۱۳۸۸ شهریور ۹, دوشنبه


چگونه عربها ثروت ایران در خلیج فارس را غارت می کنند

سالیان دراز است که کشورهای عربی ، بویژه قطر و شیخ نشین امارات متحده عربی دست در دست شرکتهای بین المللی نفتی سرگرم تاراج ثروت ملی از طریق برداشت انبوه از ذخائر مشترک با ایران در خلیج فارس هستند . در این حال یکی از دست اندر کاران مسائل نفتی می گوید به دلیل عدم بهره داری جمهوری اسلامی از میدان مشترک گازی سلمان باامارات ، سهم ایران در این میدان گازی از 70 در صد به 42 در صد کاهش یافته است . این در حالی است که قرار است امارات برداشت خود از این میدان در سالهای آینده را مقدار متنابهی افزایش دهد .

به گزارش ایلنا حميد ظاهري مدير عامل شركت الهلال – ايران در گفت‌وگو بااین خبرگزاری گفت : حوزه گازي سلمان بين ايران و امارات مشترك است. طيق برآوردها 30 درصد از اين حوزه متعلق به امارات و 70 درصد متعلق به ايران بود . نكته اينجاست كه حدود 10 سالي است كه امارات از اين حوزه گاز برداشت مي‌كند. در حال حاضر ميزان برداشت گاز امارات از اين حوزه 540 ميليون فوت مكعب در روز است كه اين رقم قرار است تا 5/1 سال ديگر به 700 ميليون فوت مكعب در روز برسد . همچنین عدم برداشت گاز از سوي ايران سبب شده سهم 70 درصدي گاز از كل مخزن به 42 درصد كاهش يابد. حمید مظاهری اضافه کرد البته اين وضعيت در مورد ساير مخازن مشترك نيز وجود دارد و بايد فكري به حال سرمايه‌گذاري در اين حوزه‌هاي مشترك براي جلوگيري از هدر رفتن ثروت ملي شود

همچنین روزنامه سرمایه در این باره می نویسد «برداشت 9 برابری شیخ نشینان حاشیه خلیج فارس از منابع هیدروکربوری این منطقه که مورد تایید مسوولان نیز هست بیش از گذشته زنگ خطر را برای صنعت نفت یکصد ساله ایران به صدا درآورده است»

خبرگزاری مهر نیز در مطلبی با عنوان «خیمه عربی بر خلیج فارس» سخنان سیف الله جشن ساز مدیر عامل شرکت ملی نفت اشاره می کند و از قول او می نویسد « اگر با یک خط فرضی خلیج فارس به دو نیمه مساوی تقسیم شود با فرض برابر بودن میادین نفتی (هرچند سهم ایران بیشتر است) کشورهای امارات، قطر،کویت،عربستان و عمان 9 برابر ایران از ذخایر خلیج فارس برداشت می کنند»

ايران در خشکي؛ با عراق در جنوب و با ترکمنستان در شمال شرقى و در دريا؛ با همسايگان جنوبى خليج فارس مانند عربستان، کويت، قطر، امارات (ابوظبي، دوبي، شارجه) و عمان ميدان هاى مشترک دارد.به گفته کار شناسان نزديک به 50 درصد از ذخاير گازى کشور در ميدان پارس جنوبى قرار دارد .این میدان که بزرگ ترين ميدان مستقل گازى جهان به شمار مى رود روى خط مرزى مشترك ايران و قطر قرار دارد. طبق آخرين برآوردها، ذخيره مربوط به بخش ايران، حدود 2/14 تريليون مترمكعب و حدود هفت درصد كل ذخاير جهان را به خود اختصاص داده است.


نمودار برداشت ایران و قطر در چند سال گذشته


همچنين اين ميدان داراى ميعانات گازى معادل 18 هزار ميليون بشكه است. علاوه بر منابع پارس جنوبي، ميدان گازى هنگام در مرز آبى ايران و عمان در تنگه هرمز، ميدان نفتى و گازى سلمان در مجاورت خط مرزى آبى با ابوظبي، مشترك با ميدان ابوالبوخوش، ميدان نفت و گاز مبارك مشترك با امارات متحده عربي، ميدان گازى بي- فارسى مشترك با عربستان، ميدان هاى نفتى فروزان و اسفنديار مشترك با ميدان هاى لولو و مرجان متعلق به عربستان سعودي، ميدان نفتى نصرت مشترك با فاتح امارات متحده عربى ،ميدان فرزام مشترك با ميدان فلاح امارات متحده عربى در ،ميدان نفتى و گازى آرش مشترك با كويت و ميدان هاى نفتى و خشكى دهلران، پايدار غرب، نفت شهر، يادآوران (كوشك و حسينيه ) مشترك با عراق، عمده ترين منابع مشترك شناخته شده نفت و گاز كشور هستند.

رژيم هاى حقوقى تعريف شده و مورد توافق، هيچ يک از طرفين را از شروع و ادامه بهره بردارى ميدان مشترک منع نمى کند؛ بلکه تنها منطقه ممنوعه در دو طرف خط مرزى تعريف مى شود که هيچ يک از طرفين حق بهره بردارى در آن محدوده را ندارند. ولى در خارج از اين محدوده هر گونه عمليات مجاز خواهد بود. عدم بهره بردارى و توسعه به موقع ميدان هاى مشترك نفت و گاز و برداشت بيشتر كشورهاى همسايه از ميدان هاى مشترك، روزانه ميليون ها دلار به كشور ضرر مى رساند. براى مثال، هم اكنون امارات متحد عربى از ميدان مشترك سلمان و عربستان از ميدان مشترك فروزان بيش از دو برابر ايران برداشت مى كنند. از سوى ديگر، برداشت يك جانبه از ميدان هاى مشترك، افت فشار را در بخش بهره بردارى شده كاهش و در نتيجه، منابع نفت و گاز را به سوى ديگر سوق مى دهد.

ضمن اين كه اين پديده سبب مى شود كشورى كه در حال بهره بردارى يك جانبه است، از سهم بيشترى بهره مند شود. جبران انرژى از دست رفته نيز، هزينه هاى مضاعفى را درزمينه اعمال روش هاى افزايش مجدد توليد از جمله تزريق آب، گاز، فرآورى مصنوعى و ... در پى خواهد داشت.

۱۳۸۸ شهریور ۸, یکشنبه

«سفر به خیر» − شفیعی کدکنی از ایران رفت

دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی

شاعر و استاد برجسته‌ی ادبیات فارسی برای تدریس به دانشگاه پرینستون در آمریکا رفته است. برخی خبرگزاری‌ها نوشته‌اند که او برای همیشه ایران را ترک کرده است. او زمانی سروده بود که هوس سفر دارد، اما «چه کنم که بسته پایم».

آخرین شعری که از محمدرضا شفیعی کدکنی انتشار یافته،

پیش از شما

به سان شما

بیشمارها

با تار عنکبوت

نوشتند روی باد

کین دولت خجستهٔ جاوید زنده باد

و آخرین خبر در مورد استاد برجسته‌ی ادبیات فارسی این است که او در پنج‌شنبه‌ی گذشته به دعوت دانشگاه پرینستون برای تدریس راهی آمریکا شده است.

«سفر به خیر»

محمدرضا شفیعی کدکنی، متولد ۱۳۱۸ به پژوهش‌های ادبی‌ای چون "صور خیال در شعر فارسی" و تصحیح متون کهن شهرت دارد و به عنوان شاعری با تخلص "م. سرشک" که "در کوچه باغ‌های نشابور" را سروده است.

او از شاگردان استادان برزگ ادبیات بدیع‌الزمان فروزانفر، محمد معین و ناتل خانلری بوده و خود یک عمر در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران تدریس کرده است.

خبرگزاری "ایلنا" نوشته است که شفیعی کدکنی برای همیشه از ایران رفته است. خیرگزاری" مهر" ولی مدت اقامت برنامه‌ریزی‌شده‌ی وی در آمریکا را یک سال دانسته است. "جام جم آن لاین" نوشته است که خبرهایی تائید نشده مبنی بر صدور حکم بازنشستگی وی به گوش می‌رسد. با این حال تاکنون هیچ مقام رسمی در دانشگاه تهران یا وزارت علوم این اخبار را تائید نکرده است.»

در سایت‌های فارسی‌زبان در اینترنت خبر مهاجرت شفیعی کدکنی به آمریکا پربازتاب بوده است.

شعری از شفیعی کدکنی، که در حافظه‌ها مانده و مدام نقل می‌شود، به موضوع سفر اختصاص دارد. شعر "سفر به خیر" از مجموعه‌ی «در کوچه‌باغهای نشابور» است:

«به کجا چنین شتابان؟»

گون از نسیم پرسید

« دل من گرفته زاین جا،

هوس سفر نداری

زغبار این بیابان؟»

« همه آرزویم اما

چه کنم که بسته پایم...»

« به کجا چنین شتابان؟ »

« به هر آن کجا که باشد، به جز این سرا، سرایم... »

« سفرت به خیر اما تو و دوستی، خدا را

چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی،

به شکوفه ها، به باران،

برسان سلام ما را.»

۱۳۸۸ شهریور ۳, سه‌شنبه


حجاريان: از مردم عذرخواهي و از حزب مشاركت استعفا مي كنم، فارس

پس از قرائت كيفرخواست، سعيد حجاريان از رييس دادگاه خواست متن دفاعيه خود را كه آماده كرده بود، سعيد شريعتي در محضر دادگاه قرائت كند.

به گزارش خبرنگار سياسي خبرگزاري فارس، متن كامل دفاعيه سعيد حجاريان به اين شرح است:

بسم الله الرحمن الرحيم
رياست محترم دادگاه

در جريان انتخابات دهمين دوره رياست جمهوري و وقايع پس از آن متاسفانه حوادثي رخ دادكه قلب همه دلسوزان سرنوشت كشور را بدرد آورد . از شعارهاي وهن آلود بگير تا قانون شكني هاي اشكار وصدمه به اموال شخصي وعمومي وحتي قتل وجرح تا كنون در هيچ انتخاباتي سابقه نداشته وسايه كدورت خود را بر زلال چهل ميليون راي مردم افكند ودشمنان اين مرز وبوم را به طمع خام انداخت كه شايد بتوانند از اين وضع گل آلود ماهي مراد را صيد كنند .
من به شخصه خود را از اين همه جور وعدوان كه بر مردم ونظام اسلامي مان رفته بري ميدارم وانزجار وتنفر خود را از كليه تحركات كه امنيت كشور را به خطر انداخته ابراز ميكنم . كشور عزيزمان ايران در منطقه پر تلاطمي قرار دارد ولااقل دو جنگ خانمان سوز در شرق وغرب كشورمان در جريان است .از سويي ديگر بسياري از كشورها مدارج توسعه وپيشرفت را با شتاب طي مي كنند ودريغ است ايران كه از نعمت امنيت در اين منطقه آشوب زده برخوردار است ، هم پاي ديگران تعالي وترقي نيابد .

دشمنان با تحريم ها وتحريك هاي متعدد تلاش دارند مانع اين روند شوند اما وظيفه ما حفظ وحدت وانسجام ملي است وبايد هوشيارانه مانع رخنه در صفوف ملت شويم .

هر يك از ما اگر پا را از يك انتخابات سالم فراتر گذاشته ونعمت امنيت را كه پشتوانه توسعه اقتصادي است متزلزل كنيم نزد وجدان خود و نسل هاي آينده واز همه بالاتر پروردگار عالميان بايد انابه كنيم وطلب بخشايش نماييم .
من هم در اين انتخابات با ارائه تحليل هاي ناصواب مرتكب خطاهاي سهمگين شده ام كه از آنها تبري مي جويم چون قطعا مورد رضاي محبوب عالميان نيست وموجب ندامت است . من به خاطر اين تحليل هاي ناصواب كه مبناي بسياري از اعمال نادرست قرار گرفته از ملت عزيز ايران عذر خواهي مي كنم .

هرچه گفتيم غير از صحبت دوست در همه عمر از آن پشيمانيم
اميدوارم اين سخنان كه از دل بر آمده بر دل بنشيند اما اين كافي نيست ومن در تعاملات تنهايي خود ريشه ها وعلل موضع گيري هاي خود را واكاوي كرده ام كه به طور اختصار به عرض ميرسانم :

طي ده پانزده سال اخير مقالاتي از من به چاپ رسيده كه حاوي بعضي از نظريات نامربوط به شرايط كشورمان بوده كه قصد دارم بعضي از مهم ترين آنها را درين مجال بشكافم وعلت انحراف اين مواضع را تشريح كنم .

يكي از مهمترين اين نظرات انطباق شرايط كشورمان با تئوري ماكس‌وبر در باره ي سلطانيسم است كه معتقد است بر بسياري از امپراطوري هاي شرقي اين شيوه از حكومت جاري بوده ويك حاكم پاتريمونيال تيولدار وتعدادي حاميان وي كه هر كدام خيل عظيمي از تحت الحمايگان را يدك ميكشيده اند نظام سلطه را در سراسر قلمرو سرزمين مستقر كرده بودند.

قبل از اينكه به نقد اين نظريه در خصوص انطباق آن با شرايط ايران بپردازم لازم ميدانم نكاتي را متذكر شوم :

1- متاسفانه در ايران با ضعف علوم انساني بخصوص در رشته هاي جامعه شناسي وعلوم سياسي مواجه ايم وعليرغم گسترش مراكز آموزشي عالي وكثرت دانشجو در رشته هاي علوم انساني ، متون آن از عمق چنداني بر خوردار نيست ومطالب با ترجمه هاي اغلب ناقص و بدون نقد در اختيار دانشجويان گذاشته مي شود.
2- حجم وسيعي كتاب بعد از انقلاب ترجمه شده كه بسياري از آنها جنبه ايدئولوژيك دارند ودر كنه آنها مي توان ردپاي مكاتب مختلف از ماركسيسم ارتدوكس تا نئوليبراليسم را مشاهده كرد واين كتب (وبايد اضافه كرد مجلات را) به وفور دردسترس مشتاقان است .

3- علاوه بر اين فارغ التحصيلان علوم انساني (بخصوص در دانشگاههاي خارج )كه بعنوان اعضاء هيئت علمي استخدام مي شوند ناخود آگاه حامل آخرين دستاورد هاي اين علوم به ايران هستند وهم اكنون ميتوان مشاهده كرد كه ديدگاه هاي پست استوراكتوراليسم ، پست ماركسيسم ، فمينيسم و انواع مكاتب غربي تحت عنوان علم ترويج مي شوند .

عوامل مذكور بعلاوه شرايط خاص من وضعي را پديد آورد كه من هم بدون ديدگاه انتقادي بدام چاله اين علوم انحرافي در غلطيدم .اما شرايط ويژه اي كه من را به اين سمت سوق داد عبارت اند از :

1- من بعد از ارتحال حضرت امام (ره) و آغاز دولت سازندگي به معاونت سياسي مركز تحقيقات استراتژيك برگزيده شدم در آنجا بود كه فهميدم براي هدايت پروژه ها تجربه علمي سياسي كار ساز نيست و لاجرم بايد آموزش دانشگاهي هم داشته باشم لذا فوق ليسانس ودكتراي خود را در علوم سياسي اخذ كردم وانبوه نظريات وايدئولوژي هاي سياسي نادرست در ذهنم تلمبار شد بدون آنكه بازنگري و نقد آنها را داشته باشم.

2- با شروع موج اصلاحات وبخصوص تشكيل جبهه مشاركت كه به تئوري راهنماي عمل نياز داشت طبعا از من توقع مي رفت كه بعنوان نظريه پردار دست بكار شوم وتحليلي علمي از شرايط جامعه ، دولت و نيروهاي سياسي عرضه كنم تا راهنماي عمل حزبي قرار گيرد با مقدمات فوق اكنون مي توانم توضيح دهم كه چرا نظريه ماكس‌وبر نظريه پرداز آلماني قرن گذشته كه مبناي تحليل هاي ما قرار گرفت هيچ ربطي به شرايط ايران ندارد.

4- ماكس‌وبر تجربيات خود را عمدتا از امپراطوري عثماني ، امپراطوري چين وامپرا طوري مغولهاي هندگرفته بود ويك نظريه عمومي بنام پاتريمونياليزم يا سلطانيزم وضع كرده بود وجه مشترك اين كشورهاي منطبق بر اين نظريه به شرح زير بود.

اولا) اين كشورها بصورت امپراطوري وسلسله هاي خانداني بودند.

ثانيا) اين امپراطوري ها ماقبل مدرن بوده وهيچ قانوني حاكم بر آنها نبود ودر راس آنها حكام خود كامه جلوس كرده بودند.

ثالثا) حكومت در اين كشورها از راه خون و وراثت مستقر مي شد وبه استلاح نظام هاي موروثي بودند.

رابعا) مردم بعنوان رعايا از كليه حقوق شهروندي محروم بودند وهمراه زمين خريد وفروش مي شدند .

با اين اوصاف انطباق نظريه ماكس‌وبر ، بر شرايط كنوني ايران كاملا نا بجا .بي ربط است چون :

اولا) جمهوري اسلامي ايران ، نظامي مابعد انقلابي است كه مردمي رشيد دارد تحت تربيت حضرت امام (ره) بخوبي به حقوق خود واقفند .

ثانيا) نظام ما داراي قانون اساسي مدوني است كه در آن حق حاكميت ملي به رسميت شناخته شده ومسئولان آن بطور مستقيم يا غير مستقيم از سوي مردم انتخاب مي شوند لذا مردم ما شهروندند نه رعيت .

ثالثا) حكومت در ايران موروثي نيست واز طريق خون منتقل نمي شود بلكه خبرگان مبعوث مردم هستند كه در هر زمان اعلم اعدل واشجع مجتهدين را كه مدير ومدبر وآگاه به مسائل زمان است انتخاب ميكنند.

رابعا) مذهب غالب مردم ايران تشيع است ونظام ولايت فقيه مشروعيت خود را از ناحيه مقدسه امام زمان (عج) مي گيرد وبدين لحاظ حكم ولي فقيه شعبه اي از ولايت رسول اكرم (ص) مي باشد.

بنابر اين ملاحضه مي شود كه نظريات ماكس‌وبر در ايران كنوني هيچ كاربردي ندارد ومن از سر غفلت بدون نگاه انتقادي به اين نظرات آنها را به شرايط كشورمان تعمين دادم .

رياست محترم دادگاه
چنانچه ملاحضه فرموديد كار بسط نظريات نامنقّح و عدم تلاش براي يافتن تئوري هاي بومي كه با شرايط ايران انطباق داشته باشد مي تواند چه نتايج سهمگيني را به بار آورد كه اين موضوع موجب عبرت جدّي براي تمام دوستان دانشگاهي وفعالان سياسي است . وظيفه اين عزيزان به عنوان نخبگان جامعه آن است كه حربه نقد را عليه همه كس بكار ببرند ولو بزرگترين انديشمندان شناخته شده جهان باشند و بسيار با احتياط و هوشمند به بومي كردن نظريات بپردازند به صرف اينكه فلان استاد ويا فلان كتاب مرجع ، مطلبي را نقد كرده است بسنده نكنند وتا يقين پيدا نكرده اند از اين نظريات در عمل استفاده نكنند.
همچنين شوراي انقلاب فرهنگي ومسئولان آموزش عالي كشور همه در اين انحراف بي‌تقصير نيستند . با اينكه مكرراً هشدار داده شده كه علوم انساني با علوم دقيقه تفاوت دارد و بسياري از حربه‌هاي ايدئولوژيك در پوشش علوم انساني عرضه مي‌شوند متاسفانه شاهديم بجاي دقّت در كيفّيت اين علوم هر ساله بر كميت مراكز آموزشي عرضه كننده آن افزوده مي شود ، اوائل انقلاب شايد چهار پنج دانشگاه دولتي بيشتر نداشتيم كه تا حّد اكثر در حد فوق ليسانس براي اين علوم ، دانشجويان محدودي تربيت مي‌كردند امّا امروزه در هر شهري دانشگاه دولتي وآزاد و پيام نور وخصوصي تا مدارج بالا تربيت دانشجو مشغولند بدون آنكه به محتواي نادرست عرضه شده توجهّي كنند.
گرچه اين نظريات در قالب هاي تنگ علمي و شبه علمي بيان شده است اما به هنگام بسط وگسترش بخصوص در مرحله عملياتي شدن ضايعات وصدمات فراواني به بار مي آورد كه يك نمونه‌اش را در تخريب وحدّت ملي در جريان انتخابات دهم ديديم كه به اموال عمومي وشخصي مردم خسارات فراواني وارد شد ودها كشته وزخمي بجا گذاشت وطمع بيگانگان را بر انگيخت .
سياسيون وفعالان سياسي هم در اين قضيه مسئولند اين گروه هرچند در عرصه نظريه پردازي معمولا نقشي ندارند اما در جهت عملياتي كردن و به اجراء در آوردن تئوري ها نقشي بس مهم ايفا مي‌كنند وسازمانهايي در جهت اهداف منبعث از تئوري ها بجود آورده راهبري ميكند واين امر خطيري است . چه بسا يك لغزش از آن به اضعاف مضاعف در جامعه بازتاب يابد چون اينان مرجع سياسي بخش هايي از مردم هستند وهرگونه تزلزل موضع آنان در سطوحي بازتاب مي يابد.
همانگونه كه مراجع ديني لغزششان خطير است و به قول معصوم (ع) "انكسار العالم كانكسار السفينه تغرق وتغرق " (شكستن دانشمن مانند شكستن كشتي است كه هم خودش غرق مي شود وهم عده اي را غرق مي كند ) لذا سياسيون بايد متوجه تئوري هايي كه منشاء استراتژي عمل سياسي آنهاست باشند.
اما عده اي از فعالان سياسي عالما عامدا با توجه به پيامدهاي يك نظريه آنرا در سطح دانشگاه احزاب وجامعه اشاعه مي دهند كه اينجا بر مسئولين ذيربط است كه با پيگيري شواهد وقرائن ردپاي اين گونه افراد را پيگيري كنند وقانون را در مورد آنها اجرا نمايند.
مثلا در حوادث اخير شعارهايي سر داده شد كه هر كس ذره‌اي عرق وطن پرستي ودغدغه وحدّت ملي وشرم از خون شهدا داشته باشد ونگران ترقي وتوسعه كشور باشد آنها را بر نمي تابد ومنزجر مي شود.
معلوم است وقتي همه دلسوزان نظام از بعضي حركات وسخنان وشعارها مشمئز مي شوند لابد محركين اين ماجراها حركتي دشمن شاد كن انجام داده اند اگر نگوئيم خود از دشمن دستور گرفته اند.
*نتيجه گيري
از مجموعه مباحث پيش گفته شده مي توان استنتاج كرد كه احساس رعب در نزد انديشمندان غربي موجب ذلّت نفس و پذيرش بي قيد وشرط نظريات آنان مي شود وحضرت امام (ره) به ما آموختند كه روي پاي خود بايستسم ومقهور شرق وغرب نشويم ورمز توفيق ما تا كنون همين بوده است . البته ما در علوم تجربي ودقيقه اين نكته را خوب يافته ايم و دانشمندان جوان ، از زمان جنگ به اين سو دستاوردهاي چشمگيري داشته اند اما در زمينه علوم انساني آنچنان كه بايد وشايد فعاليتي نكرده‌ايم ويكي از روزنه ها ورخنه هاي فرهنگ وارداتي و حّتي ضربات دشمنان از اين ناحيه بوده است كه به هر حال جزو آسيب پذيري هاي نظام علمي كشور محسوب مي شود . البته موضوع اگر فقط يك نقيصه علمي بود قابل تحمل مي نمود اما خطر آنجاست كه نظريات علوم انساني حاوي حربه هاي ايدئولوژيك هستند و قادرند به استراتژي وتاكتيك تبديل شوند ودر مقابل ايدئولوژي رسمي كشور صف آرايي كنند وآن را به چالش بكشند.
زماني ماركسيسم به عنوان آخرين دستاورد علمي مبارزه در مقابل اسلام صف كشيده بود و امروزه نئوليبراليسم نداي پايان تاريخ را سر مي دهد وخود را بعنوان برترين دستاورد در تاريخ بشريت قالب مي كند اگر بناست ما در مقابل اين مدعيان سرخم كنيم چه احتياجي به انقلاب و مقاومت هشت ساله در مقابل دشمن بعثي بود.
در ضمن اگر قرار است نظرات امثال پارسونز ، ماكس‌وبر يا هابرماس آثاري از خود بجا بگذارد كه در حوادث اخير ديديم كه هم امنيت ملي را به خطر انداخت و هم در اركان توسعه اقتصادي تزلزل ايجاد نمود قطعا بايد تجديد نظري در راه طي شده انجام دهيم ونقاط اعوجاج وانحراف را شناسايي كنيم.
اگر اين كارها صورت نگيرد با گردنه‌هاي صعب العبورتري روبرو وخداي ناكرده به فتنه‌هائي دچار خواهيم شد كه گرد وغبار آن اندكي اهل بصيرت همه را كور خواهد كرد فتنه‌هايي كه به تعبير قرآن "واتقوا فتنه لا تصيبن الذين ظلموا منكم خاصه واعلموا ان الله شديد العقاب "(سوره انفال آيه 25) ويا به تعبير ديگر "الفتنه اشد من القتل " (سوره بقره آيه 191).
در اينجا لازم مي دانم دونكته را در انتهاي عرايضم بعنوان تكمله ذكر كنم.
دوستان مطلعند كه من از ابتداي تاسيس حزب مشاركت عضو شوراي مركزي آن بوده ام ودر كنگره يازدهم اين حزب نيز عضويت داشته ام وشايد يكي از مراجع فكري ونظريه پردازان اين حزب به شمار بروم از آنجا كه نظرات و آراء من آثار خود را در مواضع حزب وبخصوص جزوه تاملات راهبردي (سياسي - عقيدتي) بجاي گذاشته ومن در تاملات تنهايي خود آن را منافي ومغاير با مشي حضرت امام (ره) وقانون اساسي ومرامنامه حزب يافته ام وهمين امر را موجب انحراف حزب بخصوص در ايام انتخابات اخير مي‌دانم استعفاي خود را از حزب مشاركت اعلام داشته وديگر حزب را جايگاه مناسبي براي خود نمي بينم.
و نكته دوم آنكه لازم مي دانم التزام عملي خود را به قانون اساسي و فرمايشات مقام معظم رهبري اعلام كرده واگر از سر تقصير يا قصور به اركان نظام جسارتي روا داشته‌ام حلاليت بطلبم. و بار ديگر از ملّت بزرگ ايران كه اين انحرافات واشتباهات موجب وارد آمدن خسارات بزرگي به آنان گرديد، بخواهم كه همه ي ما را به بزرگواري خود ببخشند.
واز اينكه رياست محترم دادگاه به اينجانب فرصت دادند كه عرايضم را مطرح نمايم تشّكر وافر دارم.
وآخر دعوانا ان الحمد الله رب العالمين
سعيد حجاريان

۱۳۸۸ شهریور ۱, یکشنبه


يكي از دوستانم كه چند روز پيش رفته بود دفتر خانه ازدواج و طلاق كه از خانم خود جدا شود مطالب زير را عنوان نمود

۱۳۸۸ مرداد ۲۹, پنجشنبه

کليد قلب همسرم

خانمها :

رازهاي او را هيچ گاه به کسي نگوييد ، آن رازها تنها براي گوشهاي شما هستند.

زوج هاي ازدواج کرده اي که به يکديگر عشق مي ورزند، هزاران پيام به يکديگر مي دهند، بدون اينکه حرف بزنند، گاهي سکوت بيانگر خيلي حرفهاست.

گاهي به او بگوييد که عاشقش هستيد و بدون او کامل نبوديد.

وقتي که راجع به دوستان قديمي اش صحبت مي کند، با دقت گوش دهيد، آن دوستان براي او خيلي عزيز هستند و او با شما بخشي از گذشته اش را که براي او مثل گنج است، قسمت مي کند.

به او کمک کنيد آن چه را که مورد علاقه شماست بياموزد.

وقتي راجع به او صحبت مي کنيد، وي را بالا ببريد (به او شخصيت دهيد) و هرگز او را کوچک نکنيد.

براي او چتري بخريد و آن را در جايي بگذاريد که او بتواند آن را پيدا کند.

اگر با بچه ها مشغول بازي کردن است ، تو هم به آن ها ملحق شو و به او اجازه بده که با آنها، بازيهاي پر صدا بکند. اگر اين کار او را شاد مي کند، حرفي نيست.

تنها بيان کردن مسئله اي درست در مکاني درست هنر نيست، بلکه خودداري از بيان مطالب مسئله ساز در موقعيت هاي نادرست هنر است.

آقايان :

شما بايد براي همسرتان آن طور آماده شويد که دوست داريد او براي شما آماده شود.

بعضي از زنان تصور مي کنند که مردان، آن ها را براي کامجويي مي خواهند، اين تصورات را در هم شکنيد.

بيشتر زنان به خاطر احساس رضايت مي خواهند کار کنند، زيرا بيکاري، بطالت و افسردگي مي آورد.

کمتر زني که نيازهاي عاطفي و مالي او بر آورده مي شود، نياز به کار کردن در خود مي بيند.

تفکر« شوهر خداي دوم در عصر توسعه و فرهنگ»، جواب نمي دهد. دوباره سنجي بعضي از باورها لازم است.

مشکلات شغلي خود را با همسرتان در ميان بگذاريد اگر نتوانست راهنماييتان کند، حداقل شرايط شما را درک مي کند.

اگر کار مي کند سعي نکنيد از ميزان درآمدش مطلع شويد، اجازه بدهيد کم کم خودش راه شريک شدن در مخارج زندگي را مي آموزد.

گاهي اجازه بدهيد کنترل تلويزيون را او در دست بگيرد، در اين صورت احساسش به شما بهتر مي شود.

منبع :برگزيده از مجله فضيلت خانواده و کتاب هاي تسخير قلب 1 و 2

نويسنده : رابرت اکرمن - مترجم : کيهان نيا

توصيه هاي ايمني در شوهر داري


توصيه هاي ايمني در شوهر داري

توصيه‌هاي ايمني:

هرگز به تملق و دروغ و مکر متوسل نشويد.

يک زن نيرنگ‌باز نمي‌تواند با به‌کارگيري دسيسه، عشق را در وجود شوهرش بيدار کند. به‌محض اينکه شما تصميم گرفتيد شوهرتان را همان‌گونه که هست بپذيريد، ديگر نبايد درباره نقشتان به‌عنوان مشاور اصلي او، نگران باشيد. او نيازي به اندرز شما ندارد، بلکه او محتاج پذبرش و اعتماد شماست. با صداقت احساس خواهيد کرد که فشار بار سنگيني از روي شانه شما برداشته مي‌شود، اگر از فشاري که از روي شانه او نيز برداشته مي‌شود، سخني به ميان نياوريم. او شايد شروع به افشاي افکار و انديشه‌هايش براي شما نمايد و شايد حتي دقيقاً به‌‌همان طريقي عمل کند که شما مي‌خواستيد!

پذيرش شوهرتان نخستين گام در راه زنده کردن اوست و گامي است کارساز. اين آزادي باعث مي‌شود که به‌صورت يک مرد کامل در آيد. او توانايي بالقوه يک مرد کامل شدن را داراست، ولي تا وقتي که شما به او اجازه نداده‌ايد که او خودش باشد، قادر به رسيدن به آن مرحله نيست. او را بپذيريد، همان‌گونه که امروز هست. نقاط ضعف و قدرت او را بپذيريد.

«شما شريک زندگي او هستيد هم در روزهاي خوش و شاد وهم در ناخوشي‌ها و غم‌ها، در داشتن‌ها و نداشتن‌ها، در دوران سخت بيماري و در زمان سلامت و توانايي ... اين پيمان شرکت را از همين امروز در قلب خود امضاء کنيد.»

شوهرتان را تحسين کنيد.

روان پزشکان بيان کرده‌اند که نيازهاي اوليه يک مرد، علاوه بر يک عشق جنسي گرم و داغ، پذيرش و تحسين او از سوي همسرش مي‌باشد. ما زن‌ها بايد اين تفاوت مهم بين دو جنس زن و مرد را کاملاً به‌خاطر بسپاريم.

شوهر شما، نظير بسياري از مردان، از لحاظ عاطفي شايد به يک جام خالي بماند و شايد عاري از عواطف به نظر برسد که قادر نيست احساسات واقعيش را نسبت به شما ابراز کند. به خاطر بسپاريد او در فرهنگي رشد کرده که به او ياد داده‌اند (مرد هيچ‌وقت نبايد گريه کند). بنابراين او ياد گرفته که احساساتش را براي خودش نگاه دارد، در حقيقت آن را در خود خفه کند.

آيا تاکنون احساس کرده‌ايد که وقتي به شوهرتان مي‌گوييد که چقدر دوستش داريد او به اندازه کافي احساساتي نمي‌شود؟ اما به او بگوييد «من تو را تحسين مي‌کنم» ببينيد که چه اتفاقي مي‌افتد. اگر مي‌خواهيد او افکار و احساساتش را بيان کند، او را آزاد بگذاريد، اين کار را بايد با پرکردن جام خالي وجود او با «تحسين شخصيت و کارهايش، آغاز کنيد، زيرا جام وجود او بايد ابتدا لبريز از احساس باشد تا قادر به انتقال احساس و افکارش شود و گرنه تا هنگامي که اين نياز روحيش برآورده نشده است، قادر نيست چيزي را به شما عرضه کند و هنگامي که جام وجودش لبريز شد، حدس بزنيد که فوران احساساتش متوجه چه کسي خواهد شد؟ آري همان کسي که اين جام را پر کرده است يعني شما! بايد به او احترام بگذاريد. واژه احترام بنابر تعريف فرهنگ لغت، به معناي: «حفظ حرمت، تکريم شخصيت، ارج نهادن، ستايش و تمجيد» است، نه تملق و چاپلوسي و تحقير خود در برابر ديگري.

به عنوان يک زن، شما آرزو داريد که مورد عشق و علاقه همسرتان باشيد، درست مي‌گويم؟ اما، شوهر شما به‌عنواني يک مرد، آرزو دارد که شما وي را تحسين کنيد. زيرا اين نخستين نياز اوست. زنان، نقاط قوتي دارند که اين نقاط قوت آنها نسبت به مردان بيشتر است. يکي از اين نقاط قوت، همان حس رأفت، مهرباني و بخشندگي است، اصولاً طبيعت زن طوري است که بخشنده است. البته بعضي از زنان از اين موضوع ناراحت هستند زيرا فکر مي‌کنند که اين امر موجب سوء استفاده مردان مي‌شود.

«محبت و احترام از مقوله نور و حرارت است و ابتدا کانون شروع آن را که يک قلب لطيف و پاک است روشن و گرم مي‌کند و سپس پرتو آن بر وجـود دريافت کننده يعني همـان کسـي که شما دوستش داريد مي‌تابد. هيچ‌کس براي چيزي که به‌دست آورده است پاداشي دريافت نمي‌کند، بلکه، افتخار و پاداش نصيب کساني مي‌شود که کرداري بخشنده و ايثارگر دارند

شما دقيقاً همان شخصي هستيد که شوهرتان نياز دارد احساس کند در نظر شما، فردي باارزش و قابل احترام است و در قلب شما جايگاه ويژه‌اي دارد. با شما ازدواج کرد زيرا فکر مي‌کرد که شما مناسب‌ترين فرد براي زندگي با او در اين دنيا هستيد. ممکن است در دنيا بهترين پاداش‌ها را دريافت کرده باشد، ولي بيش از آن او به حمايت و تحسين شما نياز دارد. يک مرد براي احساس يک زندگي ارزشمند، نياز به تحسين دارد، و گرنه انگيزه‌هاي لازم براي تلاش و رشد خود را در صحنه‌هاي مختلف حيات اجتماعي خويش از دست مي‌دهد.

در کنار هر مرد موفق و توانمندي يک زن شاداب و قوي قرار دارد که او را با تمام وجود دوست دارد و صادقانه او را تحسين مي‌نمايد.

منبع : راز موفقيت زنان در خانواده

تدوين : انور پيرزاده ، کارشناس امور تربيتي ، مشاور و مدرس خانواده

******************************************************************
خانه سالمندان كهريزك را فراموش نكنيد

۱۳۸۸ مرداد ۲۸, چهارشنبه

آقاي مير حسين موسوي و آقاي خاتمي و كروبي و چند نفر ديگر از رجال سياسي نهضت فراگير راه سبز اميد را تشكيل خواهند داد
خوب از همين حالا كسانيكه مي خواهند همه چيز در دستنشان باشد شروع كرده اند كه بشرطي ميشود تشكيل شد كه زير حيطه دولت و نظام باشد يعني از خانه احزاب بايستي مجوز بگيرد و طبق قانون اساسي باشد در غير اين صورت غير قانوني است و با آن برخورد ميشود .
فعلا آقاي مير حسين موسوي رهبري موج سبز را بعهده گرفته است و جناب كروبي نيز محكم پشت آن ايستاده است
ولي حمايت تعداد زيادي از مردم از آن ميتواند نقطه اتكا آن باشد


۱۳۸۸ مرداد ۲۴, شنبه


آيا به معناي و ريشه تاريخي كلمات فارسي فكر مي كنيد
يكي از اين كلمات كه عربي نيز مي باشد "سيد " مي باشد مثلا مي گويند سيد محمد خاتمي و يا سيد حسن نصر الله
كه معمولا پشيوند اسامي مي باشد

۱۳۸۸ مرداد ۲۱, چهارشنبه

زندگی

آه ای زندگی منم که هنوز
با همه پوچی از تو لبریزم
نه به فکرم که رشته پاره کنم
نه بر آنم که از تو بگریزم
همه ذرات جسم خاكي من
از تو ای شعر گرم در سوزند
آسمانهای صاف را مانند
که لبالب ز باده ی روزند
با هزاران جوانه میخواند
بوته نسترن سرود ترا
هر نسیمی که می وزد در باغ
می رساند به او درود ترا
من ترا در تو جستجو کردم
نه در آن خوابهای رویایی
در دو دست تو سخت کاویدم
پر شدم پر شدم ز زیبایی
پر شدم از ترانه های سیاه
پر شدم از ترانه های سپید
از هزاران شراره های نیاز
از هزاران جرقه های امید
حیف از آن روزها که من با خشم
به تو چون دشمنی نظر کردم
پوچ پنداشتم فریب ترا
ز تو ماندم ترا هدر کردم
غافل از آنکه تو به جایی و من
همچو آبی روان که در گذرم
گمشده در غبار شون زوال
ره تاریک مرگ می سپرم
آه ای زندگی من اینه ام
از تو چشمم پر از نگاه شود
ورنه گر مرگ بنگرد در من
روی اینه ام سیاه شود
عاشقم عاشق ستاره صبح
عاشق ابرهای سرگردان
عاشق روزهای بارانی
عاشق هر چه نام توست بر آن
می مکم با وجود تشنه خویش
خون سوزان لحظه های ترا
آنچنان از تو کام میگیرم

فروغ فرخزاد

بگو كجاست

اي مرغ آفتاب!

زنداني ديار شب جاودانيم

يك روز، از دريچه زندان من بتاب

مي خواستم به دامن اين دشت، چون درخت

بي وحشت از تبر

در دامن نسيم سحر غنچه واكنم

با دست هاي بر شده تا آسمان پاك

خورشيد و خاك و آب و هوا را دعا كنم

گنجشك ها ره شانه ي من نغمه سر دهند

سرسبز و استوار، گل افشان و سربلند

اين دشت خشك غمزده را با صفا كنم

اي مرغ آفتاب!

از صد هزار غنچه يكي نيز وا نشد

دست نسيم با تن من آشنا نشد

گنجشك ها دگر نگذاشتند از اين ديار

وان برگ هاي رنگين، پژمرده در غبار

وين دشت خشك غمگين، افسرده بي بهار

اي مرغ آفتاب!

با خود مرا ببر به دياري كه همچو باد،

آزاد و شاد پاي به هرجا توان نهاد،

گنجشك پر شكسته ي باغ محبتم

تا كي در اين بيابان سر زير پر نهم؟

با خود مرا ببر به چمنزارهاي دور

شايد به يك درخت رسم نغمه سر دهم.

من بي قرار و تشنه ي پروازم

تا خود كجا رسم به هر آوازم...

اما بگو كجاست؟

آن جا كه - زير بال تو - در عالم وجود

يك دم به كام دل

اشكي توان فشاند

شعري توان سرود؟

چشم به راه

لب دريا، سحر گاهان و باران،

هوا، رنگ غم چشم انتظاران،

نمي پيچد صداي گرم خورشيد،

نمي تابد چراغ چشم ياران !

هزاران اسب سپيد

به سنگ ساحل مغرب شكست زورق مهر،

پرندگان هراسان، به پرس و جورفتند .

هزار نيزه زرين به قلب آب شكست .

فضاي دريا يكسره به خون و شعله نشست .

به ماهيان خبر غرق آفتاب رسيد .

نفس زنان به تماشاي حال او رفتند !

ز ره درآمد باد،

به هم بر آمد موج،

درون دريا آشفت ناگهان، گفتي

هزاران اسب سپيد از هزار سوي افق،

رها شدند و چو باد از هزار سو رفتند !

نه تخته پاره زرين، كه جان شيرين بود؛

در آن هياهوي هول آفرين رها بر آب !

هزار روح پريشان به هر تلاطم موج،

بر آمدند و به گرداب فرو رفتند !

لهيب سرخ به جنگل گرفت و جاري شد .

نواگران چمن از نوا فرو ماندند .

شب آفرينان بر شهر سايه افكندند .

سحر پرستان، فرياد در گلو، رفتند !

فريدون مشيري

يك با يك برابر نيست

تساوي

معلم پاي تخته داد مي زد

صورتش از خشم گلگون بود

و دستانش به زير پوششي از گرد پنهان بود

ولي آخر كلاسي ها

لواشك بين خود تقسيم مي كردند

وان يكي در گوشه اي ديگر جوانان را ورق مي زد

براي آنكه بي خود هاي و هو مي كرد و با آن شور بي پايان

تساوي هاي جبري را نشان مي داد

خطي خوانا بر روي تخته اي كز ظلمتي تاريك

غمگين بود

تساوي را چنين بنوشت

يك با يك برابر هست

از ميان جمع شاگردان يكي برخاست

هميشه يك نفر بايد به پا خيزد

به آرامي سخن سر داد

تساوي اشتباهي فاحش و محض است

معلم مات بر جا ماند

و او پرسيد

اگر يك فرد انسان واحد يك بود آيا باز

يك با يك برابر بود

سكوت مدهوشي بود و سئوالي سخت

معلم خشمگين فرياد زد

آري برابر بود

و او با پوزخندي گفت

اگر يك فرد انسان واحد يك بود

آنكه زور و زر به دامن داشت بالا بود

وانكه قلبي پاك و دستي خالي از زر داشت

پايين بود

اگر يك فرد انسان واحد يك بود

آنكه صورت نقره گون

چون قرص مه مي داشت

بالا بود

و آن سيه چرده كه مي ناليد

پايين بود

اگر يك فرد انسان واحد يك بود

اين تساوي زير و رو مي شد

حال مي پرسم يك اگر با يك برابر بود

نان و مال مفت خواران

از كجا آماده مي گرديد

يا چه كس ديوار چين ها را بنا مي كرد؟

يك اگر با يك برابر بود

پس كه پشتش زير بار فقر خم مي شد ؟

يا كه زير ضربت شلاق له مي گشت ؟

يك اگر با يك برابر بود

پس چه كس آزادگان را در قفس مي كرد ؟

معلم ناله آسا گفت

بچه ها در جزوه هاي خويش بنويسيد

يك با يك برابر نيست

خسرو گلسرخي

ديندار بودن و يا بي دين بودن

گزيده اي از كتاب" هبوط در كوير"

نه خدا آنقدر به من حماقت عطا کرد و کوتاهی نگاه و کوچکی دل، که خود را با نماز و روزه و خمس و زکات و گریه و ناله و مدح و ثنا و طهارت و نجاست و فقه و کلام و فلسفه و منطق و ریش و تسبیح و صلوات و ذکر و دعا، بر روی بالهای جبریل حس کنم و غرق توفیق و سالک پیشگام راه حقیقت وسرشار اطمینان و یقین و جامع معقول و منقول و آیت خدا و حجت اسلام و ثقه المسلمین و رسیده به علم الیقین وافتاده به عین الیقین و دانای همه ی اسرار جهان و آشنای همه ی منازل آخرت و متخصص در جغرافیای قیامت و شهردار بهشت و آرزومند حور وغلمان و نیازمند شیر و عسل و خلاصه تکیه زده بر متکای دین در قرب جوار ارحم الراحمین و موضوع رجز و تبارک الله احسن الخالقین و ... بهر حال خوب و خوش و آسوده و مطمئن و موفق و آمرزیده که دغدغه ام برای گمراهی دیگران باشد و نادانی عوام کالنعام.
و یا از آن سو روشنفکر دانشمندی شبیه مرحوم کلود برنارد که با کشف علم تازه ای درباره ی چربی چنان بادی از علم در غبغب انداخت که نزدیک بود بترکد و شیعیانش که با چند فرمول فیزیک و شیمی و با چند فرضیه ی جامعه شناسی و حدسیه ی روانشناسی، دیگر چیزی لازم نیست بدانند چون تمام هستی از صد واند عنصر است و آنها می شناسند و تمام جامعه و تاریخ بر اساس دیالکتیک طبقاتی است و آنرا می دانند و تمام اسرار وابعاد مرموز روح انسانی جلوه های وجدان نااگاه است و نشانه های عقده های سرکوفته ی جنسی که آنرا هم آموخته اند.
می بینیم که که از هر راهی که این چنین پیش گیریم چه آسوده و چه زود به سر منزل می رسیم و به همه چیز.
آنرا که حماقت دادی چه ندادی و آنرا که ندادی چه دادی؟
و می بینیم که آیت الله شدن، مومن شدن، بی دین شدن، دانشمند شدن، جامعه شناس شدن روانشناس شدن، نویسنده شدن و هنرمند شدن چه اسان هست و چقدر هم آسان!
میتوان هم به حقایق رسید و هم راه را یافت و هم به زندگی رسید وهم به خدا و هم به انسان و هم به خوشبختی و هم به نجات و دیگر چه می خواهی؟ دیگر چه مرگته؟

اینکه می گویم مسئله ی دین و بی دینی مسئله ی اساسی نیست، اینجا است. مسئله ی اساسی که در وجود و در حیات مطرح است، چه اندازه بودن و چگونه بودن و چقدر بودن آدم است
دریا بودن یا انگشتوانه بودن؟ مرغ خانگی بودن یا شاهین شکارجو بودن. انگشتوانه چه با آب زمزم پر شود چه با آب ابگوشت، چه با شیر مادر چه با شیر خشک. چه خواهد بودن؟
فرق مومن مقدس با فاسق کافر چیست؟ هیچ.
این در زندگی پیش از مرگ به دنبال چشم چرانی و شکم چرانی است و آن در زندگی پس از مرگ.
یکی در دنیا شیر و عسل و سایه ی درخت و حور غلمان سیرش می کند و نیاز دیگری ندارد و دیگری در آخرت.
اختلاف مومن و کافر از این قماش، در دین و کفر انگشتوانه ای، بر سر نوع نیاز و احساس و جنس اندیشه و روح و آنچه می جویند و می خواهند و معتقدند و ارج می نهند نیست، اختلافشان در مکان و زمان رفع این احتیاجات و رسیدن به این ایده ال ها است. اختلافشان اختلاف جغرافیایی است.
جواب هر دو به سوال " چه می جویی؟" یکی است، در جواب سوال " کجا باید جست؟" دو تا می شود!
پس حق ندارم بگویم کافر و مومن هر دو همفکرند. دین و کفر هر دو یک ایمان است و یک آرمان، اختلاف بر سر راه است و تکنیک کار!
...

دكتر علي شريعتي