) می گه: چشب علاالدین! الان تو رو به یه فراموشکار تبدیل می کنم!



مثلا"اگه یه نفر مدام بگه خسته شدم اینقدر این خونه ی بزرگ رو جارو کردم! بچه غول(کائنات یا هر اسمه دیگه ای که دوست داری) این حرف رو این جوری واسه ی خودش معنی می کنه که من این خونه ی بزرگ رو نمی خوام! لطفا" اون رو از من بگیر، تا مجبور نباشم جاروش کنم!



مثلا، کسی که در مورد خودش فکر میکنه که هر کسی رو که دوست داره از دست می ده! و مدام میگه من همیشه همه رو از دست می دم! این جا بچه غول نمی فهمه منظور اون اینه که دلش نمی خواد کسانی رو که دوست داره، از دست بده! بچه غول فقط می شنوه که لطفا" یه کاری کن تا من هر کسی رو که دوست دارم، از دست بدم، چون این قانون که در باره ی خودم گفتم باید همیشه انجام بشه!



فلورانس اسکاول شین در کتاب بازی زندگی و راه این بازی می گه یه خانمی از من پرسید چرا مدام عینکم رو گم می کنم یا اون رو می شکنم؟ وقتی باهاش صحبت کردم معلوم شد اون معمولا" در عصبانیت به خودش و دیگران می گه کاش می شد از شر این عینک راحت بشم! اون باید به جای این حرف می گفت من یه بینایی بدون نقص می خوام.اما با گفتن اون حرف،در ذهن نیمه هشیارش نقش می کرد که آرزو دارم عینکم رو از دست بدم ! و بچه غول وجودش هم اون رو براش فراهم میکرد!



من هنوز کلی حرف در این باره براتون دارم اما می گذارم برای جلسات بعد. فقط یه جمله از انجیل ، در تایید این درس براتون می گم: " از سخنان تو بر تو حکم خواهد شد!"



تمرین 1 _مراقبه کنید در نصف روز که چه جملاتی رو به کار می برید و به چه چیز هایی خیلی فکر می کنید. اون ها رو توی دفتر مراقبه بنویسید. به دستور هایی که به بچه غولتون می دید فکر کنید و هر چیزی رو که در این باره فهمیدید بنویسید.( نگران نباشید.ما در درسهای بعدی،با تمرین هایی ،همه ی این دستورها رو که در طی سالیان سال، به ضمیر ناخود آگاهمون دادیم و به وسیله ی اون ها، داریم حوادث زندگیمون رو می سازیم ، کشف می کنیم. )



تمرین 2_ مشارطه کنید درطی یک ساعت، از قانون زرتشت یعنی "پندار نیک.گفتار نیک.رفتار نیک. " پیروی کنید.بعد روی فکر، گفتار و رفتارتون مراقبه کنید.در انتها هم مکاشفه کنید که چه فکرهای نیکی کردین وچه گفتارهای نیکی داشتین.اونها رو در دفتر مراقبه بنویسید و یادتون نره که از خودتون هم ، برای انجام دادن اون ها، تشکر کنید.



پروردگارا کمکمان کن تا راه بر ما آشکار شود! کمکمان کن تا باور کنیم که جانشین قدرتمند تو در زمین هستیم!

هیچ نظری موجود نیست: